روحانیت داراب‌کلا

شرح حال و موضوعات مرتبط ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

روحانیت داراب‌کلا

شرح حال و موضوعات مرتبط ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

شهید حجة الاسلام سید جواد شفعیی دارابی

پست 235 : به قلم دامنه. به نام خدا. حجة الاسلام والمسلمین شهید سید جواد شفیعی دارابی. من تا جایی که ذهنم یاری می کند، این متن زندگی نامه ی زیر را سال 1366 در منزل پدر آن شهید مرحوم آسید اسدالله شفیعی، موذن محل و ادعیه خوان ماه مبارک رمضان، در اتاق بالخانه ی مجردی آن شهید و در جمع رفقا، بر اساس داده های اخوی مکرمش، جناب آسید عسکری شفیعی، نوشته بودم. و در مسجد جامع و مزار قرائت شده بود. برادرم سید علی اصغر، باید یادش باشد و تصدیق بفرماید.

جای روانشاد یوسف رزاقی خالی، آن روز حضور داشت و خیلی در آن روزها برای این شهید جست و خیز داشت. حتی آن شب با  کسب اطلاع مخفی از شهادت سید جواد، من و یوسف و سید و آقا عسکری با هم رفتیم سردخانه پزشک قانونی ساری، پیکر مطهر این شهید عزیز و انقلابی را شناسایی کردیم و بوسیدیم و خاطره هم داریم با مرحوم یوسف در آن شب به یاد ماندنی.حال، به مناسبت ماه رمضان، با یاد آن شهید و پدر ومادرگرانقدرش و در راستای پست زندگی نامه روحانیان دارابکلا، این متن مختصر را در دامنه منتشر کردم. هر چند این متن از پیشتر از این، در سایت فرزندان زهرا (س) نشر یافته بود. که در زیر آدرسش را لینک نمودم.

روحانی شهید حجة الاسلام سید جواد شفیعی در یک خانواده مذهبی و مستضعف چشم به دنیا گشود. او برای تحصیل پای به دبستان گذاشت و تا اخذ مدرک ششم قدیم مبادرت نمود. از آن جایی که ایشان علاقة خاص و وافری به تحصیل علوم دینی داشت، از ادامه تحصیل علوم جدید منصرف و پای به محیط سالم و مقدس حوزه علمیه گذاشت. علوم صرف و نحو را در مدرسه امام صادق « دارابکلا » نزد حاج آقا دارابکلانی به اتمام رسانید. پس از مدتی به رستم کلا مهاجرت و پایه علوم ادبی و عربی را ادامه داد.

پس از یک سال از آن جا عازم شهر مقدس قم شد و در آنجا به موفقیت‌های چشمگیری نایل آمد. این دلداده کوی جانان توسط حضرت امام خمینی ملبّس به لباس روحانیت شد. او یک سال بعد از پیروزی انقلاب ازدواج نمود.

از بهترین نمونه‌های اخلاقی در ایشان برخورد حسنه با افراد جامعه بود و قدرت جاذبه و دافعة ایشان بی نهایت شایان توجه بود. برای او فقر مادی اهمیت نداشت، مهم فقر علمی بود. هر هفته به جمکران می‌رفت، معنویت او واقعا قابل تعمق و تامل است. در تبلیغ دین ید طولایی داشت. خط فکری ایشان در حد انطباق کامل خط امام بود و در این مسیر مبلغی بزرگ برای همه بود.

در دارابکلا کلاس های متعددی برگزار می کرد و چندین جوان مستعد و درس خوان آن زمان را به قرآن و احادیث و معارف دین آشنا ساخت. به عبارتی عده ای جوان دینی پرورش داد که امروزه بسیاری از آنها از رشدیافتگان و مترقیان محل اند. و برخی حتی به بالاترین مدارج علمی رسیدند. ایشان با شخصیت‌های سرشناس زمان خود، از جمله‌ هادی غفاری و آیت الله خلخالی و دیگران در ارتباط بود.

او نقش به سزایی در تبلیغات جنگ و مشوق بزرگی برای رزمندگان اسلام بود و خود نیز عملا در جبهه حضور داشت. ارتباط دائم و مستمر در فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی او را در جایگاه خاصی قرار داده بود. در تربیت نو نهالان نقش مهمی داشت و در روش کلاس‌داری از طرف آقایان قرائتی و راستگو مورد تقدیر قرار گرفت. در ایام محرم به نقاط دور دست سفر می‌کرد تا رسالت خود را ادا نماید. این مطلب از اوست: «چرا بعضی از جوانها از اسلام دست برداشتند… مگر اسلام چه چیز کم داشت؟»

سرانجام او پس از آرزوی زیستن و رفتنی سرخ، با لباس مقدس روحانی رزمی، در معرکه نبرد حضور یافت و در یک نبرد خونین با حمل سلاح آتشین در صبحدم جمعه 3 اسفند 1365 در شلمچه و منطقه عملیاتی کربلای پنج با اصابت گلوله به قلب پاکش به شهادت رسید

.این شرح بی نهایت کز حُسیار گفتند

حرفی ست از هزاران کاندر عبارت آمد

(منبع: دامنۀ دارابکلا: اینجا)