به نام خدا. امروز در ادامه ی سلسله نوشته هایم در مورد معرفی روحانیت دارابکلا (مسائل روحانیت دارابکلا اینجا و مسائل روحانیت دارابکلا بخش2 اینجا) به معرفی جناب حجّة الاسلام والمسلمین سید صادق دارابی فرزند گرامی مرحوم حجّة الاسلام والمسلمین حاج سید مهدی دارابی، می پردازم.
ایشان در خاندانی مذهبی، سادات و از نیاکانی مؤمن و روحانی بزرگ شده اند. روحانی زاده اند و نیز برادرزاده ی مرحوم مرحوم آیة الله سید رضی شفیعی دارابی _رئیس جامعۀ روحانیت مازندران و مدیر حوزۀ علمیۀ مصطفی خان ساری_ می باشند. سه تن از دامادهای این خاندان روحانی اند. دو تن از روحانیون محترم جامخانه و دیگری جناب حجّة الاسلام والمسلمین شیخ ابراهیم غلامی دارابی. که من در پست 2308 اینجا در تاریخ 23 اردیبهشت 13955 ایشان را معرفی کرده ام.
از همان اَوان جوانی به ندبیر مرحوم پدرشان حجّة الاسلام والمسلمین حاج سید مهدی دارابی و با دعای خیر مادر گرانقدرشان، برای طلبگی به مشهد مقدس در جوار امام رئوف علی بن موسی الرّضا _علیهما السلام_ عزیمت و هجرت کردند و الحمدُ لله در درس و زندگی و تهذیب و زیّ طلبگی توفیق یافتند و در دروس خارج فقه حوزۀ مشهد شرکت جستند و سالهاست به امر دینی و فرهنگی اهتمام یافتند.
ایشان در همان زمان به مدرسۀ تحت برنامه ی الحُجّه ی آیة الله حاج آقا سید حسن طباطبایی مشهد پای نهادند و همین موجب شد تا به درس و بحث حوزوی بسیار اهمیت بدهند. آن مدرسه ی منظم و بابرنامه ی مشهد، طلابی را می پذیرد که شاکله ی روحانی بودن و فاضل شدن را دارا باشند.
جناب آقا سید صادق دارابی مقیّد به عبادات و تلاشگر در درس و تبلیغ و شائق در امور فرهنگی اند. به همین خاطر در دفتر یکی از علمای مشهد به نام آیة الله مصباحی مشهد در بخش فرهنگی مشغول اند.
من از آنجا که در جوانی با برادرش آق حسین بسیار رفیق بودم و در منزل مرحوم پدرشان رفت و آمد صمیمانه داشتم و نیز با برادر بزرگش آق محمد دارابی، آشنایی زیاد داشتم، از این رو جناب آقا صادق را از همان زمان می شناسم. وی را فردی خوش اخلاق، متواضع، باهوش، اهل سخن، آرام و متین و خندان و با روحیه ی اجتماعی و آگاه به مسائل جامعه و کشور و آشنا با مسائل سیاسی روز می دانم. ایشان به جناح خاصی تعلق ندارد و مواضع جناحی ندارند.
جناب آقا صادق دارابی در دارابکلا با صبیّه ی محترمه ی جناب علی اکبر آهنگر دارابی (مرحوم رمضان) ازداوج کردند؛ که الحمدُ لله خانواده ای مذهبی، مؤمن و شایسته اند.
من برای ایشان و خانواده ی شان آرزوی سلامتی و توفیقات الهی دارم و همیشه امید دارم در بارگاه ملکوتی امام رضای آل محمد (ص) ما را در دعاها و زیارات همیشگی شان از یاد نبرند.
در انتها، درود می فرستم به روح مرحوم والد گرامی و روحانی شان حجة الاسلام والمسلمین حاج آقامهدی دارابی. و نیز سلام دارم به مادر بسیار مهربان شان که در جوانی بارها و بارها در بیت شان از سخاوت های شان پذیرایی شدیم. و نیز احترام دارم به همه ی خواهران گرانقدر و مؤمنه ی شان و نیز برادران محترم ایشان.
جناب حجّة الاسلام سید صادق دارابی فرزند گرامی مرحوم حجّة الاسلام حاج سید مهدی دارابی
مسجد جامع دارابکلا. شب شهادت امام صادق (ع). 8 مرداد 1395. از راست : حجة الاسلام والمسلمین حاج آقا رضا محمدنسب، امام جمعۀ محترم شهرستان میاندورد در سورک. نفر وسط جناب حجّة الاسلام سید صادق دارابی فرزند گرامی مرحوم حجّة الاسلام حاج سید مهدی دارابی. و جناب حجّة الاسلام شیخ محمود رمضانی دارابی (مرحوم شیخ علی). ارسالی جناب رنگین کمان به تلگرام دامنه.
به نام خدا. در سی و ششمین قسمت سلسه نوشتارهای خاطرات من باید بگویم امشب جمعه 8 مرداد 1395 در حالی که تنها بودم و خانواده ام به مسافرت رفت، من برای عزاداری شهادت امام صادق _علیه السّلام_ در بیت شریف پسر عمّه ی گرانقدرم دعوت بودم.
از این رو ابتدا پیش از اذان مغرب به زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها شتافتم و به نیابت زیارت کردم و ادای احترام نمودم. سه عکس از محیط زیبای شبانه ی بیرون حرم انداختم. و آنگاه قدم زنان به بیت ایشان در خیابان تاریخی چهارمردان قم، رهسپار شدم و در مراسم روضه و عزاداری و دور هم بودن دینی شرکت نمودم و شام هم به برکت سخاوت ایشان و خانواده ی مکرّمه ی شان، تناول کردم.
و نیز بهتر آن دیدم تا با گوشی ام 12 تصویر هم بندازم. و این شمّه ای ست از این زیارتم در حرم و شرکت در محفل عُلمایی بیت پسر عمه ی فاضلم جناب حجة الاسلام والمسلمین حاج سیدجواد شفیعی دارابی مشهور به آقاشفیع که ارائه می گردد:
بیت پسر عمه ام آقاشفیع . دامنه و آقاشفیع. 8 مرداد 1395. عکاس: مهندس رحیمی داماد ایشان
نمای غربی حرم حضرت معصومه سلام الله علیها. مسجد اعظم و صحن امام جواد (ع) و تونل بزرگراه رودخانه. جمعه شب، 8 مرداد 1395. عکاس: دامنه. بقیه در اینجا .
به نام خدا. دیشب روگرفتِ اسناد ساواک _مخفّف سازمان اطلاعات و امنیت کشور_ از طرف «...» به من ایمیل شد. ضمن سلام و تشکر وافر و قدردانی از این دقت و توجه و اهمیت بخشی به مسائل انقلاب اسلامی و روحانیت، ارائه می شود. مُفاد گزارش در سند قابل خواندن است اما من در زیرنویس کمی شرح داده و نام دو روحانی دارابکلا را ذکر کرده ام. با درود به همه ی مبارزان و سلام به محرّم و تاسوعا و عاشورا که برکت ناتمام این جهان و ایران و آزادگان است.
سند گزارش ساواک در این کتاب مرکز اسناد انقلاب اسلامی به چاپ رسید که در زیر عینا" آوردم
متن گزارش گزارشگر ساواک ساری و گزارش شهربانی ساری و نظریه های بخش های شنیه و یکشنبه و چهارشنبه در درون ساواک از صحّت گزاره های گزارش اولیه در تظاهرات روز تاسوعا در شهرستان ساری در تاریخ 19 آذر 1357 با حضور 6000 شرکت کننده از جمله برخی از روحانیت ساری و حومه که نام دو روحانی دارابکلا را با فلش قرمز در داخل سند مشخص کردم: مرحوم آیة الله سید رضی شفیعی دارابی رئیس جامعۀ روحانیت مازندران و مدیر حوزۀ علمیۀ مصطفی خان ساری و مرحوم حجة الاسلام شیخ حسین آهنگر دارابی امام جماعت یکی از مساجد ساری (برادر مرحوم حاج مرتضی و کبل هادی)
به نام خدا. یکشنبه 27 تیر 1395 در پست 3002 اینجا، در سلسله مباحث روحانیت دارابکلا، به معرفی مرحوم حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ احمد آفاقی دارابی ابنِ مرحوم شیخ اسماعیل آفاقی پرداخته بودم. اینک چند تصویر جدید از آن مرحوم که برای نخستین بار در دامنه انتشار می یابد، ارائه می شود.
از فرزند گرامی شان جناب آقا عبدالرحیم آفاقی دارابی بسیار ممنونم که به درخواستم این عکس های ماندگار از آن روحانی انقلابی و مردمی و بسیار باتقوا و باسواد و تاثیرگذار دارابکلا را به دامنه اهداء نمودند.
مرحوم حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ احمد آفاقی دارابی همیشه در مطالعه بودند بقیه در اینجا .
به قلم دامنه. به نام خدا. در سلسله پست های معرفی روحانیت دارابکلا، امروز به یکی از سرشناس ترین روحانیون دارابکلا می پردازم، مرحوم حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ احمد آفاقی دارابی.
ایشان _پسر عموی مرحوم مادرم مُلّا زهرا آفاقی دارابی_ مؤسّس و امام جماعت مسجد امام حسن مجتبی (ع) پایین محله ی دارابکلا بودند. بزرگ زاده اند، فرزند مرحوم شیخ اسماعیل. که چندی پیش شجره ی کامل این خاندان و مادرم را در پست 2805 اینجا و در پست 5 زندگینامۀ دامنه اینجا، آورده ام. بگذرم.
مرحوم حاج شیخ احمد آفاقی
اتاق وزیری انتهایی بیت مرحوم حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ احمد آفاقی دارابی، سال های سال محل جلسات انقلابیون دارابکلا بودند. خود ایشان در سال های اولیه انقلاب تا مدت ها ریاست شورای دارابکلا را بر عهده داشتند. آن اتاق، محل دیدارهای ایشان با مردم و محل مطالعه ی وی بوده است.
شاید هیچ خانه ای در دارابکلا نباشد که آن مرحوم در آن یک منبری برای نذری و یا ختم اموات و یا مناسبت های مذهبی، نرفته باشند. یک روحانی خدوم، مردمی و بافضل و دانش و دارای فضیلت های اخلاقی بودند.
از سنگفرش های خیابان های دارابکلا گرفته تا رفع مشکلات روزمرّه ی مردم را بدقّت نظارت می کردند و خود، پیشگام کارها می شدند. هم کار می کردند و هم تهذیب داشتند و هم عالمی باسواد، باورع و توانا در خطابه و روضه خوانی و خاکی و متواضع و تاثیرگذار اجتماعی و دینی بودند.
ما به همراه پدر و خانواده و مادرمان بارها و بارها به دیدارش رفته ایم و ایشان نیز طبق سفارش اکید مرحوم پدرشان، همیشه به مادرم احترام بسیار ویژه ای می نمودند و به منزل مان صله ی ارحام می نمودند. هر گاه به منزل ایشان می رفتیم سرشار از خاطرات و نکته ها و حکمت های مهم می شدیم و برای مان نقل ها و سخن های صمیمانه می نمودند و حتی فکاهی های باحکمت و پرنشاط می گفتند.
آرام، باوقار، بامحبت، دقیق، و بسیار به امور شرعی حساس بودند. فرزندانی پرشمار و شایسته تقدیم جامعه کردند که همگی برای ما بسیار دوست داشتنی و نجیب اند. یکی از آنان را طلبه ی علوم دینی نمودند یعنی جناب حجة الاسلام والمسلمین شیخ جواد آفاقی دارابی ار زوحانیون فاضل و متقی دارابکلا. که من در پست 2774 اینجا در 1 تیر 13955 ایشان را معرفی کردم.
این روحانی بزرگ و خدوم دارابکلا آنچنان برای دارابکلایی ها و حتی منطقه، سرشناس مشهور بودند که من احساس بی نیازی می کنم بیشتر از این در بارۀ ایشان بنویسم. بر روح وی درودی بیکران می فرستم و بر همسر مکرّمه ایشان سلام دایمی دارم و بر وجود فرزندان و نوادگان و اقوام شان افتخار می کنم. (دامنه دارابکلا)
پست 2988 : به نام خدای آفریننده ی آدمی. پس از ذکر نیای مادری ام، امّا دو نیای پدری ام از نواحی مادربزرگم و پدربزرگم این گونه است:
الف: پدربزرگم مرحوم کبل آخوند مُلّاعلی طالبی دارابی، ابن مُلاحیدر، ابن ملاطالب، از همسر اولش _اُمّ لیلا_ سه فرزند داشت که شیخ محمد _عموی من_ از بزرگترین آن بود. شیخ محمد فقط 5 دختر داشت که عموزادگان من بودند و همگی به رحمت خدا پیوستند:
1- مرحومه فضّه (به معنی نقره و زر)، مادر آقای منصور شعبانی.
2- مرحومه فاطمه. همسر دوم مرحوم علی اکبر آهنگر دارابی؛ خادم الحسین تکیه بالای دارابکلا.
3- مرحومه لیلا. همسر مرحوم سید ابوطالب هاشمی دارابی. به عبارتی مادر آقایان مرحوم سیدحسین، سیدقاسم، سیدعلی اکبر، سیدعلی اصغر و ... .
4- مرحومه ربابه. مادر آقایان رمضان رمضانی، موسی و حسین و ... .
5- مرحومه آسیه. مادر آقایان جلیل محسنی و قاسم و محمد و ... .
ب: پس از فوت همسرش _اُمّ لیلا_ پدربزرگم با کبل فاطمه طالبی دارابی ازدواج کرد و از این همسرش _یعنی مادربزرگم_ سه فرزند داشت:
1- ابوطالب (عمویم)
2- مرحومه حاجیه رضیه عمه ام (همسر مرحوم حجة الاسلام حاج آقاعلی شفیعی دارابی)
3- مرحوم حجة الاسلام شیخ علی اکبر، پدرم.
اما خویشاوندان نزدیک و مَحارم مرحومه مادربزرگم کبل فاطمه طالبی دارابی این خانواده ها هستند که همگی از پایین محله ی دارابکلا هستند.
مادربزرگ ما دارای 4 برادر بود و جند برادرزاده و یک خواهر و چندخواهرزاده:
1- مرحوم حسین طالبی دارابی ساکن در پایین محله کنار درمانگاه (پدر مرحوم اکبر، مشهور به حسین خال اکبر)
2- مرحوم حاجی که پس از رفتن به حج، نامش را به نجف برگرداند، یعنی حاج نجف (داماد مرحوم حاج شعبان رمضانی)
3- مرحوم حاج صادق (پدر همسر آقای ابراهیم شهابی پسر عموی مادرم)
4- مرحوم حاج فغان که پشت مسجد پایین محله منزلش بود.
خواهرزادگان مادربزرگم عبارت اند از:
1- دخترخاله ی پدرم مرحومه حاجیه سلمه مادر آقایان سیدعلی اکبر و سیدعای اصغر موسوی دارابی پایین محله.
2- دخترخاله پدرم مرحومه حاجیه کلثوم همسر حاج باقر آهنگر دارابی
3- دخترخاله پدرم حاجیه صدریه همسر مرحوم حجة الاسلام شیخ روح الله حبیبی.
4- دخترخاله پدرم حاجیه ... (اسمش را فراموش کردم) همسر مرحوم حاج آقا سید نوربخش. به عبارتی مادر آقایان سیداسماعیل نوربخش و سیدعلی و سیدحسین و ... .
در قسمت 8 تبار خاندان طالبی های دارابکلا را بررسی و ترسیم می کنم. (این پست ها را اینجا زندگینامۀ دامنه هم می ذارم)
محل قبر پدربزرگم مرحوم کبل آخوند مُلّاعلی طالبی دارابی، ابن مُلاحیدر، ابن ملاطالب. (روضه خوان و مؤسّس و بنیانگذار اولین تکیه ی دارابکلا) در درون تکیه ی بالای دارابکلا. مابین منبر و درگاه ورودی. مماس راه پله به سمت داخل و پایین که با فلش نارنجی مشخص کردم) عکاس هر دو عکس جناب یک دوست. در 5 تیر 1395
محل قبر پدربزرگم مرحوم کبل آخوند مُلّاعلی طالبی دارابی، ابن مُلاحیدر، ابن ملاطالب. (روضه خوان و مؤسّس و بنیانگذار اولین تکیه ی دارابکلا) در درون تکیه ی بالای دارابکلا. مابین منبر و درگاه ورودی. مماس راه پله به سمت داخل و پایین که با فلش سبز مشخص کرده ام. بقیه ی عکس ها در اینجا
به قلم سید ابراهیم موسوی دارابی 7
پست 2969 : «به نام خدا سلام گرم بنده به جناب آقای طالبی (دامنه) و خوانندگان محترم. همچنین سلام می کنم به جناب حجة الاسلام والمسلمین دکتر سیدحسین شفیعی دارابی. از خصوصیات اخلاقی، رفتاری، شخصیتی، عقیدتی، اجتماعی، سیاسی و هر آنچه که منتسب به خصوصیات و ارزش های و شاخصه های وجودی جناب حجة الاسلام والمسلمین دکتر سیدحسین شفیعی دارابی بود را به زیبایی بر قلم جاری ساختید. بنده به دلیل نسبت فامیلی و شناختی که از ایشان دارم به چند شاخصه و ویژگی مهم اشاره می کنم:
یکی از شاخصه های مهم اجتماعی و رفتاری ایشان که در همه جا زبان زد خاص و عام است،و از تاکیدات ایشان است دید و بازدید و صله ی ارحام است و در عمل نیز شاهد بودم که با توجه به حضور و زمان اندکی که در محل داشتند از این فریضه ی مهم دست بر نمی داشتند. خوش صحبت و خوش رو هستند و به دلیل خصایص منحصر به فرد شان ، جوانان ارتباط صمیمی و نزدیکی با ایشان دارند. در سخنرانی ها و مجالس و محافل و گردهمایی ها با تمام وجود شان سعی در برطرف کردن شبهات و خواسته های حاضرین در جلسه بر می آیند. از کمترین زمان ممکن بیشترین استفاده را می برند و لحظه ای را ندیدم که زمان شان به بطالت بگذرانند.
راستش را بخواهید اگر بخواهم از کرامات و خصوصیات شخصیتی ایشان بنویسم فکر میکنم نتوانم حق مطلب را به خوبی ادا کرده باشم پس سخنم را کوتاه می کنم و از خداوند می خواهم سلامتی و تندرستی و عافیت به خیری به ایشان مرحمت بفرمایند تا ما و نسل جوان بتوانیم بیش از بیش از نصایح و رهنمودهای ایشان استفاده بریم. تا دیداری دیگر»
پاسخ دامنه : به نام خدا. سلام صمیمی من هم به شما جناب آقاسیدابراهیم موسوی. بسیار ممنونم هم به لحاظ این که پست های دامنه را با دقّت های خویش، می خوانید و هم بر برخی از پست ها، متن هایی تکمیلی می نویسد و همین نگاشتن های متنوع برای دامنه خوانان شریف هم مفید است و و انگیزاننده.
از این افزوده ی شما نسبت به شخصیت علمی و دینی و اخلاقی جناب حجة الاسلام والمسلمین سیدحسین شفیعی دارابی، خیلی ممنونم. (دامنه دارابکلا)
به قلم میرزاعلی چلوئی دارابی 21
پست 2968 : «به نام خدا . سلام گرم و صمیمی به خدمت جناب دامنه و دامنه خوانان. جناب دامنه عزیز، تقدیر و تشکر دارم به محضر شریفتان بابت ممعرفی چهره های شاخص و محبوب دیارمان به خصوص حضرت حجت الاسلام والمسلمین جناب دکتر شفیعی واقع در پست 2964 اینجا.
کیست در محل که ایشان را نشناسد. جناب ایشان شخصیتی هستند بسیار خونگرم و مردمی .مانوس با بیشتر اقشار جامعه.اهل صله ی ارحام و متواضع در برابر دوستان واشنایان.با دانش و بینش سیاسی عمیق. بیشتر اهل عمل هستند و بدور از ریا کاری.خطیبی توانمند با منبرها وسخنرانیهای پر جذبه .انقلابی هستند و ولایتمدار .اهل فضل و بخشش .صبور در برابر انتقادات و ایرادها و در عین حال قاطع در مورد باورهایش.و در مورد احترام به برادر و اولین استاد خودشان الگویی ست در بین جوانها.
جناب استاد طالبی همانگونه که در مورد ربط ایشان فرمودید یک روحانی کاملا شناخته شده و توانمند و به لحاظ فکری و سیاسی و باورهای دینی و عقیدتی دارای خط مشی شفاف و بسیار آگاه بوده ومورد توجه سیاسیون و مسولین محل. واز این رو به لحاظ فکری و اخلاقی و احساس مسولیت در موارد خاص ورود پیدا می کنند .
بنده نیز افتخار داشتم که مطالب پربارشان را که در 111 بند منتشر کردید مطالعه کنم و از این بابت هم از شما جناب دامنه و هم از جناب دکتر بسیار سپاسگذارم. جناب دامنه عزیز کاملا بر این باورم که شما بسیار با هوش و استعداد بالا و در نویسندگی چیره دست و با دانش روز هستید و در ضمن احترام به عقاید فکری و خط سیاسی تان بنده نیز در پاره ای اوقات هم عقیده با شما نیستم . ونیز کاملا بر این باورم که این اختلاف سلایق باید ایجادگر مَودّت و دوستی بین افراد گردد .همان بیاناتی که جناب مهندس عبدی در پست 2966 اینجا، ذکر کردند.
جناب دامنه عزیز خرسندم از باشگاه آزاد اندیشتان. و برایتان آرزوی موفقیت دارم و همانطور که درمتن اخر پست 2964 ذکر کردید امیدوارم خداوند بارقه ی امید و بذر حُب و دوستی بر دلهای هم ی مان بنشاند .با عرض پوزش فراوان و خدا نگه دار»
پاسخ دامنه : به نام خدا. سلام من هم بر شما جناب حاج میرزاعلی. خیلی موجب افتخار بنده است که هم به من لطف دارید و هم با بخش هایی از دیدگاه هایم هم عقیده نیستی. و این نشان حُرّیت و منطق درست انسانی و عقلی ست. همین روحیه ات نشان پُختگی ست.
در باره ی پست های معرفی چهره های شاخص محل خصوصا" روحانیت، باید بگویم این علامت درک و فهم بالای شماست که به معرفی این مفاخر محل، دلگرم و شادابی. از افزوده های خوبت بر متن پست معرفی جناب حجة الاسلام والمسلمین سیدحسین شفیعی دارابی، ممنونم و حقّ آن است که خودت بخوبی گفتی که ارادت و محبت با هیچ چیزی نباید تعویض گردد. خدا حافظت. (دامنه دارابکلا)
پست 2964 : به نام خدا. امروز در سلسله مباحث متداول دامنه در باره ی روحانیت دارابکلا، به معرفی مختصر جناب حجة الاسلام والمسلمین سیدحسین شفیعی دارابی، یکی از چند چهره ی شاخص روحانیون دارابکلا می پردازم.
این روحانی مشهور دارابکلایی، از یک خاندان سادات بسیار مذهبی، مشهور و مورد وثوق مردم و از پدر و مادری مؤمن و متدیّن و مورد احترام مردم دارابکلا برخاسته اند. گرچه والدین کرام شان را در همان اَوان، از دست داده اند ولی در غیاب دردناک آنان، زندگی خویش را با نهایت تلاش و جهاد، سامان دینی و علمی دادنده اند تا حدّی که به نظرم، گویی به اجتهاد هم رسیده اند.
ایشان به مدَد برادر مؤمن و انقلابی شان جناب حاج کبل سید محمد شفیعی دارابی، حیات خود را امتداد داده اند و الّا ممکن بود از فرط فشار فقر و تنگدستی دوره ی سخت کودکی و نوجوانی، بی پناه و بی حامی می ماندند. اما دست تقدیر خدای باری تعالی و دیده ی تدبیر برادر دلسوز و والا، که خود از وی به «سایه سار پدر» تعبیر می کنند، راه ایشان را به حوزه و طلبگی و کسوت خطابة و روحانیت و کتابت کشاند.
ایشان نیز مانند بیشتر روحانیون دارابکلا، طلبگی را ابتدا نزد مرحوم آیة الله آقا دارابکلایی تبرّک و تلمّذ کردند و آن گاه به قم هجرت کردند. من در 2 سال قبل یعنی 18 خرداد 1393 (در پست 205 اینجا) اتوبیوگرافی _یعنی زندگی نامه ی خودنوشت_ ایشان را منتشر کرده بودم که در این پست، از شرح مجدد تحصیلات و اساتید و پژوهش های شان می گذرم.
اما من ایشان را این گونه می شناسم: به لحاظ اخلاق رفتاری، شخصیتی مهربان، خوش روحیه، گرم گیرنده، خوش کلام، اُنس پذیر، خوش مَشرب و پُرجذبه و در یک کلام مؤمنانه و متشرّعانه دارند و سعی می کنند آشنایی های مقدّماتی را تا می توانند به دوستی های ماندگار برسانند. این از برجسته ترین روحیات طلبگی و اخلاقی ایشان است که کمتر در روحانیون پدید می آید. شاید آن طعم تلخی را که در اَوان کودکی _با از دست دادن والدین خویش_ در زندگی چشیده اند، او را فردی مهربان و غمخوار یاران و هواخواه دوستان بارآورده است. بگذرم.
یکی از برجسته ترین ویژگی اجتماعی ایشان این است که میان ایشان و اخوی گرامی شان یک نوع ربط معنوی و عاطفی و محبت مانای خاصی وجود دارد که برای من بشدّت دارای اهمیت و حتی سوژه ای برای مطالعه و مصاحبه است و من روزی این کار کاوشگری و رایزنی مطالعاتی را حتما" به انجام می رسانم تا سرمشقی برای روابط میان برادران و خویشاوندان در صحنه ی اجتماعی و خانوادگی گردد.
یک زاویه ی این ربط را من می گویم و آن این است ار بس میان این دو برادر حُبّ و ودّ حاکم است که من همیشه در تصوّرم این گونه ترسیم می شود که میان ایشان و برادرش حاج کبل سید محمد (که در 31 اردیبهشت 1395 در پست 2904 اینجا وی را معرفی کرده ام) گویی یک روحِ نگه دار؛ نگه داری می شود. هر گاه این برادر را می بینم، گویی در جِلدش آن برادر دیده می شود و هر گاه آن برادر را می بینم گویی این برادر، در پوست و روحش نمایان است. من این دو را هر جا و هر کجا، گویی در یکجا می بینم. من، این گونه می بینم این دو را. اگر عیب است _که نیست_ از دیده ی من است و اگر حُسن است _که هست_ از برداشت من است. گویی هم اخوان هم اند، هم اَخلّای هم اند و هم دو کالبدی از دو روح در هم تنیده ی هم. و این هم در این دنیای پربلا و بلیّه ها و دوری ها و تنش ها و توپ و تشرها، کم بهایی نیست که دو برادر، این گونه خلیل و وَدود هم باشند.
اما ربط او با من و خط سیاسی او چگونه است؟ این گونه:
الف: ربط ایشان به من: ایشان چون یک روحانی سرشناس دارابکلا بوده و هستند و از همان آغاز انقلاب اسلامی به مسائل سیاسی و اجتماعی و دینی این روستا آگاهی داشته و دارند و نسبت به آن احساس مسؤولیت کرده و می کنند، از این رو مورد توجه ی سیاسیون و انقلابیون محل از جمله من قرار گرفتند و کماکان با ایشان ربط داشته و دارم. ربط ایشان اما به من این گونه است: به لحاظ عاطفی و روابط رفتاری، خیلی به من محبت و علاقه و دلسوزی و حتی می نوانم بگویم دوستیِ صمیمی نشان داده و می دهند. و بر من نیز عیان و ثابت گردیده واقعا" به من این گونه اند.
شواهد و قرائن هم موجودند. و به همین مقدار و حتی بسی بیشتر، من هم به وی اُنس، ارادت و علاقه ی عاطفی و اخلاقی دارم و حتی هنوز مسائل اختلافی موجب نگشته است که من ارادتم به ایشان زائل و زدوده گردد. زیرا ارادتم از نهادم برخاسته است و نمی شود نهاد قلب و دل را بآسانی برهم زد و ویران ساخت؛ چرا که دوستی ها را نمی توان با حاشیه های زودگذر، زُدود و به وزن اَرزن آن را ارزان ساخت.
اما به لحاظ فکری و سیاسی با برخی از باورهای من در زمینه های سیاسی و دینی و... مخالفت دارند و منتقد من هستند و این نقّادی ها را به منطق قلم و به شیوه ی پذیرا، به صحنه ی دامنه هم آوردند و حتی در یکی از منبرهای محرم سال 1392، در غیاب من، بر زبان شان جاری نموده اند که من بر آن شش نقد و حمله ی تند و تعجّب برانگیزشان، دوستانه و رُک در دامنه گلایه بُردم که از آن بگذرم. و علاوه بر آن در طی دو سال دامنه نویسی مداوم ایشان در دامنه، من نیز بر پاره ای از متون و تحلیلهای شان و نیز ایرادات خاصی که بر من وارد می کردند، پاسخ دوستانه و بی تعارف داده ام.
بگذرم که ایشان از چند ماه پیش اساسا" _بنا بر دلایل و عللی که خود بر آن واقف اند و من کلا" از آن بی اطلاع_ با دامنه وداع کردند و دامنه نویسی را ترک نمودند. اما من از همین برکت حضورشان در فضای مَجازی (ابتدا با مستعار محسن دارابی و سپس با عنوان حقیقی شان) دریافته بودم که ایشان هم اهل قلم اند و هم توانمند در سخن. هم خستگی ناپذیرند و هم دانشمند. هم ظرفیت دارند و هم ظرافت را می دانند. هم خویشتندارند و هم در پاره ای اوقات، زودرنج و ضربه پذیر احساسات. که شاید همین آفَت، موجب آن تصمیم نادرست شان در ترک دامنی نویسی گردید که البته من هرگز به هیچ کس در دامنه، اِلحاح نمی برم برای هر گونه نوشتن و حضورداشتن.
ب: خط سیاسی ایشان. اولا" ایشان را ذونظر می دانم و نیز باذکاوت. شخصیتی صاحب فضل و دانش و گرایش و ارزش می دانم و نیز باحرارت. داخل در متن سیاسات می دانم و باحلاوت. لذا، برای پرهیز از اِطناب، فقط در سه سطح این بحث را با نظر خودم مستند می سازم و بس:
در سطح دارابکلا: ایشان از همان بَدو، در سال 1358، با جناح راست دارابکلا (که البته تمامی آنها به مراتب رفیق و دوست و همسنگر من نیز هستند و رابطه ی مان با هم درهم تنیده و گرم و آرام است) و با تشکیلات آنها همخوان و همراه بودند و به تعبیر من، مُرشد اول شان بوده و هستند و هنوز نیز بر فضای محفل آنها و ایشان، عطر تحلیل وی، نُطق کلام وی و مواضع متعدّد وی، فشان است و فَخار. و ایشان نیز همیشه با همین تعداد خاص محل، مشاوره و جلوس و نسشت و برخاست داشته و دارند.
در سطح کشور: ضمن احترام به آزادفکری شان، باید بگویم ایشان یکی از برجسته های جریان تفکری آیة الله محمدتقی مصباح یزدی اند. بر همگان آشکار است که آیة الله آقای مصباح یزدی به عنوان یکی از مهمترین بزرگان فکری حوزه ی قم، در درون جمهوری اسلامی و پیشتر از آن در درون انقلاب اسلامی، دارای چه اندیشه ها و آرایی بوده و هست. و جناب حجة الاسلام والمسلمین سیدحسین شفیعی دارابی ایشان را استاد اعظم خود می دانند و بر وی بسیار ارادت و اقتداء می برند و این را از آن رو گفتم که نشان داده باشم سمت و سوی فکری شان چیست. نه آن که بگویم چرا این است؟ و یا این،عیب است.
در سطح دامنه: توفیق داشتم در دامنه، 111 متن ایشان را پست کنم و همه ی این متون وی را در همان حین بدقت می کاویدم و می خواندم و در پاره ای هم ورود می کردم و پاسخی می نگاشتم. (که البته بعد از وداع با دامنه، دیگر من بی نصیب شدم از خواندن نوشته های بعدی ایشان). اما از تحلیل محتوای آنچه در دامنه نوشته بودند، مشخص کرده ام که ایشان، هم دارای تفکر از نوع جناح راست اند و هم گرایش به آنان دارند و هم حامی آنان اند و هم در اوج آن به سرحلقه ی جریان فکری خاص یعنی موسسه ی آیة الله محمدتقی مصباح یزدی متّصل و همراه اند. و این را من نه ایراد می دانم و نه نقص. ولی نقد بر آرای وی را همیشه برای خود حق و ناشی از نعمت آزادی می دانم.
آخر کلام و ختم بیانم این است: به ایشان هم احترام و ارادت خاص دارم و هم نقد و انتقاد و گلایه های دوستانه ی تامّ. و خرسندم اگر از اَخلّای ان شاء الله باتقوای اندک و ناچیز، در پیشگاه ایشان محسوب گردم. خدا ان شاء الله، بر دو دل من و ایشان، همچنان بارقه ی امید و باران حُبّ و وَدّ ببارَد. با پوزش و طلب مَکرمت و اِکرام.
حجة الاسلام والمسلمین سیدحسین شفیعی دارابی. داخل مسجد تنعیم _مسجد عمره_ در مکه. 12 مهر 1394. (لازم به ذکر است در دامنه طی دو سال اخیر 111 متن نوشته ی ایشان و نیز عکس های متعددی از ایشان درج و منتشر شده بود با این کد بایگانی: («مسائل حجة الاسلام سیدحسین شفیعی دارابی» اینجا)
پست ۴ : به نام خدای آفریننده ی آدمی. از هر دو ناحیه ی پدری و مادری نسل و اَنساب من، به روحانیت و آخوند و عالِم دینی منتهی می شود. از شجره ی پدری ام، از هر دو سو فامیلی ام مشترک است، یعنی هم از نسل مادربزرگم _مرحومه کبل فاطمه طالبی دارابی_ طالبی دارابی ام و از نسل پدربزرگم _مرحوم کبل آخوند، ملُاعلی ابن ملاحیدر ابن ملاطالب_ طالبی دارابی ام. از این نظر مفتخرم اساسا" طالبی دارابی ریشه در اعماق و تبار و اَنسابم دارد.
پدرم بزرگم مرحوم کبل آخوند، ملُاعلی بن حیدر بن طالب مؤسّس و بنیانگذار اولین تکیه و نخستین مسجد جامع دارابکلا بودند. روحانی مشهور محل و منطقه بودند. در آخر نیز مردم مؤمن و متدیّن محل، به پاس منزلت و مقام معنوی و اشتهار ایشان، وی را در در سال 1307 هجری شمسی درون تکیه ای که خود ساخته بود _ همین تکیه ی تکیه پیش دارابکلا_ در مجاورت منبر دفن کردند. که چهار سال قبل در فروردین ماه 1391شمسی در حین حفاری تکیه برای نوسازی، اسکت شان هویدا و جمع آوری و طی کفن مجدد، در عمق سه متری همان قبر قبلی به خاک مجدد سپرده شدند. تصویر سند این موضوع _که به درخواست حاج محسن سجادی رئیس وقت شورای اسلامی محل، توسط من در قم نزد مراجع عظام پی گیری شرعی شد و فتوای حفظ حرمت گرفته بودم_ در این پست آمده است.
از ناحیه ی مادری هم از هر دو سوی نسل پدری و مادری ایشان، اجدادم عالِم و روحانی و از بزرگان و مشایخ شهیر بودند: پدربزرگ مادری ام مرحوم آقا شیخ باقر آفاقی دارابی ست که در مدرسه ی مسجد جامع ساری تدریس می کردند و می گویند توسط بهائی ها مسموم و مرحوم شدند.
پدربزرگ مادرم از ناحیه ی مادری نیز مرحوم آیة الله آقا میرصالح صالحی دارابی اند که عالم مشهور و متنفذ بودند و بنیانگذار نخستین مدرسه ی علمیه در دارابکلا بودند که بعدا" مرحوم آیة الله آقا دارابکلایی که از نجف بازمی گردند آن را نوسازی و راه اندازی مجدد می کنند. عکس شجره ی آیة الله آقامیرصالح در زیر به استناد دستنوشته ی حاج کبل سیدمحمد شفیعی دارابی از وبسایت مهندس محمد عبدی سنه کوهی در زیر آمده است. یاد همه ی این عُلما که مفاخر بزرگ دارابکلا هستند، گرامی باد.
سند فتوایی که خودم با حضورم در دفتر آیة الله العظمی ناصر مکارم شیرازی در قم، در باره ی حفظ احترام و حُرمت قبر پدربزرگم مرحوم کبل آخوند، ملُاعلی بن حیدر بن طالب از آن مرجع عِظام تقلید در فروردین ماه 1391 گرفتم و همان زمان به آقا سید رسول هاشمی دارابی اطلاع دادم تا شورا و هیات اُمنای تکیه را در جریان قرار دهند تا نسبت مقام عالم دینی هیچ گونه هتک حُرمتی نشود و همه شرعیات این مساله به دقت و با عمل به شرائط وُرّاث _یعنی خاندان ما_ رعایت شود. عکاس سند: دامنه
در سمت راست این سند که به خط جناب حاج کبل سیدمحمد شفیعی دارابی نوشته شده است: «سیده مهتاب موسوی همسر آیة الله سید صالح صالحی، » ایشان یعنی آیه الله آق میرصالح صالحی دارابی، پدربزرگ مادری مادرم بودند که اولین حوزه ی علمیه دارابکلا را تاسیس می کنند که بعدا" مرحوم آیة الله آقا دارابکلایی آن را نوسازی می کنند. در پست 2420 اینجا این سند توسط مهندس عبدی مستند شده بود. عکاس سند: مهندس محمد عبدی سنه کوهی. آیه الله آقا میرصالح صالحی دارابی در امامزاده علی اکبر اوسا دارابکلا مدفون هستند. روحش شاد.
(وبلاگ: زندگینامۀ دامنه. اینجا)
پست 2941 : به نام خدای آفریننده ی آدمی. در قسمت 5 آبای پدری مرحوم مادرم را آورده بودم که ریشه در روستای آسور بخش ارجمند شهرستان فیروزکوه دارند؛ در این قسمت نیای مادری مرحوم مادرم را می آورم که از ناحیه پدربزرگ مادرش دارابکلایی و از ناحیه ی مادربزرگ مادرش از سادات سیکایی ست با این شجره و اَنساب:
نیا و جدّ مادری مادرم مرحوم آیة الله آق میر صالح صالحی دارابی ست؛ بنیانگذار اولین حوزة علمیۀ دارابکلا. مادربزرگ مادری مادرم مرحومه سیّده مهتاب موسوی سیکایی ست، همسر آیة الله آق میرصالح صالحی که از سادات مکّرم و مشهور سیکای هزارجریب نکاست. شجره ی این زوج، در عکس زیر مندرج است.
پدربزرگ مادری مادرم آق سیدحسین صالحی دارابی ست که چند فرزند داشت... .
مادر مرحوم مادرم سّیده زینب صالحی دارابی ست همسر مرحوم شیخ باقر آفاقی دارابی. با سه فرزند از آن مرحوم: مهدی، زهرا (مادرم)، شیخ موسی دایی ام که در قم تحصیل می کرد و در دوره ی قیام نوّاب، مفقود شد و از سرنوشت او هنوز اطلاعی در دست نیست.
عمّّۀ مادرم مرحومه سیّده فاطمه مشهور به عمّه جان که روضه خوان و نوحه خوان و ذاکره ی اهلبیت عصمت و طهارت (ع) در مجالس مذهبی و دینی زنانه ی دارابکلا بود. و مرحوم مادرم نزد او سواد و تاریخ شفاهی اسلام و قرآن و روضه خوانی و نوحه خوانی مرثیه سُرایی و شعر آموخت و ذاکرۀ اهلبیت (ع) شد و آموزگار قرآن.
دائی مادرم مرحوم آق علی صالحی دارابی بود. پدرِ مرحومین: آق سیدمیرزاحسن صالحی، آق سیدحسین صالحی، سیده فاطمه صالحی و سیده کلثوم صالحی (مادرِ خلیل و عیسی و موسی درواری).
خالۀ مادرم مرحومه سید ننه جان بود که همسر اول مرحوم حاج محمود کارگر بود.
دو خواهر ناتنی مرحوم مادرم _یعنیخواهر از ناحیه ی مادری_ یکی مرحومه ربابه طالبی دارابی بود و یکی خاله ام سیده خدیجه عمادی _همسر مرحوم حاج محمود کارگر_ که در قید حیات هستند و تنها بازمانده ی این نسل می باشند که نزدمان محبوبیت و احترام والایی دارند.
کلا" خاندان سادات صالحی ها و موسوی ها و عمادی ها و یک بخش ار طالبی های دارابکلا، از قوم و خویشان و اَنساب مادری مرحوم مادرم هستند و خاندان آفاقی ها و شهابی ها از اَنساب و خویشاوندان پدری ایشان. خدا بیامرزدشان.
این اَنساب نامه را در دیداری که ان شاء الله با حاج کبل سیدمحمد شفیعی دارابی خواهم نمود، تکمیل تر می نمایم.
محلی که با فلش قرمز مشخص ساختم پدربزرگ مادرم آیة الله آق میر صالح صالحی دارابی (بنیانگذار اولین حوزة علمیۀ دارابکلا) و مادربزرگ مادرم مرحومه سیّده مهتاب موسوی ست که نیای وی از سادات بزرگ سیکای هزارجریب نکاست. این شجره توسط حاج کبل سیدمحمد شفیعی دارابی از معتمدین و مشهورین دارابکلا ترسیم شده است که در این زمینه آگاهی و تخصص تجربی دارد.
روستای آسور، از توابع بخشِ ارجمند شهرستان فیروزکوه در استان تهران دارای آب و هوایی بسیار مطبوع. زادگاه آبای پدری مرحوم مادرم حاجیه مُلّا زهرا آفاقی دارابی
به قلم حجة الاسلام سیدمحمد شفیعی
پست 2914: «سلام آقای طالبی، متشکرم از بابت عکس های فرزندم آقا صدرا. (واقع در پست 2893 اینجا) اما بعد؛ هر سال وقتی که ماه رجب المرجب فرا میرسد با قدم های آهسته وارد صحن جامع رضوی می شوم، صدایی آشنا از تریبون صحن به گوش میرسد آهسته و آهسته گوشه ای را اختیار می کنم اولین جمله ای که با این صدا در ذهنم نقش می بندد این است که افتخار می کنم اهل روستای عالم پروری چون دارابکلا هستم،صدایی که از عمق تاریخ پیامبر اسلام و زندگی ایشان بگوش میرسد. همگان مات و مبهوت سخنان ایشان میشوند انگار تاریخ را از بر هستند آخرین باری که در صحن جامع رضوی سخنرانی می کردند در رابطه با زندگانی حضرت خدیجه بنا به مناسبتی سخنرانی می کردند.
دامنه خوانان آنجا نبود ولی حقیر مشاهده کردم که مردم چنان سخنرانی ایشان گوش می کردند که انگار در متن تاریخ غرق شدند. اشک از چشمان جماعت جاری می شد و من همچنان در این افتخار که یک دارابکلایی هستم غوطهور میشدم،از منبر که پایین می آمدند مردم با شور و شعف ایشان را در آغوش خود می گرفتند و به پاس تشکر راه را برای ایشان باز می کردند، در حین این تفکرات بودم که مردی خطاب به بنده گفتن که یک سفر عمره را همراه ایشان بودم که خیلی خوش گذشت خدا حفظشان کند.رحمت ایزدی بر پدر و مادرشان.
وقتی این جملات تمام شد بر افتخاراتم افزوده شد به خود بالیدم که الحق که روستایمان چه عالمانی را تحویل جامعه داده است. ما باید قدر این علمای دین را بهتر بشناسیم چون در قیامت سه چیز از انسان شکایت می کند، مسجد، عالِم و قرآن.
در ضمن آقای طالبی از طرف حقیر به فامیل عزیزم و دوست گرامی دهیار زحمت کش روستایمان جناب آقای محمد دباغیان تبریک بگین. متشکرم.» (دامنه دارابکلا)
به نام خدا. تصاویر محفل اُنس با قرآن در شب 25 ماه رمضان، 11 تیر ماه 1395 در مسجد جامع دارابکلا به دوربین و ارسال جناب آقاتقی آهنگر دارابی:
حُجج اسلام سیدعلی صباغ دارابی و شیخ اسماعیل دارابکلایی. بقیه ی تصاویر اینجا
پست 2857 : به نام خدا. در این پست در راستای سلسله مسائل روحانیت دارابکلا، توفیقی ست که به معرفی مختصر یکی از عالمان صالح و بزرگوار دارابکلا مرحوم حجة الاسلام والمسلمین حاج سید محمود شفیعی دارابی بپردازم.
ایشان یکی از عالمان حلیل القدر و مشهور و دوست داشتنی دارابکلا بودند. اندکی در حوزه علمیّه آن روز در ساری درس خوانده اند؛ ولی عمدتا" در حوزة علمیّۀ کوهستان شهرستان بهشهر حضور داشتند و از مقّربان و خواصّ مرحوم آیت الله کوهستانی بودند. بعد از تلمذّات و کسب فیض ها از محضر آن عالم بزرگ و دارای مقامات معنوی و اخلاقی، به دارابکلا بازگشتند و در ساری و در دو روستای بالادزا و پایین دزای منطقۀ سنگتراشان، به امامت مسجد و هدایت مردم و اُنس و آموزش آموزه های دینی و اخلاقی مؤمنان آن منطقه مشغول گردیدند و تا آخر عمرشان دست از این هدایت گری و با مردم زیستن دست نشستند و مایۀ برکات و نعمت آنجا شدند. و در دارابکلا نیز بارها بر روی منبر، مردم را از بیان و آموزه های اهلبیت (ع) بی نصیب نگذاشتند. و من چند باری پای منبرشان به بیانات فصیح و غرّای شان گوش فرا دادم.
عالِم صالح و بزرگوار و پرهبزگار دارابکلا مرحوم حجة الاسلام والمسلمین حاج سید محمود شفیعی دارابی. از نوۀ اش یعنی دوست فرهیخته ام جناب حسین طالبی دارابی (داوود) که به درخواستم این تصویر را تهیه و به دامنه هدیه نمودند؛ بسیار ممنونم
وجاهت و منزلت والایی میان مردم داشتند. ساداتی بانزاکت، خویشتندار، بااخلاق، متقی و آرام و خوش سیما و خوش قلب و همیشه متبسّم و باروحیه بودند. جذبه ای بالا داشتند. لباس روحانی و عمّامۀ سیادت به ایشان بسیار حالت معنوی می داد و هیبتی جذّاب و پذیرنده ای داشتند. ایشان همسایه و دوست و همنشین مرحوم آقا دارابکلایی و مرحوم پدرم و برخی دیگر از بزرگان محل بودند. عموی جنابان حاج کبل سیدمحمد و حجة الاسلام والسلمین سیدحسین شفیعی دارابی اند و نیز پدرخانم حجة الاسلام والمسلمین شیخ محمد نجفی. فرزندانی پاکدامن و نجیب و بزرگوار تعلیم و پرورش دادند.
من به دو دلیل با ایشان آشنا و مانوس و ایشان هم نوازشگرمان بودند: یکی به دلیل آن که با مرحوم پدرم خیلی رفیق صمیمی بودند و هر دو به بیت همدیگر آمد و شدای مکرّری داشتند و من نیز از این طریق در منزل مان و منزل شان به همراه مرحوم پدرم دیدارهایی متناوب داشتم. و نیز به دلیل رفافت و دوستی نزدیکی که میان من و فرزندشان آقاسیدمحمدرضا (داماد مرحوم آیة الله آقا دارابکلایی) در دروه ی جوانی و مدرسه برقرار بود، به بیت شان می رفتم و ما را مورد الطاف و مهرشان قرار می دادند و محبت وی بر خودمان را بسیار لذیذ و حس کردنی می بافتم.
در این ایام مبارک ماه رمضان به روح پاک و عزّتمند این مرد بزرگ، خدوم مردمی، مانوس ملت و اخلاق محور و پرهیزکار و عالمی وارسته و نمونه و بی ریا و آرام که آثار و برکات وجودش طی حیات باعرت شان، در دل خیلی از مردم و مؤمنان هنوز تجلی دارد و تلالؤ، درودی دراز و بی کران می فرستم زیرا حقیقتا" دوستدارش بودم و از او درس هایی در زندگی ام گرفته ام. (دامنه دارابکلا)
پست 2806 : به قلم جناب حاج مسلم شهابی: «سلام جناب آقا ی طالبی. طاعات و عباداتتون قبول حق. در مورد مطالبی که نوشتید در پست ۲۸۰۵ یعنی شجره نامه و آیت الله بلباسی فیروزکوهی بنده چندین سالی هست که با یکی از بلباسی های مقیم ساری در تماس هستم و کل شجره نامه رو از ایشون گرفتم (آقای حاج محمد بلباسی). وایشون هم تایید کردند.
ضمن اینکه دایی ایشون که مسن تر بودند میگفتن که حتی از بزرگانشون شنیده بودند که بانو ملا زُبیده فی البداهه شعر میگفتند و پسرش شیخ موسی مینوشتند و دارابکلا رو هم که انتخاب کردن و ماندگار شدند میگفتند که از مسافرت مشهد بر میگشته به شب بر میخوره و در اینجا شب میمونه بعد دید که جای خوبیه بر میگرده و با خانواده میاد دارابکلا.
خواستم عرض کنم که نمیدونستم شما از این مطالب و شجره نامه که در پست جدیدتان ۲۸۰۵ آوردین، اطلاعی ندارید وگرنه زودتر از اینها تقدیمتان میکردم طاعات قبول و عصرتون بخیر.
پاسخ دامنه: به نام خدا. سلام به فامیل نجیب و دوست داشتنی ام، جناب حاج مسلم شهابی. خرسندم به فوریت، پست ۲۸۰۵ مرا در بارهٔ مادرم کیست در سلسله بحث آنچه بر دامنه گذشت، استشهادت را برام ارسال کردید. خوب است این نقل را آوردی. مرحوم حاج آقا آفاقی و حسن عمو شهابی هم که مطلع اید رفته بودند با بلباسی ها دیدار کردند و باقی قضایا. در ضمن مرحوم مادرم برای مان قضایا را نقل می کرد و در جریان بودیم اما استناد جناب بلباسی از آسور فیروزکوه برای مان مهم بود.
اگر تو هم زودتر مرا در جریان می گذاشتی هنوز هم عالی تر می بوپد. ولی خوب خدا را شکر متن را به قلم خود مستند ساختی. جده مادرمان و پدرتان و کلا آفاقی ها، یعنی بانو ملا زُبیده به پدربزرگ مرحوم آیة الله بلباسی آسوری فیروزکوهی هم سیوطی و حاشیه تدریس می کرد. سیوطی کلا کتاب منظوم در ادبیات عرب است که همین موجب گشت بانو ملازبیده در شعر مسلط باشد. بسیار ممنونم آقا مسلم.
جناب آقا مسلم شهابی (حاج خلیل) از عموزادگان محبوب مادرم
پست 2805 : به قلم دامنه . به نام خدای آفریننده ی آدمی. مادرم کیست؟ مادرم حاجیه مُلّا زهرا آفاقی دارابی فرزند مرحوم آشیخ باقر آفاقی دارابی و مرحومه سیده زینب صالحی دارابی ست. آموزگار قرآن بود و مکتب خانۀ خانگی داشت و ذاکرۀ اهلبیت عصمت و طهارت _علیهم السّلام_در محافل مذهبی روستای دارابکلا بود. در میان اقوام و بیت مان مشهور بود به مُلّا زهرا. اول شجرۀ پدری اش را و در قسمت بعدی شجره ی مادری اش را می نویسم تا تبارشناسی کرده باشم.
(در ضمن یکی از چند برنامه های مهم دامنه در آیندۀ نزدیک، تبارشناسی همۀ دارابکلایی هاست که در هفت محلّۀ دارابکلا ساکن اند. این سوژۀ مهم اجتماعی دامنه است که در حال تحقیق در اطراف آنم تا ارسال پست های مسلسل آن را بزودی آغاز کنم.)
جدّ بزرگِ مادرم، بانو مُلّا زُبیده است. ملا زُبیده روحانی بود و سیوطی و حاشیه ملاعبدالله تدریس می کرد. فرزند یکی از فرزندان مشهور ملا زبیده، شیخ موسی _پدربزرگ مادرم_ است. او نزد مادرش ملا زبیده سیوطی و حاشیه، دو درس مهم حوزه علمیه را آموخت. شیخ موسی چهار فرزندش را شیخ و روحانی کرد. به این ترتیب:
شیخ احمد آفاقی: فرزندانش مرحومه اُمّ کلثوم مرحومه جمیله آفاقی دارابی _همسر مرحوم زکریا رمضان بالامحله_ .
شیخ اسماعیل آفاقی: فرزندانش مرحوم حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ احمد آفاقی دارابی امام جماعت مسجد پایین محلّۀ دارابکلا و مرحومه زُبیده که در روستای مرزیت نکا زاغ مرز ساکن بود.
شیخ محمد آفاقی: فرزندانش حسن شهابی و مرحوم حاج محمود شهابی (پدر حاج خلیل و ابراهیم و مرحوم علی و محمد و ... ) و مرحوم حسین شهابی (پدر باقر و اصغر و رضا و ... )
شیخ باقر آفاقی: فرزندانش مرحومه ملّازهرا آفاقی دارابی (مادرم) مهدی و شیخ موسی (دائی ام) که از 70 سال پیش تا اکنون _که در قم به همراه پدرم و سایر روحانیون دارابکلا در آن زمان در دوره ی قیام شهید نواب صَفوی، طلبگی می آموختند_ از سرنوشتش هیچ خبری نیست. دردی جانکاه بر دل مادر منتظر و چشم در راهم، که تا آخرین حد برادرش را ندید و رحلت نمود.
بنابراین ما از ناحیه ی مادری، از نسل بانو ملا زبیده و فرزند روحانی اش شیخ موسی آفاقی هستیم که داستان آن در زیر مستند می شود.
در اینحا نکته ی مهمی را استناد می سازم. در 19 خرداد 1395 شخصی به اسم محمدرضا بلباسی فرزند آیة الله حاج شیخ علی اکبر بلباسی فیروزکوهی به دامنه متّصل شد و چند پیام نوشت که سر نخ های به ما داد که ما مشغول تحقیق بیشتر آنیم. وی وقتی به
دو متن های جناب محمدرضا بلباسی فیروزکوهی:
«سلام. در سال های دور در روستای آسور از توابع شهرستان فیروزکوه شخصی بنام شیخ موسی فرزند بانو ملا زبیده در این روستا زندگی می کرد که به ساری عزیمت نموده و نام خانوادگی خود را به آفاقی تغییر داده است پدر بزرگم شیخ باقر درس سیوطی را از ملا زبیده آموخت. می خواهم بدان این همان است؟ متشکرم. 19 خرداد 1395»
«سلام آقای دارابی. اینکه گفتید از دائیتان شصت سال است اطلاع ندارید یعنی در قم بوده و به یکباره ناپدید شده؟ علی ای حال شیخ موسای مد نظر ما حدود صد سال پیش باتفاق مادرش در آسور بوده آنها از طایفه احمدی بودند. لازم به توضیح است که آسور دارای چهار طایفه ۱_بلباسی که اصالتا کُرد میباشند ۲_بابکی که ترک بوده ۳_جورسرا هم مهاجر از جایی و ۴_ احمدی اصالتا" آسوریند که پسوند همه آنها آسور دارد.
اینکه بتونید توضیح بیشتر رو از پیران طایفه احمدی بگیرید مطمئن نیستم ولی همه مطالبی که گفتم نقل قول از مرحوم والدم آیت اله فیروزکوهی بوده و حتی محل زندگیشان را به من نشان داده بود. پدر بزرگم شیخ باقر شاگرد مادرش بود. سیوطی و حاشیه ملا عبداله می خواند. البته همانطور که می دانید خیلی از نوه ها هم نام پدربزرگشان هستند و این شیخ موسای شما نوه اون باشه. این نکته فراموش کردم بگم که فرزندان شیخ موسی در ساری مقیم شدند. اما از اینکه در دارابکلا بودند مطمئن نیستم. در هر صورت از آشنایی شما خوشبختم از طریق «... ۰۹۳۷» می توانید به تلگرامم وصل شوید روز خوش. محمدرضا بلباسی. 19 خرداد 1395» وبلاگ آسور اینجا»
من هم فورا" با مدیر محترم وبلاگ آسور جناب آقای محمدرضا بلباسی فرزند آیة الله در وبش مکتابتی نمودم و تبادلاتی برقرار ساختم و ... . این سلسله بحثم، در وبلاگ زندگینامۀ دامنه http://atd42.blogsky.com نیز منتشر می شود.
مادرم مرحوم حاجیه مُلّا زهرا آفاقی دارابی. تهران. منزل دامنه. سال 1383
مرحوم مادرم ما را در این خونۀ محقّر ساده و بی آلایش روستایی، بزرگ کرد و پرورش داد و همۀ مان پیشش قرآن و قصّه های مهم می آموختیم. روحش شاد. دارابکلا. عکاس: جناب یک دوست. خرداد 1395
بخشی از متن جناب محمدرضا بلباسی در وبلاگش آسور در اینجا
به قلم مهندس محمد عبدی 50 : «سلام و درود بر شما کبلاقا ابراهیم عزیز. تمام پست های مطالبت خواندنی است و گاهی حرفی برای گفتن باقی نمی ماند و موجب سکوت و صرفا" مطالعه هر خواننده ای می شود و گاهی نه لازم می شود توضیح و افزوده ای ارسال گردد که ازین نظر شایسته دیدم عرض نمایم :
در مورد پست مطلب معرفی جناب حجت الاسلام اقا سید باقر سجادی خدابیامرز واقع در پست 2786 اینجا با توجه به شناخت چندین ساله ام، شایسته ذکر است که ایشان در تمامی مراسم حتی با حضور بزرگانی از محل یا مدعو پایان سُفره اِطعام دهی جهت فاتحه گویی تعارف می شدند و با شیوه ای خاص خودش و اطلاع کامل از شجره فرد مورد نظر با شیوه و بیانی عالی با ذکر نام فامیل نسبی و سببی در مدت زمانی زیاد با حوصله تک تک را نامبرده و بعد فاتحه می داد که البته اینکار ایشان در ظاهر شاید به مذاق برخی کم حوصله ها و بی توجه ها خوش نمی آمد اما اکنون که کسی چنین بیان نمی کند همه در حسرت بیان ایشان خدابیامرز به او می گویند و حتی ضرب المثل روستاهای بالادست شد که شیوه ایشان را یادآوری نموده می گویند مثل «آقا سجادی دارکلا اصل و نسب رو باهور» (دامنه: چه جالب. و سلام و سپاس از دقت بینی هایت)
البته بسیاری از عملکرد و خصوصیات ایشان را به درستی اشاره نمودید و تلاش فراوان ایشان در کار عمومی بر هیچکس پوشیده نیست هم برای محل داربکلا و هم برای منطقه. البته از اینکه نشنیدم منبر بروند و یا پیش نماز باشند (امام جماعت شوند) را ندیده و نشنیدم و اگر اطلاعاتی داشتید ضمیمه فرمایید خوب خواهد بود .
داخل پرانتز عرض کنم که این خصوصیت نه منبر رفتن و نه امام جماعت شدن خود از خصایص خاص برخی روحانیون است که نیاز به بررسی و مطالب جداگانه دارد که اینان چه نحله فکری هستند و مشابه در اسرم حجت الاسلام آقا سید جعفر ساداتی خدا بیامرز بود که چنین مرام و مسلکی داشت و در عوض در امور دینی دیگر و رسیدگی به کار عمومی بسیار فعال هستند .
از همینجا گریزی بزنم به نوشتار جناب وکیل آقا سید محمد موسوی واقع در پست 2787 اینجا که توقع کار و تلاش عمومی همه روحانیون دارند و باز هم تقدیر و تشکر از افرادی که به کار عموم می پردازند مثل جناب دهیار حاج محمد دباغیان عزیز و پرسنل خدوم دهیاری که البته خواسته به حقی است و شایان توجه و تقدیر ولی نباید فراموش کنیم که زیاده روی و افراطی و حتی تفریطی هم می تواند توقعاتی را بوجود بیاورد و در مجموع نتیجه معکوس حاصل نماید که قصد باز کردن مطلب را ندارم اما در حد عرف و مقدورات توجه کردن و تشکر لازم و حتی ضروری است و موجب مرضی خدای متعال انشاء الله. (دامنه : از تشویق شما نسبت به دهیار ارجمندمان ممنونم)
در ضمن نمایاندن و پرده برداری از چهره جدیدت را هم به فال نیک می گیرم و خدا کند که موهایتان با این کار پرپشت تر گردد (دامنه : تازه نوج زد! خندیدم به طنزت) ... (دامنه دارابکلا)
پست 2788 : به نام خدا. جناب آقای سیدمحمد موسوی دارابی سلام. متن شما در پست 2787 را خواندم. از آنجا که در تهٔ آن گویا به وبلاگ ها هم اشاره کردید چند نکته را در پاسخ می آورم:
۱_ اول از بینش شما نسبت به مسائل مستحدث و محقق خوشحالم. این نوع نگرش شما نشان می دهد دارابکلا را مثل دامنه، در جغرافیای مادی تصور نمی کنی بلکه فراتر از این فکر می کنی و با آن که از محیط آن بیرونی، اما به مسائل آن توجه دارید. دامنه، خیلی خرسند است به عِرق و غیرت و دقت تو در این وادی و امور.
۲_ مخاطبین گرانقدرتان در آن نامه، خود اگر صلاح دانستند به شما شخصا و یا هر طور سلیقه ی شان اقتضاء داشت، توضیح یا جوابیه ای می دهند اما من لازم است بگویم تا به این ساعت بارها از دهیار ارجمندمان جناب محمد دباغیان چه حضوری، چه تلفنی، چه پیامکی، چه جلسه ای، چه تلگرامی و چه با پست گذاشتن در دامنه و یا در پاسخ برخی پست ها در دامنه، تشکر نمودم و از کار و مدیریت و کارگران خوب و همکارانش و خصوصا از تفکر جهادی اش اظهار رضایت و شادمانی کردم.
۳_ من گرچه از جغرافیای محل دورم، اما در حیطهٔ فکری و آرمانی خودم و در راستای انقلاب اسلامی، آنچه از افکارم ساخته است، در دامنه آن را به پیش می برم. و نیک می دانید توسعه و رشد روستای دارابکلا در همهٔ سطوح مد نظر است و لذا دامنه، سهم خود را به آنچه خود می اندیشد اداء می کند و بی دلیل نیست نام وبلاگم را دامنه گذاشته ام. چراکه، من نه در متن محل و نه در سخت افزاری های محل، بلکه در دامنه ام، دامنه ی فکری، دامنه ی اندیشه ای و دامنه ی رسانه ای. زیرا اراده کرده ام با افکار سرکار داشته باشم و الحمدلله دارم. تا زمانی که به لطف خدا حی ام، در عرصه با همهٔ قوایم و اقتضائاتم، حاضرم.
۴_ از شما با این توان و اشتیاق بالایت، بسی ممنونم و باز نیز در اینجا در راستای تفکر زیبایت در پست مذکور، از جناب محمد دباغیان دهیار خدوم، با تفکر جهادی و با روحیه ای مردمی و خستگی ناپذیر و از همه مهمتر پاکدستانه، ممنونم و در آستانه ی شب قدر برای او و یارانش و خانواده و خاندان گرامی اش دعا می کنم. و با همه ی صمیمیت می گویم: خداقوت محمد، با کار و ابتکارها و کارگر هایت. (دامنه دارابکلا)
پست 2787 : به قلم سید محمد موسوی دارابی 5
«به نام خدا. مقدمه: در راستای مطالبی که در خصوص خدمت به خلق در روزهای گذشته بحث گردید و با عنایت به آیات و احادیث و سخنان بزرگان و عارفان که به طور قطع بر ما مسلم گردید خدمت به خلق از عبادات و فرائض بی رقیب می باشد؛ در این نوشتار به یکی از عوامل موثر در تقویت و شیاع این عبادت، که همان تشویق، تکریم، تقدیر و تحسین خادمین به خلق، که در جهت رفع نیازها و مشکلات مردم قدم بر میدارند؛ بحث میگردد. در پایان نیز، به این مبحث عینیت و نمود خارجی می دهیم و به صورت مصداقی مطالبی بیان مینمایم... بقیه در اینجا (دامنه دارابکلا)