روحانیت داراب‌کلا

شرح حال و موضوعات مرتبط ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

روحانیت داراب‌کلا

شرح حال و موضوعات مرتبط ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

در بارۀ مرحوم آخوند شیخ علی اکبر، پدر مرحوم آیة الله آقا دارابکلایی


به قلم مهندس محمد عبدی 99



سلام کبلاقا ابراهیم عزیز از پدر خدابیامرز آقا داربکلایی در پست 4162 اینجا مطلب گذاشتی خیلی خوشحال  شدم. اما تشنه دانستن بیشتر ازین، در مورد ایشان بودم چرا که منم در مبحث تحقیق در مورد «تاریخ شفاهی سوادآموزی و تحصیل در سنه کوه »و همچنین زندگینامه «آقا دایی سیکایی چهره ی ماندگار هزارجریب» به ایشان رسیده بودم.


در مورد اولی برخی قدیمی های ما مثل ملاباباگل محمدی آخوند محل ما نزد ایشان تلمذ کرده بود و نزد سنه کوهی ها به پدر اقا داربکلایی «کوچیک آخوند »می گفتند. حال نامش را شیخ علی اکبر نوشتی تازه فهمیدم نام واقعیش این بود و دلیل شهرتش به کوچیک آخوند را نمی دانم !! منتظرم شما بفرمایید.


در مورد دوم یعنی زندگینامه آقا دایی سیکایی (مرحوم حاج سید مهدی یوسفی سیکایی) هم بدینجا رسیدم که همین کوچیک آخوند از دارابکلا در فصل تابستانهای برخی سالها به سیکا منزل ایشان رفته و در مباحث درسی مکتب سیکا شرکت می جست و گاهی آنجا مقیم می شد و مدت و جزئیاتش را خیلی نمی دانم و ...


در هر  حال خوشحال می شوم اگر مطالب بیشتری در مورد زندگینامه و شیوه زندگی و مراتب بزرگی و بزرگواری ایشان پست مطلب فرمایی.


پاسخ دامنه : به نام خدا. سلام من هم به شما جناب مهندس فرهیخته و اهل قلم. 1- ممنونم پست را مورد اِمعان (=دقت و دوراندیشی) قرار دادی.

2- من فرصت پیگیری دریافت اطلاعات و ریز زندگی شان ار ندارم. در  دامنه صرفاً به معرفی مختصر روحانیون دارابکلا می پردازم تا نسل جوان این بزرگان و مفاخر محل را تا حدی بشناسد و خود تحریک به حرکت گردد.

3- در مورد اشتهارشان به «کوچیک آخوند» که اشاره فرمودی. باید بگویم بله. ایشان به همین نام مشهور بودند و در محاوره ها با مخفّف کردن کلمۀ کوچیک، این گونه که گفتی از وی نام برده می شد.


علتش را دقیق نمی دانم ولی گویی این گونه شنیدم چون قد و قامت جمع و جوری داشت و نیز تواضع و خشوع داشت و نزد مؤمنین خود را اَحقرِ عِباد می دانست. که معمولاً علمای دینی واژۀ الاحقر (=کوچک ترین) را برای خود به کار می برند. که مرحوم آقا دارابکلایی نیزدر پیشوند امضاء اش «لِاَقَلِ العِباد» را می نوشت. سپاس و خدا حافظ.



مرحوم آخوند شیخ علی اکبر؛ پدر مرحوم آیة الله آقا دارابکلایی


(دامنه دارابکلا)


آخوند شیخ علی اکبر، ابوی مرحوم آیة الله آقا دارابکلایی


به قلم دامنه



به نام خدا. در سلسله مباحث روحانیت دارابکلا، امروز به معرفی چهرۀ مرحوم آخوند شیخ علی اکبر، ابوی مرحوم آیة الله شیخ محمدباقر دارابکلایی می پردازم.


آن مرحوم سال های دور به رحمت خدا پیوست و سن من اقتضاء نمی کرد او را درک کند. لذا چون شناختم از آن مرحوم بسیار اندک است از شرح می گذرم. فقط در محافل دینی و مذهبی و از زبان پدر و مادرم بارها شنیدم عالمی وارسته و بیدار و مردم دوست بودند و از فضائل اخلاقی برخوردار بودند. روحش شاد.


از جناب حاج علی میرزا چلوئی دارابی دوست گرامی و اهل درکم، بسیار ممنونم که کوشید و از آن مرحوم این تصاویر را به دامنه رساند. این کارشان به یقین ارج و اجر دارد و در ثواب انتشار و معرفی یک عالم دینی به فضای مجازی شریک است.



مرحوم آخوند شیخ علی اکبر؛ پدر مرحوم آیة الله آقا دارابکلایی. ارسالی حاج علی میرزا


(دامنه دارابکلا)


حاجیه رضیه طالبی دارابی کیست؟


به قلم دامنه



به نام خدا. این عمه ی مان است. یک زن نمونه و بسیار رئوف دارابکلا. وقتی مراسم سوم پدرم در 28 دی 1385 تمام شد، غروب، این خواهر دلدارش به دیار معبود شتافت و ما هم به عظمت وجودش، تا پایان سومش در بیت عمه جمع شدیم تا او را به دلیل تأکیدات پدرمان، مثل همیشه در اولویت قرار داده باشیم. او برای ما پدرِ ثانی بود. او  کیست؟


خیلی از محلی ها او را به حُسن خُلق و مظهر خیر و بخشش می شناسند و من از بسط و شرحش درمی گذرم؛ اما برای جاویدان نامش، یک پارۀ حیات طیّبه اش را برمی شمارم تا روی آن تأمّل شود. و آن این است که او از هر سو در حلقه و امتداد روحانیت بود که واقعاً استثناست:

  1. پدرش؛ مرحوم کبل آخوند مُلا علی، ابنِ ملاحیدر، ابنِ مُلا طالب.
  2. برادرش؛ مرحوم پدرم حجة الاسلام شیخ علی اکبر طالبی دارابی.
  3. شوهرش؛ مرحوم حجة الاسلام حاج آقاعلی شفیعی دارابی. (دعانویس دارابکلا)
  4. پسرش؛ حجة الاسلام آق سید شفیع شفیعی دارابی.
  5. برادرزاده اش؛ شیخ وحدت.
  6. برادرزاده اش؛ حجة الاسلام دکتر شیخ باقر.
  7. نوۀ دختری اش؛ حجة الاسلام شیخ حمید مهاجر.
  8. دامادش؛ حجة الاسلام شیخ علی مؤمنی دارابی.
  9. دامادش؛ حجة الاسلام شیخ رضوی (مقیم قم).
  10. داماد نوۀ پسری اش؛ حجة الاسلام مجتبی اکبری لالیمی. مقیم فیلیپین
  11. داماد نوۀ دختری اش؛ حجة الاسلام رئیسیان. مقیم قم.
  12. داماد نوۀ دختری اش؛ حجة الاسلام خلیلیان. مقیم قم.
  13. داماد نوۀ دختری اش؛ حجة الاسلام ملازادۀ سورکی. مقیم قم.
  14. پدرشوهرش؛ مرحوم حجة الاسلام آق سید محمد شفیعی.
  15. داماد خاندان شوهرش؛ مرحوم آیة الله سیدرضی شفیعی دارابی.
  16. فرزند داماد خاندان شوهرش: حجة الاسلام سید احمد آقا شفیعی دارابی.

باز هم مثل آن روز که در مراسم سومش متنی در مسجد ارائه کرده بودم این عبارت نماز میّت را «اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْرا» برای عمه ام گواهی داده بودم: الان هم برای او تکرار می کنم: «اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْرا» (خدایا! ما جز خیر و خوبی از او ندیده‌ایم!). خدا رحمتت کند ای زنی که مراقب فقر و نداری های ما بودی. درود عمه. درود.



قبر مرحوم پدرم شیخ علی اکبر طالبی



خواهر و برادر. یعنی مرحومان پدرم و عمۀ عزیرمان. حاجیه رضیه طالبی. موقع حج پدرم. سال 1381. عکاس: دامنه


(دامنه دارابکلا)


پدرم و حاج مسلم شهابی

پست 4148 : به نام خدا. دیروز در پست 4139 اینجا، عکس هایی در اینجا گذاشته بودم که در دو عکس زیر چند نوجوان دارابکلایی حضور دارند. عکس بهمن 13655 است. حیاط تکیۀ بالای دارابکلا روز تشییع جنازۀ شهید حجة الاسلام سیدجواد شفیعی دارابی.


حال دقیق شدم یکی را شناختم؛ فامیل ارجمندمان حاج مسلم شهابی دارابی، که پشت سر مرحوم پدرم ایستاده است. حاج مسلم از نیکان محل ماست و از خوبان اجتماع. (برچسب: دارابکلا و چهره ها)



مرحوم پدرم و حاج مسلم شهابی پیراهن آبی



مرحوم پدرم و حاج مسلم شهابی (حاج خلیل)


(دامنه دارابکلا)


مرحوم شیخ علی اکبر طالبی، معروف به شیخ عمو


به قلم محمدرضا رجبی دارابی


محمد رضا رجبی دارابی


«بنام خداوند بی همتا. سلام و درود به شما جناب دامنه  و دامنه خوانان گرامی. جناب آقای طالبی، شوهر عمه گرامی دهمین سالگشت ابوی گرامی مرحوم شیخ علی اکبر (شیخ عمو) را به شما و خانواده محترمتان تسلیت گفته و علو درجات برایشان مسئلت دارم.


مرحوم شیخ علی اکبر طالبی، معروف به شیخ عمو ،از همسایگان اینحانب بوده. همیشه  گشاده روح و خندان بوده و معلم قرآن محله بوده. ازجمله روحانیون بوده که در کنار درس و خطابه در بستر حامعه بوده و همچنین در مسائل عمرانی و آبادانی کوشا بوده.


مردم اوسا و مرسم به وضوح می دانند در ساخت حمام و آب آشامیدنی و مرمّت امام زاده علی اکبر و راه سازی، بعنوان یک مسئول خدمتگزار برای مردم کار می کرد. به طبع آموزه های حوزوی ان زمان حوزه های علمیه، روحیه خدمتگزاری به مردم بودند و دغدغه اونها همین بوده که در کنار هدایت و راهنمای دینی به فکر آبادنی و فقر زدایی جامعه باشند.


خوشبختانه دو روحانی خدمتگزار که به عمل و عملکرد نشان دادند می توان در کنار درس و تبلیغ دینی، کارهای برای رفاه مردم انجام داد از محله حمام پیش دارابکلا بودند.مرحوم شیخ روح الله حبیبی و مرحوم شیخ علی اکبر طالبی.


یاد دارم که مرحوم شیخ عمو فوت نمودند غروب بود که پیش مرحوم سید علی اکبر حسینی بودیم که اون زمان در قید حیات بودند که یک جمله گفته بودند که در اون زمان قابل فهم برام نبود ولی بعدها، برام خیلی جالب و حکیمانه بود. به این مضمون:

«دو تا عالم در این محله داشتیم که روشنایی و رونق این محله بودند ولی روشنایی در این محله نداره و حالت سوت و کور میشه.»


جنب وجوشی که توی محله حموم پیش بوده، با درگذشت آن دو روحانی خدوم و مردمی از بین رفته. علو درجات برای این عزیران را خواستارم.


بنده هم از طرف خودم و خانواده ام دهمین سالگرد ابوی گرامی تون (شیخ عمو) را به شما و خانواده محترم تون تسلیت و برای ایشان علو درجات آرزوم می کنیم.خداوند پدر گرامی تان و مادر ارجمندتان را رحمت فرمایند.»


پاسخ دامنه : به نام خدا. سلام من هم به شما محمد، پسردائی گرامی خانوادۀ ما. متن تو را الان که نزدیک 10 صبح است خواندم و پست کردم و در حینِ خواندن خیلی گریه کردم و اشک ریختم. چون خیلی قلبی و صمیمی و بی ریا نوشتی. ممنونم ممنون.


بله درک می کنم چه می گویی از پدرم چون از یک محله برخاسته ایم و بزرگ شده ایم، آن هم محلّۀ ی قشنگ و مهربانِ حموم پیش دارابکلا که همه ی همسایگان آن واقعاً سایه ی هم اند. که من از شرح اش بگذرم و روزی این محله را خواهم نوشت که چگونه اند به هم.


از بکارگیری واژه ی خودمومی «شیخ عمو» برای پدرم ازت ممنونم. بله او به همین نام مشهور بود. در دل و زبان همۀ همسایه ها این گونه خطاب می شد و من صمیمی ترش می کنم و حرف یِ شیخ را کنار می ذارم به گویش محلی می گم: شخ عمو.


این از صمیمی ترین عکس های پدر و مادرمان است. ساده و بی آلایش و دلداده به هم. که هر وقت نگاه می کنم طاقت گریه نکردن را ندارم. آنها حتی یک اُف هم به ما نمی گفتند. عکاس این صحنه ی صمیمی اخوی ام شیخ باقر است که من از روی قاب دیوار اتاق آن دو والد و والدۀ عزیزتر از جان مان عکس انداختم.



فقط می دانم دو معلم قرآن بودند و آدابِ ایمان را در دل و جسم داشتند


(دامنه دارابکلا)


نظر سید علی اصغر در بارۀ پدرم شیخ علی اکبر طالبی


به قلم سید علی اصغر شفیعی دارابی 70



«سلام لطفا پستش بفرمایید برای سالگشت مرد پدرمقام ،اصالت انس جان ،جاودانه یادفاداری،شایسته همسرباابعادهمه جانبه صبروشکیبایی،همواره درکنارانتظاردرتحمل مراتب زندگی به بلوغ شخصیت هم رسیده بود،مهربان مقام داشت ،بزرگترین درسی که من از ایشان گرفتم

۱_وفادایمی به همسر در هر شرایطی از زمان!


۲_احترام صمیمانه ودوستی عمیق به اهل خانه و فرزندان


۳_گرایش بسیار زیاد به خدمت بمردم


۴_پیگیرکاروحساسیت خاص به موضوعی که باید به سرانجام برساند


مواردی بودند که درخونش زندگی می کردند


امازیباوخوش تیپ بود


اهل تمیزی ونظافت بود


برای شوروشوق درخانه، خانه داری میکرد


باورکنیدهمسرش فرهیخته بودآنقدربرای این مقام ودرجه ارزش قائل بود،که از فرزندانش هم انتظاراهل علم بودن را داشته ... که الحمدالله فرزندانش هم برای رسیدن به این باور توسعه کم نگذاشتندومراتب توانگری درک و اندیشه را به اوج رساندند... یادش گرامی باد»




پاسخ دامنه : به نام خدا. سلام من به رفیق. ابتداء ممنون _که در بارۀ پدرم شیخ علی اکبر طالبی دارابی که دیروز دهمین سال وفاتش بود_ اظهار نظر شد. چند نکته در مفاد متن هست که من چند جمله پاسخ می گویم:


1- تعبیر به «پدرمقام» حاکی از این است که نویسنده دقیقاً با پدرم خیلی دَمخور و دوست و همسخن بود و پدرم نیز متقابلاً چنین بود.


2- در مورد همسرداری مرحوم پدرم که در متن به صراحت و با رِفق و محبت، بیان شد. باید بگویم حقیقتاً مرحوم پدرمان در این بخش از کم نظیران بود. که در عکس هایی برای پدر و مادرم پست کردم که در زیر لینکش را می نویسم، کاملا گویاست. 


3- در مورد خدمت به مردم هم باید تصدیق کنم با جان و دل به مردمی که به کمک وی در امور عام المنفه حساب می کردم با همه ی توش و توانش پیگیری می کرد. مثل: آب چشمۀ ببخیل. برق و آب و جاده و تکیه و مدرسه و مسجد و حمام و امور عمومی مردم روستای مرسم. حمام سنه کوه. ترمیم و حفاظت و حصارکشی امام زاده علی اکبر اوسا. مسجد سه راه. و ... که اگر لیست کنم زیاد می شود.


برای یادآوری خودم و اقوام و خاندان مان و احیاناً هر کس که خواست به ارادۀ خود مشاهده کند، عکس هایی متنوع از پدر و مادرم در اینجا گذاشتم که از آلبوم اختصاصی ام است. (یرچسب: سیدعلی اصغر)


(دامنه دارابکلا)



پدر و مادرمان. تهران. 1383. زمانی که تهران ساکن بودم. بقیۀ عکس ها: اینجا


دهمین سال وفات پدرم شیخ علی اکبر طالبی دارابی


به قلم دامنه


به نام خدا. امروز به لحاظ سال شمسی دهمین سال وفات مرحوم پدرمان حجة الاسلام شیخ علی اکبر طالبی دارابی فرزند مرحوم کبل آخوند مِلّاعلی ست.


پدرمان، ساعت 8 و 28 دقیقهٔ صبح 26 دی ماه 1385 یعنی دو روز مانده به ماه محرم آن سال، درگذشت و ما هم یادآوری سال های درگذشتش را به تأکید خودش و عشقش به امام حسین (ع) و روضه خوانی ساده و بی آلایشش، در دهۀ محرم می گیریم و ماه قمری را ملاک گرفته ایم.


با این وجود، ضمن طلبِ علوّ درجات برای همۀ درگذشتگان روستای دارابکلا، بر روح والدین عزیزتر از جانم، صلوات و فاتحه نثار می کنم و یادشان را در دامنه و دلم گرامی می دارم.


برای من دو گوهر و دو رئوفی بودند که هر چه به آن دو می اندیشم حسرت و دوری و دلتنگی شان، قلبم را بسختی می فشارد و روحم را بتمامه می آزارد و جسمم را به فراخور می کاهد.


قدر پدر و مادرتان را تا هست، بدانید بدانید بدانید؛ که مقام و ارج و منزلتشان بعد از توحید، قرار دارد و خداوند متعال بر قداست و احترام آنان در قرآن، فراوان تأکید ساخته است و حتی کمتر از اُف گفتن بر آنان را نهی نموده است.


     


پدرم. قم. 1371. عکاس: دامنه. مرحوم مادرم مُلازهرا آفاقی و من. 1379. قم. منزل



عاصم. مادرم، پدرم. عادل. قم. 1376. عکاس: دامنه. آنان، سالی چند بار به قم می آمدند


(دامنه دارابکلا)


عکس های حجة الاسلام سیدمحمد شفیعی


پست 4087 : سیدمحمد مشهد



حجة الاسلام سید محمد شفیعی دارابی در دیدار با حجة الاسلام والمسلمین ابوترابی. قم 17 دی 1395


بقیه اینجا


(دامنه دارابکلا)


شیخ مالک ازدامنه و آقا مدرسۀ دارابکلا می گوید


به قلم حجة الاسلام مالک رجبی دارابی


به نام خدا. سلام برادر گرامی آقا ابراهیم. شب بخیر خدا قوت. شب جمعه هست همه ی اموات و شهدا مخصوصا والدین شما در این شب جمعه که درآستانه ی سالروز ولادت امام حسن عسکری علیه السلام می باشد بهره مند گردند انشاء الله. جناب آقا ابراهیم پست های  دامنه را هر روز همچنان تعقیب می کنم چون نوشته هایت خیلی روان و مفید و موجز است، با سرعت تمام به اندازه سه الی پنج دقیقه تمام پستها را از نظر می گذرانم و مُرُور و عبور می کنم دلم می خواهد برای تک تک پستها یک تحشیه و متن بنویسم اما فرصت نیست ولی بعضی از پستها مرا بیشتر مورد جلب توجه قرار می دهد این بار عکس حوزه ی علمیه امام صادق علیه السلام دارابکلا (پست 4061 اینجا) با عنوان «آقا مدرسه؛ حوزۀ علمیۀ دارابکلا» مرا متوجه خودش کرد که از دی ماه سال ۱۳۶۶ وارد این حوزه مقدس قرار گرفتم که در ظرف ۴ سال از محضر مرحوم آیت الله دارابکلایی استفاده کردیم ......که جنابعالی زحمت کشیدید در یکی از پستها بسط و تفصیل دادید متشکرم.


اضافه کنم اینکه این حوزه دارابکلا بخاطر نفس گرم مرحوم حاج آقا دارابکلایی خیلی برایم بسیار پر برکت بود . و خاطرات جالب از آن مدرسه دارم و از نگاشتن آن تطویل مُمِل و ایجاز مُخل می دانم. فقط دو عکس از آلبوم قدیمی خودم تقدیم می کنم که یکی از آن عکسها با «جناب یک دوست» هستیم از باب تجلیل از ایشان آوردم که در همان سال ۶۶ گرفته شد .سَلَّمَکُمُ الله فی الدارین. قم شب جمعه ۱۷ دی ماه ۱۳۹۵ برابر با ۷ ربیع الثانی ۱۴۳۸ ه ق.»



حجة الاسلام شیخ مالک. سال 1366. دارابکلا؛ مدرسۀ مرحوم آیة الله آقا دارابکلایی

  ادامه مطلب ...

آقا مدرسه؛ حوزۀ علمیۀ دارابکلا


به قلم دامنه



به نام خدا. اینجا که 8 عکس قرار داده ام، آقا مدرسه؛ حوزۀ علمیۀ روستای دارابکلای شهرستان میاندورود مازندران است. قریب به اتفاق دهها روحانی بزرگوار و فاضل روستای دارابکلا از این مدرسه طلبگی را آغاز کرده اند که همۀ آنها هم اینک یا در مشهد مقدس، قم، تهران، ساری و یا در محل مقیم اند و یا به رحمت خدا پیوسته و چهار نفر هم شهید شده اند.


روحانیان دارابکلا، یا مشغول تحصیل، تدریس، تهذیب و تبلیغ اند و یا اشتغالات سازمانی و دینی و پژوهشی دارند. که دامنه زندگینامۀ همۀ آنان را در سلسله مباحث روحانیت دارابکلا نوشت و پست کرد و همچنان ادامه دارد و هنوز پایان نگرفت.


لفظ احترام آمیز «آقا» در محاورۀ عموم مردم دارابکلا، اشاره است به مرحوم آیة الله آقا دارابکلایی که استاد و رئیس این مدرسه بودند. آقامدرسه آنچنان میان مردم مشهور است که نام آن محدودۀ دارابکلا را «آقامدرسه پیش» می گویند.


در مورد قِدمت و تاریخ دراز حوزۀ علمیۀ دارابکلا و اولین بنیانگذار حوزه و مدرسه علمیه (یعنی مرحوم آیة الله سید میرصالح صالحی جدّ مادری مرحوم مادرم مُلّازهرا آفاقی دارابی) ، قبلاً پست هایی نوشته و منتشر کرده ام.


از جناب حاج حسین رمضانی دارابی (مرحوم حاج حسن) مدیر محترم وبلاگ رنگین کمان ممنونم که تقاضایم را با شوق و جدّیت عملی کرد و از این مدرسه عکس انداخت و به تلگرام دامنه فرستاد. خدا پدرش را رحمت کند. درود و سلام بر همۀ عالِمان و پیشینیان و روحانیان دارابکلا.



مَدرَس و حُجره های آقا مدرسه؛ حوزۀ علمیۀ دارابکلا. ارسالی جناب رنگین کمان. 15 دی 1395


بقیۀ عکس ها اینجا


(دامنه دارابکلا)


حجة الاسلام شیخ حمید مهاجر دارابی


به قلم دامنه



دامنه. تاسوعا. اوسا. آبان 1394. منزل پدر شیخ حمید


به نام خدا. در سلسله مباحث روحانیت دارابکلا، امروز به معرفی مختصر جناب حجة الاسلام شیخ حمید مهاجر دارابی می پردازم.


شیخ حمید فرزند جناب اصغر مهاجرند؛ (از دوستان همیشگی دامنه). ایشان نوۀ دختری مرحوم حجة الاسلام والمسلمین حاج آق علی شفیعی دارابی اند که در پست 2614 اینجا معرفی شان  کرده بودم. نیز نوۀ پسری مرحوم حاج مهدی مهاجرند ساکن مُرسم. (یعنی برادر مرحومان حاج شیخ حسن مهاجر و حاج آقا شیخ هادی مهاجری).


شیخ حمید طلبگی را به دلیل انتساب شان به آن مرحوم برگزیدند خصوصاً آن که مادر گرامی شان حاجیه سیده ربابه شفیعی (=دخترعمه ی دامنه) بسیار در این راه نقش هدایتگرانه داشته اند. اساساً در خاندان پدری و مادری ایشان کسوت روحانیت سابقه دارد. مانند:


1- دائی ایشان روحانی متّقی و وارسته جناب حجة الاسلام والمسلمین حاج سیدجواد شفیعی دارابی که در پست 2483 اینجا معرفی شان کرده بودم.


2- عموی پدرشان مرحوم حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ هادی مهاجری دارابی که درپست 2678 اینجا معرفی شان کرده بودم.


3- و عموزاده ی شان حجة الاسلام والمسلمین محمدجواد مهاجری دارابی (فرزند مرحوم حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ هادی مهاجری دارابی) که در پست 2218 اینجا معرفی شان کرده بودم.


ایشان طلبگی را در حوزۀ علمیه ی شهر ری تهران آغاز کزدند و سپس در حوزۀ علمیه ی چیذر در منطقۀ قیطریه ی تهران که زیر نظر حجة الاسلام والمسلمین صدیقی (خطیب نمازجمعه تهران) اداره می شود_ ادامه دادند. و هم اینک نیز در تهران مشغول اند.


شیخ حمید به همراه دو برادر و یک خواهرشان از بااستعدادهای دارابکلا و اوسا و مرسم اند. آقا وحید و آقا مهدی هر دو مانند شیخ حمید بشدّت مذهبی و تربیت شده ی خاندان مذهبی اند.


شیخ حمید از روحانی باسواد، مطّلع، متواضع، مؤمن و بسیار مقیّد به زیّ طلبگی اند. ما معمولاً روز و گاهی هم شب تاسوعا که در اوسا منزل والدین گرانقدرشان تجمع می کنیم ایشان را از نزدیک می بینیم و گپ و گفت هم داریم.


برای این فامیل ارجمندم آرزوی سلامتی و توفیقات الهی دارم. بزودی به محض وصول عکس شان به دامنه، منعکس خواهم نمود.


(دامنه دارابکلا)


دارابکلا در جادّۀ شمال به مشهد در کجا واقع است؟


به قلم دامنه



به نام خدا. وقتی از ساری به سمت گرگان و مشهد مقدس می روند، پس از 10 کیلومتر طیّ مسافت به یک چهار راه می رسند که از وسط شهرستان میاندورود می گذرد. چهار راهی به اسم چهار راه آزادگان که مشهور است به سه راه اسلام آباد. این مکان ابتدای شهر سورک و انتهای روستای دارابکلاست.


سمت راست آن _با فاصلۀ تقریبی 6 کیلومتر_ روستای دارابکلا و جنگل وسیع آن و چندین پارچه روستای بالادست مثل اوسا و سرتا و سنه کوه و جناسم است که از این میان روستای دارابکلا به دلیل جمعیت بالا، زیاد نمانده است تا شهر بشود.

سمت چپ آن دریای گهرباران و چندین روستای منطقۀ دشت ناز است که فرودگاه بین المللی ساری و میاندورود در آن واقع است.


سمت مستقیم آن _با فاصلۀ تقریبی 8 کیلومتر_ شهرستان نکاست که با عبور از آن به سمت بهشهر و گرگان و جنگل گلستان و بجنورد و شیروان و قوچان و چناران و مشهد مقدس امتداد می یاید.

علیرغم مشغلۀ فراوان جناب مهندس محمد عبدی سنه کوهی، این رفیق گرامی ام به درخواستم این چهار عکس جهت یابی را در موقعیت سه راه آزادگان انداخت و به تلگرامم فرستاد. ممنونم مهندس که روستای سنه کوه هم یک راهش همین گذرگاه دارابکلاست.




تابلوی دارابکلا در جادّۀ بین المللی شمال به مشهد. 7 دی 1395


     


تابلوی زیبای  السّلام علیک یا علی بن موسی الرضا که به همّت شورا و دهیاری دارابکلا نصب شد



سمت چپ به سوی فرودگاه و دریای گهرباران و نیروگاه شهید سلیمی (مشهور به برق اتُم)


(دامنه دارابکلا)


حجّة الاسلام حاج سید مهدی دارابی


به قلم دامنه



به نام خدا. امروز در ادامه ی سلسله نوشته هایم در مورد معرفی روحانیت دارابکلا (مسائل روحانیت دارابکلا اینجا و مسائل روحانیت دارابکلا بخش2 اینجا)، به معرفی مرحوم حجّة الاسلام والمسلمین حاج سید مهدی دارابی فرزند مرحوم حاج میرزا هادی دارابی، می پردازم.


این روحانی که از نسل روحانیون سال های 1305 به بعد روستای دارابکلا بودند، یکی از تربیت یافتگان نسل سادات دارابی اند. خاندانی مشهور و دارای اصل و نسب روحانی. پدرشان مرحوم حاج میرزا هادی دارابی از بزرگان دارابکلا بودند که دعای شفا برای متقاضیان محلی و غیرمحلی می نوشتند.


برادرشان مرحوم آیة الله حاج سید رضی شفیعی دارابی _یکی از مفاخر بزرگ و تاثیرگذار دارابکلایی و مازندران_ بودند که من در 7 خرداد 1395 در پست 2491 اینجا، آن عالم دینی را معرفی کردم.


فرزند روحانی شان جناب حجة الاسلام سید صادق دارابی هستند که در 10 مرداد 1395 درپست 3118 اینجا، به معرفی شان اقدام نمودم.


از دامادهای شان سه داماد روحانی اند. دو نفرشان جامخانه ای اند و جناب حجة الاسلام والمسلمین آشیخ ابراهیم غلامی دارابی که من در پست 2308 اینجا در 23 اردیبهشت  1395  ایشان را معرفی کرده ام.


مرحوم حاج سید مهدی دارابی را از نزدیک می شناختم. به دلیل دوستی نزدیکم با آق حسین دارابی (فرزندشان) در دورۀ جوانی به بیت اول شان در تکیه پیش آمد و شد بسیار صمیمانه داشتم و آن مرحوم بسیار رفتار پسندیده ای با من داشتند.


اهل کار و خرد هر دو بودند. درس خواندۀ قم بودند. زبان مکالمۀ ی عربی را مسلط بودند. چون مدتی روحانی کاروان حج هم بودند. تا اواخر عمرشان در درس و بحث آیة الله عبدالله نظری در حوزۀ علمیۀ سعادتیۀ ساری همواره شرکت می جستند.


با مرحوم پدرم (شیخ علی اکبر طالبی دارابی) بسیار رفیق بودند و به همین علت منزل مان رفت و آمد بسیار صمیمانه داشتند. من شخصاً به آن روحانی بزرگوار ارادت داشتم و ایشان هم بارها مرا مانند فرزندانش گرم می گرفت و مرا هر وقت می دید با آن حالت خندان و شادمان خویش، «مرد کیّس» (=هوشیار و ...) خطاب می کرد.


برای آن روحانی بزرگوار و زحمتکش و دارای روحیات خاکی و مردمی و بسیار خوش اخلاق و فردی باسواد و اهل منبر و وعظ و خطابه و مستعدّ در نُطق و گویش و مراودت عمومی، علوِّ درجات آرزو می کنم. روح شان شاد.


قرار شد با صحبتی که مدت های پیش با نوۀ شان آقاسید مهدی دارابی (فرزند آق حسین) کرده ام، وی عکس های از آن مرحوم را به دامنه ارسال کند که من همچنان منتظر می مانم تا واصل شود.


(دامنه دارابکلا)


هشدار به روحانیت دارابکلا (قسمت چهارم)

پست 13 : به قلم دامنه. به نام خدا. هشدار به روحانیت دارابکلا. قسمت چهارم. 14 - چرا تکیه با این همه عظمت و آبرو فقط باید برای دو ماه محرم و ماه صفر باشد! این فضای مناسب چرا نباید تکیه گاهی برای گردهم آی ها و همایش های دینی باشد. شما باید این کار بزرگ را آغاز کنید.

15 -هیچ می دانید مسجدمان فقط شده برای اقامه ی نماز ، نه آقا. اقامه خیلی مقدمات می طلبد بگویم خواندن چند رکعت نماز؟ این درست که نماز معراج ماست. اما پس از معراج از پی نماز چه کنیم؟ مسجد شده محل ختم مردگان و اعجاب انگیزتر آن که شده محل جشن عروسی ها و پلو خوری حاجی برگشته ها که تازه آغاز کجی! ها ی شونه. (البته نه همه ی شان برخی از آنان) نمی خواهید مسجدی در ردیف مساجد زمان رسول الله (ص) داشته باشیم؟ هم نماز .هم جهاد. هم زکات. هم ساختن. هم آراستن. هم به عرفان رسیدن.

16 - راستی تا دیر نشده بگویمتان که محل تان دانشجویانی دارد که از صدها مسئول مملکتی هم سالم تر، هم آگاه تر، هم متدین تر و هم نیک نیازی گر ترند. می دانید در دل اینان چه شورشی است؟ چه خروششی است؟ چه جوششی است؟ چه ستایشی است؟ وقتی تو دوری ازشان چطور می خواهی کشفشان کنی؟ حقیقتا بگو تا به حال چند نفر نیرو ساختی و تحویل امام زمان (عج) دادی تا عدد رمز 313 راک می کامل تر کرده باشی!؟

17 - نمی دانم چرا همیشه وقتی به کسانی مثل من می رسین بسیار عجله دارید که ه رچه زودتر ترک مان کنین؟ من حتی یک بار هم ندیدم با نسل من جلسه ای! حلقه ای! گفت و شنودی! بحث و جدلی ( البته احسنش که در سوره مبارکه نحل آمده ) بگذارین بگذارم و بگذرم.

18 - کو آن همه نیت. آن همه اراده. آن همه یاد داشت ها و آن قول و قرارها که در ایام تلمیذی به خود و خدا و خلق خدای خود دادین؟ که وقتی روزی عالم و علامه و معمّم شدین کاری کنین کارستان. کو آن وعده که پیش خود گفتید بذر معارف ائمه ی اطهار (ع) را در دل جوان کشت می کنین؟ مردم را به راه و صراط می کشانین؟ هیچ می دانید خودتان به ما روی منبر یادمان دادین امام حسین (ع) تا لحظات آخر هم دست از هدایت بر نداشت و حتی عمربن سعد (لعنت الله علیه) را با آن همه دنائت و توطئه ی مشمئزکننده و غرق شدن در نوید و فریب حکومت ری! و نیز دوست نداشت که  از جرگه ی دین خارج شود. عجب! پس شما چرا کم! به این امور خیره اید؟

19 - این همه مردم محل که نمی توانند بیاند قم و مشهد سراغتان تلمُّذ و شاگردی کنند. کمی برای موطن و بوم زادتان، توشه و زادی مهیا کنین. اگر نادیده مان انگارید ماها که دستمان کوتاه ست. آخرش در آخرت پنجره شِکوه را پیش حضرت حق جل اعلا می گشاییم. آیا نمی ترسید متشاکی ماها باشین؟

20 - من و ماها دنیایی تر شدیم؟ یا شماها؟ این یک سوال قاطع است.

عیسی مسیح (ع) 31 ساله بوده مأموریت سختی یافته تا بنیاد اَحبار و عالمان دین یهود را که دیگر هم عرض! خدا شده بودند از بیخ و بن ویران کند. و کرد. و 33 سالگی به آسمان رفت تا باز نیز بیایید. باز نیز عده ای را رسواکند. آن هم در معَیّت امام زمان (عج). شما که 40 و 50 ساله که در درس و بحث هستید، کی می خواهید مثل عیسی (ع) و حسین (ع) غوغایی بپا کنین؟ عیسی (ع) در خطر مصلوب شدن بود و امام حسین (ع) مصائب فراوانی را در پیش رو می دید. اما هیچ کدامشان دست از طلب بر نداشتند. شما که در امنیت کامل اید، چرا امروز و فردا می کنید؟ این بود تَتمّه ی طلبگی تان؟ یا نه هنوز هم در طلب درس اید هنوز؟ پس کی به ما می رسید؟ وقتی خدای ناکرده زبان لال و قرین السریر! و ارذَل العُمُر! شدید (دور باد! دور باد)؟ بیایید ما را در معیّت خود راه بریدکه حتی موسی(ع) نیز گاه خضر و شعیب (علیهما السلام) نیازش بود. ما که جای خود دارد که در فقر و فَقد و استضعاف و نیازهاییم. (منبع: دامنۀ دارابکلا: اینجا)

هشدار به روحانیت دارابکلا (قسمت سوم)

پست 12 : به قلم دامنه. به نام خدا. هشدار به روحانیت دارابکلا. قسمت سوم . 8 - هیچ می دانید خانه روحانی و علمای دینی اندرونی داشت و بیرونی؟ گر چه امروز معماری ما دچارتقلید شده و فضای اوپن، حریم خانه ها را در نوردیده. اما شما چرا بیرونی را از بیت تان حذف کردید؟ بیرونی خانه روحانی محل رجوع و آمد و شد مردم به شما بود. قسمت بیرونی بیت روحانی، محلی برای حل منازعات و مناقشات و مباحثات جامعه بود. امروزه می پرسم هنوز هم بازید؟ یا نه چنان سرگرم روزگاران و کسب معیشت و حل مشکلاب عدیده ایدکه وقتی برای تان نمی ماند تا در منزلتان به منزلت تان بیفزاید. راستی خانه نبی مکرم(ص)ب رای مردم چند در باز داشت!

9- آیا آیه نفر (به سکون فاء) سوره مبارکه توبه وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ (آیة 122 توبه) شما را فقط فراخوانده که متفقّه و دین شناس دیندار شوید؟ یا نه بلافاصله ملزمتان ساخته برگردین به بطن مردم انذارشان کنید؟ چرا این همه در متن کتاب مانده! و از بطن جامعه درمانده اید؟ به قول شهید مطهری 5 سال اجتهاد کافی ست 30 سال هم میان مردم بروید (از اینجا قلمم را کنترل کنم که خود شماها ازمن خبیرترید)

10 - راستی راستی تشویش ندارید جوانان پویای دارابکلا تشویش دارند!؟ ذهن مشوّش این همه نسل نو برخاسته ی دارابکلا را کی می بایست رهایی بخشد؟ جزء درس شماها بسی بزرگواران عزیز هست یا نیست؟ درس خارج فقه! گاهی هم باید درس معضلات فکری نسل جدید باشد نه فقط حیض و نفاس.

11- حقیقتا دغدغه و محاسبه دارید که ایفای نقش می کنید یا نه؟ اصلا می دانید محل چه تعداد دانشجو، چه میزان فارغ التحصیل، چه حد جویای کار دارد؟ اگر نمی دانید این یک بی خبری غیرقابلی ست. اما اگر خبر دارید، می پرسم چه راهی جستجو کردید. با اینان چه خواهید نمود؟

12 - شبهه ها و تردیدها، جبهه ی جدید علیه ی جوانان (و حتی ماها) ست. جبهه دیگر فکه و شلمچه و بازی دراز و دُب هردان نیست! جبهه اینک اینجاست. جوان در معرض انواعی از دعوتهای شوم است.دعوت به شکّ. دعوت به رَذل. دعوت به پوچی. دعوت به هُرهُری دینی. دعوت به بی عاری. دعوت به شیطان بوسی (به جای رَمی جمَرات). دعوت به ترک شما ها! متاسفانه. چرا که ترک شان کردید!

13 - شما را مؤاخذه نمی کنم. کاره ای پیش خدا نیسم. اما با مجوز همین خدای آزادی دهنده و حقوق آفرین و متفکر ساز، مطالبات خود و هم گِنان خودم را بر می شمارم که سیره امامان(ع) و انبیای الهی (ع) همین بوده که مردم را از جهل آزاد کنند. پس آیا آزادمان می کنید یا نه رهایمان کرده اید؟ خوب بنگرید. شاید من مشتبه شدم. (منبع: دامنۀ دارابکلا: اینجا)

هشدار به روحانیت دارابکلا (قسمت دوم)

پست 11 : به قلم دامنه. به نام خدا. هشدار به روحانیت دارابکلا. قسمت دوم . با عنایت به مطالب قسمت اول، اینک برخی از نقدهای کلی ( گاه استیضاحی) و مطالبات اساسی را در معرض دید شما می گذارم و داوری را نیز در اختیار شما و مخاطبان می نهم:

1- معلوم گشته شما روحانیون در قید حیات گرامی دارابکلا بیش از 55 نفرید. فقط کافی ست هر کدامتان سالی سه روز در دارابکلا بین جوانان حاضر شده و هر نوع آموزش دینی و اخلاقی را که خود به آن واقفید و مرجّح می دانید، در کلاسی به وسع وسیع مسجد یا تکیه برگزار نمایید. می دانید چه رخ می دهد؟ تحول عظیم فکری و دینی و اخلاقی. آیا در دید شما دنیا کلاسی بزرگ نیست؟ آیا انبیای الهی (ع) خود مدرسه ای بزرگ برای بشریت نبودند ؟ اگر چنین کنید در نیمی از سال 365 روزه ی خدا، محل ما به کلاسی بزرگ بدل می شود. خروجی این کارتان تربیت خیل عظیمی ازنسل جدید جویای علم و دین خواهد بود.

2 - چرا به خودتان سازمان، جهت، تشکّل و برنامه های مدوّن نمی دهید تا شکل مراجعه ی مردم به شما منظم و متوالی گردد؟

3 - آیا با این همه روحانی فاضل و مترقی، دارابکلا که عن قریب به شهری شایسته تبدیل می شود نباید دفتر روحانیت داشته باشد؟ کدام روستا این همه

  ادامه مطلب ...

حجة الاسلام شیخ عیسی حسنی دارابی


به قلم دامنه



به نام خدا. در سلسله مباحث روحانیت دارابکلا، امروز به معرفی مختصر جناب حجة الاسلام شیخ عیسی حسنی دارابی می پردازم.


ایشان فرزند کبل علی حسنی اند. از بالامحله ی دارابکلا، پشت منزل مرحوم حاج آقامهدی دباغیان کوچه ی پشت خونه ی مرحوم اکبر خادم لو گلوگایی. به عبارتی ایشان برادر آقایان علیجان و علی بابا حسنی اند. وی تنها روحانی از خاندان خویش هستند که مُلبّس به کسوت روحانیت شده اند.


شیخ حسنی طلبگی را ابتدا پیش مرحوم آیة الله آقاشیخ محمد باقر دارابکلایی در مدرسه ی علمیۀ امام صادق _علیه السّلام_ روستای دارابکلا آغاز کردند و سپس به یکی از حوزه های ساری و (احتمالاً نکا یا رستم کلا) عزیمت نمودند و در حوزه ی آنجا به تحصیل همّت گماشتند. البته در مدرسه ی علمیۀ مصطفی خان ساری هم رفت و آمد دارند.


کَبل ولی حسنی      کَبل ولی حسنی

کَبل ولی حسنی پدر شیخ عیسی حسنی


ایشان در بیرون از دارابکلا ساکن امام زاده عباس ساری اند. من کمتر ایشان را در سال های اخیر در محل دیده ام. اما در جوانی و نوجوانی بارها ایشان را مشاهده نموده ام. فردی پُرجست و خیز و توانا بودند. شیخ عیسی در مجالس مذهبی روضه خوانی هم می کنند. به تبلیغ دینی هم می روند. از ایشان اطلاعات زیادی ندارم.


این مقدار را نگاشتم تا سلسله مباحث روحانیت دارابکلا را روز به روز تکمیل تر کرده باشم. هنوز معرفی مختصر چند روحانی و عالم دیگر دارابکلا باقی مانده اند که در روزهای آتی به مرور خواهم نوشت.


عکسی از جناب شیخ عیسی حسنی نداشتم تا منعکس کنم. به ایشان سلام دارم و آرزوی بهروزی و توفیقات الهی.

(دامنه دارابکلا)