روحانیت داراب‌کلا

شرح حال و موضوعات مرتبط ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

روحانیت داراب‌کلا

شرح حال و موضوعات مرتبط ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

توضیحی بر مباحث روحانیت دارابکلا

به قلم دامنه

دیشب رفته بودم منزل شیخ وحدت؛ تا هم دیدار تازه شود، هم دربارۀ برخی دیگر از روحانیون و علمای پُرشمار قدیمی روستای دارابکلا که دانستنی هایم از آن اندک و ناقص بود، اطلاعات، توضیحات و مشورت هایی از ایشان اخذ گردد. چنین هم شد و توفیق حاصل گردید.
بنابراین در سلسله مباحث روحانیت دارابکلا _که در اینحا، اینجا، اینجا ثبت و ذخیره می شود_ در طی روزهای آینده حدود 25 روحانی و عالم دینی دیگر را مورد بررسی قرار می دهم و شِمّه ای از آنان می نویسم تا هم دِین خود را نسبت این سلسله جلیله اَدا نموده باشم، هم مفاخر محل را به نسل جدید معرفی کرده باشم. بعون الله تعالی.

شامل این روحانیون و علمای دینی:
1- آق میرصادق نبوی الحسینی
2- شیخ حاج آقا مهاجر
3- ملا محمدکاظم خراسانی
4- ملا مصطفی طالبی
5- ملا مرتضی طالبی
6- شیخ علی اکبر دارابکلایی مشهور به «کوچک آخوند»
7- ... پدر کوچک آخوند
8- ... پدربزرگ کوچک آخوند
9- ملاعلی طالبی دارابی (کبل آخوند)
10- ملا حیدر طالبی
11- ملا طالب طالبی
12- شیخ حسین ملایی
13- اُسّا مراد
14- مرحوم مُلا... ساکن در کوچه آغوزگاله یورمله جنب خونۀ میراحمد موسوی
15- ملا ولی دارابکلایی
16- ملا اصغر چلویی دارابی
17- شیخ تقی چلویی دارابی
18- آیت الله آق میرصالح صالحی
19- آق سیدعلی صالحی
20- مِلّا سحرخیز
21- شیخ محمد طالبی
22- شیخ باقر آفاقی
23- شیخ احمد آفاقی عموی حاج شیخ احمد آفاقی
24- و ... .
البته روحانیان دیگری هم هستند که به مرور معرفی خواهم کرد از جمله طلبۀ جوان شیخ عبدالله درواری فرزند مشدعباس.

آرم دامنه. طرّاح قربانعلی طالبی دارابی

شیخ اسماعیل آفاقی

به قلم دامنه

سلسله مباحث روحانیت دارابکلا

مرحوم شیخ اسماعیل آفاقی پدر مرحوم حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ احمد آفاقی دارابی (امام جماعت و بنیانگذار مسجد پایین محلۀ دارابکلاست و جدّ جناب حجة الاسلام والمسلمین شیخ جواد آفاقی دارابی.

به عبارت تاریخی تر شیخ اسماعیل آفاقی برادرِ مرحومان شیخ احمد، شیخ محمد، شیخ باقر آفاقی (پدربزرگ مادری من) است و همگی از نوادگان جدّ بزرگ مان مرحوم شیخ موسی آفاقی اند.

قبر پدربزرگ مادری ام مرحوم شیخ باقر آفاقی و عموزادۀ مادرم مرحوم حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ احمد آفاقی دارابی (امام جماعت و بنیانگذار مسجد پایین محلۀ دارابکلا). 13 نوروز 1394. عکاس: دامنه

قبر پدربزرگ مادری ام مرحوم شیخ باقر آفاقی و عموزادۀ مادرم مرحوم حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ احمد آفاقی دارابی. مزار روستای دارابکلا میاندورود مازندران. نوروز 1394. عکاس: دامنه

اطلاعاتی که من از قبل، از یک روحانی دارابکلایی در بارۀ مرحوم شیخ اسماعیل آفاقی پدر حاج شیخ احمد گرفته بودم این را بر من عیان کرد آن روحانی مردی بزرگ، نامدار، مردمی، خیلی آرام و پُرهیبت و بسیاردلسوز مردم بود. در تکیۀ بالا منبر می رفت. در محافل، کنار پدر مرحوم آقا دارابکلایی (شیخ علی اکبر مشهور به کوچک آخوند) جلوس می کرد. او برای شیخ اسماعیل احترام خاصی قائل بود.

مردم دارابکلا به دلیل آن که شیخ اسماعیل آفاقی خدمت به خلق می کرد، اخلاق مهربانی داشت، محرومان را مدد می داد، و در سختی ها و مشکلات پناهگاه بزرگی برای آنان بود، علاقه و ارادت زیادی داشتند. اساساً آن شیخ، از جمله روحانیونی بود که نزد مردم چهره ای درخشان، محبوب، ارزنده و نیز برزنده یعنی اهل کار و تلاش و خدمت به مردم بود. هم در تکیه بالا روضه می خواند، هم به امور دینی و عمومی مردم اهتمام داشت و هم در بحران ها و رویدادها مردم را یاری می نمود.

از خصلت های بارز آن روحانی بزرگوار، روحیۀ خدمت به مردم، رسیدگی به مستمندان و محبت شدید به مردم مؤمن و زحمتکش دارابکلا بود. روح او و فرزندش مرحوم حاج شیخ احمد که از مفاخر بزرگ و جاویدان دارابکلاست همآره شاد و بر نواده های شان درود وافر باد.

خلاصۀ شجرۀ این خاندان و اقوامم را در 4 تیر 1395 در وبلاگ دیگرم «آنچه بر من گذشت» اینجا نوشته بودم.

شیخ اسماعیل شاهمیری

به قلم دامنه

به نام خدا. پیش از آن که مرحوم شیخ اسماعیل شاهمیری را معرفی کنم ابتدا باید اتاق پیش بالامله ی دارابکلا را بشناسیم. اتاق می دانید که معادل حجره و حُجُرات است. یعنی اتاقک ها و خانه های خُرد. وقتی به آیه 4 سوره مبارکه حجرات بنگریم متوجه خواهیم شد که حجرات یک لفظ وحیانی و قرآنی ست. لذا به اتاق زندگی، بحث و مطالعۀ طلبۀ دینی «حُجره» می گویند. زیرا فقط یک اتاقک کوچکیه.

اتاق پیش بالامحله دارابکلا یعنی همین حجرات که برای زندگی طلبه های دینی تعبیه شده بود. توسط کی؟ توسط یکی از بزرگ مردان و علمای باسواد و خیراندیش بالامحلی ها. که جزو مفاخر دارابکلاست. یعنی جناب آخوند مُلا محمدحسین پدر جناب آخوند شیخ محمد؛ ابوی آخوند شیخ اسماعیل که این شیخ اسماعیل جدّ جناب حجت الاسلام والمسلمین شیخ علیرضا ربانی زاده و برادرش ابراهیم شهابی ست.

شیخ اسماعیل جدّ مادری جناب حجت الاسلام والمسلمین سید محمد شفیعی مازندرانی ست. که او حتی در کتاب عاشورای خود شیخ اسماعیل که فرزند شیخ محمد و نوه آخوند شیخ محمدحسین بنیانگذار حجره و مدرسه طلاب در اتاق پیش بالامحله دارابکلا بوده است به عنوان آیت الله یاد کرده است.

حال مقام علمی شیخ محمد و خصوصاً ملا محمدحسین که جای خود دارد و این موجب افتخار محل ماست. و باید از این تاریخ عظیم خود مراقبت کنیم. به نقل از جناب ربانی زاده پدربزرگِ جدّشان آخوند بزرگ شیخ محمدحسین شاهمیری، پدر آخوند شیخ محمد (پدر شیخ اسماعیل) در نجف از شاگردان شیخ مرتضی انصاری (از اساطین و اعاظم شیعه که کتاب مکاسب ایشان در حوزه تدریس می شود) بوده است.

من چند سال پیش کتیبۀ شجره مانندی در منزل حاج کبل سید محمد شفیعی دارابی دیده بودم؛ که حتی در آن شیخ اسماعیل یا جدش از شیخ انصاری اعلی الله مقامه اجازۀ تصرّف در سهم امام (ع) داشته است. یک چنین شخصیتی دهها سال پیش برای دارابکلا نه فقط حوزه و مجالس وعظ که حتی حجرۀ زیست طلاب ساخته است. و این بخشی از فرهنگ و دیانت ما محسوب می شود که باید در یادها و اسناد بماند.

حالا چرا کسی نشانی از حجره ها نمی بیند؟ اتاق پیش یعنی اینکه این اتاقک های طلبه ها، آنچنان چشمگیر و مهم بوده که مناره نشانی مردم شده بوده مثل آقامدرسه پیش. مثل آقا اسیو پیش که آسیاب اش مال همین شیخ اسماعیل بود که بزرگ چهار خاندان دارابکلایی ها بود:

خاندان شاهمیری ها. خاندان شهابی های بالامحله. خاندان مادری شفیعی مازندرانی و خاندان صباغ ها.

روح هر سه روحانی، شیخ محمدحسین. شیخ محمد. شیخ اسماعیل شاد و بر نواده های آنها درود باد.

حجت الاسلام شهید علی اکبر گرجی نژاد

به قلم دامنه

به نام خدا. در سلسله مباحث روحانیت دارابکلا به حجت الاسلام شهید شیخ علی اکبر گرجی نژاد می پردازم. بنای این سری پست ها بر خلاصه نویسی ست. این شهید بالامحله ای ست؛ بالاتر از اتاق پیش. طلبگی اش را از حوزۀ علمیۀ امام صادق (ع) دارابکلا نزد آیت الله آقا دارابکلایی شروع کرد. بعد به مشهد رفت. بالامحله ای ست و بالاتر از اتاق پیش. طلبگی اش را از محل شروع کرد. بعد به مشهد رفت.

این روحانی دارابکلایی مقیم مشهد یکی از کسانی بود که اوائل انقلاب، هنوز شاه نرفته بود عکس امام خمینی را مخفیانه توزیع می کرد. من خود به اتفاق محمد گرجی (دوست و همسایۀ ما) یک بار به منزلش رفتیم عکس سیاه و سفید معروف امام خمینی را گرفتیم در داخل پیراهنمان جاسازی کردیم و .. باقی ماجرا...

شهید حجت الاسلام علی اکبر گرجی نژاد

روز تشییع جنازه شهید حجت الاسلام علی اکبر گرجی نژاد. (احتمالاً سال 1361. دقیق یادم نیست) از راست: اصغر دارابکلایی پایین محله. غلام یزدانی. سید باقر حسینی. اسماعیل آهنگر (کاظم). اسماعیل آفاقی. سید محسن سجادی. سید علی اصغر. دامنه. موسی رمضانی زکریاتقی. عکس روی دیوار تکیه معلم انقلاب دکتر علی شریعتی

روز تشییع جنازه شهید حجت الاسلام علی اکبر گرجی نژاد. (احتمالاً سال 1361. دقیق یادم نیست) از راست: اصغر دارابکلایی پایین محله. غلام یزدانی. سید باقر حسینی. اسماعیل آهنگر (کاظم). اسماعیل آفاقی. سید محسن سجادی. سید علی اصغر. دامنه. موسی رمضانی زکریاتقی. عکس روی دیوار تکیه معلم انقلاب دکتر علی شریعتی


آن وقتها حتی ذکر واژه «خمینی» تب و لرز می آفرید! و وحشت می فزود. عکس که جای خود داشت. او همچنین در گروه ضربت شهید محمد منتظری بود که دو کار مهم داشتند: یکی مبارزه با لیبرال های داخل آن زمان که از نظر برخی ها، سازش کور به حساب می آمدند. و دوم مبارزه با اسرائیل و حمایت عملی از چریک های فلسطینی. مثلاً نقل است شهید محمد منتظری به امام گفته بود. نقل به مضمون: دیگه شما در ایران کاری ندارین، بروین خارج ایران بقیه مبارزات جهان اسلام را شکل و جهت بدهین.

شاید اگر شیخ اکبر گرجی نژاد، شهید نمی شد تا الان به لبنان هم رفته بود. او فردی سیاسی و تحلیلگر بود. خوش لباس و خوش تیپ هم بود. در آبان یکی از سال های اخیر، جمعی از رفقا به مشهد رفته بودیم. در مشهد با یکی از مسئولان بالای جانبازان مشهد که یک روحانی است و از دوستان دوران طلبگی شهید گرجی نژاد است، نشستی دوستانه داشتیم.

او تعریف می کرد این شهید علی اکبر گرجی نژاد بسیار در مشهد فعال بود. نقطه جوش شکل گیری تظاهرات علیه شاه بود. جست و خیز عجیبی داشت. گاه سازماندهی برخی اعتراضات را برعهده داشت. فردی دانا و هوشمند بود. یک معترض قهّار در داخل مدرسه علمیه بود. و مسائل دیگری هم گفت که درج همه آنها به درازا می انجامد.

این روحانی در درگیری های خیابانی دهه 60 در مشهد مقدس (که آن گروهک رسوا یعنی سازمان مجاهدین خلق که به منافقین معروف گشته و در پناه صدام، دولت فاضله! مسخره! اشرف پدید آورده و دم از مبارزه با امپریالیسم! می زده و حالا شده همپاله و همپیاله سازمان سیا) دچار ضربات مغزی شدید شد و پس از مدتی به لقاء الله پیوست که «شهادت» در نهایت در حقش جاری گشت. روحش شاد بر بازماندگاتنش صلوات. دامنه.

شیخ محمد شهابی دارابی

به نام خدا
سلسله مباحث روحانیت دارابکلا
شیخ محمد شهابی دارابی درست است که مثل شیخ حسن مهاجر، شیخ قربان بابویه، شیخ ابراهیم بابویه و کبل سیدمحمد شفیعی در کِسوت روحانیت نبود، ولی یکی از کسانی بود که در دارابکلا به شیخ مشهور بود و جایگاهی والا داشت و میان روحانیت حشر و نشر داشت.
آن مرحوم، پدرِ مرحومان حاج محمود شهابی و حاج حسین شهابی (مشهور به شِخ حسین شهابی) و حاج حسن شهابی دارابی ست. به عبارتی دیگر عموی مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ احمد آفاقی و مادرمان ملازهرا آفاقی دارابی ست.
او شخصیتی وجیه، مردمی، محبوب و بسیاردلسوز بی پناهان بود. از فرزندان بنام شیخ موسی آفاقی جدّ مادری مان. برادران او همگی شیخ و روحانی بودند: شیخ باقر آفاقی (پدربزرگ مادری مان). شیخ اسماعیل آفاقی (پدر حاج شیخ احمد آفاقی) و شیخ احمد آفاقی (پدر مرحومه جمیله شهابی همسر زکریا رمضان بالامحلۀ دارابکلا).
از یک روحانی دارابکلا که شیخ محمد شهابی را بارها در مجالسِ عزاداری تکیۀ بالا، معابر، محافل و جاهای مختلف دیده بود، به صورت حضوری شنیدم که برای من تعریف می کرد شیخ محمد شهابی انسانی بزرگ، کمال یافته و بااخلاق و حامی بزرگ بی پناهان بود.
ماحصَل آنچه آن روحانی گرانقدر برای من نقل می کرد این بود که مردم شیخ محمد شهابی را حامی و پشتبان خود می دانستند. بسیار وی را دوست می داشتند و احترام می نهادند. اگر بر کسی مِحنت و رنجی می رفت او همدرد و پناهگاه جدّی نه شعاری اش بود. مردمِ نیازمند و گرفتار را کمک و هدایت می کرد. اگر کسی مظلوم واقع می شد، او با همۀ وجود و قوایش از وی به حمایت برمی خاست. اگر خانواده ای از روستا مریض می شد و یا دچار گرفتاری ها و مکافات می گردید، شیخ محمد شهابی احساس تکلیف می کرد و دست از تلاش نمی شُست و نظاره گر نمی نشَست. به معاضدت می پرداخت.
عکس زیر فرزندشان حاج محمود شهابی (=محمودعمو) است که قبلاً در دامنه معرفی شان کرده بودم و سجایای اخلاقی وی را برشمرده بودم.

حاج محمود شهابی دارابی از مؤسّسان مسجد و تکیۀ پایین محلۀ دارابکلا

مرحوم حاج محمود شهابی(فرزند شیخ محمد شهابی) از مؤسّسان پایین مسجدوتکیۀ دارابکلا
بطورکلی باید بگویم که شیخ محمد شهابی، فردی شریف، مؤمنی رئوف، دینداری باعمل، انسانی باکمال، مردم دوستی باشعور، دلسوزی بزرگ و از همه مهمتر حامی و سرپناهی مطمئن برای آسیب دیدگان و محرومان بود. آن مرد، میان مردم دارابکلا محبویت بالایی برخوردار بود. گوهر وجودی اش والا و جوهر فکری اش بالا بود. نسل او نیز که شهابی ها هستند (اقوام نسَبی مادری مان) حاصل وجودی آن شیخ مردمگرا و آگاه اند.
به روح سَردودمانِ این نسل و شیخ محمد شهابی و همۀ درگذشتان این خاندان درود وافر می فرستم و اظهار می دارم که شیخ محمد شهابی شخصیتی مشهور بود که روحیۀ خدمت به خلق داشت، جُربزۀ حمایت از گرفتار، اخلاقِ مردم مدار و معنویتِ وصال به حضرت پروردگار. روحش با حضرت کردگار و ربّ آفریدگار.
خلاصۀ شجرۀ این خاندان و اقوامم را در  4 تیر 1395 در وبلاگ دیگرم «
آنچه بر من گذشت» اینجا نوشته بودم. اگر عکسی از آن مرحوم واصل شود، الصاق خواهم کرد.

شیخ حسن مهاجر دارابی

به نام خدا
سلسله مباحث روحانیت دارابکلا
یکی دیگر از کسانی که در دارابکلا، در عِداد و زُمرۀ سلسلۀ روحانیت قرار می گیرد حاج شیخ حسن مهاجر دارابی است. آن مرحوم، پدر حاج ابراهیم مهاجر است. بزرگِ خاندان مهاجر در دارابکلا بود. در امور محل نقش داشت. در مسائل مسجد و تکیه دخیل بود. و به او در این امور و مسائل عمومی حق دخالت می دادند.
ایشان در مجالس و محافل در صدر می نشست. چون نزد روحانیون از وجاهت برخوردار بود. دائم قرآن می خواند. نسبت به پیرامون خود ساکت نمی نشست. گاه نظرات وی در امور مسجد و محافل، منحصر به فرد بود و کمتر می شد با آن توافق داشت.

حاج شیخ حسن مهاجر
مرحوم حاج شیخ حسن مهاجر دارابی. ارسال عکس: مهندس عباس مهاجر

جرأت بالایی داشت. صراحت لهجه داشت. فردی آگاه به جامعه و زمانۀ خود بود. نزد عامه مردم فردی «بزرگ» و قابل رجوع تلقی می شد. ابایی نداشت در اموری که تشخیص داده است اظهارنظر و یا مخالفت نماید. حتی گاه نظراتی می داد که با دیدگاه مرحوم آیة الله آقا دارابکلایی هم تصادم داشت ولی او رُک آن را بیان و آشکار می ساخت.
من خودم او را زیاد در محافل و معابر می دیدم. توجه ام همیشه به وی بشدت جلب می شد؛ زیرا هیبت و حرارت خاصی داشت. شکل لباسش با سایر مردم فرق داشت. خوش پوش و منظم و با دیسیپلین بود. معطّر و خوش چهره بود. شوخ طبع، ولی باهیبت بود. من همیشه حسّم این بود او یک چیزی را دائم در دهن می جَود به نظرم همیشه شکلات می جَوید. و ذکر هم بر لب داشت.
گرچه لباس روحانیت نمی پوشید، ولی مردم وی را «شِخ حسن» می خواندند. تا جایی که من دیده ام، او چند نوع کلاه داشت. هر کدام را به مناسبت خاصی بر سرمی گذاشت. هر شکلی پوشش می نمود، به او می آمد. هیکلی تنومند، چهره ای جذّاب و گویی وجوهی پُررمز و راز داشت.
کمتر سخن می گفت، ولی آن گونه نبود که حرفش را در دلش حبس نگه دارد. گاه برخی از دیدگاه ها و مواضع عملی ایشان در مسائل عمومی به گونه ای بود، ما جوان ها که انقلابی و پرشور بودیم، نمی توانستیم آن را پذیرا باشیم، لذا به مخالفت با آن برمی خاستیم و گاه به مقابله کشانده می شد. که نشان سرزندگی و آزادنگری در روستای مان بود.

حاج ابراهیم مهاجر. مراسم سوم مادرم. 23 اردیبهشت 1394. مسجدجامع دارابکلا. عکاس: دامنه
فرزندش حاج ابراهیم مهاجر دارابی. سوم مادرم. 23اردیبهشت1394. مسجدجامع دارابکلا. عکاس:دامنه

حاج شیخ حسن مهاجر یکی از شخصیت های روشن و آگاه روزگار خود بود. در سرگذشت شیخ وحدت، چند جا از او یاد شده است. یکی در مشهد که به حُجره اش رفته بود و دیگری در محل که شیخ وحدت هر وقت از قم و مشهد به روستا بازمی گشت نزد وی می رفت و باهم بر سر مسائل و رویدادها بحث و فحص می کردند. در واقع ایشان گویی گاه به گاه هم بحثِ شیخ وحدت بود. و به تعبیر شیخ، او بسیار تیزفهم، زیرک و دانا بود.
مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ هادی مهاجری برادر ایشان است که سال قبل در اینجا به معرفی اش پرداخته بودم.

حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ هادی مهاجری
برادرش مرحوم حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ هادی مهاجری. عکاس: رنگین کمان

شخصاً از ایشان خاطرات متعددی دارم که اگر توفیق نصیب شد در مجموعه خاطراتم بازگو می کنم. معتقدم بزرگان محل خویش را باید مورد احترام قرار دهیم و از کارکردها و نقش های آنان درس و تجربه و عبرت بیاموزیم و اگر عیب و نقصی هم داشتند، آن را کلاس آموختن خود بکنیم. دارابکلا، برجستگی اش در منطقه به وجود علما و روحانیون بوده و هست و خواهد بود.
خاندان شیخ حسن در رونق و معمور مسجد و تکیه دارابکلا و نیز تأسیسات عام المنفعه نقش زیادی ایفا کرده و می کنند. شهید محمدباقر مهاجر دارابی نوۀ آن مرحوم است که از شهیدان عالی مقام روستای دارابکلاست.
مرحوم حاج شیخ حسن مهاجر دارابی. ارسال عکس: مهندس عباس مهاجر
برای آن مرحوم غفران و برای بازماندگان و نوادگان پُرشمار وی سلامتی و توفیقات الهی طلب می کنم. (در روحانیت دارابکلا: اینجا نیز منتشر شد)

شیخ محمدحسن طالبی

به نام خدا
سلسله مباحث روحانیت دارابکلا

یکی دیگر از روحانیون دارابکلا مرحوم شیخ محمدحسن طالبی ست. شاید او را نشناسید. چون کمتر از وی در محافل و مجالس یاد شده است. حال آن که نام دیگران را به وفور یاد می کنند و علمای گذشته را به فراموشی می سُپارند.

منزل آن مرحوم ابتدای ببخیل بود کمی جلوتر از منزل روانشاد یوسف رزاقی. درست در بیخ کوچۀ کبل آخوند به سمت قنات پشون. فامیل و همسایۀ پدربزرگم کبل آخوند ملاعلی طالبی ست. پدر مرحومه مشهدی خدیجه طالبی ست (مشهور به مَش خجّه). شیخ محمدحسن که در گویش عامّه «شخ مَمدَسِن» تلفظ می شود از روضه خوانان مشهور دارابکلا بود. صدایی بَم و بلندی داشت.

یکی از روحانیون که او را درک کرده است برای من تعریف می کرد نوجوان که بود یک بار صدای روضۀ او را در تکیۀ بالا، بدون بلندگو و ابزار صوتی، از چندصد متر دورتر شنیده بود و این بخوبی می رساند که او از نعمت غُرّش صدا برخوردار بود.

من اگر اشتباه نکنم کوچک که بودم به همراه پدرم داخل اتاقش رفته بودم. مریض بود و در بستر افتاده.. . همین مقدار یادم می آید.

برای آن روحانی روضه خوان صلوات و فاتحه ای نثار می کنم و به روحش درودی وافر می فرستم. ان شاء الله مشاهیر و مفاخر روستای مان را از یادها نبریم و تبعیض قائل نشویم زیرا اینان همگی بخشی از تاریخ، فرهنگ و گذشتۀ پُررونق مان هستند.


کوچۀ پدربزرگم کبل آخوند ملاعلی طالبی. آن روبرو سرازیری قنات پشون. سمت راست محل خونۀ پدربزرگم که اینک منزل سیداسماعیل ترمی ست. سمت چپ خانه سرای مرحوم شیخ محمدحسن طالبی دارابی. خرداد 1395. عکاس: جناب یک دوست

سمت راست خانه سرای مرحوم شیخ محمدحسن طالبی دارابی

شیخ ابراهیم بابویه

به نام خدا

سلسله مباحث روحانیت دارابکلا

طی دو سال گذشته تا اکنون سعی مداوم نموده ام تا عُلما و روحانیت روستای دارابکلا _این بزرگان و مفاخران ماندگار محل مان_ را به اختصار معرفی کنم تا سهم و نکلیفم را نسبت به حقّی که آنان برگردنمان دارند کمی اَدا کرده باشم. همۀ آن نوشته ها در وبلاگ دیگرم «روحانیت دارابکلا: اینجا» بایگانی و قابل دسترسی ست.

اینک امروز یکی دیگر از کسانی که به نحوی در سلسله روحانیت روستای دارابکلا جای دارد، معرفی می کنم یعنی جناب حاج شیخ ابراهیم بابویه دارابی پدر رفیق گرانقدرم احمد بابویه دارابی

شیخ ابراهیم بابویه دارابی. 5 مرداد 1396. ارسالی جناب یک دوست
شیخ ابراهیم بابویه دارابی. 5 مرداد 1396. ارسالی جناب یک دوست

شیخ ابراهیم، شیخی و آخوندی می خواند. قصد داشت شیخ و روحانی شود. مقداری خواند ولی سختی روزگار و معاش  تنگ آن دوران موجب گشته بود، نتواند این راه را بتمامه طی نماید. مثل برادرش شیخ قربان ذاکر پیشکسوت اهلبیت علیهم السّلام.

اما وی هیچ گاه حریم خود را از روحانیت جدا نکرد و از نزدیکان آنان بود و هست و با مرحوم آیة الله آقا دارابکلایی و سایر روحانیان حشر و نشر همیشگی و صمیمانه داشت و دارد. بطوری که همۀ دارابکلایی ها وی را «شیخ ابراهیم» و به لهجۀ محلی «شخ اوریم» می خوانند.

او از خاندانی خوب در ببخیل دارابکلاست. از ابتدای جوانی تا کنون یک پای ثابت مسجد و تکیۀ دارابکلا بوده و همچنان در این راه، خادم الحسین (ع) باقی مانده است. و اخیراً برای ساخت تکیۀ ببخیل نیز خیز برداشته است.

شیخ ابراهیم بابویه دارابی. 5 مرداد 1396. ارسالی جناب یک دوست

شیخ ابراهیم بابویه دارابی همیشه آرام و خندان بود

شیخ ابراهیم اهل کار و کوشش و کشاورزی بود. او 25 سال یا بیشتر، در شرکت نکاچوب کار کرده است و مدتی ست بازنشسته شده است اما دست از تلاش نشسته است. اساساً فردی کاری و تلاشگر و پُر جُست و خیز است. مردی خوش اخلاق، مذهبی، متدیّن، خدوم و درستکار و از مردان مورد وثوق روستاست.

مهمانواز است. سال های دور وقتی بارها و بارها با رفقا به اتاق مجردی و مخصوص رفیقمان احمد در بالاخانه ی شان می رفتیم، از او و همسر نیک و مهربانش جز خوش رویی و استقبال و خوشحالی و پذیرایی های عالی چیزی ندیدیم.

.

شیخ ابراهیم بابویه دارابی. مکتبخانۀ قدیم دارابکلا. عکس از مجتبی آهنگر عکاسی داراب

شیخ ابراهیم بابویه. مکتبخانۀ قدیم دارابکلا. عکس از مجتبی آهنگر عکاسی داراب

برای این مرد مذهبی و نیک محل، آرزوی بقای عمر و سعادت و سلامت می کنم. چون بنا بر خلاصه نویسی ست به همین مقدار بسنده می کنم و نامش را ماندگار می دانم و به او و همسر بسیار مهربانش و نیز دوست ارزشمندم احمد سلام و سپاس دارم. از جناب یک دوست بابت تهیه و ارسال عکس های ایشان بسیارممنونم. پایان. قلم قم دامنۀ دوّم.

شیخ موسی آفاقی

شیخ موسی آفاقی

1086

به نام خدا. در ادامۀ سلسله مباحث معرفی مختصر روحانیت دارابکلا، به شیخ موسی آفاقی می پردازم. شیخ موسی آفاقی دائی ماست. فرزند مرحوم شیخ باقر آفاقی. قبلاً در 4 تیر 1395، در وبلاگ (زندگینامۀ دامنه: اینجا) وقتی «مادرم مُلا زهرا آفاقی کیست؟» را نوشته و منتشر کرده بودم، شجرۀ جدّ مادری ام را مفصّل آورده ام که تکرار نمی کنم.

بین مادرم و دائی موسی، رابطۀ عاطفی شدیدی برقرار بود. آنچنان دلبستۀ هم، که اگر بگویم یک روح در دو کالبَد بودند، بیراهه نرفتم. در نوجوانی آن دو برادر و خواهر، پدرشان شیخ باقر درگذشت. موسی به طلبگی در قم رفت و زهرا با پدرمان شیخ علی اکبر طالبی ازدواج کرد.

موسی در دهۀ 30 به همراه پدرم، شیخ احمد آفاقی، شیخ روح الله حبیبی، آق سیدرضی شفیعی، حاج آق علی شفیعی، سیدباقر سجادی و سید مهدی دارابی در حوزۀ علمیۀ قم طلبگی می خواندند و کنار هم در یک حجره می زیستند

دورۀ پر تب و تاب مبارزۀ سیدمجتبی نواب صفوی (طلبۀ جوان و پرشور که پیشرو شده بود و از مراجع پیش افتاده بود و خود به مبارزات می پرداخت که داستان دارد و نیار به بحث و فخص) فضای آرام قم نیز به هم ریخت و طلبه ها از هر سو، تحث فشار بودند. در همین گیرودار و شلوغی اوضاع، دائی مان شیخ موسی در قم ناپدید شد و از همان زمان تا همین امروز که این متن را می نویسم، از وی هیچ اطلاعی در دست نیست.

پدر و مادرمان. روح تان شاد ای ابوَین محبوب و دلسوزمان

پدر و مادرمان. روح تان شاد ای ابوَین محبوب و دلسوزمان

مادرم که دلدادۀ موسی بود، تا آخرین لحظات عمرش (بیستم فروردین 1394) همیشه در غم عظیم برادرش موسی، در حالت انتظارِ برادر، و دیدار روی سرخ و سفیدش، زندگی نمود و با همین فراق و جدایی، دار فانی را ترک نمود. مادر همیشه از خاطراتش با برادرش با ما سخن می گفت و حسّ عجیبی به او داشت و برای درد دوری اش، مریض احوال و بسترنشین شده بود.

همۀ همدوره ای های طلبگی دائی موسای مان، به رحمت خدا پیوستند و از شیخ موسی همچنان هیچ خبری نشد. سالهای دوری، یکی آمده بود پیش پدر و مادرم گفته بود در یوسف آباد تهران (بالاتر از مرکز شهر) او را دیده است. پیگیری کردیم، دیدیم واقعیت ندارد. بگذرم که سرنوشت این شیخ از شیوخ و طلاب دارابکلا، همچنان در ابهام است و ما موسی را نه زنده و نه مرده می دانیم. یعنی به لحاظ شرعی یقین نداریم که آیا ایشان هنوز حیات دارند یا ممات.

حجة الاسلام محمدرضا نصوری

به نام خدا

دامنه. 1385. تیرنگ گردی. عکاس: سیدعلی اصغر

در راستای معرفی مختصر روحانیت دارابکلا، به حجة الاسلام والمسلمین شیخ محمدرضا نصوری می پردازم. ایشان فرزند حجة الاسلام والمسلمین نصوری از روحانیون ساری ست. از ناحیۀ پدر ویشه سری ست؛ روستای پایین دست شهر سورک. از ناحیۀ مادر، هم سورکی ست و هم دارابکلایی. زیرا مادرشان فرزند مرحوم حجة الاسلام طیبی سورکی عاقد مشهور سورک و حومه است که همسرشان دارابکلایی بودند. خواهر حاج حسین دارابکلایی (پدر حاج رضا دارابکلایی).

از سویی دیگر آقای نصوری در دارابکلا ازدواج کردند. ایشان داماد خاندان حاج محسن سجادی اند که با هم نسبت فامیلی خاله زادگی دارند.

حجة الاسلام والمسلمین شیخ محمد طیبی و ابراهیم طیبی سورکی دائی های ایشان اند.

ایشان از جوانی به قم عزیمت کردند. دروس حوزه را بطور کامل طی نمودند. در مهدویت تخصّص دارند. معاون تبلیغ و اطلاع رسانی مرکز تخصصی مهدویت هستند. هم تحصیلات دانشگاهی کردند و هم در دانشگاه تدریس دارند. حجة الاسلام دکتر محمدرضا نصوری خطیب و سخنور است. چند بار در دهه های ماه رمضان و ماه محرم در مسجد و تکیۀ دارابکلا سخنران مجالس بودند. در برخی از برنامه های تخصصی صداوسیما از جمله در بحث مهدویت، با ایشان به عنوان کارشناس دینی مصاحبه می کنند و به صورت زنده پخش می گردد. وی دارای چندین مقاله تخصصی در بارۀ مهدویت است.

ما با هم مراودت و رفاقت داریم. او فامیل سببی ماست. (مادرِ بزرگوار ایشان، دخترعمۀ پدرخانمِ من است. ما با هم مرتبطیم و رفاقت داریم و گرم و صمیمی ایم.

او انسانی خلیق، خوش خو، بشّاش، خاکی و بسیار سرزنده اند. در کارشان جدّی و پرانرژی اند. طبعی لطیف دارند و روحانیی روشن، آگاه، دارای استقلال فکری و آزادگی ست. ایشان مانند بقیۀ روحانیون وارسته، از سرمایه های مفید منطقه میاندورود و ساری اند و افتخار روستای دارابکلا.

همسرگرامی ایشان (خواهرِ آقایان سیدمحسن و سیدرضی سجادی) در قم معلم آموزش و پرورش اند.

آقای دکتر شیخ محمدرضا نصوری به دلیل کارشناس دینی مهدویت و چهرۀ مشهور مباحث انتظار، از سوی مجامع دینی سراسر کشور دعوت می شوند و به شهرهای ایران عزیمت می کنند و بحث های تخصصی مهدویت و فلسفۀ انتظار را به میان مردم، دوستداران اهل بیت علیهم السّلام، پژوهشگران این امور و منتظران حضرت موعود (عجّ) می کشانند.

چون بنای این سلسله بحث، بر اختصار و نگاهی گذراست به همین مقدار بسنده می شود. برای ایشان و خانوادۀ گرانقدر و خاندان شان آرزوی توفیق، سلامتی و تأییدات الهی می کنم. دامنه.

حجة الاسلام والمسلمین محمد رضا نصوری معاون تبلیغ و اطلاع رسانی مرکز تخصصی مهدویت

حجة الاسلام والمسلمین محمدرضا نصوری معاون تبلیغ و اطلاع رسانی مرکز تخصصی مهدویت

حُجج اسلام آقایان بزرگوار شیخ محمدرضا نصوری سمت راست و علیرضا ربانی سمت چپ. قم. 10 اسفند 1393. مراسم عروسی عارف طالبی دارابی. عکاس: دامنه

حُجج اسلام محمدرضا نصوری. علیرضا ربانی. قم. 10 اسفند1393. مراسم عروسی عارف. عکاس: دامنه
حجة الاسلام والمسلمین نصوری
حجة الاسلام والمسلمین نصوری پدر آقای نصوری
حجة الاسلام والمسلمین محمدرضا نصوری معاون تبلیغ و اطلاع رسانی مرکز تخصصی مهدویت
حجة الاسلام والمسلمین محمدرضا نصوری معاون تبلیغ و اطلاع رسانی مرکز تخصصی مهدویت

حجة الاسلام غلامحسین غیاثی کیست؟

طلبۀ انسان دوست مردمی

1070

حجت الاسلام غلامحسین غیاثی، روحانی مبلّغ فعّال و مردمی در روستاهای بخش درح از توابع شهرستان سربیشه خراسان جنوبی

به نام خدا. زندگی این انسان را آنقدر مهم دیده ام که لازم شد تا با نوشتن متنی در بارۀ خدمات و حسنات وی، سهم خویش را در دامنه، در حقّ وی اَدا کرده باشم. حجة الاسلام غلامحسین غیاثی فقط یک روحانی و طلبۀ مکتب امام صادق (ع) و سرباز دینی امام زمان (عجّ) نیست، او انسانی والانگر و مرد شریفی ست که از سال 1383 تا کنون به عنوان یک روحانی مبلّغ، تلاش هایی ماندگار و مثال زدنی برای روستاهای مرزی بخش درح از توابع شهرستان سربیشۀ خراسان جنوبی برجای گذاشته است.

13 سال است این مرد خاکی، ولی در واقع افلاکی، انسان دوستی اش را در میان محروم ترین مردم این مرز و بوم، معنی کرده است. در همۀ امور مردم مانند درست کردن منزل، گچ کاری، هرَس درختان، کشاورزی، دامداری، فرهنگی و... به روستائیان آن منطقه کمک می کند.

مردمی که او در میان شان به تبلیغ مشغول است، همیشه دوست دارند بوسه ای بر پیشانی این روحانی فداکار  هدیه کنند؛ و چه چیزی بالانر از رضایت مردمی از یک روحانی دینی؟ او تبلیغ دینی را با کردار خود به پیش می برَد و دل ها و قلب های مردم را فتح می نماید.

حجت الاسلام غلامحسین غیاثی، روحانی مبلّغ فعّال و مردمی در روستاهای بخش درح از توابع شهرستان سربیشه خراسان جنوبی     حجت الاسلام غلامحسین غیاثی، روحانی مبلّغ فعّال و مردمی در روستاهای بخش درح از توابع شهرستان سربیشه خراسان جنوبی

هم بیان احکام و مسائل روز به سبک کودکانه دارد. هم پیرزن ها و پیرمردهای روستاها را دستگاه فشارخونی که به همراه دارد، مورد مراقبت و محبت و اندازه گیری قرار می دهد. و به آنان توصیه های طبّی می کند، دعا می نماید و نیز آرزوی شفا.

این مبلغ مردم گرا، در خانه اش باغچه ای سرسبز ساخته است با انواع سبزیجات؛شمبلیله، ریحان، گوجه، هویج و همه چیز.

حجت الاسلام غلامحسین غیاثی، روحانی مبلّغ فعّال و مردمی در روستاهای بخش درح از توابع شهرستان سربیشه خراسان جنوبی     حجت الاسلام غلامحسین غیاثی، روحانی مبلّغ فعّال و مردمی در روستاهای بخش درح از توابع شهرستان سربیشه خراسان جنوبی

در کنار مردم فقط گپ نمی زند. فقط گفتار ندارد. رزقش را با روح جهادی اش بدست می آورد. مرغ و خروس و بُز پرورش داده است تا محصول دسترنج خود را بخورد. او اندیشه اش این است و گفته است:

کار برای انسان یک تفریح است که برکت دستانش روزی سُفره هاست

به گفتۀ او «باید از جنس مردم بود تا بتوان با دردهای آنها درد کشید و با شادی هایشان، شاد شد.»

از هر کس در آن دیار مرزی بپرسی او کیست؛ دقیق وی را می شناسند. چون خود را با مردم همانند کرده است و مثل آنان می زیَد و مانند آنان کوشش دارد. فقط شعار نمی دهد. فریاد نمی کشد. خود بیل می گیرد، زمین را می کند، باغ و مزرعه را آبیاری می کند.

هیچ عار نمی داند از این که با آن لباس مقدس پیامبر اسلام (ص)، همانند روستاییان آنجا مرغ و خروس را دانه می دهد و بُز و گوسفندان را علف.

حجت الاسلام غلامحسین غیاثی، روحانی مبلّغ فعّال و مردمی در روستاهای بخش درح از توابع شهرستان سربیشه خراسان جنوبی     حجت الاسلام غلامحسین غیاثی، روحانی مبلّغ فعّال و مردمی در روستاهای بخش درح از توابع شهرستان سربیشه خراسان جنوبی

روستاییان آنچنان از وی راضی اند که می گویند: «حاج غلامحسین تنها یک روحانی نیست، بلکه یک انسان بزرگ و شریف است». این طلبۀ حوزۀ علمیه، با تلاش جهادگرانۀ خود و با همیاری مردم در روستاهای آن منطقه بشدّت محروم از جمله روستاهای مشروکی، گلوگاه و لانو، حسینه، مسجد، خانۀ عالِم و کتابخانه ساخته است.

حجت الاسلام غلامحسین غیاثی، روحانی مبلّغ فعّال و مردمی در روستاهای بخش درح از توابع شهرستان سربیشه خراسان جنوبی     

حجة الاسلام غلامحسین غیاثی خود بر این نظر است که «نقش طلبه و روحانی دمیدن روح زندگی و نشاط در روستا است، چه با کارهای فرهنگی و تعلیم و تربیت، چه با کمک کردن در امور خیریه، چه در ایجاد شغل در جامعه».

آری؛ این روحانی چون کردار را بکار گرفت، گفتار را پذیرا ساخت. در حقیقت او اسلام را که باید از لسان روحانیان به قلب مردم رسوخ کند، بدرستی نشر می دهد. برای وی که نشان داد، روح حوزۀ آمیختگی با هجرت و زیستن کنار ملت است، صلوات و هزاران سلام. (منبع عکس ها: خبرگزاری حوزه)

(دامنه دارابکلا)

خاطرهٔ مسجد اعظم قم در نوروز 1357


به قلم دامنه



به نام خدای آفرینندۀ آدمی. در ادامۀ «آنچه بر دامنه گذشت» به سه رویداد دیگر زندگی ام یکی در مسجد اعظم قم و دو دیگر در مدرسۀ سورک و سپس ادامه اش در دارابکلا می پردازم:


عیدنوروز سال 1357 مثل نوروز 56 پدرم ما را بصورت جمعی و خانوادگی به قم بُرد. تمام صبح ها به اتفاق اخوی ام باقر، به حرم می رفتیم و ظهر برمی گشتیم. یکی از همین روزها دیدیم مسجد اعظم اجتماع عظیمی ست. کف صحن، میان جمعیت انبوه نشستیم و به سخنرانی یک روحانی انقلابی (= به نظرم می گفتند آقای گلسرخی ست) گوش فرادادیم. بسیارمهیّج و کوبنده علیۀ رژیم شاه سخن می گفت. ناگهان دیدیم هلی کوپتر _که می گفتند از تهران اعزام شد_ بالای سرمان ظاهر شد و در یک نقطه در آسمان، در فاصلۀ بسیارنزدیک کاملاً  ایستاد و از جمعیت عکسبرداری کرد و چند مانور داد و برگشت و پس از مدتی گردش رفت.


برای من این روز، روز مهمی بود. چون با آن که نوجوان بودم، هم در یک تجمّع عظیم ضدرژیم بصورت خودجوش شرکت جسته بودم. هم هوش و ذهنم به محیط بازتر شده بود و هم برای من زیبایی و هیجان داشت که به عنوان یک بچه روستا، در شهر مهمی چون قم به تماشای هلی کوپتری می پرداختم که مردم انقلابی با اشاره به آن فریاد می زدند و شعار ضدشاه سرمی دادند. این رویداد همچنان در ذهن و خاطرم تازگی دارد و آن روزهای داغ سیاسی و مبارزاتی مردم، مرا به عنوان یک نوجوان چندگام پیش انداخته بود.


رویداد دیگر آن بود، به گمانم در اواخر پاییز 1357 همین سالی که نوروزش را قم بودم، مبارزات مردم در سراسر ایران علیۀ رژیم چنان گسترده و ابعاد وسیع تری یافته بود که خبر دادند، مدارس کل کشور تعطیل شد. ما که به ارشادات معلم انقلابی آقای رمضان طالبی تحریک می شدیم به مدرسه نیاییم و به ساری برویم و در تظاهرات ضدرژیم شرکت کنیم، از تعطیلی مدرسه، بشدّت خوشحال شدیم و آن روز از مدرسۀ ابن سینای سورک زدیم بیرون و گویی از قفس تنگ و زندان وحشتناک رها شده بودیم. فقط بعد از پیروزی انقلاب، آن هم از اردیبهشت 1358 برای تکمیل دوره و سپس امتحانات آخرِ سال به مدرسه رفتیم و اتفاقاً آن سال قبول هم شدم و به کلاس بالاتر راه یافتم.


اما رویداد سوم بسیارتلخ این بود: نزدیکی های ساعت 7 صبح 12 اردیبهشت 1358 به سورک رسیدم. برای صبحانه به قهوه خانۀ مظاهری در نزدیکی های تکیۀ وسط محل رفتم. مثل همیشه چای شیرین با نون بربری (= شیرین دار) خوردم. در حین خوردن، اخبار رادیوی قهوه خانه به صدا درآمد و خبری تکان دهنده به این مضمون گفت استاد مرتضی مطهری دیشب ترور و به شهادت  رسید. خیلی بر من روشن نبود، ولی اتفاقی بزرگ بود. قهوه خانه چی آقای مظاهری که آن زمان پیرمردی تندمَزاج بود و گویی هنوز حامی شاه باقی مانده بود، به گونه ای به این خبر واکنش نشان داده بود که من دیگر به قهوه خانه اش پانگذاشتم. حرف بدی زده بود. آن زمان ما جوان های انقلابی به چنین رفتارها و موضع گیریهایی که از سوی هر کسی سرمی زد، می گفتیم ضدانقلاب!

 

دیگر به سورک نرفتیم، چون مدرسۀ راهنمایی دارابکلا برای سال تحصیلی 1358 در محلّۀ انجیردلینگۀ پایین محلۀ دارابکلا افتتاح شده بود. و من هم دورۀ راهنمایی ام را در این مدرسه به پایان بردم و به دبیرستان 22 بهمن سورک راه یافتم. اما در این مدرسه مسائلی وجود دارد که در این خودنوشت زندگی ام برخی از آنها را که به گمانم ارزش نقل دارد، می نویسم.


در این مدرسه من و علی ملایی (حاج ابراهیم) مسئول انجمن اسلامی شدیم. برای مدرسه، به اتفاق رئیسش آقای محمد مؤتمن سورکی، نام شهید آیة الله مرتضی مطهری را برگزیدیم و  تابلویی فلزی پایه دار تهیه کردیم و در جلوی پاسگاه دارابکلا نصب کردیم که برای مان این اقدام سیاسی، ارزش فوق العاده ای داشت و لذت می بردیم برای مدرسه ی مان نام مطهری را گذاشتیم. البته نام دکتر علی شریعتی را هم مدّ نظر داشتیم بگذاریم که با توجه به داغ بودن اتفاق شهادت مطهری در 12 اردیبهشت همین سال، نام مطهری مقدّم شد.


دوستان من در این ایام درمدرسۀ راهنمایی شهید مطهری (که بعدها در سال 61 به شهید سیروس اسماعیل زاده تغییر نام یافت) اینان بودند:


علی ملایی دارابی (حاج ابراهیم)، شهید عیسی ملایی دارابی، حسین آهنگر دارابی (کاظم)، خلیل آهنگر دارابی (رضا)، محمدرضا لاری (اوسایی)، محمود آهنگر (مُرسمی)، روانشاد یوسف رزاقی (که به علت شکسته شدن پایش مدتی طولانی خانه نشین بود و نزدیک امتحانات به مدرسه بازگشته بود)، حاج علی چلویی.


(در اینجا در وبلاگ دیگرم «زندگینامۀ دامنه» هم منتشر می شود)


روانشاد یوسف رزاقی. دامنه. سال 1358. عروسی گالعلی ابراهیم، برادر موسی


سال 1358. روانشاد یوسف رزاقی. دامنه


حسن آهنگر دارابی. علی ملایی دارابی. روانشاد یوسف رزاقی. دامنه. علیرضا آهنگر دارابی. سال 1358. عروسی گالعلی  ابراهیم، برادر موسی


از راست: حسن آهنگر دارابی. علی ملایی دارابی. روانشاد یوسف رزاقی. دامنه. علیرضا آهنگر دارابی. سال 13588. عروسی گالعلی ابراهیم، برادرِ موسی. عکس بالا هم دامنه. یوسف. علی ملایی سال 1363. فوتبال زمین تیرنگردی دارابکلا


(دامنه دارابکلا)

10 تفاوت امام خمینی با روحانیون دیگر

امام خمینی و همسر. سال 58. قم (عکس از: مرتضی اشراقی نوۀ امام)


امام خمینی و همسر. سال 58. قم ( عکس از: مرتضی اشراقی نوۀ امام)


5359 : متن نقلی. مهرداد خدیر. «این یک گفتار «متفاوت» است چون می خواهد به «تفاوت» های امام خمینی –اگر نخواهیم بگوییم «تمایز» های او– با روحانیون دیگر بپردازد...

بقیه در اینجا


(دامنه دارابکلا)

لزومی ندارد روحانیت، خود را خرج این و آن کند و تمام مقدّسات را به میدان بیاورد

امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی


5347 : توضیح دامنهسرمقالۀ روز شنبه 13 خرداد 1396 روزنامۀ جمهوری اسلامی به مناسبت سالگرد امام، خواندنی ست. از این رو به مناسبت این روز، این متن ارائه می شود:


...مشکل، هنگامی بزرگ‌تر و پیچیده‌تر می‌شود که جناح‌ها یا بعضی از آنها مقدسات دینی را هم برای رسیدن به قدرت هزینه می‌کنند. اینکه امام زمان، روحانیت، جامعه مدرسین، جامعه روحانیت، ائمه جمعه، ائمه جماعات، امکانات مساجد و بیت‌المال، نهادهائی که متعلق به عموم مردم و نظام هستند، صدا و سیما و خلاصه ابروباد و مه خورشید و فلک همه در کار شوند تا یکی رای نیاورد ولی همان شخص با رای بالا پیروز انتخابات شود، چگونه قابل توجیه است؟ قطعاً  این به معنای بی‌اعتقادی مردم به مقدسات دینی نیست بلکه به معنای این است که باید مردم را در انتخابات آزاد گذاشت و نباید برای رسیدن به قدرت، دین و اعتقادات و مقدسات و امکانات عمومی را هزینه کرد...


لزومی ندارد روحانیت، خود را خرج این و آن کند و تمام مقدسات را هم به میدان بیاورد، کافی  است فقط به سیره امام بر گردد و ببیند که مردم چگونه تلاش خواهند کرد خود را و آراء خود را به روحانیت نزدیک و بلکه منطبق کنند. وضعیت امروز ما یک بحران معنوی است. ما می‌توانیم از این بحران خارج شویم به شرط آنکه طرحی نو  دراندازیم...


کاملِ این پست 6بندی در اینجا


(دامنه دارابکلا)

حجة الاسلام سید روح الله شفیعی دارابی قسمت 2

5241 : توضیح دامنه. به نام خدا. دامنه در تاریخ 6 دی 1395 در سلسله مباحث روحانیت دارابکلا در پست 3963 اینجا، با عنوان «حجة الاسلام سید روح الله شفیعی دارابی» (فرزند جناب حجة الاسلام والمسلمین حاج سید حسین شفیعی دارابی) به معرفی ایشان پرداخته بود.


چون عکسی از ایشان نداشتم، آن پست بدون تصویر وی منتشر شده بود. اینک عکس هایی از ایشان توسط دوست گرامی ام جناب رنگین کمان به تلگرامم ارسال شده است که منعکس می گردد. از رنگین کمان بابت این همکاری بسیار ممنونم.


حجة الاسلام سید روح الله شفیعی دارابی.  مسجدجامع دارابکلا. اردیبهشت 1396. ارسالی رنگین کمان به تلگرام دامنه


حجة الاسلام سید روح الله شفیعی دارابی. مسجدجامع دارابکلا. اردیبهشت 1396


بقیه عکس ها در اینجا


(دامنه دارابکلا)

بحث نظری میان دامنه و حجة الاسلام سیدحسین شفیعی دارابی

پست 647 : به قلم دامنه : به نام خدا. دامنه از لحظات پیش بر روی رایانه ی منزلش با رویت دل و عقل و مصلحت و اقتضائات و ضرورت جواب و احیای جدی و بی تعارف تضارب آراء، مشغول تهیه ی پاسخ به جناب حجت الاسلام والسلمین آق سیدحسین شفیعی دارابی استاد محترم حوزه و دانشگاه که در ادامه ی متن، فقط  «یک روحانی» خطاب می شود، می باشد. منتظر بمانید. ابتدا قسمت های منتشرشده ی متن یک روحانی در قله بصیرت:  قسمت اول: بنام خدای علیم و بصیر و دوستدار هر طالب بصیرت؛ سلام به جناب دامنه، سلام به همة کامنت گذاران در دامنه؛ به ویژه کامنت گذارانیکه با نیّت خیر خواهیشان، پیشنهادات مثبتی را مطرح نموده اند؛ و سلام به اصحاب وبلاگ دارابکلا قلّة بصیرت. سالروز شکوهمند انقلاب اسلامی را به همة دوستدارانش تبریک عرض می کنم.


حجة الاسلام والسلمین سیدحسین شفیعی دارابی


روز تشییع آیت الله سیدرضی شفیعی دارابی. نفر وسط حجة الاسلام سیدحسین شفیعی. عکاس:مجتبی آهنگر

آغاز سخن: جناب دامنه، چند روز و شبی بود که به جهت فشرده گی برنامه های آموزشی و غیره فرصت نکرده بودم به وبلاگ های دارابکلا؛ از جمله به دو وبلاگ دامنه و دارابکلا قلّة بصیرت سری بزنم؛ امّا شب 22 بهمن، پس از بازگشت (حدود ساعت 5/ 10) از مجلس جشن عروسی آقا پسر یکی از دوستان و آشنایان مشترکمان به منزل، توفیق یافتم به وبلاگ های مذکور روی آرم؛ همة پست ها و کامنت های جدید موجود در آن دو را مطالعه نموده و از مفاد آنها مطّلع شدم؛ هم خوشحال شدم و هم ناراحت؛ خوشحال از اینکه، فضای مجازی دارابکلا، تقریبا از تک صدائی خارج شده و به صورت جدّی، به عرصة تضارب آراء تبدیل شده است؛ بنده معتقدم: ممکن است در این مدّت، اشتباهاتی از هر دو طرف صورت پذیرفته باشد، ولی می توان با حسن نیّت (که خوشبختانه در هردو طرف وجود دارد)، این عرصه را به درستی مدیریّت نمود، و به جای پریدن به یکدیگر و چنگ زدن به صورت هم، بر معرفت و بصیرت یکدیگر و دیگران افزود؛ و این نتیجه، دست یافتنی است؛ امّا ناراحتم، چون دیدم: متأسّفانه از هر دو سوی، برخوردهای افراطی و اهانت آمیزی غیر منتظره رخ داده است؛ حتّی نسبت به کسانی که روحشان از این مطالب مطّلع نیست، و آنان بسیاری از کامنت گذاران را هم نمی شناسند؛ ضمنا از خواندن قصّة فرجام بسیار بد «امیر زهتابچی» در پست مربوطه، نیز ناراحت شدم؛ همانگونه که برادر بزرگوارتان شدیدا از این ماجرای پردرد و غصّه، به حق ناراحت شد؛ که این احساس ناراحتی خود ریشه در سیرة امیر مؤمنان علیه السّلام دارد؛ چه آنکه آن بزرگوار، پس از کشته شدن طلحه و زبیر در جنگ جمل (که سالها در کنار نبیّ اکرم صلوات الله علیه برای نشر اسلام عزیز جنگیدند)، بسیار غمگین و ناراحت شد که چرا چنین؟؛ و ظاهرا پس از حضور در کنار جسدشان، بر این بد فرجامیشان بسیار هم گریست؛

  ادامه مطلب ...

حجة الاسلام محمد نادری از نظر سیدعلی اصغر شفیعی

پست 2325 : به قلم آسید علی اصغر شفیعی دارابی 50 : «سلام. بزرگی مانند حجة الاسلام آقای شیخ محمد نادری را در پست 2322 اینجا به جوهر مقدّس قلم آوردید.

شئون موجودیت این شیخِ پرتلاش، فراتر از قلم من است. اما برایم همیشه مورد توجه بوده و هست که هیچگاه ایشان را ملول ندیدم. همواره سرحال بوده است. آنچه نوشتی برازنده ی وصفش و ایمانش بوده است.

مهربان، شاداب و توکل به خدایش ‌واقعی است. ایمانش کامل است . صدایش بُرناتر از توانایی اوست. یک روحانی مهاجری که فراگیری علوم دینی اش ریاضت هجرتش را هنوز می کشد بر جان. اهل مباحثه و دانش و ظرفیت است. سِمت خاصی که در قضاوت خانه خراسان داشته اند، بنحو احسن و تحسین برانگیز بوده است.

شنیده ام مانند همه روحانیون دیارم، اهل محبت دوست داشتنی خانواده اند. به اعضای فامیل و خانواده بسیار احترام میگذارند و مهربانند. من هم دوستار ایشان هستم و از رفتار انسانی و مذهبی اش بسیار بهره بردم و امید موفقیت روزافزونش را دارم.» (منبع: دامنه داراب کلا. اینجا)

حجة الاسلام شیخ محمد نادری دارابی

پست 2322 : به قلم دامنه : به نام خدا امروز جمعه 24 اردیبهشت 1395 در سلسله مباحث روحانیت دارابکلا، به معرفی جناب حجة الاسلام والمسلمین آقای شیخ محمد نادری دارابی می پردازم.

ایشان زاده ی دارابکلایند، از نسلِ دهه ی سی. از محلّه ی یورمحلّه ی دارابکلا. از خانواده ای مذهبی و مومن و کاملا" خوب و بانجابت برخاسته اند. طلبه ی مدرسه ی علمیه ی امام صادق _علیه السّلام_ مرحوم آیة الله شیخ محمدباقر دارابکلایی بودند و پس از طی مراحل مقدماتی، به شوق رسیدن به آخرین حدّ دروس حوزوی، به حوزه ی علمیه ی مشهد مقدس هجرت کردند. و هجرت مشهد، برای ایشان یک نعمت بود؛ چرا که در سایه سار حضرت ثامن الحُجَج، حضرت علی بن موسی الرّضا _علیهما السّلام_ هم به اهداف درسی خویش نائل آمدند، هم به تهذیب و تقویت ایمان و سجایای بارز اخلاقی همّت ورزیدند و هم مدارج را بخوبی طی نمودند.

ایشان ضمن آن که پای دروس خارج فقه و اصول نشستند، که در حوزه، بالاترین سطوح علمی پیش از اجتهاد است؛ بر تبلیغ و نشر معارف اسلامی و ابلاغ فرهنگ و سیره اهل بیت _علیهم السّلام_ نیز کوشیدند. در دارابکلا کمتر منبر رفتند، نمی دانم چرا؟ آیا دعوت نمی شدند، یا نه، وقت برای اجابت دعوت نداشتند. ولی با این همه، من دو سه باری پای منبرشان در تکیه ی دارابکلا نشستم. مسلّط، سخن می گویند. بیان فصیح و بلیغی دارند. حتی در محاوره ها، بسیار دوستانه و گرم حرف می زنند.

مشیء خوش و روحیه ای شاد و رویّه ای خندان در ارتباطات اجتماعی دارند. حتی در گپ و گفت های عبوری و دیداری، غُرّش اَصواتِ حروف در بیان وی، بر جانِ شنونده می نشیند و لذّت و شوق همسخنی با ایشان می آفریند. خواستم بگویم؛ در برخوردها ویژگی منحصر به فردی دارند که وصفش فقط در حسّ مصاحبت، دست می دهد. کافی ست با ایشان لحظاتی دیدار داشته باشید، به اهمیت این گزاره ام پی خواهید بُرد.

ایشان همچنان در مشهد مقدس، مقیم اند و علاوه بر درس و بحث حوزوی، در سازمان زندان های مشهد مسئول عقیدتی بودند و اخیرا" بازنشسته شدند. ایشان با خاندانی سادات و بزرگوار ازدواج کردند، یعنی داماد حاج میرهادی حسینی دارابی اند. جناب آق سیدمهدی حسینی دارابی (وکیل محترم دادگستری)، برادرخانم ایشان هستند و نیز دوست دیرین من، آقاجعفر رجبی دارابی، باجناق وی می باشند.

با این روحانی گرامی و گرانقدر دارابکلا، نه فقط آشنایم، که دوستدار وی ام و با ایشان در هر دیداری که گاه به گاه رخ می دهد، بسیار صمیمانه و دلی، احترام و ادب می گذارم و ایشان هم بر ما لطف و مهربانی دارند و همواره از جدّ روحانی پدری و مادری و خاندانم به نیکی یاد می کنند و مرا به محبّت و خوش دلی شان، مدیون و رهین می سازند. آخرین دیدارمان سال قبل در خیابان شهید مطهری مشهد بود، که با رفقایم به زیارت حرم رضوی (ع) رفته بودیم.

به لحاظ شخصیتی، ایشان فردی پرتحرّک، مهمان نواز، خوش برخورد، متواضع، خندان، گرم، صمیمی، غیرِعبوس، و خوش دل هستند. نیز بیفزایم همیشه خوش پوش و معطر و عامل به زیِ طلبگی و آراستگی و وقارند و آداب لباس پیامبری (ص) را در مراعات و توجّهات دارند.

بر وی هماره درود دارم و از ایشان می طلبم هر باری که به حرم رضوی (ع) آن دیار دل و بُقعه ی بقای مومنان، مقبره ی منوّر حضرت رضای آل محمد (ص) مشرّف می گردند، دامنه و دامنه خوانان شریف را از دعا و نائب الزیارگی، بی نصیب نگذارند. سلام بر مولایم حضرت رضا؛ امام رئوف _علیه السّلام_ که دیدار و زیارتش، حجِّ ما ضُعفاست. (منبع: دامنه داراب کلا. اینجا)

جناب حجة الاسلام والمسلمین شیخ محمد نادری دارابی. مزار دارابکلا.  شنبه 11 اردیبهشت 1395. عکس ها را جناب یک دوست در اختیار دامنه قرار داده است و بسیار ممنونم

 

خدا رحمت کند والدین مومن و نجیب تان را. مزار دارابکلا، شنبه 11 اردیبهشت 1395

به جناب حجة الاسلام والمسلمین شیخ محمد نادری دارابی از راه سلام و درود می فرستم

حجة الاسلام شیخ ابراهیم غلامی دارابی

پست 2308 : به قلم دامنه : به نام خدا. در مبارک روز میلاد امام سجاد _علیه السّلام_ نوبت به معرفی جناب حجة الاسلام والمسلمین آشیخ ابراهیم غلامی دارابی رسیده است. ضمن تبریک این میلاد پربرکت، باید بگویم که:

ایشان از خاندانی مومن برآمدند. بالامحله ای اند و در محله ی اتاق پیش که زمانی دور حجره ی طلبه ها بوده است، به دنیا آمدند. مرحوم پدرشان مردی مسجدی و مومنی متشرع بودند. نیز مادرشان زنی بسیار مهربان و مومن و بانجابت.

با دامنه در دوره ی ابتدایی هم کلاس بودند و سپس به ترجیح پدر و مادرشان به طلبگی روی آوردند و وارد مدرسه امام صادق (ع) مرحوم آیة الله آقا دارابکلائی شدند. مدتی ماندند و دروس مقدماتی را تقویت کردند و راهی مشهد مقدس شدند تا آنجایی که پای به دروس خارج فقه و اصول گذاشتند. اما پس از چند سال زندگی در کنار بارگاه قدس رضوی، اُستانِ آستانِ جانانِ شیعیانِ، حضرت رضای رئوف _علیه السّلام_؛ به قم مهاجرت کردند و دو یا سه سالی در شهر کریمه اهل بیت _علیهم السّلام_ زیستند و به درس و بحث آویختند و آنگاه به دنبال کسب دانش حوزوی و دریافت مهارت تحقیقی در امور اهل سنّت، از سال 1380 به عنوان رییس دفتر امور اهل سنت در چابهار استان سیستان و بلوچستان مشغول اند.

وی که به منبر و خطابه اهتمام داشتند، بیش از یک دهه در روستای اوسا در محرم و رمضان به منبر می رفتند. در دارابکلا نیز چند مرحله به عنوان خطیب ماه محرم و رمضان به منبر رفتند و دامنه بر پای منابرش بارها نشست، چه در دارابکلا و چه در اوسا.

آهنگین، مُطنطن (= باشوکت) و پُرغُرش و رسا و دنباله دار سخنرانی می کنند در دیدارها و مراوده ها خندان و متبسّم سخن می گویند. طبع دوستی گرمی با دوستان دارد. باسخاوت اند. دو سه سالی که قم بودند، سالی یک بار به مناسبت شهادت معصوم (ع) همه ی دارابکلائی های مقیم قم را به شام و روضه در منزلش فرا می خواندند و دامنه هم هر دو سه بار حضور داشت و از نعمت و برکت سفره اش سیر و سیراب شد. هم سفره ی تغذیه ی جسمی و هم سفره ی غذای فکری. زیرا بارها با ایشان هم سخن شدم و در قم نیز به منزلش آمد و شد داشتم. همسر بزرگوار ایشان، ساداتی مکرّمه است و از فرزندان نجیبه ی مرحوم حجة الاسلام والمسلمین حاج سیدمهدی دارابی. 

جناب آشیخ غلامی، مردی خوش برخوردند. یک روحانی زنده دل، آگاه، مستقل. شجاع، و متواضع و خردمند. من، وی را دوست می دارم و با او راحت و صمیمی ام. در قم و دارابکلا به منزلش می رفتم، همسخن می شدم. پرانرژی اند. اینک که از ما به مسافت دورند اما به مساحت و ساحت نزدیک، از دور بر او درود می آورم که دلم به او دلاویز و قلبم به او شیفته است. دوستش می دارم، چون دوست داشتنی ست. چون که وجه ممیّزه شان یکی این بوده است، حق را با استقلال و آزادی می گفتند.

هر کجایید جناب حجة الاسلام آشیخ ابراهیم غلامی دارابی، به همراه همه ی اعضای خانواده ات، خاصّه همسر ساداتت، موفق باشین و در ظلّ عنایات خدای باری تعالی. و با حضرت حقّ به همراه. (منبع: دامنه داراب کلا. اینجا)

جناب حجة الاسلام شیخ ابراهیم غلامی دارابی. عکس از روی آلبوم خصوصی یکی از دوستان روحانی دامنه

پاسخ دامنه در بارۀ روحانیون دارابکلا

پست 2292 : به قلم دامنه : به نام خدا. به شما جناب حاج حسین رمضانی مدیر فعال وبلاگ رنگین کمان داراب و متخصّص در نمای کاری ساختمان و سازه ها ابتدا سلام می کنم و می دانی که شما را دوست می دانم و دوست می دارم و بی مقدمه به سراغ جواب پست 2281 نوشته ی شما می روم:

1- بی هیچ شکّی گواهی می دهم در وجودت ایمان به اسلام و باور به روحانیت وجود دارد و اگر حال گلایه هایی را در این متن تدوین کرده ای، همه از سر دلسوزی و تکریم است نه هیچ چیز دیگر؛ زیرا خودت اهل مسجد و تکیه و قبله و ایمانی.

2- عُمران محل یک پروسۀ دایمی ست. و پروسه برخلاف پروژه که زمان و مکان محدود دارد، یک امر جاری و همیشگی ست و آرام آرام طی می شود و شخص روحانی و عالم دینی متکفّل مستقیم چنین امر سخت افزاری نیست، و نباید هم باشد. هر چند ممکن است برخی از آن بزرگواران گام های عملی از سر اختیار و یا نفوذ در این باره بردارند؛ اما اساس کار آنها تفکرآفرینی ست و رسیدگی به امور دینی و شرعی و دفع مسائل شُبهه ایی.

3- در مورد جانشینی پس از فوت مرحوم آیة الله آقا دارابکلایی که اشاره کردی باید دو نکته را بگویم: به هر حال هر یک از روحانی های مهاجرت کرده به قم و مشهد، کوله باری از اندوخته فکری دارند و هر کدام در جایی تعهّد کاری و پژوهشی داده اند و نیز زندگی شان را برای ماندن در آن شهر و دیار برنامه ریزی طولانی مدت کرده اند و هر یک از آنها مثل همه ی آدم ها، صدها مساله ریز و درشت در مسیر زندگی شخصی و عمومی خود دارند؛ پس نمی شود یکباره همه چیز را کنار بگذراند و آنی به محل مقیم شوند. دوم آن که الحمدُلله این مساله حل شد و جناب حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ مرتضی چلوئی دارابی امام جماعت و امور مذهبی دارابکلا را برعهده گرفته اند و از این فرصت به ایشان سلام و دوام بقا و سلامتی و توفیقات الهی دارم.

4- تخریب آثار ماندنی که نوشتی اشاره ات به «خانۀ عالِم» است که موجب تخریب حمام قدیمی مردانه ی دارابکلا شد. من هم البته از این کار گلایه دارم زیرا همه جا حمام های خوش نقشه ی قدیم را موزه می کنند، بگذرم که این کار شد و من در جریان ریزِ آن نیستم. دغدغه ات را در این تذکر نیکو و دلسوزانه می دانم.

5- درس فرهنگی گفتی برگزار نمی شود. این قصور و یا تقصیر به روحانیون بازنمی گردد، باید مسئولان فرهنگی و فکری روستای دارابکلا که حتما باید شورایی اداره شود، بر این امور برنامه ریزی کنند. خوب، برای هر چیزی از سَمّ و شپشک دوا گرفته تا ریزترین مسائل روستا نشست و جلسه تشکیل می دهند، در این بخش چرا بی برنامه اند، یا کم برنامه اند، باید دقیق بررسی شود که آیا آدم های شایسته در این کار دعوت شده اند تا برنامه ریزی کنند و روحانیت را برای کلاس و درس و پند و اخلاق و فرهنگ فرابخوانند یا نه همینطور اوضاع به صورت اتفاقی پیش می رود؟ بگذرم که من هیچ دخیل در این امور نیستم.

6- گفتی معرفی روحانیون محل را به رُخ مان می کشی. نه جناب رنگین کمان گرامی. رُخ در شطرنج می کشند، من دارم این سربازان فکری و فضلای همین مرز و بوم را به نسل جوان آن هم به صورت فشرده می شناسانم. آنان خودشان هرگز هیچ توقعی ندارند. من خودم با ابتکار خودم وارد این عرصه شدم و الحمدُلله بسیار رضایت بخش است و مورد استقبال چشمگیر قرارگفته است. حال؛ از این که برخی هستند که اساسا" به عالِم دین و روحانیت کینه دارند، و چشم دیدنِ هیچ عمّامه به سری را ندارند، آنها هم قلیل اند در تعدادشان و هم منفی بافی های شان همیشه در روحیه ی شان جاری و ساری بوده و هست و خواهد بود و هرگر هم نمی خواهند بپذیرند.

7- نقش روحاتیت در دارابکلا نعمتی ست که برخی ها از آن بی خبرند. نعمت هایی که اگر کفران گردد، بلاها بر ما آویزان می گردد. شب را کسی درک می کند که روز کار کرده باشد و روز را کسی می فهمد که شب خوب به خود آسایش داده است. من مدافع روحانیت ام و شما هم خیلی مانوس و همراه با روحانیتی. از روحانیت نباید انتظار داشت بیاید در روستا در مورد سمّ پاشی نظر دهد. و یا بگردد کجای محل چه کسری هایی دارد و او همه چیز را حل و فصل کند. روحانی رفته چندین سال تفقّه کرده که دین را بشناساند و فضیلت ها و آرمان ها را یادمان دهد. پس تخصص و تقسیم شغل که می گویند یعنی چه؟ آری حاج حسین پیش به سوی توقّعات برحق از روحانیت و حمایت از عزت و عفت و عترت. پوزش ار این صراحت و ممنون به وجودت.» (منبع: دامنه داراب کلا. اینجا)

حجة الاسلام شیخ علی رمضانی دارابی

پست 2290 : به قلم دامنه : به نام خدا. امروز که خُجسته زادروز حضرت ابوالفضل العبّاس (س) است و برکات آن بر جان همه دامنه خوانان شریف ساری و جاری باد، در سلسله بحث روحانیت دارابکلا، جناب حجة الاسلام آقای شیخ علی رمضانی دارابی فرزند حاج رضاعلی را معرفی می کنم. به عبارتی نوۀ مرحوم حاج اکبر رمضانی بالامحله ی دارابکلا.

ایشان نیز از بالامحله ی دارابکلا به سمت طلبگی هدایت شدند. ابتدا دیپلم گرفتند و سپس طلبه ی مدرسۀ مصطفی خان ساری شدند؛ مدرسه ای تاریخی به ریاست و اشراف مرحوم آیۀ الله سیدرضی شفیعی دارابی. پس از طی مقدمات و ماندن در حجرات این مدرسه علمیه، رهسپار مشهد مقدس، در ظل انوار آقا علی بن موسی الرّضا _علیهما السّلام_ شدند.

آشیخ علی رمضانی از آنجا که از بزرگ خاندان مرحوم حاج اکبر رمضانی اند، فردی خوش ذوق و بااستعداد و در ردیف انسان های باشرافت اند و همین موجب شد ذهنی پرسشگر بیابند و فردی جستجوگر شوند. و تا جایی که بر شناختم نسبت به وی افزوده شد همیشه دوست دارند نکات مُبهم روشن شود و خود هم روشنگر مُبهمات اند.

ایشان به درس و بحث حوزه، فوق العاده اهمیت می دهند. منظم به دروس خارج فقه و اصول پایبند و حاضرند. به تبلغیات دینی هم می روند. در سیستان و بلوچستان آمد و شد تبلیغی دارند. با سپاه پاسداران همکاری دارند. در عقیدتی سیاسی اش، که امروزه به حوزه ی نمایندگی ولی فقیه تغییر نام گرفته است.

شخصی آرام، لبخند به لب، خوش قریحه، اهل مطالعه، بسیار متین و باسوادند. کمتر به محل می آیند و یا ما کمتر وی را زیارت می کنیم. هم اکنون در مشهد زندگی می کنند و موجب افتخار برای خاندان خویش و باعث سربلندی محل مان هستند.

بر وی درودی صمیمی می فرستم و آرزو می کنم همواره در راه اسلام و مردم ایران زمین، ذهنی فعال، دستی سرافراز و پایی در هجرت برای ابلاغ رسالات داشته باشند و بر جدّ ایشان مرحوم حاج اکبر رمضانی دارابی خدارحمت باد نثار می کنم که دوستدار  بزرگ اهل بیت (ع) بودند و خانه ی بزرگ و پرخوان و نعمتش، محلی برای روضه خواندن مصائب امام حسین (ع).

از جناب آقاخلیل شاه علی، دوست جوان دامنه، که ذاکر سربلند اهل بیت (ع) هستند بایت هدیه ی دو تصویر زیر عموی همسر محترم شان، بسیار ممنونم. (منبع: دامنه داراب کلا. اینجا)

حجة الاسلام شیخ علی رمضانی دارابی. عکس اهدائی جناب خلیل شاه علی به دامنه

 

نامۀ شیخ مهدی رمضانی به دامنه

پست 2287 : حجة الاسلام شیخ مهدی رمضانی دارابی: «سلام. گرچه مهجورم از فیص حضور، لیک از دوران نزدیکم، نه از نزدیکان دور. ان شاء الله همیشه حضرت عالی و آقاسیدعلی اصغر و مهندس عبدی و همه عزیزان دارابکلایی که منشاء مهربانی و صمیمت هستند، در صحت و سلامت و سرافرازی بمانید. شاید با ظنّ قوی و یا با قطع و یقین که آثار مصاحبت شما عزیران با شهید حجة الاسلام سید جواد شفیعی بوده است که تاثیرش را روی همه کسانی که با او بودند، گذاشت. روح همه شهدای محل شاد باشد.»

پاسخ دامنه : به نام خدا. سلام جناب حجة الاسلام آقای شیخ مهدی رمضانی دارابی.  حقیقتا" خرسندم سبب ساز سخن آوری شما برادر خوبم شدم که نثر کوتاه تان گواه است صاحب قلم و ادبیات عالی هستید. نکاتی جالب آوردی. ما هم درود می فرستیم بر شهیدان که سرخی خون شان علت موجده انقلاب و پیام خون شان علت مُبقیه انقلاب می باشد. از شما بابت حضورتان ممنونم. و تصدیق می کنم شما بله از نزدکانید هر چند اگر در جاهای دوری بزیید و معرفی شما برای نسل جوان دارابکلا کمترین کار دامنه در حق تان بود که بسی بی ادعا و بی ریایید. (منبع: دامنه داراب کلا. اینجا)