به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. گرچه «آقا» پیشوند و پسوندی عام بر سر اسم در فارسیست برای مردان، اما کاربرد خاص آن در بومزیست فراخ ایران، فراتر از یک پسوند و پیشوند ساده، بخشی لاینفک از فرهنگ و باور مذهبی مردم گردیده است. مثلاً اطلاق لفظ «آقابزرگ» برای صاحبِ «الذریعه» و کتابشناس شهیر شیعه شیخ آقابزرگ تهرانی -البته اصالتاً گیلانی (منبع) و اسم اصلیاش محمدمحسن منزوی تهرانی- که این لفظ برای ایشان نشان عالمِ بزرگ بودن و علامت شأن و مقام دینی و جایگاه والایش نزد مردم بوده است. و یا مثلاً در محل ما دارابکلا، وقتی مردم از همدیگر میشنویدند و یا به همدیگر میگفتند آقا این را گفت. یا آقا را برای مجلس دعوت کردید. یا آقا شاهد عقد ما بود. و یا آقا خطبهی ازدواج ما را خواند. یا آقا دارد میآید، منظور فقط و فقط «آقا» دارابکلایی بود؛ یعنی مرحوم آیتالله حاج شیخ محمدباقر دارابکلایی عالم پرهیزگار منطقه و امامجماعت و رئیس حوزهی علمیهی امام صادق ع روستای دارابکلا، که همچنان در پیشگاه مردم محل و حومه و حتی منطقه، قداست و وراستگیاش محفوظ مانده است.
شیخ آقابزرگ تهرانی
نمیخواهم صبغهی مقدسبودن بدهم و کسی را بیعیب و نقص معرفی کنم، نه. خواستم گفته باشم مردم متدین و حتی کمتر پایبند هم، به عالم باورع و باتقوا و زاهدپیشهی محلات خود به چشم یک انسان بزرگ و ملجاء میدیدند که لفظ «آقابزرگ» و «آقا» و حتی لفظ صمیمیتر «آقاجان» (مثلاً برای مرحوم آقای کوهستانی در کوهسان و مرحوم آقای ایازی در رستمکلا) برای بروز حُب و ظهور تقدیس و تکریم به آنان اطلاق میگردید. امروزه پس از رحلت امام خمینی، در میان پارهای از مردم برای آقای خامنهای، ادای همین واژه و گاه با افزودن پیشوند «حضرت» بر سر آقا، مرسوم شده است: «حضرت آقا»، که من احتمال میدهم جهت تألیف قلوب و برجستهسازی حُبّ و جایگاه رهبری چنین میگویند تا جنبهی ولایی خود را آشکار کنند.
نکته: مردم باورمند، به علمای خردمند و از هر گونه آلودگیِ خانمانسوز ایمن، همآره احترام ژرف قائل بودند؛ این لازم میداشت روحانیت -که همواره و حتی هماکنون خوبان و مرزبانان خُلّصِ آن، مظلوم مانده و مورد هجوم بیرحمانه بودهاند- این فکر درستِ مردم را با پرهیز از دینار و دنیا و دربار و به قول یکی از اساتید محترم روحانی «حُطام» (=مال دنیوی) پاسداری میکردند تا دین و دَینِ دو سوی ماجرا محفوظ و اداءشده مانده باشد. آیا این زیبایی اعتقادی همچنان بر همین منهَج در حال پیشرویست؟ من حقیقتاً اطلاع و ارزیابی دقیق ندارم.
طلبۀ انسان دوست مردمی
1070
به نام خدا. زندگی این انسان را آنقدر مهم دیده ام که لازم شد تا با نوشتن متنی در بارۀ خدمات و حسنات وی، سهم خویش را در دامنه، در حقّ وی اَدا کرده باشم. حجة الاسلام غلامحسین غیاثی فقط یک روحانی و طلبۀ مکتب امام صادق (ع) و سرباز دینی امام زمان (عجّ) نیست، او انسانی والانگر و مرد شریفی ست که از سال 1383 تا کنون به عنوان یک روحانی مبلّغ، تلاش هایی ماندگار و مثال زدنی برای روستاهای مرزی بخش درح از توابع شهرستان سربیشۀ خراسان جنوبی برجای گذاشته است.
13 سال است این مرد خاکی، ولی در واقع افلاکی، انسان دوستی اش را در میان محروم ترین مردم این مرز و بوم، معنی کرده است. در همۀ امور مردم مانند درست کردن منزل، گچ کاری، هرَس درختان، کشاورزی، دامداری، فرهنگی و... به روستائیان آن منطقه کمک می کند.
مردمی که او در میان شان به تبلیغ مشغول است، همیشه دوست دارند بوسه ای بر پیشانی این روحانی فداکار هدیه کنند؛ و چه چیزی بالانر از رضایت مردمی از یک روحانی دینی؟ او تبلیغ دینی را با کردار خود به پیش می برَد و دل ها و قلب های مردم را فتح می نماید.
هم بیان احکام و مسائل روز به سبک کودکانه دارد. هم پیرزن ها و پیرمردهای روستاها را دستگاه فشارخونی که به همراه دارد، مورد مراقبت و محبت و اندازه گیری قرار می دهد. و به آنان توصیه های طبّی می کند، دعا می نماید و نیز آرزوی شفا.
این مبلغ مردم گرا، در خانه اش باغچه ای سرسبز ساخته است با انواع سبزیجات؛شمبلیله، ریحان، گوجه، هویج و همه چیز.
در کنار مردم فقط گپ نمی زند. فقط گفتار ندارد. رزقش را با روح جهادی اش بدست می آورد. مرغ و خروس و بُز پرورش داده است تا محصول دسترنج خود را بخورد. او اندیشه اش این است و گفته است:
کار برای انسان یک تفریح است که برکت دستانش روزی سُفره هاست
به گفتۀ او «باید از جنس مردم بود تا بتوان با دردهای آنها درد کشید و با شادی هایشان، شاد شد.»
از هر کس در آن دیار مرزی بپرسی او کیست؛ دقیق وی را می شناسند. چون خود را با مردم همانند کرده است و مثل آنان می زیَد و مانند آنان کوشش دارد. فقط شعار نمی دهد. فریاد نمی کشد. خود بیل می گیرد، زمین را می کند، باغ و مزرعه را آبیاری می کند.
هیچ عار نمی داند از این که با آن لباس مقدس پیامبر اسلام (ص)، همانند روستاییان آنجا مرغ و خروس را دانه می دهد و بُز و گوسفندان را علف.
روستاییان آنچنان از وی راضی اند که می گویند: «حاج غلامحسین تنها یک روحانی نیست، بلکه یک انسان بزرگ و شریف است». این طلبۀ حوزۀ علمیه، با تلاش جهادگرانۀ خود و با همیاری مردم در روستاهای آن منطقه بشدّت محروم از جمله روستاهای مشروکی، گلوگاه و لانو، حسینه، مسجد، خانۀ عالِم و کتابخانه ساخته است.
حجة الاسلام غلامحسین غیاثی خود بر این نظر است که «نقش طلبه و روحانی دمیدن روح زندگی و نشاط در روستا است، چه با کارهای فرهنگی و تعلیم و تربیت، چه با کمک کردن در امور خیریه، چه در ایجاد شغل در جامعه».
آری؛ این روحانی چون کردار را بکار گرفت، گفتار را پذیرا ساخت. در حقیقت او اسلام را که باید از لسان روحانیان به قلب مردم رسوخ کند، بدرستی نشر می دهد. برای وی که نشان داد، روح حوزۀ آمیختگی با هجرت و زیستن کنار ملت است، صلوات و هزاران سلام. (منبع عکس ها: خبرگزاری حوزه)