روحانیت داراب‌کلا

شرح حال و موضوعات مرتبط ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

روحانیت داراب‌کلا

شرح حال و موضوعات مرتبط ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

حجة الاسلام سید روح الله شفیعی دارابی قسمت 2

5241 : توضیح دامنه. به نام خدا. دامنه در تاریخ 6 دی 1395 در سلسله مباحث روحانیت دارابکلا در پست 3963 اینجا، با عنوان «حجة الاسلام سید روح الله شفیعی دارابی» (فرزند جناب حجة الاسلام والمسلمین حاج سید حسین شفیعی دارابی) به معرفی ایشان پرداخته بود.


چون عکسی از ایشان نداشتم، آن پست بدون تصویر وی منتشر شده بود. اینک عکس هایی از ایشان توسط دوست گرامی ام جناب رنگین کمان به تلگرامم ارسال شده است که منعکس می گردد. از رنگین کمان بابت این همکاری بسیار ممنونم.


حجة الاسلام سید روح الله شفیعی دارابی.  مسجدجامع دارابکلا. اردیبهشت 1396. ارسالی رنگین کمان به تلگرام دامنه


حجة الاسلام سید روح الله شفیعی دارابی. مسجدجامع دارابکلا. اردیبهشت 1396


بقیه عکس ها در اینجا


(دامنه دارابکلا)

حجة الاسلام سید روح الله شفیعی دارابی


به قلم دامنه



به نام خدا. در سلسله مباحث روحانیت دارابکلا، امروز به معرفی مختصر جناب حجة الاسلام سید روح الله شفیعی دارابی می پردازم.


سید روح الله که مسمّی به اسم امام روح الله _رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ ست زادۀ قم اند. فرزند جناب حجة الاسلام والمسلمین سیدحسین شفیعی دارابی. به عبارتی نوۀ دختری مرحوم آیة الله آقا دارابکلایی.


ایشان از برادرش جناب حجة الاسلام سید مجتبی شفیعی دارابی کوچکترند. هر دو برادر که از نسل سادات و منتسب به خاندان اهل بیت (ع) اند از تربیت شدگان حوزۀ علمیۀ قم اند.


سید روح الله مانند سید مجتبی طلبه ای درسخوان، کوشنده، پر جنب و جوش و فعال در حوزۀ علمیه ی قم اند. از مقدمات تا درس خارج فقه و اصول را بخوبی طی کرده اند. همسر مکرّمه ی سید روح الله نیز از نخبگان و فرهیختگان و دکتر هستند. برای این دو بزرگوار آرزوی توفیقات بیشتر و سلامتی روزافزون دارم.


من با جناب سید روح الله بارها از نزدیک گپ و گفت مختصر کرده ام. فردی زیرک، خندان، بااخلاق، متواضع و بسیار خوش برخورد هستند و انصافاً هر دو برادر نمونه اند در اخلاق اجتماعی و حضور متین در محافل عمومی و در خط انقلاب و ولایت و رهبری بسیار پرشور و حال اند.


من در دامنه طی دو پست منفکّ، یکی در 18 خرداد 1392 در پست 205 اینجا و دیگری در 21 تیر 1395 در پست 2964 اینجا، به زندگانی پدر گرامی شان جناب حجة الاسلام والمسلمین سیدحسین شفیعی دارابی پرداخته بودم.


نیز در پستی جداگانه در معرفی مختصر جناب حجة الاسلام آقا سید مجتبی شفیعی دارابی در 22 خرداد 1395 در پست 2666 اینجا، اقدام نموده بودم.


در پایان به بیت شریف این خاندان گرامی و سادات و روحانی سلام و درود می فرستم. ان شاء الله تعالی ما را مشمول دعاهای شان بفرمایند. هنوز به عکس جناب سیدروح الله شفیعی دارابی دسترسی نیافتم تا منعکس کنم.


خوشبختانه در تاریخ 3 خرداد 1396 عکس هایی واصل شد و در پست 5241 اینحا، منعکس شد که همان تصاویر در این پست الحاق می شود:


حجة الاسلام سید روح الله شفیعی دارابی.  مسجدجامع دارابکلا. اردیبهشت 1396. ارسالی رنگین کمان به تلگرام دامنه


حجة الاسلام سید روح الله شفیعی دارابی. مسجدجامع دارابکلا. اردیبهشت 1396. ارسالی رنگین کمان.


(دامنه دارابکلا)


حجة الاسلام سیدحسین شفیعی دارابی

به قلم    دامنه

پست 2964 : به نام خدا. امروز در سلسله مباحث متداول دامنه در باره ی روحانیت دارابکلا، به معرفی مختصر جناب حجة الاسلام والمسلمین سیدحسین شفیعی دارابی، یکی از چند چهره ی شاخص روحانیون دارابکلا می پردازم.


این روحانی مشهور دارابکلایی، از یک خاندان سادات بسیار مذهبی، مشهور و مورد وثوق مردم و از پدر و مادری مؤمن و متدیّن و مورد احترام مردم دارابکلا برخاسته اند. گرچه والدین کرام شان را در همان اَوان، از دست داده اند ولی در غیاب دردناک آنان، زندگی خویش را با نهایت تلاش و جهاد، سامان دینی و علمی دادنده اند تا حدّی که به نظرم، گویی به اجتهاد هم رسیده اند.


ایشان به مدَد برادر مؤمن و انقلابی شان جناب حاج کبل سید محمد شفیعی دارابی، حیات خود را امتداد داده اند و الّا ممکن بود از فرط فشار فقر و تنگدستی دوره ی سخت کودکی و نوجوانی، بی پناه و بی حامی می ماندند. اما دست تقدیر خدای باری تعالی و دیده ی تدبیر برادر دلسوز و والا، که خود از وی به «سایه سار پدر» تعبیر می کنند، راه ایشان را به حوزه و طلبگی و کسوت خطابة و روحانیت و کتابت کشاند.


ایشان نیز مانند بیشتر روحانیون دارابکلا، طلبگی را ابتدا نزد مرحوم آیة الله آقا دارابکلایی تبرّک و تلمّذ کردند و آن گاه به قم هجرت کردند. من در 2 سال قبل یعنی 18 خرداد 1393 (در پست 205 اینجا) اتوبیوگرافی _یعنی زندگی نامه ی خودنوشت_ ایشان را منتشر کرده بودم که در این پست، از شرح مجدد تحصیلات و اساتید و پژوهش های شان می گذرم.


اما من ایشان را این گونه می شناسم: به لحاظ اخلاق رفتاری، شخصیتی مهربان، خوش روحیه، گرم گیرنده، خوش کلام، اُنس پذیر، خوش مَشرب و پُرجذبه و در یک کلام مؤمنانه و متشرّعانه دارند و سعی می کنند آشنایی های مقدّماتی را تا می توانند به دوستی های ماندگار برسانند. این از برجسته ترین روحیات طلبگی و اخلاقی ایشان است که کمتر در روحانیون پدید می آید. شاید آن طعم تلخی را که در اَوان کودکی _با از دست دادن والدین خویش_ در زندگی چشیده اند، او را فردی مهربان و غمخوار یاران و هواخواه دوستان بارآورده است. بگذرم.


یکی از برجسته ترین ویژگی اجتماعی ایشان این است که میان ایشان و اخوی گرامی شان یک نوع ربط معنوی و عاطفی و محبت مانای خاصی وجود دارد که برای من بشدّت دارای اهمیت و حتی سوژه ای برای مطالعه و مصاحبه است و من روزی این کار کاوشگری و رایزنی مطالعاتی را حتما" به انجام می رسانم تا سرمشقی برای روابط میان برادران و خویشاوندان در صحنه ی اجتماعی و خانوادگی گردد.


یک زاویه ی این ربط را من می گویم و آن این است ار بس میان این دو برادر حُبّ و ودّ حاکم است  که من همیشه در تصوّرم این گونه ترسیم می شود که میان ایشان و برادرش حاج کبل سید محمد (که در 31 اردیبهشت 1395 در پست 2904 اینجا وی را معرفی کرده ام) گویی یک روحِ نگه دار؛ نگه داری می شود. هر گاه این برادر را می بینم، گویی در جِلدش آن برادر دیده می شود و هر گاه آن برادر را می بینم گویی این برادر، در پوست و روحش نمایان است. من این دو را هر جا و هر کجا، گویی در یکجا می بینم. من، این گونه می بینم این دو را. اگر عیب است _که نیست_ از دیده ی من است و اگر حُسن است _که هست_ از برداشت من است. گویی هم اخوان هم اند، هم اَخلّای هم اند و هم دو کالبدی از دو روح در هم تنیده ی هم. و این هم در این دنیای پربلا و بلیّه ها و دوری ها و تنش ها و توپ و تشرها، کم بهایی نیست که دو برادر، این گونه خلیل و وَدود هم باشند.


اما ربط او با من و خط سیاسی او چگونه است؟ این گونه:


الف: ربط ایشان به من: ایشان چون یک روحانی سرشناس دارابکلا بوده و هستند و از همان آغاز انقلاب اسلامی به مسائل سیاسی و اجتماعی و دینی این روستا آگاهی داشته و دارند و نسبت به آن احساس مسؤولیت کرده و می کنند، از این رو مورد توجه ی سیاسیون و انقلابیون محل از جمله من قرار گرفتند و کماکان با ایشان ربط داشته و دارم. ربط ایشان اما به من این گونه است: به لحاظ عاطفی و روابط رفتاری، خیلی به من محبت و علاقه و دلسوزی و حتی می نوانم بگویم دوستیِ صمیمی نشان داده و می دهند. و بر من نیز عیان و ثابت گردیده واقعا" به من این گونه اند.


شواهد و قرائن هم موجودند. و به همین مقدار و حتی بسی بیشتر، من هم به وی اُنس، ارادت و علاقه ی عاطفی و اخلاقی دارم و حتی هنوز مسائل اختلافی موجب نگشته است که من ارادتم به ایشان زائل و زدوده گردد. زیرا ارادتم از نهادم برخاسته است و نمی شود نهاد قلب و دل را بآسانی برهم زد و ویران ساخت؛ چرا که دوستی ها را نمی توان با حاشیه های زودگذر، زُدود و به وزن اَرزن آن را ارزان ساخت.


اما به لحاظ فکری و سیاسی با برخی از باورهای من در زمینه های سیاسی و دینی و... مخالفت دارند و منتقد من هستند و این نقّادی ها را به منطق قلم و به شیوه ی پذیرا، به صحنه ی دامنه هم آوردند و حتی در یکی از منبرهای محرم سال 1392، در غیاب من، بر زبان شان جاری نموده اند که من بر آن شش نقد و حمله ی تند و تعجّب برانگیزشان، دوستانه و رُک در دامنه گلایه بُردم که از آن بگذرم. و علاوه بر آن در طی دو سال دامنه نویسی مداوم ایشان در دامنه، من نیز بر پاره ای از متون و تحلیلهای شان و نیز ایرادات خاصی که بر من وارد می کردند، پاسخ دوستانه و بی تعارف داده ام.


بگذرم که ایشان از چند ماه پیش اساسا" _بنا بر دلایل و عللی که خود بر آن واقف اند و من کلا" از آن بی اطلاع_ با دامنه وداع کردند و دامنه نویسی را ترک نمودند. اما من از همین برکت حضورشان در فضای مَجازی (ابتدا با مستعار محسن دارابی و سپس با عنوان حقیقی شان) دریافته بودم که ایشان هم اهل قلم اند و هم توانمند در سخن. هم خستگی ناپذیرند و هم دانشمند. هم ظرفیت دارند و هم ظرافت را می دانند. هم خویشتندارند و هم در پاره ای اوقات، زودرنج و ضربه پذیر احساسات. که شاید همین آفَت، موجب آن تصمیم نادرست شان در ترک دامنی نویسی گردید که البته من هرگز به هیچ کس در دامنه، اِلحاح نمی برم برای هر گونه نوشتن و حضورداشتن.


ب: خط سیاسی ایشان. اولا" ایشان را ذونظر می دانم و نیز باذکاوت. شخصیتی صاحب فضل و دانش و گرایش و ارزش می دانم و نیز باحرارت. داخل در متن سیاسات می دانم و باحلاوت. لذا، برای پرهیز از اِطناب، فقط در سه سطح این بحث را با نظر خودم مستند می سازم و بس:


در سطح دارابکلا: ایشان از همان بَدو، در سال 1358، با جناح راست دارابکلا (که البته تمامی آنها به مراتب رفیق و دوست و همسنگر من نیز هستند و رابطه ی مان با هم درهم تنیده و گرم و آرام است) و با تشکیلات آنها همخوان و همراه بودند و به تعبیر من، مُرشد اول شان بوده و هستند و هنوز نیز بر فضای محفل آنها و ایشان، عطر تحلیل وی، نُطق کلام وی و مواضع متعدّد وی، فشان است و فَخار. و ایشان نیز همیشه با همین تعداد خاص محل، مشاوره و جلوس و نسشت و برخاست داشته و دارند.


در سطح کشور: ضمن احترام به آزادفکری شان، باید بگویم ایشان یکی از برجسته های جریان تفکری آیة الله محمدتقی مصباح یزدی اند. بر همگان آشکار است که آیة الله آقای مصباح یزدی به عنوان یکی از مهمترین بزرگان فکری حوزه ی قم، در درون جمهوری اسلامی و پیشتر از آن در درون انقلاب اسلامی، دارای چه اندیشه ها و آرایی بوده و هست. و جناب حجة الاسلام والمسلمین سیدحسین شفیعی دارابی ایشان را استاد اعظم خود می دانند و بر وی بسیار ارادت و اقتداء می برند و این را از آن رو گفتم که نشان داده باشم سمت و سوی فکری شان چیست. نه آن که بگویم چرا این است؟ و یا این،عیب است.


در سطح دامنه: توفیق داشتم در دامنه، 111 متن ایشان را پست کنم و همه ی این متون وی را در همان حین بدقت می کاویدم و می خواندم و در پاره ای هم ورود می کردم و پاسخی می نگاشتم. (که البته بعد از وداع با دامنه، دیگر من بی نصیب شدم از خواندن نوشته های بعدی ایشان). اما از تحلیل محتوای آنچه در دامنه نوشته بودند، مشخص کرده ام که ایشان، هم دارای تفکر از نوع جناح راست اند و هم گرایش به آنان دارند و هم حامی آنان اند و هم در اوج آن به سرحلقه ی جریان فکری خاص یعنی موسسه ی آیة الله محمدتقی مصباح یزدی متّصل و همراه اند. و این را من نه ایراد می دانم و نه نقص. ولی نقد بر آرای وی را همیشه برای خود حق و ناشی از نعمت آزادی می دانم.


آخر کلام و ختم بیانم این است: به ایشان هم احترام و ارادت خاص دارم و هم نقد و انتقاد و گلایه های دوستانه ی تامّ. و خرسندم اگر از اَخلّای ان شاء الله باتقوای اندک و ناچیز، در پیشگاه ایشان محسوب گردم. خدا ان شاء الله، بر دو دل من و ایشان، همچنان بارقه ی امید و باران حُبّ و وَدّ ببارَد. با پوزش و طلب مَکرمت و اِکرام.



حجة الاسلام والمسلمین سیدحسین شفیعی دارابی. داخل مسجد تنعیم _مسجد عمره_ در مکه. 12 مهر 1394. (لازم به ذکر است در دامنه طی دو سال اخیر 111 متن نوشته ی ایشان و نیز عکس های متعددی از ایشان درج و منتشر شده بود با این کد بایگانی: («مسائل حجة الاسلام سیدحسین شفیعی دارابی» اینجا)


(دامنه دارابکلا)


حجة الاسلام سیدمجتبی شفیعی دارابی

به قلم    دامنه

به نام خدا. امروز در پنجمین روز ماه مبارک رمضان در سلسله پست های روحانیت دارابکلا به معرفی روحانی فاضل، بااخلاق و از سادات جلیل القدر جناب حجة الاسلام والمسلمین آقا سیدمجتبی شفیعی دارابی می پردازم.

ایشان نوه ی دختری مرحوم آیة الله شیخ محمدباقر دارابکلایی اند. فرزند جناب حجة الاسلام والمسلمین آقا سیدحسین شفیعی دارابی. داماد عموی کرام شان جناب حاج کیل سیدمحمد شفیعی دارابی. پس؛ از ناحیه ی مادر بزرگوارشان یک عالِم زاده اند. و از ناحیه ی پدر ارجمندشان نیز یک عالم زاده ی مشهور.

زاده ی قم اند و بزرگ شده قم و تحصیل کرده ی قم و مقیم قم و ساکن قم. همه ی وجودش قمی ست؛ ولی به دارابکلا افتخار می کنند. یک قمی دارابکلایی اند؛ چرا که از بدو تا کنون قم را درک و لمس کرده اند.


جناب حجة الاسلام سیدمجتبی شفیعی دارابی. خرداد 1395

از آنجا که سیدمجتبی در دامان روحانیت و خاندانی سادات و شریف بزرگ شده اند، خوی و خصالِ روحانی و معنوی بر خود گرفته اند و در این مسیر هیچ گاه دست از تهذیب نشُسته اند. دامنه هرگاه او را در معابر و محافل و مجالس دیده و شاید صدها بار هم شده، ایشان را بسیار وزین دیدم و گویی بخشی از خوی تواضع و آرامش مرحوم آقا را در خود جای داده اند. من با شاهداتی که عینی در او یافته ام مثل این طلبه ی اُفتاده و مهربان و با نیکوترین وجه و خوش ترین برخورد کم دیده ام. الحقّ آخوندی بر او برازندگی ست. به عبارتی دیگر روحانی شدن برازنده ی او بود.

سیدمجتبی به دیده ی خردمند پدرشان و به برکت دعا و خواسته و راز و نیاز مادر عظیم القدرشان، پای به عالَم طلبگی نهادند تا عالِم دین گردند. سال 1374 این جرقه ی سرنوشت حهیدن گرفت و ایشان وارد حوزه ی علمیه  ی قم شدند و در مدرسه ی عترت آل محمد (ص) مشغول به تحصیل علوم دینی شدند.  و این مراحل تحصیلی رایج را به شایستگی طی نمودند:

از مقدمات که شامل چندین کتاب پایه ای ست با موفقیت و تسلط، وارد دوره ی مهم سطح شدند که رسائل و مکاسب در آن اوج درسی ست و آن گاه با کسب دانش و ارزش و ذخیره سازی معنویات و مطالعات در این راه که مسیری پُرزحمت و مشقّت است و خُلق و اختلاق و خلّاقیات می خواهد، به مرحله ی مهم دروس خارج فقه و اصول رسیدند و همزمان یا طی مراحل درسی و تحقیقی و ارائه ی پایان نامه ی پژوهشی و علمی، کارشناسی ارشد تفسیر را اخذ کرده اند.

ایشان را در قم این گونه یافته ام، بارها و بارها: متخلّق به اخلاق الله. وجه و چهره ای نورانی و زیبا. آرام و خندان و پُربها. دائم التبسّم اند. در واقع در چهره اش عبوسیت دیده نمی شود. هر وقت نگاهش کنی ایشان را مُتبسّم می یابی. و حتما" هم مُتوَسّم نیز می باشند که از خصال مؤمنان زیرک است و قرآن به توسُّم _ فراست و زیرکی_ مؤمنین تاکید کرده است. اهل درس و مطالعه اند. منبر هم می روند. در دوردست ها هم امر تبلیع دین و راهنمایی مردم را وانمی گذارند. در مجامع و محافل، شخصیتی آرام، باوقار، متین و کم حرف اند. گویی صُمت و خموشی را به مفهوم مرحوم علامه طباطبایی خوب درک کرده اند. برای من، ایشان یک فردی جاذب اند و دلرُبا. هیچ هیاهویی در وی ندیده ام. اساسا" به نظرم هیجانی نیست. من به او ارادت قلبی و درونی دارم و بروز هم داده ام. چه ایشان این گرَوِش قلبی ام را بدانند و چه ندانند، من امّا به شاکله ی وجودی ش خیلی اعتقاد و باور دارم. یک سیدی با حُجب و حیاست.

خرسندم ساچمه ی قلمم برای وی در دامنه چرخید و غلتید. حال در این ماه خدا و هُدی هر کجا هستند، امید می برَم خوب و و خوش خرُم باشند. و در شب های قدر امسال دامنه و دامنه خوانان شریف را از ذکر دعای شان نیندازند. درود به تو و بر وقار تو و بر صُمت و متانت تو ای آقاسیدمجتبی. (دامنه دارابکلا)