به قلم دامنه : به نام خدا. سحرگاه دیشب از بزرگی اندیشمند و خیرخواه و صاحب قلم، نامه ای 75 سطری دریافت کرده ام با عنوان با مُسمّای «نجوائی با یک دوست». چون شرعا" متن خویش را نجوا نامیدند، لذا از پخش آن، عامدا" و آمرا" پرهیز نموده ام؛ ولی پخش پاسخم را لازم و ضرور دانسته ام؛ چراکه، ندادن پاسخ، یک بی احترامی زشت و به دور از شئوون اخلاقی بوده است. پس بر من ببخشایند.
به شما _به تعبیر دلخواه ام_ بزرگ اندیشمند سلام می کنم و در سرآغاز سخنم احترامم را به آستان دوستی تان روانه می کنم و از این که مرا به وجه صمیمانه، دوست خویش خوانده اید، سپاس می گزارم و نیز از این که واژه ی پرمعنای نجوا را در خطاب به من، انشاء ساختی، خیلی خرسندم، و پیش از هر چیز از این که مرا شایسته ی مخاطب خویش نموده اید و نکاتی را از سرِ سازش نه چالش و تنش، بر من هدیه آوردی، خدا را شاکر و شما را قدردان ام.
اما بعد، چند مطلب جهت اَدای وظیفه و اثبات اراده می نویسم تا خدای ناکرده بی محلی تصور نگردیده باشد و رسم اخلاق و ارادات را برآورده باشم. با کسب اجازه ی غیابی و تقدیم خالصانه ترین احترام ها، اینها را ارائه می دارم:
۱_ من ترجیح می دادم متن تان سرگشاده می بود و پست می نمودم تا دامنه خوانان شریف هم از مفاد مفصل و تحلیل های آن و البته در پاره ای از پاراگراف ها، آمیخته به پیش داوری ها و تصورات عام، باخبر می گشتند، حال که آن را به نجوا مشروط ساختید، چاره ای نیست که تمکین کنم. به نظر می رسد از این نظر، نجوا برگزیدیدکه شاید یقین داشتید پخش آن به صلاح من، و در مرحله ی بعد به سود مخاطبان نیست، و شاید هم خود از عمومی شدن آن، اِکراه داشتید، به هر حالت؛ من چه نجوا باشد چه سرگشاده، آن را سودمند و نافع می دانم.
۲_ واقعا اگر با غَور، بررسی و دستیابی ها به بازخوردها، به این نتیجه ای که مرقوم داشتید، رسیده اید، من اصراری ندارم. گرچه پاره ای از پاراگراف های شما اساسا" از عقاید و گرایش من خارج و بسیار اَبعد و غریبه است، اما هیچ گاه بنای من بر آن نیست که شیوه ی سازش شما را به تنش و چالش فرو بکاهم. من ایمانم نه موقت، که به وُسع وجودی ام موقن است. تعبّدگرایی ام آنچنان است که تصوّرات یا احسانا" تصویرات شما را از دامنه دور می دارد. حال اگر شما به دلیل برداشت هایی که از سر دقت و فراست، ترجیح می دهید چنین موردی نباید عیان شود، من به صلاحدیدتان توجه و آن را اجرایی می کنم. من پیش خودم و خدایم خیال می کنم به آورده های دین و فرآورده های مؤمنین، مومن ام. شعارم همیشه برای خودم این است: مؤمن به نص کلام الله، باید مؤقن باشد و متوسّم. پس تحلیلی که متصورانه از خصوصیات من کرده اید، تا حد مطلق، دور از واقعیات است و باید این نگاه تان را اصلاح فرمایید چون پیچیده به ظن و وهم است.
۳_ من بزودی تحلیلم را ارائه می کنم. نمی گویم بلدم، ولی به عنوان یک شهروند عادی که سابقه ای ۲۵ ساله در پست سازمانی ام و خارج از آن داشته و دارم و اساسا خوراک زندگی ام قلیلی از اغذیه ولی کثیری از مطالعه است، خود را آنچنان ناشی و درمانده از متن جامعه، سیاست و اندیشه ورزی نمی بینم. با این وجود این راهی که نمایاندی را با کمال میل می پذیرم و این ثابت می سازد بخش هایی از ۷۵ سطرتان، تخیّل است نه واقع و حقایق. تصویر نامه ی زیر را فقط جهت این که معتمد نظام بوده ام و معتقد راسخ آن، منتشر می کنم. ممنونم. (دامنه دارابکلا)
آری، در باغیم نه در باغ!