روحانیت داراب‌کلا

شرح حال و موضوعات مرتبط ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

روحانیت داراب‌کلا

شرح حال و موضوعات مرتبط ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

خاطرهٔ مسجد اعظم قم در نوروز 1357


به قلم دامنه



به نام خدای آفرینندۀ آدمی. در ادامۀ «آنچه بر دامنه گذشت» به سه رویداد دیگر زندگی ام یکی در مسجد اعظم قم و دو دیگر در مدرسۀ سورک و سپس ادامه اش در دارابکلا می پردازم:


عیدنوروز سال 1357 مثل نوروز 56 پدرم ما را بصورت جمعی و خانوادگی به قم بُرد. تمام صبح ها به اتفاق اخوی ام باقر، به حرم می رفتیم و ظهر برمی گشتیم. یکی از همین روزها دیدیم مسجد اعظم اجتماع عظیمی ست. کف صحن، میان جمعیت انبوه نشستیم و به سخنرانی یک روحانی انقلابی (= به نظرم می گفتند آقای گلسرخی ست) گوش فرادادیم. بسیارمهیّج و کوبنده علیۀ رژیم شاه سخن می گفت. ناگهان دیدیم هلی کوپتر _که می گفتند از تهران اعزام شد_ بالای سرمان ظاهر شد و در یک نقطه در آسمان، در فاصلۀ بسیارنزدیک کاملاً  ایستاد و از جمعیت عکسبرداری کرد و چند مانور داد و برگشت و پس از مدتی گردش رفت.


برای من این روز، روز مهمی بود. چون با آن که نوجوان بودم، هم در یک تجمّع عظیم ضدرژیم بصورت خودجوش شرکت جسته بودم. هم هوش و ذهنم به محیط بازتر شده بود و هم برای من زیبایی و هیجان داشت که به عنوان یک بچه روستا، در شهر مهمی چون قم به تماشای هلی کوپتری می پرداختم که مردم انقلابی با اشاره به آن فریاد می زدند و شعار ضدشاه سرمی دادند. این رویداد همچنان در ذهن و خاطرم تازگی دارد و آن روزهای داغ سیاسی و مبارزاتی مردم، مرا به عنوان یک نوجوان چندگام پیش انداخته بود.


رویداد دیگر آن بود، به گمانم در اواخر پاییز 1357 همین سالی که نوروزش را قم بودم، مبارزات مردم در سراسر ایران علیۀ رژیم چنان گسترده و ابعاد وسیع تری یافته بود که خبر دادند، مدارس کل کشور تعطیل شد. ما که به ارشادات معلم انقلابی آقای رمضان طالبی تحریک می شدیم به مدرسه نیاییم و به ساری برویم و در تظاهرات ضدرژیم شرکت کنیم، از تعطیلی مدرسه، بشدّت خوشحال شدیم و آن روز از مدرسۀ ابن سینای سورک زدیم بیرون و گویی از قفس تنگ و زندان وحشتناک رها شده بودیم. فقط بعد از پیروزی انقلاب، آن هم از اردیبهشت 1358 برای تکمیل دوره و سپس امتحانات آخرِ سال به مدرسه رفتیم و اتفاقاً آن سال قبول هم شدم و به کلاس بالاتر راه یافتم.


اما رویداد سوم بسیارتلخ این بود: نزدیکی های ساعت 7 صبح 12 اردیبهشت 1358 به سورک رسیدم. برای صبحانه به قهوه خانۀ مظاهری در نزدیکی های تکیۀ وسط محل رفتم. مثل همیشه چای شیرین با نون بربری (= شیرین دار) خوردم. در حین خوردن، اخبار رادیوی قهوه خانه به صدا درآمد و خبری تکان دهنده به این مضمون گفت استاد مرتضی مطهری دیشب ترور و به شهادت  رسید. خیلی بر من روشن نبود، ولی اتفاقی بزرگ بود. قهوه خانه چی آقای مظاهری که آن زمان پیرمردی تندمَزاج بود و گویی هنوز حامی شاه باقی مانده بود، به گونه ای به این خبر واکنش نشان داده بود که من دیگر به قهوه خانه اش پانگذاشتم. حرف بدی زده بود. آن زمان ما جوان های انقلابی به چنین رفتارها و موضع گیریهایی که از سوی هر کسی سرمی زد، می گفتیم ضدانقلاب!

 

دیگر به سورک نرفتیم، چون مدرسۀ راهنمایی دارابکلا برای سال تحصیلی 1358 در محلّۀ انجیردلینگۀ پایین محلۀ دارابکلا افتتاح شده بود. و من هم دورۀ راهنمایی ام را در این مدرسه به پایان بردم و به دبیرستان 22 بهمن سورک راه یافتم. اما در این مدرسه مسائلی وجود دارد که در این خودنوشت زندگی ام برخی از آنها را که به گمانم ارزش نقل دارد، می نویسم.


در این مدرسه من و علی ملایی (حاج ابراهیم) مسئول انجمن اسلامی شدیم. برای مدرسه، به اتفاق رئیسش آقای محمد مؤتمن سورکی، نام شهید آیة الله مرتضی مطهری را برگزیدیم و  تابلویی فلزی پایه دار تهیه کردیم و در جلوی پاسگاه دارابکلا نصب کردیم که برای مان این اقدام سیاسی، ارزش فوق العاده ای داشت و لذت می بردیم برای مدرسه ی مان نام مطهری را گذاشتیم. البته نام دکتر علی شریعتی را هم مدّ نظر داشتیم بگذاریم که با توجه به داغ بودن اتفاق شهادت مطهری در 12 اردیبهشت همین سال، نام مطهری مقدّم شد.


دوستان من در این ایام درمدرسۀ راهنمایی شهید مطهری (که بعدها در سال 61 به شهید سیروس اسماعیل زاده تغییر نام یافت) اینان بودند:


علی ملایی دارابی (حاج ابراهیم)، شهید عیسی ملایی دارابی، حسین آهنگر دارابی (کاظم)، خلیل آهنگر دارابی (رضا)، محمدرضا لاری (اوسایی)، محمود آهنگر (مُرسمی)، روانشاد یوسف رزاقی (که به علت شکسته شدن پایش مدتی طولانی خانه نشین بود و نزدیک امتحانات به مدرسه بازگشته بود)، حاج علی چلویی.


(در اینجا در وبلاگ دیگرم «زندگینامۀ دامنه» هم منتشر می شود)


روانشاد یوسف رزاقی. دامنه. سال 1358. عروسی گالعلی ابراهیم، برادر موسی


سال 1358. روانشاد یوسف رزاقی. دامنه


حسن آهنگر دارابی. علی ملایی دارابی. روانشاد یوسف رزاقی. دامنه. علیرضا آهنگر دارابی. سال 1358. عروسی گالعلی  ابراهیم، برادر موسی


از راست: حسن آهنگر دارابی. علی ملایی دارابی. روانشاد یوسف رزاقی. دامنه. علیرضا آهنگر دارابی. سال 13588. عروسی گالعلی ابراهیم، برادرِ موسی. عکس بالا هم دامنه. یوسف. علی ملایی سال 1363. فوتبال زمین تیرنگردی دارابکلا


(دامنه دارابکلا)

10 تفاوت امام خمینی با روحانیون دیگر

امام خمینی و همسر. سال 58. قم (عکس از: مرتضی اشراقی نوۀ امام)


امام خمینی و همسر. سال 58. قم ( عکس از: مرتضی اشراقی نوۀ امام)


5359 : متن نقلی. مهرداد خدیر. «این یک گفتار «متفاوت» است چون می خواهد به «تفاوت» های امام خمینی –اگر نخواهیم بگوییم «تمایز» های او– با روحانیون دیگر بپردازد...

بقیه در اینجا


(دامنه دارابکلا)

لزومی ندارد روحانیت، خود را خرج این و آن کند و تمام مقدّسات را به میدان بیاورد

امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی


5347 : توضیح دامنهسرمقالۀ روز شنبه 13 خرداد 1396 روزنامۀ جمهوری اسلامی به مناسبت سالگرد امام، خواندنی ست. از این رو به مناسبت این روز، این متن ارائه می شود:


...مشکل، هنگامی بزرگ‌تر و پیچیده‌تر می‌شود که جناح‌ها یا بعضی از آنها مقدسات دینی را هم برای رسیدن به قدرت هزینه می‌کنند. اینکه امام زمان، روحانیت، جامعه مدرسین، جامعه روحانیت، ائمه جمعه، ائمه جماعات، امکانات مساجد و بیت‌المال، نهادهائی که متعلق به عموم مردم و نظام هستند، صدا و سیما و خلاصه ابروباد و مه خورشید و فلک همه در کار شوند تا یکی رای نیاورد ولی همان شخص با رای بالا پیروز انتخابات شود، چگونه قابل توجیه است؟ قطعاً  این به معنای بی‌اعتقادی مردم به مقدسات دینی نیست بلکه به معنای این است که باید مردم را در انتخابات آزاد گذاشت و نباید برای رسیدن به قدرت، دین و اعتقادات و مقدسات و امکانات عمومی را هزینه کرد...


لزومی ندارد روحانیت، خود را خرج این و آن کند و تمام مقدسات را هم به میدان بیاورد، کافی  است فقط به سیره امام بر گردد و ببیند که مردم چگونه تلاش خواهند کرد خود را و آراء خود را به روحانیت نزدیک و بلکه منطبق کنند. وضعیت امروز ما یک بحران معنوی است. ما می‌توانیم از این بحران خارج شویم به شرط آنکه طرحی نو  دراندازیم...


کاملِ این پست 6بندی در اینجا


(دامنه دارابکلا)

حجة الاسلام سید روح الله شفیعی دارابی قسمت 2

5241 : توضیح دامنه. به نام خدا. دامنه در تاریخ 6 دی 1395 در سلسله مباحث روحانیت دارابکلا در پست 3963 اینجا، با عنوان «حجة الاسلام سید روح الله شفیعی دارابی» (فرزند جناب حجة الاسلام والمسلمین حاج سید حسین شفیعی دارابی) به معرفی ایشان پرداخته بود.


چون عکسی از ایشان نداشتم، آن پست بدون تصویر وی منتشر شده بود. اینک عکس هایی از ایشان توسط دوست گرامی ام جناب رنگین کمان به تلگرامم ارسال شده است که منعکس می گردد. از رنگین کمان بابت این همکاری بسیار ممنونم.


حجة الاسلام سید روح الله شفیعی دارابی.  مسجدجامع دارابکلا. اردیبهشت 1396. ارسالی رنگین کمان به تلگرام دامنه


حجة الاسلام سید روح الله شفیعی دارابی. مسجدجامع دارابکلا. اردیبهشت 1396


بقیه عکس ها در اینجا


(دامنه دارابکلا)

بحث نظری میان دامنه و حجة الاسلام سیدحسین شفیعی دارابی

پست 647 : به قلم دامنه : به نام خدا. دامنه از لحظات پیش بر روی رایانه ی منزلش با رویت دل و عقل و مصلحت و اقتضائات و ضرورت جواب و احیای جدی و بی تعارف تضارب آراء، مشغول تهیه ی پاسخ به جناب حجت الاسلام والسلمین آق سیدحسین شفیعی دارابی استاد محترم حوزه و دانشگاه که در ادامه ی متن، فقط  «یک روحانی» خطاب می شود، می باشد. منتظر بمانید. ابتدا قسمت های منتشرشده ی متن یک روحانی در قله بصیرت:  قسمت اول: بنام خدای علیم و بصیر و دوستدار هر طالب بصیرت؛ سلام به جناب دامنه، سلام به همة کامنت گذاران در دامنه؛ به ویژه کامنت گذارانیکه با نیّت خیر خواهیشان، پیشنهادات مثبتی را مطرح نموده اند؛ و سلام به اصحاب وبلاگ دارابکلا قلّة بصیرت. سالروز شکوهمند انقلاب اسلامی را به همة دوستدارانش تبریک عرض می کنم.


حجة الاسلام والسلمین سیدحسین شفیعی دارابی


روز تشییع آیت الله سیدرضی شفیعی دارابی. نفر وسط حجة الاسلام سیدحسین شفیعی. عکاس:مجتبی آهنگر

آغاز سخن: جناب دامنه، چند روز و شبی بود که به جهت فشرده گی برنامه های آموزشی و غیره فرصت نکرده بودم به وبلاگ های دارابکلا؛ از جمله به دو وبلاگ دامنه و دارابکلا قلّة بصیرت سری بزنم؛ امّا شب 22 بهمن، پس از بازگشت (حدود ساعت 5/ 10) از مجلس جشن عروسی آقا پسر یکی از دوستان و آشنایان مشترکمان به منزل، توفیق یافتم به وبلاگ های مذکور روی آرم؛ همة پست ها و کامنت های جدید موجود در آن دو را مطالعه نموده و از مفاد آنها مطّلع شدم؛ هم خوشحال شدم و هم ناراحت؛ خوشحال از اینکه، فضای مجازی دارابکلا، تقریبا از تک صدائی خارج شده و به صورت جدّی، به عرصة تضارب آراء تبدیل شده است؛ بنده معتقدم: ممکن است در این مدّت، اشتباهاتی از هر دو طرف صورت پذیرفته باشد، ولی می توان با حسن نیّت (که خوشبختانه در هردو طرف وجود دارد)، این عرصه را به درستی مدیریّت نمود، و به جای پریدن به یکدیگر و چنگ زدن به صورت هم، بر معرفت و بصیرت یکدیگر و دیگران افزود؛ و این نتیجه، دست یافتنی است؛ امّا ناراحتم، چون دیدم: متأسّفانه از هر دو سوی، برخوردهای افراطی و اهانت آمیزی غیر منتظره رخ داده است؛ حتّی نسبت به کسانی که روحشان از این مطالب مطّلع نیست، و آنان بسیاری از کامنت گذاران را هم نمی شناسند؛ ضمنا از خواندن قصّة فرجام بسیار بد «امیر زهتابچی» در پست مربوطه، نیز ناراحت شدم؛ همانگونه که برادر بزرگوارتان شدیدا از این ماجرای پردرد و غصّه، به حق ناراحت شد؛ که این احساس ناراحتی خود ریشه در سیرة امیر مؤمنان علیه السّلام دارد؛ چه آنکه آن بزرگوار، پس از کشته شدن طلحه و زبیر در جنگ جمل (که سالها در کنار نبیّ اکرم صلوات الله علیه برای نشر اسلام عزیز جنگیدند)، بسیار غمگین و ناراحت شد که چرا چنین؟؛ و ظاهرا پس از حضور در کنار جسدشان، بر این بد فرجامیشان بسیار هم گریست؛

  ادامه مطلب ...