به قلم حجة الاسلام سیدمحمد شفیعی
پست 2914: «سلام آقای طالبی، متشکرم از بابت عکس های فرزندم آقا صدرا. (واقع در پست 2893 اینجا) اما بعد؛ هر سال وقتی که ماه رجب المرجب فرا میرسد با قدم های آهسته وارد صحن جامع رضوی می شوم، صدایی آشنا از تریبون صحن به گوش میرسد آهسته و آهسته گوشه ای را اختیار می کنم اولین جمله ای که با این صدا در ذهنم نقش می بندد این است که افتخار می کنم اهل روستای عالم پروری چون دارابکلا هستم،صدایی که از عمق تاریخ پیامبر اسلام و زندگی ایشان بگوش میرسد. همگان مات و مبهوت سخنان ایشان میشوند انگار تاریخ را از بر هستند آخرین باری که در صحن جامع رضوی سخنرانی می کردند در رابطه با زندگانی حضرت خدیجه بنا به مناسبتی سخنرانی می کردند.
دامنه خوانان آنجا نبود ولی حقیر مشاهده کردم که مردم چنان سخنرانی ایشان گوش می کردند که انگار در متن تاریخ غرق شدند. اشک از چشمان جماعت جاری می شد و من همچنان در این افتخار که یک دارابکلایی هستم غوطهور میشدم،از منبر که پایین می آمدند مردم با شور و شعف ایشان را در آغوش خود می گرفتند و به پاس تشکر راه را برای ایشان باز می کردند، در حین این تفکرات بودم که مردی خطاب به بنده گفتن که یک سفر عمره را همراه ایشان بودم که خیلی خوش گذشت خدا حفظشان کند.رحمت ایزدی بر پدر و مادرشان.
وقتی این جملات تمام شد بر افتخاراتم افزوده شد به خود بالیدم که الحق که روستایمان چه عالمانی را تحویل جامعه داده است. ما باید قدر این علمای دین را بهتر بشناسیم چون در قیامت سه چیز از انسان شکایت می کند، مسجد، عالِم و قرآن.
در ضمن آقای طالبی از طرف حقیر به فامیل عزیزم و دوست گرامی دهیار زحمت کش روستایمان جناب آقای محمد دباغیان تبریک بگین. متشکرم.» (دامنه دارابکلا)