پست 1213 : به قلم تنسر 33 : "مشاهیر و مشایخ داربکلا 2 . «بنام ایزد منان. خدای رحمان. سلام و درود بر دامنه ودامنه خوانان گرامی. برحسب قول وانجام وظیفه از طرف تنسر به دامنه و دامنه خوانان گرامی ،این بار از مردی سخن به میان می آورم که کوچه های دارابکلا را با اختراع ادیسون چراغانی کرد ،مرحوم شیخ روح الله حبیبی ،مرد عمل و کارزار.
برنامه دیگر ایشان در خصوص آبرسان و حمام دارابکلا بوده که در یادی از ایام حاج آقا دارابکلایی بیان داشتم که با مشارکت مردم وهمفکری این دوبزرگوار زیر بنای پایه گذاری گشته. واز جمله فعالیت مرحوم حبیبی دفتر ثبت ازدواج در دارابکلا ومنطقه بوده که هر دارابکلای امضاء زیبایش را در قباله ازدواجش ،یادآور خاطرهاست.مرحوم حبیبی از جمله دانش آموخته های علوم دینی ست که آدمی خوش خَُلق و شوخ طبع و بی ریا و بی تکبر ،برای ایشان مطرح نبود غنی وفقیر ،از شاخصه اخلاقی ایشان مهمان نواز بوده ،. از جمله دغدغه ایشان کار وتلاش بود. فرقی برایش نداشت کی یا چه کسی باشد ،نمونه در همسایگی ایشان کولی های با آن سروصدا کاروفعالیت می کردند هیچ زمانی از سر وصدا آنها به کسی اظهار شکایت نمی کرد . ازدیگر فعالیت ایشان تبلیغ مسائل دینی بوده که ایشان مناطق محروم جامعه را مد نظر خویش دانسته ،چون ایشان مثل بعضی نبوده که بدنبال مریدپروری باشد یا اینکه با صحبتحهای که به در ودیوار بزنند که عده ای را برای خویش مشتری سازند وبعد برایشان به به وچه چه کنند.
بگذریم از این قضایا، به هرحال مردم بالا دست سرتا ، موسی کلا و جناسم ودیگر روستا از خوصیات اخلاقی ایشان مطلع هستند وبنده تا آنجا اطلاع دارم در مسائل عمرانی وآبادانی این مردم محروم جامعه ،دست به کمر نمی شد بلکه دست به عمل می شد چه درآبرسانی وحمام وساخت مسجد با مردم همنوا بوده واقدام عملی میکرد . تا آنجا از آشنایشان سراغ دارم منزل این بزرگوار مکانی برای حل مسائل ومشکلات و رفع و رجوع مسائل بوده ومورد امین مردم بودند.
مرحوم حبیبی در دوران حیاتش فیض حضورش را در جبهه جنگ را از خود دریغ نکرده وبرای دفاع از مرز بوم را از جمله وظایف خویش دانسته ،وفرزندش آقا جواد هم درمصاف با کوردلان انقلاب در جنگل های آمل همرا با دیگر رزمندگان لباس رزم پوشیده بود این بزرگوار در کنار امور محوله گفته شد ،ولی زندگیش را باکشاورزی می گذراند ،همچون مردم عادی ،داس(دره) بدست راهی مزارعش به امور کشاورزی می پرداخت ،چون که این بزرگواران معتقد بودند که پینه بستن به دست را عار نمی دانستن ،بلکه از افتخارت می دانستند .نه مثل امروز پینه به پیشانی را افتخار و پینه به دست را عار می دان.
یاد دارم روزی ایشان راکه زنبیل که برداشت نعمات خداوند رابا دست خویش به عمل آورده را به منزل میبرد .در زنبورداری هم داری اطلاع زیادی بوده ودر منزلش یک بار رفته بودم مرغ محلی ،اردک ؛غاز ودام کوسفند کاو شیرده، نماد خودکفای را کاملا در این منزل لمس می کردی .روحش شاد و سربلندباشد ومحشور با اهلبیت گردد.
درپایان از دوست گرامی این بزرگوار آقا سید علی اکبرحسینی که در دارابکلا براب غسل اموات همه دارابکلای ها نقش پررنگ داشته روحش شاد و از مرحوم میرزا حسن صالحی از وارستگان دوران خویش بوده ودر بیان کلام وشعر فصاحت ها در کنارش احساس خستگی نمی کردند روح این عزیز شاد وسزبلند باد. امیدواری همه ما از این بزرگواران درس زیستن را بیاموزیم و تکبرو منیّت را از خود دور سازیم ودر پرداختن به امور عام المنفعه کوشا باشیم هر چند سختی که دارد وبرای مردم دارابکلا ،چیزهای رابخواهیم که بهترین ها باشد تا آیندگان برایمان بهترین ها رابنویسند .درود درود درود بدرود.
در ضمن از خانواده محترم ایشان ،بابت نشرخصوصیات اخلاقی ایشان عذرخواهی نموده چون اعتقاد بنده بر این منوال است که مشاهیر متعلق به کلیه مردم هستند واز اخلاق حسنه این بزرگواران درسی است برای ایندگان وچنانچه نتوانستم کیفیت وجان مطلب را ادا کنم ،از بی اطلاعی این حقیر میباشد ،که انشالله از جناب دامنه و دامنه خوانان و همچنین بستگان سببی و نسبی وهمه آشنایان ،جهت تکمیل کتابچه ای بعنوان یادی از ایام برای ماندگاری نسل آینده از زندگی گوهربار این عزیزان ، قلم های تان با تحریر مطالب در این باب کمک شایانی می نماید . درود برهمگی تان." (منبع: دامنۀ دارابکلا: اینجا)
شیخ روح الله حبیبی پدر بزرگ مادر من و ملا سحرخیز پدر بزرگ پدر من هستن
سلام به شما رکسانا
پس شما با آقا محمدتقی (جواد) حبیبی نسبت داری؟ جواد از دوستان اول انقلاب ما بود و هست. مرا هم لابد میشناسی؟ برادر آقای شیخ باقر طالبی هستم. ممنونم از نظرت. شما یعنی فرزند حاج اسماعیل سحرخیز هستی. سلام برسان
ابراهیم طالبی دارابی. قم.