روحانیت داراب‌کلا

شرح حال و موضوعات مرتبط ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

روحانیت داراب‌کلا

شرح حال و موضوعات مرتبط ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

در مورد آقا نجفی قوچانی و آق سید باقر سجادی

خاطره‌ی کاتِک
از ابراهیم طالبی دامنه دارابی
در مورد آقا نجفی قوچانی و آق سید باقر سجادی

من و رفقا (آن سال شامل: من، سید علی اصغر، حاج سید رسول، دو جعفر رجبی و آهنگر، حاج شیخ احمد، حسن صادقی) در یکی از آن زیارت رضوی دائمی هر ساله به مشهد، به سر مقبره‌ی آقا قوچانی آیت الله سید محمدحسن نجفی در قوچان هم، رفته بودیم. اگر کسی خواست برود، میدان قوچان سرِ جاده که به سمت مشهد می‌رود را اگر به سمت مرکز شهر در دست چپ کج کند و دو میدان یا چهارراه سوم نزدیک به سمت داخل شهر را طی کند، از خیابان مولوی سمت چپ داخل شود و پنجاه متر براند یا پیاده برود، مقبره‌ی آقا قوچانی است. البته ما برای شهید یوسف کلاهدوز از سران مهم ارتش و سپس سپاه هم نیت کردیم تا بر مقام بلند هر دو مفاخر مهم قوچان، ادای احترام نموده باشیم، زیرا قبر عارف شهید کلاهدوز در بهشت زهرا تهران است.
 
او -آقا قوچانی- دو کتابش مشهور است؛ سیاحت غرب، سیاحت شرق. من هر دو تا اثر را خواندم، حتی دادم خیلی‌ها خواندند. در اولی عالم برزخ را شرح می‌دهد، اما در سیاحت شرق شرح حال خود و اوضاع روز نهضت مشروطه در قاجار را. کتابی به شیرینی سیاحت شرق نمی‌رسد. آقا قوچانی یک جا کاتِک می‌سازد، دقیق یادم نیست از عمامه‌اش، یا با شلوارش یا زیرپیراهنش یا با دستمال که لوطی به مچ می‌بستند. شروع می‌کند یک طلبه را با شدیدترین وجه کاتِک کاری. چرا؟ چون آن طلبه به زور وارد حجره‌اش شده بود جایش را تسخیر کرده بود و با زبان خوش سرِ کِل نمی‌آمد. کاتِک را ساخت افتاد به سرش. تمام. طلبه تا عمر، زیّ طلبگی! را آموخت.

 
همین کاتِک را یکی از طلبه‌های قدیمی داراب‌کلا هم ساخت و در حمام گنجعلی‌خان گذرخان قم افتاد به جان یک فرد، که یک طلبه‌ی داراب‌کلا را زور گفته بود. آنان (شامل: شیخ محمدباقر داراب‌کلایی، شیخ علی اکبر طالبی پدرم، شیخ روح الله حبیبی، سید باقر سجادی، شیخ احمد آفاقی، سید رضی شفیعی، سید حاج آق علی شفیعی، شیخ عبدالله دارابی، شیخ حسین آهنگری، سید مهدی دارابی همگی در قم بودند) روزی تعدادی از این جمع به حمام گنجعلی‌خان رفتند. یک قمی شیخ روح الله را زور گفت و حرف بد زد. سید باقر سجادی که شهامتش زبانزد بود لُنگ کمرش را درآوُرد گرم‌او (=آب داغ) زد و آن را کل‌پیچ کرد کاتِک محکم و آبداری ساخت، شروع کرد لخت و عریان هم با زبان! و هم با کاتِک! آن مرد قمی را حسابی تُش داد. دیگر تمام قمی‌ها حساب کف دستشان آمد.

این خاطره را خود آق سید باقر سجادی برای ما رفقا در شونیشت (=شب‌نشینی) در اتاقش در داراب‌کلا تعریف و تشریح کرد که من چکیده‌اش را نوشتم. وقتی تعریف می‌کرد، رفقا که از خنده غش می‌کردند و من لِه می‌رفتم کف اتاق روی لَمه‌اش غلت می‌زدم می‌خندیم حتی سرم اکسیژن نمی‌رسید! تمام این طلبه‌ها که داخل پرانیز بردم، برای روستای داراب‌کلا، شیوخ و آقا، حتی برخی از آنها آیت الله بودند و مردم آنان را عین خود می‌دانستند، بی‌افاده، بی‌غرور، ساده‌زیست، مردمی، زحمتکش روی زمین و باغ و محصولات. تمام‌شان هم به خاک آرمیدند، یا مزار داراب‌کلا، یا ملا مجدالدین ساری، یا شیخان قم.

پوزش از سه کف دست هم گذشت. اگر خاطره‌ام ز فصاحت و بلاغت خالی بود، گذارید به حساب و گردن من. قبلاً هم خاطره‌ی مرحوم حجت الاسلام حاج سید باقر سجادی عَم‌قالی تنه‌ی خودم را مقداری درین صحن گفته بودم.

دائره‌ی لغت به زبان مادری: کاتِک: همان کُتک. سرِ کِل: یعنی سر به راه، کِل جایی‌ست که با خیش، زمین را شیار می‌کنند، یا مرزبندی میان بینجسون. تُش: زدن با شدت بسیاربالا که بدن و پوست طرف، جریج شود و روحش جریحه‌دار.

خاطره‌ با مرحومان شیخ علی‌اکبر طالبی و حاج‌سیدباقر سجادی

به قلم حجت‌الاسلام محمدجواد غلامی دارابی: به نام خدا. روز هفتم محرم. دوستان ارجمند سلام. وقت بر شما خوش ، طاعات و عبادات مقبول درگاه حق تعالی ، در اون سالهای ابتدایی طلبگی  به رسم هر ساله دارابکلایی ها  روز هفتم  ماه محرم به روستای زیبای مرسم جهت عزاداری رفتم، یادم میاد وقتی وارد مسجد مُرسم شدم مرحوم حاج شیخ علی‌اکبر آقای طالبی پدر آقا ابراهیم و آقا باقر رو دیدم. بعد از سلام و احوال پرسی گفت: منتظر روضه خوانم اما دیر کرده نمیدونم چیکار کنم؟


حجت الاسلام غلامی دارابی


بعد از چند لحظه با لبخند رو کرد به من گفت؛ " آق شیخ محمد شیطُن لینگه بشکن امروز بو روضه بخون". من که ترسیده بودم گفتم حاج آقا من دو سه ساله طلبه شدم و فقط در حد فعل و فاعل و مبتدا و خبر میدونم ضمن اینکه لباس روحانی ندارم، اما یک پیشنهاد دارم گفت: بگو چیکار کنم؟ آخه من برا منبر امروز آماده نیستم، گفتم با توجه به اینکه مخاطبین شما امروز متفاوت با شب ها هستند، خودتون برید منبر و خلاصه ای از مطالب هفت شب گذشته رو بیان کنید.


حاج اقا پیشنهاد منو پذیرفت و رفت منبر. اتفاقا اون روز منبرشون خیلی خوب از آب درآمد. و وقتی از منبر پایین اومدند حضار از ایشون تشکر قدردانی کردند. منم رفتم خدمتتشون گفتم حاج آقا خیلی خوب بود. در همون حال  مرحوم حجت الاسلام حاج آقای سجادی که وسط منبر وارد مسجد شده بود اومد کنار ما و رو کرد به حاج آقا طالبی گفت؛ "عَم قلی ضَب منبری بِیه احسنت"، در ادامه گفت: پاکت این منبر با منه؛ حاج اقا گفت: این پاکت را باید بدی به آق شیخ محمد، چون منبر من با پیشنهاد او بود.  آقای سجادی یک نگاهی به من کرد و گفت، "خا چیشی خوندنی تِه؟" گفتم : مُغنی البیب ،بعد با سخاوت تمام دو تا پاکت پُر و پیمون درآورد یکی به حاج آقا و دیگری به من داد. حاج آقا ظاهراً خیلی گرسنه اش شده بود رو کرد به آقای سجادی گفت: حالا بریم ناهار بخوریم که بدجور اِما رِه وشنا بَیه . یاد و نام هر دو مرحوم را با ذکر صلوات گرامی می دارم.

قبور پدر و مادرم و مرحوم حجة الاسلام سیدباقر سجادی در مزار دارابکلا


پست 4788


ارسالی جناب یک دوست به تلگرام دامنه


سلام می کنم به پدر و مادرم و مرحوم حجة الاسلام سیدباقر سجادی


غروب پنجشنبه 19 اسفند 1395 اخوی ام دکتر شیخ باقر و سید محمد سجادی


(دامنه دارابکلا)


      

نقل یک اتفاق در مسجد دارابکلا

به قلم جناب حمیدرضا طالبی دارابی 13 : «سلام. شب بخیر. از استاد حسن زاده آملی: سَر برود ولی سحر نرود. دیشب در مراسم باشکوه قرآن به سر که توسط حجت الاسلام والمسلمین صادق الوعد اجرا و احیاء شد؛ بسیار برایم جالب و دلنشین بود.


دو دوست خوبم سیدمحمد سجادی و حمیدرضا طالبی دارابی. 5 تیر 1395

بعد از پایان قرآن به سر، که زیارت وارث توسط برادر خلیل شاه علی قرائت شد که همه یاد مرحوم سید باقر سجادی می افتند که با لحن خاصی این دعا را می خواند، دیدم آقا محمد سجادی در گوشه مسجد جای ورودی خانمها دست به روی صورت دارد گریه میکند...

بعد از پایان دعا با هم به طرف یورمحله حرکت کردیم دلش به درد آمده بود چونکه میگفت امسال مُلاها نه روی منبر و نه در جای دیگر از پدرم یاد نکردند،  گفتم هیچ غصه نخور چرا که عمو ابراهیم ما در وبلاگ خودش دامنه واقع در پست 2786 اینجا، برای مرحوم پدرت مطلب خوبی نوشته،  تا اینکه رسیدیم سر کوچه مان در جایی نشستیم و برایش پست مرحوم سید باقر سجادی و مهندس محمد عبدی را واقع در پست 2793 اینجا، برایش خواندم،  دیدم اشک از چشمانش جاری شد و گریه میکند.....

و اینجاست مستجاب دعا در التماس دعا در این شبها. روح همه درگذشتگان و حق داران شاد.»

پاسخ دامنه : به نام خدا. سلام جناب آقاحمید. از نوازشگری هایت بر آقاسیدمحمد سجادی، فرزند و یادگار شایسته و مذهبی و اهل مسجد و تکیۀ آن مرحوم، بخوبی مطّلع ام. خیلی خیلی خرسند شدم در شب احیای قدر، دل آقا سیدمحمد سجادی ما را خشنود کردی. او خیلی با پدرش رفیق بود و با از دست دادن پدر، دچار حسَرات و تنهایی ها شد، ازت می خواهم ای عموزاده ی خوبم، همچنان آقاسیدمحمد را تنها نگذار و سلامم را باز نیز به او و مادر بسیار مهربان و زحمتکشش برسان.

از دلخوشی ات به نحوۀ اجرای احیای قرآن به سر کردن، توسط جناب حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ اسماعیل دارابکلایی (صادق الوعد) مسرور گشتم و بر ایشان درود و خداقوت می فرستم. دامنه معتقد است قرآن را باید به سر کرد و سِرّ آن را به دل نمود و آن گاه با سر و دل، زندگی را بسر کرد و سیر و صیروت داشت. صیروت یعنی شدن. و شدن یعنی حرکت جوهری داشتن. عین حرکت جوهری سرخ شدن یک سیب بر بالای شاخۀ درخت که آرام آرام و بطئی و نادیدنی ست. آری به گفته علامه حسن حسن زاده آملی، سَر برود، ولی سحر نرود.

ممنونم با نقل این صُدفۀ آقاسیدمحمد در حین زیارت وارث توسط آقا خلیل شاه علی که ذاکری زحمتکش است و مذهبی و فعال. یاد لَحن زیارت وارث مرحوم حجة الاسلام حاج سیدباقر سجادی در حیاط مسجد جامع دارابکلا به خیر و حاودانی.  (دامنه دارابکلا)

در باره حجة الاسلام سجادی و دهیار دارابکلا

به قلم مهندس محمد عبدی 50 : «سلام و درود بر شما کبلاقا ابراهیم عزیز. تمام پست های مطالبت خواندنی است و گاهی حرفی برای گفتن باقی نمی ماند و موجب سکوت و صرفا" مطالعه هر خواننده ای می شود و گاهی نه لازم می شود توضیح و افزوده ای ارسال گردد که ازین نظر شایسته دیدم عرض نمایم :



در مورد پست مطلب معرفی جناب حجت الاسلام اقا سید باقر سجادی خدابیامرز واقع در پست 2786 اینجا با توجه به  شناخت چندین ساله ام، شایسته ذکر است که ایشان در تمامی  مراسم حتی با حضور بزرگانی از محل یا مدعو پایان سُفره اِطعام دهی جهت فاتحه گویی تعارف می شدند و با شیوه ای خاص خودش و اطلاع کامل از شجره فرد مورد نظر با شیوه و بیانی عالی با ذکر نام فامیل نسبی و سببی در مدت زمانی زیاد با حوصله تک تک را نامبرده و بعد فاتحه می داد که البته اینکار ایشان در ظاهر شاید به مذاق برخی کم حوصله ها و بی توجه ها خوش نمی آمد اما اکنون که کسی چنین بیان نمی کند همه در حسرت بیان ایشان خدابیامرز به او می گویند و حتی ضرب المثل روستاهای بالادست شد که شیوه ایشان را یادآوری نموده می گویند مثل «آقا سجادی دارکلا اصل و نسب رو باهور» (دامنه: چه جالب. و سلام و سپاس از دقت بینی هایت)


البته بسیاری از عملکرد و خصوصیات ایشان را به درستی اشاره نمودید و تلاش فراوان ایشان در کار عمومی بر هیچکس پوشیده نیست هم برای محل داربکلا و هم برای منطقه. البته از اینکه نشنیدم منبر بروند و یا پیش نماز باشند (امام جماعت شوند) را ندیده و نشنیدم و اگر اطلاعاتی داشتید ضمیمه فرمایید خوب خواهد بود .


داخل پرانتز عرض کنم که این خصوصیت نه منبر رفتن و نه امام جماعت شدن خود از خصایص خاص برخی روحانیون است که نیاز به بررسی و مطالب جداگانه دارد که اینان چه نحله فکری هستند و مشابه در اسرم حجت الاسلام آقا سید جعفر ساداتی خدا بیامرز بود که چنین مرام و مسلکی داشت و در عوض در امور دینی دیگر و رسیدگی به کار عمومی بسیار فعال هستند .


از همینجا گریزی بزنم به نوشتار جناب وکیل آقا سید محمد موسوی واقع در پست 2787 اینجا که  توقع کار و تلاش عمومی همه روحانیون دارند و باز هم تقدیر و تشکر از افرادی که به کار عموم می پردازند مثل جناب دهیار حاج محمد دباغیان عزیز و پرسنل خدوم دهیاری که البته خواسته  به حقی است و شایان توجه و تقدیر ولی نباید فراموش کنیم که زیاده روی و افراطی و حتی تفریطی هم می تواند توقعاتی را بوجود بیاورد و در مجموع نتیجه معکوس حاصل نماید که قصد باز کردن مطلب را ندارم اما در حد عرف و مقدورات توجه کردن و تشکر لازم و حتی ضروری است و موجب مرضی خدای متعال انشاء الله. (دامنه : از تشویق شما نسبت به دهیار ارجمندمان ممنونم)


در ضمن نمایاندن و پرده برداری از چهره جدیدت را هم به فال نیک می گیرم و خدا کند که موهایتان با این کار پرپشت تر گردد (دامنه : تازه نوج زد! خندیدم به طنزت)  ... (دامنه دارابکلا)

حجة الاسلام سیدباقر سجّادی

به قلم    دامنه

به نام خدا. دو شب دیگر، لیالی قدر فرامی رسد و من به عشق زیارت وارث، در سلسله مباحث روحانیت دارابکلا اینک به مرحوم حجة الاسلام سیدباقر سجادی دارابی می پردازم که شب های ماه رمضان صوت و زمزمه ی دعای افتتاح و خصوصا خواندن خوش لحن و محزون زیارت وارث در پایان مراسم احیاء، یادآور نقش محوری آن مرحوم در مجالس مذهبی مؤمنان بوده است.

ایشان از خاندانی سادات و بانجابت پا به جهان گشودند. همدوره ی روحانیون قدیمی که در قم، تحصیل، زندگی کردند و سپس به محل و به میان مردم بازگشتند. هم به کشاورزی همت داشتند و هم به امور عمومی مردم. خانه ی وی همواره، محل جلسات و مهمان نوازی های عمومی بوده است. بذل و بخشش و انفاق می کردند. در صحنه ی انقلاب همیشه حاضر بودند.

در تمامی برگزاری انتخابات ایشان در پای صندوق ها ناظر رسمی بودند. در تظاهرات مهم شرکت مؤثر داشتند. عضو هیأت امنای مسجد. تکیه بودند. با تاسیس شرکت تعاونی، ارزاق کوپنی و سهمیه بندی های خانوارهای دارابکلا را تا آخرین زمان اجرای آن، تامین می نمودند.

به امور عمومی محل ورود می کردند. دو دوره با رای بالای مردم، عضو شورای اسلامی محل شدند. با روانشاد یوسف رزاقی در این شورا، همکاری خوبی می نمودند. از بهترین پذیرایی کنندگان شام نذری تکیه ی دارابکلا در دههٔ اول محرم بودند.


فرزندان نجیب، آرام، شایسته و پاکدامن به جامعه تحویل دادند. من با ایشان روابط صمیمی و راحتی داشتم. این فامیل نزدیک مرحوم پدرم، بسیار سخاوت داشتند. هر سال، چندباری به منزل شان می رفتیم و خاطرات زیادی از وی داریم. آخرین دیدار با ایشان زمانی بود که در بستر بیماری بودند و عیادت شان رفتم که خدا روحش را شاد و با اهلبیت (ع) محشور گرداند.

برای آن روحانی خدوم که در اواخر در شورای حل اختلاف دارابکلا، نقش زیادی ایفاء نمودند، و روحانی مردمی، زحمتکش، کاری، پرتلاش و حامی انقلاب و ولایت بودند، صلوات و فاتحة نثار می کنیم تا شب های قدر پیش رو، یاد پرخاطره آور وی را پاس بداریم.

دارابکلا همیشه به وجود علمای محلی شان افتخارآمیز می ماند و دینداری و ایمان و حجاب و عفاف مؤمنانه ی مردم دارابکلا از یادگارهای وجود همین روحانیون بوده است که محیط روستای تاریخی و بزرگ مان را از گزند بی عقیدگی ها و انحرافات تهی شدگی اخلاقی و مذهبی و آفات عدیده ی من درآوردی و تقلیدی غرب و شرق و منحرفین وابسته، محافظت نمودند و می کنند. (دامنه دارابکلا)

حجة الاسلام حاج سید باقر سجادی

پست 2042 : به قلم حجت الاسلام شیخ مالک رجبی دارابی 45 : (دامنه: به نام خدا. جناب حجت الاسلام شیخ مالک رجبی دارابی نسبت به پست 2050 دامنه یعنی اینجا، دیدگاه خوب و شایسته ای را در باره ی مرحوم حجة الاسلام حاج سید باقر سجادی به دامنه ارسال کردند. ضمن سلام و سپاس به ایشان، باید بگویم وی طی این مدت در نوشتن متن های خوب در دامنه بسیار کوشیدند و متواضعانه قلم زدند. اینک متن 45 ایشان را در پست 2042 بی کم و کاست منتشر می کنم. ممنونم از شیخ مالک، روحانی اهل مطالعه و بزرگوار و محترم. نیز ممنونم از جناب یک دوست که با ارسال عکس هایی از سیدمحمد سجادی موجب شدند پست 2040 را بنویسم : )

«بسم الله الرحمن الرحیم.سلام علیکم :خدا رحمت کند حجة الاسلام حاج سید باقر سجادی را که صفات زیررادارا بود.1:سفره داربود2:روحانی متواضع بود3:شوخ طبع بود. 4: رئس شورای حل اختلاف محل بود5:یکی از شوراهای محله ای دارابکلابود6:کشاورز پرکاربود7یکی از سرمایه داران دارابکلابود 8هیئت اُمناء مسجد جامع دارابکلاءبود 9:هیچ وقت امامت جماعت را قبول نمی کرد در جواب می گفت من شرائط امامت جماعت را دارا نیستم 10: همیشه مستمع بود سخنرانی نمی کرد می گفت ماباید عالم وعامل باشیم منظورش این بود هرسخنرانی که می کنیم اول خودمان باید عمل کنیم بعد برای مردم بیان کنبم 11:خانه اش رفت ،آمد بزرگان بود 12:خوش مشرب بود وروابط عمومی بسیار خوبی داشت 13:با صراحت حرفهای خودش رابیان می کردوانشاءالله خدا فرزندشان سید محمد را نگه بدارد چون خیلی فرزندشان را دوست می داشت برای سید محمد آرزوی سلامتی در زندگی دارم. موفق باشید جناب دکتر آقاابراهیم طالبی.» (منبع: دامنه داراب کلا. اینجا)

مسجد جامع دارابکلا. مرحوم حجة الاسلام حاج سید باقر سجادی. عکس در پست 12599 دامنه اینجا

حجة الاسلام سید باقر سجادی

پست 1259 : به قلم تنسر 39 : «به نام ایزد منان خدای یکتا . بار دیگر قلم به دست گرفتم وبا  شوق و اشتیاقم برای یادی از ایام ،به نوشتار پرداختم واین بار از مردی به سخن سرائی  می پردازم که سخاوتمند وسفره خانه اش پر از نعمات  خداوندی برای مهماناش بود. ایشان همان  مرحوم حجت الاسلام حاج سید باقر سجادی رئیسی  می باشد .

بعد از انقلاب شخص امینی بود که  انجمن قائم مقامی دارابکلا،شرکت تعاونی که کارش توزیع کالا های کوپنی  بود ودر آن دوران یکی از ضروریات بود که این اقلام در سطح روستا عادلانه توزیع شود ،تنها کسی که برای اعضا ءقائم مقام  موجه ومورد اعتماد واز طرفی روحیه ارتباطی که با مردم داشته واز لحاظ مالی هم وضیعت مناسبی که داشت ،به همین جهت مرحوم سجادی را انتخاب نمودند .جناب مرحوم سجادی بعد از رجعت از تحصیلات علوم دینی از قم ، به کشاورزی وباغداری پرداخت  وحاصل دست رنج خویش را استفاده می بُرد ، در سه دوره جزو پنچ نفر اصلی شورا بوده وتا آنجا یاد دارم در بیشتر مواقع ازنظر  دیدگاه در تصمیمات محل با مرحوم یوسف رزاقی  هم عقیده بودند ،همیشه براین عقیده که آنچه به نفع مردم هست انجام شود نه آنچه مربوط به سیاسی کاری است انجام گردد در مجموع دلسوز محل ومردم بود.  با توجه به یافته ها ،موقعی که مسئولین استانی ازهر رده ای، از بخشداری ،اداره گاز و غیره ......در محل بودند، پذیرایی از آنان را با اشتیاق قبول می کردند آنهم با بهترین پذیرایی. چون مرحوم چون مرحوم سجادی در منزلش خودکفا بوده وهمه چیز در منزلش مهیا بوده ،همه چیز پذیرای از امکانات سنتی ومحلی بوده (هر کس افتخار مهمانیش داشته گفته بنده تصدیق می نماید ،بنده چند بار مهمان ایشان بودم ).

همچنین بدون استثناء پذیرایی از ضابطین سر صندوق انتخابات  بالا مسجد را  شخصا به عهده می گرفت.  جناب مرحوم سید باقر سجادی از مخالفان سر سخت احداث مرغ داری در دارابکلا بودند ،همچنین از اولین اعضا شورا حل اختلاف دارابکلا بودند و در شورا کشاورزی هم فعالیت می کرد .خواندن دعا در شب های ماه مبارک رمضان وصدای خواندن زیارت وارث وعاشورابرای نسل ما قابل فراموش شدنی نیست وهمچنین بعد صرف غذا در مراسم،ذکر حمد وسپاس وشجره خوانی مرحوم سجادی، خاطرهایست که فراموش نمی شود. مرحوم سجادی به امام حسین علاقه وافری داشته ودر محرم در چند شب اول محرم،بنام ابا عبدالله با دیگر هم ولایتی ها به مدت ده شب صرف شام هدیه می نمایند ،همچنین در مراسم اعتکاف پذیرایی معتکفین هم شرکت می کرد.  روحش شاد ،انشاالله با صاحب طعام شهید کربلا محشور شود."

پاسخ دامنه : به نام خدا. اول سلام دارم خدمت شما جناب تنسر که طبق معمول این بار سلام یادت رفت چون به خیال آن شام های پرسخاوت مرحوم سجادی افتادی.! این از این. دوم تصدیق می کنم مردی سخت کوش بود. از ایراد و اشتیاهات بری نبود مثل همه ی ماها. دامنه نه فقط بر سر سفره ی طعام شب عاشورایش در تکیه چند سال متوالی حاضر می شد بلکه ایام نوروز شبی را با وی طی می کردیم و از بیانات طنزآمیزش ما را به وجد و شادی می آورد.

بله روانشاد یوسف رزاقی به او احترام داشت و بزرگی و سیادتش را همواره مراعات می نمود. در مجموع یک روحانی خدوم و مردمی و دوست داشتنی بود. آخرین روزهای حیاتش به عیادتش رفتم و برای مریضی یکباره  و از تکلّم و هوشیاری افتادنش کمی گریستم. خدایش بیامرزدش که فامیل درجه ی یک خاندان مرحوم پدرم بود.

از تو جناب تنسر خیلی ممنونم که قلم را به سمت و سوی یادی از ایام چرخش دادی. خوب می نویسی چون قلبی صاف و بی کینه داری. و این را بدان که دامنه هم در بی کینگی و صافی و عشق به خوبان و مردمان نیکنام قلبش عین توست تنسر و سخت بی کینگان را دوست می دارد. (منبع: دامنۀ دارابکلا. اینجا)