روحانیت داراب‌کلا

شرح حال و موضوعات مرتبط ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

روحانیت داراب‌کلا

شرح حال و موضوعات مرتبط ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

مرحوم شیخ علی اکبر طالبی، معروف به شیخ عمو


به قلم محمدرضا رجبی دارابی


محمد رضا رجبی دارابی


«بنام خداوند بی همتا. سلام و درود به شما جناب دامنه  و دامنه خوانان گرامی. جناب آقای طالبی، شوهر عمه گرامی دهمین سالگشت ابوی گرامی مرحوم شیخ علی اکبر (شیخ عمو) را به شما و خانواده محترمتان تسلیت گفته و علو درجات برایشان مسئلت دارم.


مرحوم شیخ علی اکبر طالبی، معروف به شیخ عمو ،از همسایگان اینحانب بوده. همیشه  گشاده روح و خندان بوده و معلم قرآن محله بوده. ازجمله روحانیون بوده که در کنار درس و خطابه در بستر حامعه بوده و همچنین در مسائل عمرانی و آبادانی کوشا بوده.


مردم اوسا و مرسم به وضوح می دانند در ساخت حمام و آب آشامیدنی و مرمّت امام زاده علی اکبر و راه سازی، بعنوان یک مسئول خدمتگزار برای مردم کار می کرد. به طبع آموزه های حوزوی ان زمان حوزه های علمیه، روحیه خدمتگزاری به مردم بودند و دغدغه اونها همین بوده که در کنار هدایت و راهنمای دینی به فکر آبادنی و فقر زدایی جامعه باشند.


خوشبختانه دو روحانی خدمتگزار که به عمل و عملکرد نشان دادند می توان در کنار درس و تبلیغ دینی، کارهای برای رفاه مردم انجام داد از محله حمام پیش دارابکلا بودند.مرحوم شیخ روح الله حبیبی و مرحوم شیخ علی اکبر طالبی.


یاد دارم که مرحوم شیخ عمو فوت نمودند غروب بود که پیش مرحوم سید علی اکبر حسینی بودیم که اون زمان در قید حیات بودند که یک جمله گفته بودند که در اون زمان قابل فهم برام نبود ولی بعدها، برام خیلی جالب و حکیمانه بود. به این مضمون:

«دو تا عالم در این محله داشتیم که روشنایی و رونق این محله بودند ولی روشنایی در این محله نداره و حالت سوت و کور میشه.»


جنب وجوشی که توی محله حموم پیش بوده، با درگذشت آن دو روحانی خدوم و مردمی از بین رفته. علو درجات برای این عزیران را خواستارم.


بنده هم از طرف خودم و خانواده ام دهمین سالگرد ابوی گرامی تون (شیخ عمو) را به شما و خانواده محترم تون تسلیت و برای ایشان علو درجات آرزوم می کنیم.خداوند پدر گرامی تان و مادر ارجمندتان را رحمت فرمایند.»


پاسخ دامنه : به نام خدا. سلام من هم به شما محمد، پسردائی گرامی خانوادۀ ما. متن تو را الان که نزدیک 10 صبح است خواندم و پست کردم و در حینِ خواندن خیلی گریه کردم و اشک ریختم. چون خیلی قلبی و صمیمی و بی ریا نوشتی. ممنونم ممنون.


بله درک می کنم چه می گویی از پدرم چون از یک محله برخاسته ایم و بزرگ شده ایم، آن هم محلّۀ ی قشنگ و مهربانِ حموم پیش دارابکلا که همه ی همسایگان آن واقعاً سایه ی هم اند. که من از شرح اش بگذرم و روزی این محله را خواهم نوشت که چگونه اند به هم.


از بکارگیری واژه ی خودمومی «شیخ عمو» برای پدرم ازت ممنونم. بله او به همین نام مشهور بود. در دل و زبان همۀ همسایه ها این گونه خطاب می شد و من صمیمی ترش می کنم و حرف یِ شیخ را کنار می ذارم به گویش محلی می گم: شخ عمو.


این از صمیمی ترین عکس های پدر و مادرمان است. ساده و بی آلایش و دلداده به هم. که هر وقت نگاه می کنم طاقت گریه نکردن را ندارم. آنها حتی یک اُف هم به ما نمی گفتند. عکاس این صحنه ی صمیمی اخوی ام شیخ باقر است که من از روی قاب دیوار اتاق آن دو والد و والدۀ عزیزتر از جان مان عکس انداختم.



فقط می دانم دو معلم قرآن بودند و آدابِ ایمان را در دل و جسم داشتند


(دامنه دارابکلا)


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد