روحانیت داراب‌کلا

شرح حال و موضوعات مرتبط ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

روحانیت داراب‌کلا

شرح حال و موضوعات مرتبط ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

شیخ موسی آفاقی

شیخ موسی آفاقی

1086

به نام خدا. در ادامۀ سلسله مباحث معرفی مختصر روحانیت دارابکلا، به شیخ موسی آفاقی می پردازم. شیخ موسی آفاقی دائی ماست. فرزند مرحوم شیخ باقر آفاقی. قبلاً در 4 تیر 1395، در وبلاگ (زندگینامۀ دامنه: اینجا) وقتی «مادرم مُلا زهرا آفاقی کیست؟» را نوشته و منتشر کرده بودم، شجرۀ جدّ مادری ام را مفصّل آورده ام که تکرار نمی کنم.

بین مادرم و دائی موسی، رابطۀ عاطفی شدیدی برقرار بود. آنچنان دلبستۀ هم، که اگر بگویم یک روح در دو کالبَد بودند، بیراهه نرفتم. در نوجوانی آن دو برادر و خواهر، پدرشان شیخ باقر درگذشت. موسی به طلبگی در قم رفت و زهرا با پدرمان شیخ علی اکبر طالبی ازدواج کرد.

موسی در دهۀ 30 به همراه پدرم، شیخ احمد آفاقی، شیخ روح الله حبیبی، آق سیدرضی شفیعی، حاج آق علی شفیعی، سیدباقر سجادی و سید مهدی دارابی در حوزۀ علمیۀ قم طلبگی می خواندند و کنار هم در یک حجره می زیستند

دورۀ پر تب و تاب مبارزۀ سیدمجتبی نواب صفوی (طلبۀ جوان و پرشور که پیشرو شده بود و از مراجع پیش افتاده بود و خود به مبارزات می پرداخت که داستان دارد و نیار به بحث و فخص) فضای آرام قم نیز به هم ریخت و طلبه ها از هر سو، تحث فشار بودند. در همین گیرودار و شلوغی اوضاع، دائی مان شیخ موسی در قم ناپدید شد و از همان زمان تا همین امروز که این متن را می نویسم، از وی هیچ اطلاعی در دست نیست.

پدر و مادرمان. روح تان شاد ای ابوَین محبوب و دلسوزمان

پدر و مادرمان. روح تان شاد ای ابوَین محبوب و دلسوزمان

مادرم که دلدادۀ موسی بود، تا آخرین لحظات عمرش (بیستم فروردین 1394) همیشه در غم عظیم برادرش موسی، در حالت انتظارِ برادر، و دیدار روی سرخ و سفیدش، زندگی نمود و با همین فراق و جدایی، دار فانی را ترک نمود. مادر همیشه از خاطراتش با برادرش با ما سخن می گفت و حسّ عجیبی به او داشت و برای درد دوری اش، مریض احوال و بسترنشین شده بود.

همۀ همدوره ای های طلبگی دائی موسای مان، به رحمت خدا پیوستند و از شیخ موسی همچنان هیچ خبری نشد. سالهای دوری، یکی آمده بود پیش پدر و مادرم گفته بود در یوسف آباد تهران (بالاتر از مرکز شهر) او را دیده است. پیگیری کردیم، دیدیم واقعیت ندارد. بگذرم که سرنوشت این شیخ از شیوخ و طلاب دارابکلا، همچنان در ابهام است و ما موسی را نه زنده و نه مرده می دانیم. یعنی به لحاظ شرعی یقین نداریم که آیا ایشان هنوز حیات دارند یا ممات.

خاطرهٔ مسجد اعظم قم در نوروز 1357


به قلم دامنه



به نام خدای آفرینندۀ آدمی. در ادامۀ «آنچه بر دامنه گذشت» به سه رویداد دیگر زندگی ام یکی در مسجد اعظم قم و دو دیگر در مدرسۀ سورک و سپس ادامه اش در دارابکلا می پردازم:


عیدنوروز سال 1357 مثل نوروز 56 پدرم ما را بصورت جمعی و خانوادگی به قم بُرد. تمام صبح ها به اتفاق اخوی ام باقر، به حرم می رفتیم و ظهر برمی گشتیم. یکی از همین روزها دیدیم مسجد اعظم اجتماع عظیمی ست. کف صحن، میان جمعیت انبوه نشستیم و به سخنرانی یک روحانی انقلابی (= به نظرم می گفتند آقای گلسرخی ست) گوش فرادادیم. بسیارمهیّج و کوبنده علیۀ رژیم شاه سخن می گفت. ناگهان دیدیم هلی کوپتر _که می گفتند از تهران اعزام شد_ بالای سرمان ظاهر شد و در یک نقطه در آسمان، در فاصلۀ بسیارنزدیک کاملاً  ایستاد و از جمعیت عکسبرداری کرد و چند مانور داد و برگشت و پس از مدتی گردش رفت.


برای من این روز، روز مهمی بود. چون با آن که نوجوان بودم، هم در یک تجمّع عظیم ضدرژیم بصورت خودجوش شرکت جسته بودم. هم هوش و ذهنم به محیط بازتر شده بود و هم برای من زیبایی و هیجان داشت که به عنوان یک بچه روستا، در شهر مهمی چون قم به تماشای هلی کوپتری می پرداختم که مردم انقلابی با اشاره به آن فریاد می زدند و شعار ضدشاه سرمی دادند. این رویداد همچنان در ذهن و خاطرم تازگی دارد و آن روزهای داغ سیاسی و مبارزاتی مردم، مرا به عنوان یک نوجوان چندگام پیش انداخته بود.


رویداد دیگر آن بود، به گمانم در اواخر پاییز 1357 همین سالی که نوروزش را قم بودم، مبارزات مردم در سراسر ایران علیۀ رژیم چنان گسترده و ابعاد وسیع تری یافته بود که خبر دادند، مدارس کل کشور تعطیل شد. ما که به ارشادات معلم انقلابی آقای رمضان طالبی تحریک می شدیم به مدرسه نیاییم و به ساری برویم و در تظاهرات ضدرژیم شرکت کنیم، از تعطیلی مدرسه، بشدّت خوشحال شدیم و آن روز از مدرسۀ ابن سینای سورک زدیم بیرون و گویی از قفس تنگ و زندان وحشتناک رها شده بودیم. فقط بعد از پیروزی انقلاب، آن هم از اردیبهشت 1358 برای تکمیل دوره و سپس امتحانات آخرِ سال به مدرسه رفتیم و اتفاقاً آن سال قبول هم شدم و به کلاس بالاتر راه یافتم.


اما رویداد سوم بسیارتلخ این بود: نزدیکی های ساعت 7 صبح 12 اردیبهشت 1358 به سورک رسیدم. برای صبحانه به قهوه خانۀ مظاهری در نزدیکی های تکیۀ وسط محل رفتم. مثل همیشه چای شیرین با نون بربری (= شیرین دار) خوردم. در حین خوردن، اخبار رادیوی قهوه خانه به صدا درآمد و خبری تکان دهنده به این مضمون گفت استاد مرتضی مطهری دیشب ترور و به شهادت  رسید. خیلی بر من روشن نبود، ولی اتفاقی بزرگ بود. قهوه خانه چی آقای مظاهری که آن زمان پیرمردی تندمَزاج بود و گویی هنوز حامی شاه باقی مانده بود، به گونه ای به این خبر واکنش نشان داده بود که من دیگر به قهوه خانه اش پانگذاشتم. حرف بدی زده بود. آن زمان ما جوان های انقلابی به چنین رفتارها و موضع گیریهایی که از سوی هر کسی سرمی زد، می گفتیم ضدانقلاب!

 

دیگر به سورک نرفتیم، چون مدرسۀ راهنمایی دارابکلا برای سال تحصیلی 1358 در محلّۀ انجیردلینگۀ پایین محلۀ دارابکلا افتتاح شده بود. و من هم دورۀ راهنمایی ام را در این مدرسه به پایان بردم و به دبیرستان 22 بهمن سورک راه یافتم. اما در این مدرسه مسائلی وجود دارد که در این خودنوشت زندگی ام برخی از آنها را که به گمانم ارزش نقل دارد، می نویسم.


در این مدرسه من و علی ملایی (حاج ابراهیم) مسئول انجمن اسلامی شدیم. برای مدرسه، به اتفاق رئیسش آقای محمد مؤتمن سورکی، نام شهید آیة الله مرتضی مطهری را برگزیدیم و  تابلویی فلزی پایه دار تهیه کردیم و در جلوی پاسگاه دارابکلا نصب کردیم که برای مان این اقدام سیاسی، ارزش فوق العاده ای داشت و لذت می بردیم برای مدرسه ی مان نام مطهری را گذاشتیم. البته نام دکتر علی شریعتی را هم مدّ نظر داشتیم بگذاریم که با توجه به داغ بودن اتفاق شهادت مطهری در 12 اردیبهشت همین سال، نام مطهری مقدّم شد.


دوستان من در این ایام درمدرسۀ راهنمایی شهید مطهری (که بعدها در سال 61 به شهید سیروس اسماعیل زاده تغییر نام یافت) اینان بودند:


علی ملایی دارابی (حاج ابراهیم)، شهید عیسی ملایی دارابی، حسین آهنگر دارابی (کاظم)، خلیل آهنگر دارابی (رضا)، محمدرضا لاری (اوسایی)، محمود آهنگر (مُرسمی)، روانشاد یوسف رزاقی (که به علت شکسته شدن پایش مدتی طولانی خانه نشین بود و نزدیک امتحانات به مدرسه بازگشته بود)، حاج علی چلویی.


(در اینجا در وبلاگ دیگرم «زندگینامۀ دامنه» هم منتشر می شود)


روانشاد یوسف رزاقی. دامنه. سال 1358. عروسی گالعلی ابراهیم، برادر موسی


سال 1358. روانشاد یوسف رزاقی. دامنه


حسن آهنگر دارابی. علی ملایی دارابی. روانشاد یوسف رزاقی. دامنه. علیرضا آهنگر دارابی. سال 1358. عروسی گالعلی  ابراهیم، برادر موسی


از راست: حسن آهنگر دارابی. علی ملایی دارابی. روانشاد یوسف رزاقی. دامنه. علیرضا آهنگر دارابی. سال 13588. عروسی گالعلی ابراهیم، برادرِ موسی. عکس بالا هم دامنه. یوسف. علی ملایی سال 1363. فوتبال زمین تیرنگردی دارابکلا


(دامنه دارابکلا)

بحث نظری میان دامنه و حجة الاسلام سیدحسین شفیعی دارابی

پست 647 : به قلم دامنه : به نام خدا. دامنه از لحظات پیش بر روی رایانه ی منزلش با رویت دل و عقل و مصلحت و اقتضائات و ضرورت جواب و احیای جدی و بی تعارف تضارب آراء، مشغول تهیه ی پاسخ به جناب حجت الاسلام والسلمین آق سیدحسین شفیعی دارابی استاد محترم حوزه و دانشگاه که در ادامه ی متن، فقط  «یک روحانی» خطاب می شود، می باشد. منتظر بمانید. ابتدا قسمت های منتشرشده ی متن یک روحانی در قله بصیرت:  قسمت اول: بنام خدای علیم و بصیر و دوستدار هر طالب بصیرت؛ سلام به جناب دامنه، سلام به همة کامنت گذاران در دامنه؛ به ویژه کامنت گذارانیکه با نیّت خیر خواهیشان، پیشنهادات مثبتی را مطرح نموده اند؛ و سلام به اصحاب وبلاگ دارابکلا قلّة بصیرت. سالروز شکوهمند انقلاب اسلامی را به همة دوستدارانش تبریک عرض می کنم.


حجة الاسلام والسلمین سیدحسین شفیعی دارابی


روز تشییع آیت الله سیدرضی شفیعی دارابی. نفر وسط حجة الاسلام سیدحسین شفیعی. عکاس:مجتبی آهنگر

آغاز سخن: جناب دامنه، چند روز و شبی بود که به جهت فشرده گی برنامه های آموزشی و غیره فرصت نکرده بودم به وبلاگ های دارابکلا؛ از جمله به دو وبلاگ دامنه و دارابکلا قلّة بصیرت سری بزنم؛ امّا شب 22 بهمن، پس از بازگشت (حدود ساعت 5/ 10) از مجلس جشن عروسی آقا پسر یکی از دوستان و آشنایان مشترکمان به منزل، توفیق یافتم به وبلاگ های مذکور روی آرم؛ همة پست ها و کامنت های جدید موجود در آن دو را مطالعه نموده و از مفاد آنها مطّلع شدم؛ هم خوشحال شدم و هم ناراحت؛ خوشحال از اینکه، فضای مجازی دارابکلا، تقریبا از تک صدائی خارج شده و به صورت جدّی، به عرصة تضارب آراء تبدیل شده است؛ بنده معتقدم: ممکن است در این مدّت، اشتباهاتی از هر دو طرف صورت پذیرفته باشد، ولی می توان با حسن نیّت (که خوشبختانه در هردو طرف وجود دارد)، این عرصه را به درستی مدیریّت نمود، و به جای پریدن به یکدیگر و چنگ زدن به صورت هم، بر معرفت و بصیرت یکدیگر و دیگران افزود؛ و این نتیجه، دست یافتنی است؛ امّا ناراحتم، چون دیدم: متأسّفانه از هر دو سوی، برخوردهای افراطی و اهانت آمیزی غیر منتظره رخ داده است؛ حتّی نسبت به کسانی که روحشان از این مطالب مطّلع نیست، و آنان بسیاری از کامنت گذاران را هم نمی شناسند؛ ضمنا از خواندن قصّة فرجام بسیار بد «امیر زهتابچی» در پست مربوطه، نیز ناراحت شدم؛ همانگونه که برادر بزرگوارتان شدیدا از این ماجرای پردرد و غصّه، به حق ناراحت شد؛ که این احساس ناراحتی خود ریشه در سیرة امیر مؤمنان علیه السّلام دارد؛ چه آنکه آن بزرگوار، پس از کشته شدن طلحه و زبیر در جنگ جمل (که سالها در کنار نبیّ اکرم صلوات الله علیه برای نشر اسلام عزیز جنگیدند)، بسیار غمگین و ناراحت شد که چرا چنین؟؛ و ظاهرا پس از حضور در کنار جسدشان، بر این بد فرجامیشان بسیار هم گریست؛

  ادامه مطلب ...

پاسخ دامنه در بارۀ روحانیون دارابکلا

پست 2292 : به قلم دامنه : به نام خدا. به شما جناب حاج حسین رمضانی مدیر فعال وبلاگ رنگین کمان داراب و متخصّص در نمای کاری ساختمان و سازه ها ابتدا سلام می کنم و می دانی که شما را دوست می دانم و دوست می دارم و بی مقدمه به سراغ جواب پست 2281 نوشته ی شما می روم:

1- بی هیچ شکّی گواهی می دهم در وجودت ایمان به اسلام و باور به روحانیت وجود دارد و اگر حال گلایه هایی را در این متن تدوین کرده ای، همه از سر دلسوزی و تکریم است نه هیچ چیز دیگر؛ زیرا خودت اهل مسجد و تکیه و قبله و ایمانی.

2- عُمران محل یک پروسۀ دایمی ست. و پروسه برخلاف پروژه که زمان و مکان محدود دارد، یک امر جاری و همیشگی ست و آرام آرام طی می شود و شخص روحانی و عالم دینی متکفّل مستقیم چنین امر سخت افزاری نیست، و نباید هم باشد. هر چند ممکن است برخی از آن بزرگواران گام های عملی از سر اختیار و یا نفوذ در این باره بردارند؛ اما اساس کار آنها تفکرآفرینی ست و رسیدگی به امور دینی و شرعی و دفع مسائل شُبهه ایی.

3- در مورد جانشینی پس از فوت مرحوم آیة الله آقا دارابکلایی که اشاره کردی باید دو نکته را بگویم: به هر حال هر یک از روحانی های مهاجرت کرده به قم و مشهد، کوله باری از اندوخته فکری دارند و هر کدام در جایی تعهّد کاری و پژوهشی داده اند و نیز زندگی شان را برای ماندن در آن شهر و دیار برنامه ریزی طولانی مدت کرده اند و هر یک از آنها مثل همه ی آدم ها، صدها مساله ریز و درشت در مسیر زندگی شخصی و عمومی خود دارند؛ پس نمی شود یکباره همه چیز را کنار بگذراند و آنی به محل مقیم شوند. دوم آن که الحمدُلله این مساله حل شد و جناب حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ مرتضی چلوئی دارابی امام جماعت و امور مذهبی دارابکلا را برعهده گرفته اند و از این فرصت به ایشان سلام و دوام بقا و سلامتی و توفیقات الهی دارم.

4- تخریب آثار ماندنی که نوشتی اشاره ات به «خانۀ عالِم» است که موجب تخریب حمام قدیمی مردانه ی دارابکلا شد. من هم البته از این کار گلایه دارم زیرا همه جا حمام های خوش نقشه ی قدیم را موزه می کنند، بگذرم که این کار شد و من در جریان ریزِ آن نیستم. دغدغه ات را در این تذکر نیکو و دلسوزانه می دانم.

5- درس فرهنگی گفتی برگزار نمی شود. این قصور و یا تقصیر به روحانیون بازنمی گردد، باید مسئولان فرهنگی و فکری روستای دارابکلا که حتما باید شورایی اداره شود، بر این امور برنامه ریزی کنند. خوب، برای هر چیزی از سَمّ و شپشک دوا گرفته تا ریزترین مسائل روستا نشست و جلسه تشکیل می دهند، در این بخش چرا بی برنامه اند، یا کم برنامه اند، باید دقیق بررسی شود که آیا آدم های شایسته در این کار دعوت شده اند تا برنامه ریزی کنند و روحانیت را برای کلاس و درس و پند و اخلاق و فرهنگ فرابخوانند یا نه همینطور اوضاع به صورت اتفاقی پیش می رود؟ بگذرم که من هیچ دخیل در این امور نیستم.

6- گفتی معرفی روحانیون محل را به رُخ مان می کشی. نه جناب رنگین کمان گرامی. رُخ در شطرنج می کشند، من دارم این سربازان فکری و فضلای همین مرز و بوم را به نسل جوان آن هم به صورت فشرده می شناسانم. آنان خودشان هرگز هیچ توقعی ندارند. من خودم با ابتکار خودم وارد این عرصه شدم و الحمدُلله بسیار رضایت بخش است و مورد استقبال چشمگیر قرارگفته است. حال؛ از این که برخی هستند که اساسا" به عالِم دین و روحانیت کینه دارند، و چشم دیدنِ هیچ عمّامه به سری را ندارند، آنها هم قلیل اند در تعدادشان و هم منفی بافی های شان همیشه در روحیه ی شان جاری و ساری بوده و هست و خواهد بود و هرگر هم نمی خواهند بپذیرند.

7- نقش روحاتیت در دارابکلا نعمتی ست که برخی ها از آن بی خبرند. نعمت هایی که اگر کفران گردد، بلاها بر ما آویزان می گردد. شب را کسی درک می کند که روز کار کرده باشد و روز را کسی می فهمد که شب خوب به خود آسایش داده است. من مدافع روحانیت ام و شما هم خیلی مانوس و همراه با روحانیتی. از روحانیت نباید انتظار داشت بیاید در روستا در مورد سمّ پاشی نظر دهد. و یا بگردد کجای محل چه کسری هایی دارد و او همه چیز را حل و فصل کند. روحانی رفته چندین سال تفقّه کرده که دین را بشناساند و فضیلت ها و آرمان ها را یادمان دهد. پس تخصص و تقسیم شغل که می گویند یعنی چه؟ آری حاج حسین پیش به سوی توقّعات برحق از روحانیت و حمایت از عزت و عفت و عترت. پوزش ار این صراحت و ممنون به وجودت.» (منبع: دامنه داراب کلا. اینجا)

بازتاب سلسله بحث معرفی روحانیون دارابکلا

پست 2275 : به قلم یک دامنه خوان : «سلام جناب طالبی عزیز و بزرگوار. با معرفی روحانیون محل خیلی خوشحال شدم. واقعا جای تشکر دارد. توانستیم بعضی از این بزرگواران رو بهتر بشناسیم. کسانیکه زمانی همکلاسیمان بودند و بعد از اونموقع دیگه ندیدیمشون با زهم تشکر.»

پاسخ دامنه : به نام خدا. اول به شما سلام دارم جناب. سلامی از سرِ ارادت به نوع  گرایشی که در متن پیامت دیده می شود؛ گرایش به روحانیت. دوم خرسندم از بازتاب وسیع سلسله پست های معرفی روحانیون دارابکلا، خصوصا" در میان دل شما. من بنای فکری ام و چارچوبه ی عقیدتی سیاسی ام اسلام با روحانیت است نه اسلام منهای روحانیت.

منهاییون _که یعنی آنان که دین شناسی و دین ورزی را از آخوند و روحانیون منها و جدا می کنند_ کسانی اند که که شهید آیة الله مرتضی مطهری آنان را دسته ای منحرف دانسته اند. محکم بگویم که تفکیک اسلام از سیاست و تفکیک اسلام از روحانیت، عین تفکیک قرآن از عترت است. و هدفم از معرفی این صنف آگاه و زجرکشیده و بافضیلت آن است تا فضیلت های فراموش شده به همه ی ماها بازگردد. در آخر ممنونم از طبع لطیف تان به آخوند و تبعَیت تان از روحانیون. (منبع: دامنه داراب کلا. اینجا)

منبر و مردم

به قلم دامنه : به نام خدا. محرم و دلدادگی هایش، امشب آغاز می شود. در این باره بخشی از نگرش هایم را با عنوان منبر و مردم می نویسم.

با دو پیش فرض نگرشم را نگارش می کنم. یکی این که چند سال پیش در شرح حال مرحوم شیخ عباس قمی صاحب کتاب شریف مفاتیح الجنان، خواندم که بشدت مورد مواخذه ی پدرشان قرار گرفته بودند از این که چند منبرشان را در حرم امام رضا (ع)  بی مطالعه رفته بودند. زیرا پدرشان وی را از منبر بی مطالعه منع کرده بودند و چنین منبری را دَین و قرض به ذِمّه ی اوقات مردم می دانستند. دوم آن که منبر آن چنان محوریت و قداست داشت که در دوران گذشته وقتی شهری را در ایران می خواستند به  شهرستان تبدیل کنند، در آن شهر منبر نصب می کردند. با این دو پیش فرض تاریخی، می خواهم منبر و مردم را به مناسبت  فرارسیدن ماه محرم مورد توجه قرار دهم. مبحث  من مربوط است به محیط عزاداری محرم در دارابکلا:

1- با ستودن منبر و منبری های مطالعه گر، معتقدم روحانی و واعظ و سخنور تا پیش از فرارسیدن ماه محرم باید محل مورد تبلغ خود را مورد شناسایی قرار دهد. محیط شناسی کند. نیازهای فکری و معنوی شان را به تقریب بشناسد و بر اساس تاثیرات عینی و ذهنی مباحث خود را پیش ببرد. مردم را روح منبر بداند. شنونده را دارای قوه ی درک و دریافت و حق انتخاب فرض کند.

2- در مجالس عزای محرّم، آخرین و مهمترین برنامه ها منبر رفتن است. (منبع: دامنه داراب کلا. اینجا)

پیام همنوایی حجة الاسلام محمدجواد غلامی با پست مادرم سلام

پست 5081: به قلم حجة الاسلام محمدجواد غلامی 66. «به نام خدا، درود بر شما، دومین سالروز درگذشت مادر عزیز و گرامی تان را به جنابعالی و دیگر اخوان و اخوات تسلیت عرض می کنم و یاد پدر نیک خو، روحانی خوش خُلق مرحوم حاج شیخ علی اکبر طالبی دارابی را نیز گرامی می دارم.

شعر "سلام " از سروده های مرحوم دکتر افشین یداللهی را تقدیم می کنم به شما که در فراق و جدایی مادر به سوک نشسته ای...

(دامنه دارابکلا)


حجة الاسلام والمسلمین شیخ محمد جواد غلامی دارابی


سلام ای غروب غریبانه دل

سلام ای طلوع سحرگاه رفتن

سلام ای غم لحظه های جدایی

خدا حافظ ای شعر شبهای روشن

خدا حافظ ای همنشین همیشه

خدا حافظ ای داغ بر دل نشسته

تو تنها نمی مانی ای مانده بی من

تو را می سپارم به دلهای خسته

تو را می سپارم به مینای مهتاب

تو را می سپارم به دامان دریا

اگر شب نشینم اگر شب شکسته

تو را می سپارم به رویای فردا

به شب می سپارم تو را تا نسوزد

به دل می سپارم تو را تا نمیرد

خدا حافظ ای برگ بار دل من

خدا حافظ ای سایه سار همیشه

اگر سبز رفتی اگر زرد ماندم

خدا حافظ ای نو بهار همیشه


پاسخ دامنه: به نام خدا. سلام من هم به شما جناب شیخ محمدجواد، دوست کرام ما. از چند لحاظ ممنونم از همنوایی تان با پست 5080 من اینجا، با عنوان «مادرم سلام».


1- یادِ هم مادرم، هم پدرم را با واژگان برخاسته از درونت گرامی نمودی چرا که با خاندان ما بسیار آشنا بودی.


2- شعر سلام مرحوم دکتر افشین یداللهی را _که احسان خواجه امیری خیلی محزون و مانا خواند_ به آن متنم افزودی که بر من آهنگین شد و زمزمه کردم مصرع مصرع آن را.


3- و آخر این که نشان داده ای اساساً شأن مادر در پیشگاه شما والاست و بالا. سپاس بی انتها آقا.

مادرم سلام


به قلم دامنه



مزار دارابکلا. قبر مادرمان مُلازهرا آفاقی (فرزند مرحوم شیخ باقر آفاقی)، همسر مرحوم حاج شیخ علی اکبر طالبی دارابی


مادرم سلام. این پست 5080 دامنه است مادر محبوبم. با لَحن تو که قرآن می خواندی می گویم: بسم الله الرحمن الرحیم. کوتاه بگویم مادرم امروز که دومین سالگرد رحلت توست:


وقتی یوسف در 18 اسفند 1383 از میان مان با آن حادثۀ دلخراش و جگرسوز رفت، تو خیلی گریستی و آخ آخ نواختی و من به تو مادرِ همیشه مهربانم می گفتم غم یوسف دریایی از تلاطم در درونم ریخت.


دو سال بعد، وقتی پدر بسیارصمیمی مان در 26 دی 1385 به آخرت کوچ کرد، اشک های سنگین تو را بارها دیدیم. و باز به تو مادرِ همیشه رئوفم می گفتم غم رحلت پدر در مقایسه با غم فراقِ رفیق، اقیانوس های هستی ست به دریاها و دریاچه های گیتی. و غیاب پدر خیلی مرا فسُرد و ازم کاهید.


سه روز بعد از فوت پدر، در 29 دی 1385، عمۀ عزیزتر از جانِ مان حاجیه رضیه به ملکوت پرکشید، پروازی که بر او سبک بود و بر ما برادرزادگان او که دامن پروردِ بال گُستر مهربانش بودیم، سنگین و اشکین. عمه ای که برای مان عین پدر و مادر بود و وجودش منبع خیر. و تو مادرم بر او هم ناله و مویه کردی. و به تو مادر همیشه دوستِ من می گفتم سنگینی غم عمه عین غم باباست که هر دو دلدادۀ هم بودند و نمونۀ اعلای خواهر و برادر.


اما بیستم فروردین سال 1394 خودت ای مادر رنجدیده و زجرکشیده که مخزن بی انتهای مادری  و منبع عظیم محبت و عشق و مهرورزی بودی، در مقابل چشمان مان آرام آرام، جان به جان آفرین رحمان و رحیم تسلیم نمودی. دیگر این بار نبودی که به تو بگویم و در گوش ات نجوا نمایم که اما غم درگذشت مادر، نه در حدّ دریای غم یوسف، نه در میزان اقیانوس غم پدر، و نه به میزان سنگینی فوت عمه است، که بگویم بالاتر و عظیم تر کهکشانی از درد افتراق و جدایی و دوری ست رحلت مادر. و از آن روز که تو را در قبر منوّرت نهادیم تا به امروز و هر روز تا زمان فرارسیدن مرگِ من، اثرات غمِ عجیبِ دوری و مظلومی و مهربانی تو در پوست و خون و مغزِ استخوانم، قلبم را می سوزاند، می جیزاند، می تپاند، می رُباید، می کاهد و دلم را می خراشد و می خراشد و می خراشد...


مادر مادر مادر، تو دیگه کی بودی که وقتی رفتی تازه همه فهمیدیم چه نعمت و کوثر کثیری بودی که تمامی نداری. پایان نداری. خاتمه نداری. چون که به اَتمّ کلام، از خوبان مهربان بودی و اَنیس قرآن و شیعۀ محزون و دلسپردۀ عترت آن. پس مادرم سلام.

(دامنه دارابکلا)


تدفین مرحوم مادرم. پنج شنبه بیستم فروردین 1394. عکاس: محمد آهنگر دارابی. مدیر وبلاگ «چترم خداست». مزار روستای دارابکلا     تدفین مرحوم مادرم. پنج شنبه بیستم فروردین 1394. عکاس: ام البنین دارابکلایی. مزار روستای دارابکلا


تدفین مرحوم مادرمان مُلازهرا آفاقی دارابی، آموزگار قرآن. پنج شنبه بیستم فروردین 1394. عکاس عکس راست: محمد آهنگر دارابی. مدیر وبلاگ «چترم خداست». عکاس عکس چپ و زیر: ام البنین دارابکلایی. مزار روستای دارابکلا


تکفین و وداع مرحوم مادرمان. پنج شنبه بیستم فروردین 1394. عکاس: ام البنین دارابکلایی. غسّالخانۀ دارابکلا


تکفین و وداع با مرحوم مادرمان. پنج شنبه بیستم فروردین 1394. غسّالخانۀ دارابکلا


همۀ عکس ها در: اینجا


تکفین و وداع مرحوم مادرمان. پنج شنبه بیستم فروردین 1394. عکاس: ام البنین دارابکلایی. غسّالخانۀ دارابکلا

روی کُرسی یا روی لحاف و مُتّکا، به منبر تمرینی می رفتیم


به قلم دامنه


دامنه. سال 1358. دارابکلا سر سکوی ساختمان مرحوم رمضان طالبی دارابی جنب تکیۀ بالا


دامنه. 1358. دارابکلا


به نام خدای آفرینندۀ آدمی. در ادامۀ «آنچه بر دامنه گذشت» این را بگویم آن سال ها یعنی اواسط دهۀ پنجاه، توی اتاق مان، لباس پدر را می پوشیدیم، عمّامه اش را بازمی کردیم و خودمان آن را تا می کردیم و می بستیم، بر سرمی گذاشتیم و روی کُرسی یا روی لحاف و یا روی چند مُتّکا، به منبر تمرینی می رفتیم، سخنرانی می کردیم، مصیبت هم می خواندیم. هم من. هم دو اخوی دیگرم حیدر و باقر.


مرحوم مادر، هم گوش می کردند و هم لبخند می زدند و هم ایرادهای منبرمان را می گرفتند. او، به داستان واقعۀ حماسه آفرین کربلا و زندگانی انبیا (ع) تسلّط داشت و از بَر بود و بر مصائب حضرت زینب کبرا _سلام الله علیها_ خیلی اشک می ریخت. اما تا مرحوم پدر در خونه حضور داشت، جرأت نمی کردیم البَسه و اثاث شخصی اش را دست بزنیم چه برسد به این که بر تن بکنیم و منبر برویم! چون او اساساً بآسانی تن به شوخی با هیچ کس نمی داد، با آن که رحیم ترین پدر نسبت به فرزندان بود و ماها را بی حد در دل دوست می داشت ولی ... بقیه اینجا


(دامنه دارابکلا)


روحانیت و جمهوری اسلامی ایران


به قلم دامنه



به نام خدا. در ادامۀ بحث به مناسبت روز جمهوری اسلامی ایران، اینک بحث پنجم را مطرح می کنم:


بحث پنجم: روحانیت و جمهوری اسلامی ایران: پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی ایران، روحانیت اندک اندک وارد سیستم حکومتی شد؛ بطوری که هم اکنون پس از نزدیک 40 سال از عمر نظام، همچنان در مصدر قدرت اند و در همۀ سطوح نظام از بالا تا پایین حضور رسمی دارند. این کار هم حُسن دارد و هم عیب، که من چند نمونه را ذکر می کنم:


الف: مُحسّنات حضور روحانیت در قدرت سیاسی:


1- این که روحانیت هم مانند همۀ اقشار ملت، می تواند در حکومت نقش ایفا کند، یک نوع دوری از تبعض است. و نمی توان حق آنان را در این راه ضایع نمود و یا زیر سؤال برد.


2- این که برخی از امور سیاسی و حکومتی به گونه ای ست که حضور روحانیت در آن به عدالت نزدیک تر است.


3- این که در پاره ای مشاغل، حضور روحانیت ضروری و بلکه حتمی ست. مثل وزیر اطلاعات که به دلیل رعایت احکام شرعی و نظارت و اشراف حقوق شهروندی، باید فردی مجتهد و کاردان باشد.


4- نیز حضور روحانیت در قدرت سیاسی، نشان توجه به عدم جدایی دین از سیاست است که سال ها به غلط در اذهان دمیده شد که دین، جدا از سیاست است و مختص عبادت.


الف: معایب حضور روحانیت در قدرت سیاسی:


1- استقلال حوزه علمیه از دولت را مخدوش می سازد و روحانی را توجیه گر قدرت می کند. استقلال حوزه، از وجوه ممیّزۀ حوزۀ شیعه در طول تاریخ بوده است.


2- به شأن اصلی روحانی که بیان آزاد معارف و فهم دینی ست، لطمه می زند.


3- آنها را از درس و بحث و اجتهادات دینی، می اندازد.


4- سبب دنیازدگی روحانیت می شود.


5- مشاغل روحانیت در محیط های نظامی، گاه تفکر پادگانی را بر آنان تحمیل می کند و یا آنان را از بیان حقایق و روشنگری های مردمی، جدا می سازد و این آسیب بزرگی ست.


6- به روند مّلا شدن واقعی روحانیت آسیب می زند. (منظورم از مُلّا شدن، یعنی سواد و علم عمیق).


7- از اول هم قرار نبوده که روحانیت، درسخوانی حوزه را کنار بگذارد و امام جماعت ادارات، کارخانجات و احکام گویی دانشگاه و یا شاغل در انواع شغل های دولتی شود. روحانی قرار بوده که در دین، تفقّه پیدا کند و جامعه را دین ورزتر نماید و نسل جوان مبتلا به تشکیک ها و شبهات را از مَهلکه های شک و تهدیدات ضددینی یاری رساند.


8- برخی از روحانیون با رفتن به سمت قدرت سیاسی، اساساً زیّ طلبگی شان را فراموش کردند و مانند غیرروحانیان زندگی می کنند و در میان مردم نیز از اعتبار معنوی ساقط شدند.


9- روحانی طبیت حاذقِ روح و فکر مردم است، اما وقتی به قدرت و شغل و پول درآوردن چسبید، این صَبغه از وی رنگ می بازد و مردم از توانایی هایی معرفتی و دینی وی محروم می گردند. اعبتار روحانی به قوه ی تعلیم اوست. روحانی، معلم مردم است و مبلغ اسلام و سرباز امام زمان (عجّ)، پس نباید از این شئوون اصلی خود فاصله بگیرد.


10- و آخر این که برخی از روحانیون اساساً حوزه را کنار گذاشتند و تمام وقت چسببده اند به قدرت و دنیا و شغل و نان و آب و نوا. و با آن که به جاه و مقام و کرسی وعظ و درس رسیده اند باز نیز از گرفتن شهریۀ حوزه (وجوهات شرعیه) ابائی ندارند. بگذزم. تمام.


(دامنه دارابکلا)


زندگینامۀ دامنه قسمت 27


به قلم دامنه


به نام خدای آفرینندۀ آدمی. در ادامۀ «آنچه بر دامنه گذشت»، می پردازم به اولین مسافرتم به قم. و آن تصمیمی بود که پدرم و حاج آقاعلی شفیعی (شوهرعمه ام) گرفته بودند. آن دو که در کنار هم، هم رفیق بودند و هم فامیل؛ و نیز پدرم به درخواست پدرِ حاج آقاعلی در دعانویسی کمک کارشان شده بودند، آن روزها بر این نظر رسیده بودند که هر سال در نوروز، دو خانوادۀ به صورت جمعی و دربستی به قم بروند. ما ذوق زده ترین روزهای خوش مان را با همان تصمیم قشنگ شان و عملی کردن جدّی آن، به مدت شش هفت سال پی در پی، تجربه کردیم.



دامنه. سال 1356. عکاسی ساری


از نوروز سال 1355 تا نوروز سال 1361، دو خانوادۀ ما و آنها هر سال با ماشین سید اسحاق حاتمی و یا با ماشین سید حسین شفیعی (حاج سید کاظم) به قم می آمدیم و دو هفته تعطیلات را کامل در قم بودیم.


هم پدرم و هم حاج آقاعلی شفیعی _که هر دو خود از روحانیان قدیمی محل بودند و در قم طلبگی خوانده بودند_ فرزندان شان را به طلبگی فرستاده بودند و هر دو روحانی شده بودند و در قم مقیم بودند.


آق شفیع فرزند حاج آقاعلی که مدتی در حوزۀ نجف بود، به دلیل اخراج ایرانی ها از عراق، به قم بازگشته بود. شیخ وحدت هم که در قیام طلاب در 17 خرداد 13544 در فیضیه دستگیر، زندانی و  سپس فراری شده بود، به صورت مخفی و پوششی (گاه در مشهد و گاهی در قم) زندگی می کرد. و ما در نوروز سال 1355 که به قم آمده بودیم، این شیوه مخفی با لباس مبدل غیرروحانی وی را لمس کرده بودیم.


من همان سال بود که در کتابخانه اش رُمان سیاسی «خرمگس» را دیده و تورُّقش کرده بودم؛ ولی هیچ از آن نفهمیده بودم؛ حتی در تلفظ عنوانِ خرمگس، هم غلط می خواندم. یعنی می خواندم خرَم گِس! چون با آن سنّ نوجوانی تصوّرم این بوده که کتاب که نباید نامش مگس! یا خرمگس! باشد.


بر هر حال، بعدها که بزرگ تر شدم و با آثار سقرط حکیم آشنا، دریافتم او هم در آن عصر باستان، برای رسیدن به وضع مطلوب و مبارزه با وضع موجود جامعه ی خود، خود را «خرمگس» می خواند. مثل نام همینِ رُمان. یعنی سقراط، کارش را بیدارکردن خُفتگان می دانست. منِ دامنه، نمی دانم آیا او یعنی سقراط با وِزوز در گوش جوانان، بیدارگری می کرده یا با گاز و نیش بر شاهان! (در اینجا زندگینامۀ دامنه هم منتشر می شود). 


(دامنه دارابکلا)


هجرت تبلیغی روحانیون

پست 427 : به قلم دامنه : به نام خدا. با آمدن ماه محرّم الحرام همه ی آحاد ملت ایران بی استثناء، در تاب و تپش عاشقانه است. و عشق حسین (ع) کسی را راکد و خمود و بی رغبت نمی گذارد. از این میان صنفی هم هستند که از فردای عاشورای سال شصت و یک هجری به این سو، به امر ائمه ی اطهار علیهم السلام فرهنگ سیاسی دینی حضرت سیدالشهداء را با همراهی و همدلی مردم زنده نگه داشتند.

اینان روحانیان وارسته ای بوده و هستند که با منبر و محراب نگذاشتند ملت مسلمان و همه ی عشق بازان به سالار شهیدان و سرور آزادگان جهان حضرت امام حسین (ع)، از این اقیانوس بی کران بی جرعه بمانند.

در دارابکلا نیز در طول چندین سال گذشته، تعداد زیادی از عالمان دینی به این سفر بسیار سخت و مسوولیت آفرین و آگاهی بخش تبلیغی با رغبت و طوع و عشق تن دادند و  از دیار و کنار زن و فرزندشان کوچیدند و به جایی جایی ایران عزیز رفتند و سهم بزرگی در احیای محرم و رمضان ایفاء کردند. بر درگذشتان روحانی صلوات و تمنّای رحمت و بر حاضران روحانی نیز سلام می فرستیم.

هم اینک نیز برخی از این بزرگواران محل به شهرهای مختلف هجرت کردند و برای زنده نگه داری محرم با مردم شهر و روستاها الیف و انیس شده اند . خدا قوت روحانیت وارسته و آزاداندیش و حُرّ و مردمی.

دو عکس زیر را یک ماه پیش برای همین مناسبت ماه محرم از منطقه ی شهید صدوقی قم گرفتم. اولی مرکز تربیت این عزیزان است و دومی مکانی ست که فقط لباس روحانیت را می دوزد و می فروشد. نیک می دانید که لباس روحانی در طول سال برای ماه های 12 گانه به فراخور فصل، هفت تکّه است که در تابلوی عکس دوم مشخص است. (منبع: دامنۀ دارابکلا: اینجا)


حوزۀ علمیۀ شهید آیة الله صدوقی قم

عبا فروشی روحانیون در قم. خیابان بیست متری فجر. عکاس: دامنه

داند او خاصیت هر جوهری


دامنهٔ کویر2، کویریات دامنه قسمت 108


داند او خاصیت هر جوهری

در بیانِ جوهرِ خود چون خری

که همی‌ دانم یَجوز و لایَجوز

خود ندانی تو یجوزی یا عَجوز

این روا و آن ناروا دانی ولیک

تو روا یا ناروایی بین تو نیک

قیمت هر کاله می‌دانی که چیست

قیمت خود را ندانی احمقی ست

سَعدها و نَحسها دانسته‌ای

ننگری سَعدی تو یا ناشسته‌ای

جان جمله علم ها اینست این

که بدانی من کیَم در یَومِ دین

آن اصولِ دین بدانستی ولیک

بنگر اندر اصل خود گر هست نیک

(مثنوی مولوی، دفتر سوم، بیت 2649 تا 2655)


دامنه : اشارۀ مولوی به انسان هایی ست که با آن که مدعی اند خیلی می داننداما به خود و خویشتن خود غفلت دارند.



دامنه. قم. منزل. شب 28 اسفند 1395. عکاس: عارف. بقیه اینجا


===========


من در بخش هایی از زندگانی ام، با وبلاگ هایم «دامنۀ دارابکلا» و «آلبوم دامنۀ دارابکلا» و ... برای دامنه خوانان شریف پست های متعددی به اشتراک گذاشته ام و اینک چیزی نمانده که سال 1395 را نیز طی کنم و به درکِ حلول سال جدید 1396 برسم. ان شاء الله دامنه خوانان شریف، در سلامت باشند و سال آیندۀ خورشیدی را، باز هم به دور خورشید بگردند و جَبهۀ خویش را بر سجدۀ ستایش و سپاس خدا سائش دهند و سلامت و معنویت بیابند. ایام خوب خدا همآره مستدام.


(دامنه دارابکلا)



حمیدرضا طالبی دارابی که عکس های متنوع روستای دارابکلا  را برای دامنه ارسال می کند


دامنه، دامنه نویسان و عکاسان دامنه


پست 4866 : به قلم دامنه


به نام خدا


در آستانۀ سررسیدن سال 1395 و دررسیدن سال 1396


سپاس می گذارم:


از


دامنه نویسان ارجمند و شرافتمند که بر من سِمت استادی دارند


و از عکاسان خردمند و هوشمند دامنه.


هم نویسندگان دامنه و هم عکاسان دامنه،


دامنه را در محتوا، مشاوره ها، متن ها و نقدها و عکس ها و دلسوزی ها


هرگز تنها نگذاشته اند


و با متن های فاخر و عکس های جذّاب طبیعت و مناسبت


دامنه خوانان شریف را مورد لطف قرار دادند.


از حُجج اسلام روحانیون گرامی:


        


مالک رجبی. محمد جواد غلامی.  علی اکبر دارابکلایی. سید محمد شفیعی مشهد


و از جنابان:


          


از حمیدرضا طالبی. مهندس محمد عبدی .حاج علی میرزا چلویی

 


از رنگین کمان رمضانی که داره دامنه و پسرانم را در وبلاگ می بینه


      


و از تقی آهنگر (حاج باقرموسی) و نیز از پسرم عاصم


و همچنین از همۀ دامنه خوانان شریف، ممنونم



(دامنه دارابکلا)


پاسخ حجة الاسلام محمدجواد غلامی به دامنه و جوابیۀ دامنه


به قلم حجة الاسلام محمدجواد غلامی دارابی



                                                             


«درود بر شما. با احترام و عرض ادب حضور دامنه و بینندگان فهیم دامنه، پیرامون مطلب «دامنه فقط یک نکته را از سر خیرخواهی بگوید»پست 4838 اینجا، مطلبی را تقدیم می کنم.


اولا: در دانشگاه کمتر از لقب دکتر برا اساتید روحانی استفاده می شود بلکه فراوان با کلمه(حاج اقا) خطاب می شوند. اساسا" چه ایرادی دارد کسی که دکترا دارد "دکتر" بگیم ؟مگه مهندسی که در رشته ای دکترا بگیرد به او دکتر اطلاق نمی شود؟ ضمن اینکه بسیاری از طلاب هم زمان در حوزه و دانشگاه تحصیل کردن و مدرک دانشگاهی و حوزوی دارند.


ثانیا: فقط دروس عموی نیست که دانشجو اجبار به گذراندن آن باشد، آیا دانشجو ملزم به گذراندن دروس تخصصی نیست؟ در برخی ازدانشگاه ها از جمله دانشگاهی که حقیر مشغول به خدمت هستم( دانشگاه هنر تهران) درس زبان انگیسی جز دروس عمومی به حساب می آید.


ثالثا: مدارک علمی حوزه با تایید شورای عالی انقلاب فرهنگی صادر می شود، مگه مدارک دانشگاهی در دیگر دانشگاه تایید و معادله سازی نمی شود. آمار می گوید: بیشترین مشتریان زبان های خارجی(انگلیسی، فرانسه، عربی، اسپانولی و... طلاب موفق حوزه علمیه هستند.


رابعا:  آیه نفر نمی خواهد بگوید که بعد از تفقه در دین انذار منحصر در روستا ،بخش، شهر و ... است . بلکه امروز دانشگاه مهمترین بستر برای روحانیت جهت تبلیغ دین و مباحث علمی است.»


پاسخ دامنه به حجة الاسلام محمدجواد غلامی


به نام خدا. سلام من هم به شما جناب شیخ محمد جواد، دوست فاضل و گرانقدر ما. ضمن استقبال از نقد بی تعارف شما بر نوشته ی دامنه، چند نکته را در جوابیه جهت تنویر و تصریح می افزایم:


1- این گونه عناوین و القاب دانشگاهی، بنُدرت در کشورهای دیگر جهان، کاربرد دارد. این فقط در ایران است، زیاد مرسوم شده است و برای عده ای موجب فخرفروشی و ارتزاق های متعدد گردیده است.


2- منظورم این بوده، مگر عنوان های آیة الله و حجة الاسلام در مقام مقایسه، کمتر از پیشوند دکتری ست، که متاسّفانه برخی ها در سطوح مختلف و در جای جای ایران، در پی کسب این عناوین اند و تبلیغ این روحیات؟


3- استاد دانشگاه به کسی اطلاق می شود که... بقیه در اینجا


(دامنه دارابکلا)


انجمن حجّتیۀ روستای دارابکلا


به قلم دامنه



به نام خدا. دارابکلا و تاریخ (32). در سی و دومین قسمت تاریخ سیاسی دارابکلا، انجمن حجّتیۀ روستای دارابکلا را می نویسم.


آن سال های دورتر که هنوز نسل دهۀ چهل محل، پا نگرفته بود، جمعی از متدینین دارابکلا _که در آن یک روحانی شاخص هم حضوری رهبری کننده داشت و به هدایت ها می پرداخت_ انجمن حجّتیۀ روستای دارابکلا را تشکیل داده بودند و گاه آن را «حجّتیۀ مهدویه» می خوانند.


آن ها، با حضور آن روحانی محترم، در جلسات قرآن در درون مسجد جامع دارابکلا _و شاید گاهی هم در خونۀ افراد و اعضاء_ شرکت می جُستند و به .... بقیه در اینجا




(دامنه دارابکلا)


آسیب ها و آفاتی که روحانیت را تهدید می کند


پست 4838 : مباحث دینی3 قسمت 237



متن نقلی : «در سال های اخیر از سوی مراجع عظام تقلید و بسیاری از بزرگان تاکیدات، انتقادات یا هشدارهایی نسبت به طلاب در زمینه های مختلف از جمله سطح علمی، زیست و ورود آنها به سمت های اجرایی به گوش می رسد؛ تاکیداتی که روز به روز بیشتر می شود و شاید بتوان گفت از حالت توصیه پدرانه خارج شده و رنگی انتقادی و هشداری گرفته است؛ شفقنا این مسایل را با طلاب جوانی که در بطن حوزه بوده و هستند به بحث گذاشت و محوریت پرسش های خود را تاکیدات مراجع عظام تقلید و بزرگان قرار داد تا علت مشکلاتی که بزرگان حوزه به آن اشاره می کنند، از زبان طلاب هم شنیده شود.

سیدمرتضی شجاعی سخنران و مدرس حوزه، شیخ عبدالحسین مجاهد، سخنران و مدرس حوزه و احسان مقدسیان از طلاب جوان در این نشست به نکات مهمی اشاره کردند و گفتند:


اشتباه ترین جمله برای یک طلبه این است که بگوید درس من تمام شده است، مراجع عظام می گویند حال که سطوح را خواندید و برای تبلیغ به کشور، شهر یا روستا رفتید، از کسب علم جدا نشوید؛ انتقادی که ما نسبت به برخی از آقایان که به سمت هایی اجرایی رفتند، داریم به همین دلیل است، این آقایان متاسفانه از کسب علم جدا شدند، از استاد اخلاق دیدن جدا شدند، طلبه از این دو نباید جدا شود، حال مصداقش چه تعلیم باشد، چه تعلم؛ بسیاری از بزرگان ما مانند حضرت آیت الله وحید خراسانی با وجود اینکه پا به سن گذاشتند، اما همچنان درس می دهند و با شاگردان خودشان در ارتباط هستند، این اهمیت علم آموزی را نشان می دهد... (متن مفصّل در منبع: شفقنا: اینجا)


دامنه فقط یک نکته را از سر خیرخواهی بگوید : 


به نام خدا. با تأسُّف فراوان باید بگویم برای  برخی از روحانیون و طلاب، القاب و عناوین حوزه دیگر کفاف نمی کند و بسیار خوش می دارند که دکتر خطاب شوند و استاد دانشگاه. حال آن که، در دانشگاه مثلاً مربی درس عمومی تاریخ اسلام است؛ که دانشجو اجبار گردیده، آن را بگذراند. یا سطوح دورس حوزوی را طی کرده، طبق نظام آموزشی حوزه، به او معادل مدارک دانشگاهی داده اند؛ در حالی که چنین افرادی حتی یک ذرّه هم زبان انگلیسی بلد نیستند و در دانشگاه هم درس نخواننده و در کنکور به رقابت برنخاسته اند، خیلی خوش می دارند که در افّواه عامه، دکتر محسوب باشند تا آیة الله و حجة الاسلام. والمسلمین، پیشکش. آیۀ نفر (به سکون فاء) سورۀ توبه از طلبه چی می خواست و چی شد. خدا به داد برسد.


(دامنه دارابکلا)


قبور پدر و مادرم و مرحوم حجة الاسلام سیدباقر سجادی در مزار دارابکلا


پست 4788


ارسالی جناب یک دوست به تلگرام دامنه


سلام می کنم به پدر و مادرم و مرحوم حجة الاسلام سیدباقر سجادی


غروب پنجشنبه 19 اسفند 1395 اخوی ام دکتر شیخ باقر و سید محمد سجادی


(دامنه دارابکلا)


      

نشست های مطالعاتی در روستای دارابکلا


آثار دامنه



پژوهش ها، مقالات و یادداشت ها. قسمت 49



این گونه نشست ها را مدیون و قدردان فرهنگ سازی روحانیت دارابکلا هستیم


      


نمونه هایی از یادمان «نشست های مطالعاتی در روستای دارابکلا» که شب های جمعه به نوبت در منازل رفقا برگزار می کردیم. یاد روانشاد یوسف رزاقی به خیر که امضاها و صورتجلسات  به خط او در این نوع اسناد خاطره انگیر از بایگانی های شخصی دامنه دل را هم آرام می کند و هم به سمت قبر او متمایل. 18 اسفند 1395 سیزدهمین سال فراق غم انگیر یوسف رزاقی ست


(دامنه دارابکلا)


دامنه چه برداشت هایی از مباحث حجة الاسلام علی اکبر دارابکلایی دارد؟


به قلم دامنه



به نام خدا. در روزهای متوالی گذشته، طی چندین پست، مباحث جناب حجة الاسلام والمسلمین علی اکبر دارابکلایی که در سلسله مباحث «علی اکبر دارابکلایی» منتشر می شود، ارائه شد. دیشب جناب ایشان طی ارسال پیامی وعده کردند مباحث جدیدی را بزودی ارسال خواهند نمود. که من در همین فرصت از ایشان تشکر وافر می کنم. اما بعد، من چه برداشتی از مباحث ایشان دارم؟


1- من نیز مانند دوست گرانمایه و دانشمند خستگی ناپذیر و همیشه در صحنه ام، جناب مهندس محمد عبدی سنه کوهی از مجموعه نوشته های دینی، اخلاقی و تربیتی جناب دارابکلایی نه فقط بهره که لذّت معنوی می برم.


2- مطالب چندین قسمتی گذشته ی ایشان، با دو متن موضوعی مجزّا و مبتلابه جامعه، به چند علت توجه ی مرا جلب کرده بود، هم شیوا تدوین شده بود، هم مبتنی بر استدلالت عقلی بود، هم مستند به آیات قرآن بود، و هم آغشته به روایات مسلّم بود. همین موجب شده بود که خوانندگان به آن خیره شوند و به شوق بخوانند.



3- در برخی از مسائل که جنبه های سیاسی تر می یافت، البته، نویسندۀ محترم به دلائل اقتضائاتی که بدان ملتزم است، نتوانستند حقِّ مطلب را به اَتمّ و اکمل، اَداء نمایند. که من این قیود و مقیّدات وی را بخوبی درک می کنم.


4- متن های وی، همگی شایستۀ خواندن و نگریستن و قدردانی بود؛ خصوصاً در ارجاعات، بسیار عالی ظاهر شدند . هرچند در پاره ای از مقدمات بحث ها، مانند واژه شناسی و معانی معنوی و اصطلاحی آن، که طبق اصول پژوهش دست به برداشت آزاد از منابع زده اند، ارجاعات را نادیده گرفته اند که من این ضعف متدلوژیکی را، در برابر آن همه کمال و پختگی بحث ها، نادیدنی می دانم ولی روا هم ندانسته ام که همین نقص اندک را در این نوشته ام به ایشان منتقل نکنم.


5- هر چند من تمام بحث های ایشان را با دقت و اشتیاق، نه خوانده؛ که مطالعه ی عمیق کردم؛ اما اعتراف می کنم مطالب آنقدر ایدئال بود که اغلب جا به دلیل این که شخصاً نتوانستم به آن مُحسنّات آراسته باشم، افسوس خورده ام و حِرمان یافته ام. ان شاء الله خدا ما را در ایده و عقیده و عمل، مُعین باشد.


6- به رسم اخلاق دینی و انسانی از زحمات جناب حجة الاسلام والمسلمین علی اکبر دارابکلایی، روحانی گرانقدر و محقق و صاحب کُرسی درس و منبر وعظ بسیار ممنونم که دامنه را در پیشبرد مباحث دینی و اخلاقی یاری می دهند. خدا نگه دار و پوزش و اعتذار.


(دامنه دارابکلا)


نشست هفتگی قرآن در دارابکلا در دهۀ شصت


به قلم دامنه



به نام خدا. به یاد روانشاد یوسف رزاقی، که 18 اسفند 1395  سیزدهمین سال درگذشت غم انگیزش است، طی چند روز، بخشی های از اسناد قابل انتشار از بایگانی های شخصی دامنه را در سلسله آثار دامنه. (پژوهش ها، مقالات و یادداشت ها. قسمت 45) و سلسله مباحث یوسف رزاقی (13) پست می کنم. ما مدیون و قدردانِ فرهنگ سازی روحانیت دارابکلا هستیم.


اینک اولین سند که نشانگر حضور شائقانه یوسف در نشست ها و جلسات علمی و قرآنی و اندیشه ای و سیاسی بود:



عکس صورتجلسۀ «نشست هفتگی قرآن» مان به دستخط روانشاد یوسف رزاقی. در 9 شهریور 1368 (از بایگانی های شخصی دامنه). عکاس از سند: دامنه



در آن سالهای دهۀ 60، یکی از جلسات متنوع و چندگانۀ ما، قرآن بود که نُه محور داشت کهیوسف با خط خودش، محور دهم را افزود و تصویب شد و یعنی افزودن عبارت خودِ یوسف با این عنوان: «سخن رهبر عزیز انقلاب» که این عیناً در عکس دیده می شود


(دامنه دارابکلا)


گپ و گفت شیخ مالک و دامنه

پست 4519 : به قلم حجة الاسلام مالک رجبی دارابی 58. «سلام جناب آقاابراهیم. در راستای پست 4509 اینجا، شما در عین حال که خیلی لطف دارید، خیلی تواضع هم دارید از این جهت نفس خودتان را به زمین می کوبید تا خللی در احوالات عرفانی شما و بزرگی شما وارد نشود.


معمولاً شخصیتهای بزرگ به نفس خودشان نهیب می زنند و از خودشان هیچ وقت تعریف نمی کنند. تا این نفس سرکش و پدرسوخته انسان را بسوی تکبر و غرور و هوا و هوسها و تمایلات نفسانی سوق ندهد.


در هر صورت شما جناب آقا ابراهیم هم دروس حوزه را حتی المقدور مطالعه داری و استاد دانشگاه بودی و از همه بالاتر نویسنده بسیار با مهارت و موفقی هستی. و بنده از نوشته های شما خیلی چیز ها یاد گرفتم و هر جا لازم شود استفاده می کنم. شَکَّرَ اللهُ مَساعیکم. ارادتمند مالک رجبی دارابی.»


 نامۀ دامنه به شیخ مالک : به نام خدا. سلام من هم به شما دوست فاضل و پاک سیرتم جناب آشیخ مالک ارجمند ما. لطف آدمها به انسان ها یک فرهنگ دیرین بشری ست و لطف شما به من، از همین روحیه ی بالا برمی خیزد.  شما از روحانیونی بامَرام و بامروّتی هستی که من به درستی و راستی و رادمردی ات گواهی می دهم.


طلبه یعنی کسی که دست از طلب برنمی دارد تا عمر در پی افزودن خود است. من به یُمن این دوستی و یاریگری و رفاقت مان، این آیۀ «عالین» (75 سورۀ مبارکۀ ص) را هدیۀ شما می کنم چرا که خوب، خاکی بودن و تواضع را بلدی و بدان عاملی. و نیک می دانی که اَبعدِ چیزها به یک روحانی و طلبۀ دینی تکبّر و فرعونیت و ربوبیت پنداری ست.


شما خود جناب شیخ مالک در مکتب امام صادق (ع) از «عالین» بلندمرتبه ها _که مصداق اَتمّش ائمه ی اطهار (ع) اند_ پیروی و تبعیت می کنی و در تابعیتِ تالی تِلوّ های معصومین (ع) هستی. این آیه را من و شما و هر کس که با قرآن به قول امام علی (ع) رفیق و همنشین است و با آن اُنس دارد، خوب درک می کند:


قَالَ یَا إِبْلِیسُ مَا مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِیَدَیَّ أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعَالِینَ. «فرمود اى ابلیس چه چیز تو را مانع شد که براى چیزى که به دستان قدرت خویش خلق کردم سجده آورى آیا تکبُّر نمودى یا از [جمله] بلندمرتبه هایی»


من آنچه در بارۀ من نوشتی را نشانِ تواضع شما می دانم و خودم را که بارها و بارها گفته ام پرِ کاهی بیش نمی دانم. و من اساساً روحانیت را پیشرَوان، پیشبَران و پیشوایان خودم می دانم و شاگردشان هستم؛ روحانیتی که حداقل سه شرط در آن بدرستی جمع باشد: دنیانازدگی، آزاداندیشی_آگاهی و وارستگی. خدا نگه دار شیخ مالک ما.


(دامنه دارابکلا)