روحانیت داراب‌کلا

شرح حال و موضوعات مرتبط ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

روحانیت داراب‌کلا

شرح حال و موضوعات مرتبط ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

بحث نظری میان دامنه و حجة الاسلام سیدحسین شفیعی دارابی

پست 647 : به قلم دامنه : به نام خدا. دامنه از لحظات پیش بر روی رایانه ی منزلش با رویت دل و عقل و مصلحت و اقتضائات و ضرورت جواب و احیای جدی و بی تعارف تضارب آراء، مشغول تهیه ی پاسخ به جناب حجت الاسلام والسلمین آق سیدحسین شفیعی دارابی استاد محترم حوزه و دانشگاه که در ادامه ی متن، فقط  «یک روحانی» خطاب می شود، می باشد. منتظر بمانید. ابتدا قسمت های منتشرشده ی متن یک روحانی در قله بصیرت:  قسمت اول: بنام خدای علیم و بصیر و دوستدار هر طالب بصیرت؛ سلام به جناب دامنه، سلام به همة کامنت گذاران در دامنه؛ به ویژه کامنت گذارانیکه با نیّت خیر خواهیشان، پیشنهادات مثبتی را مطرح نموده اند؛ و سلام به اصحاب وبلاگ دارابکلا قلّة بصیرت. سالروز شکوهمند انقلاب اسلامی را به همة دوستدارانش تبریک عرض می کنم.


حجة الاسلام والسلمین سیدحسین شفیعی دارابی


روز تشییع آیت الله سیدرضی شفیعی دارابی. نفر وسط حجة الاسلام سیدحسین شفیعی. عکاس:مجتبی آهنگر

آغاز سخن: جناب دامنه، چند روز و شبی بود که به جهت فشرده گی برنامه های آموزشی و غیره فرصت نکرده بودم به وبلاگ های دارابکلا؛ از جمله به دو وبلاگ دامنه و دارابکلا قلّة بصیرت سری بزنم؛ امّا شب 22 بهمن، پس از بازگشت (حدود ساعت 5/ 10) از مجلس جشن عروسی آقا پسر یکی از دوستان و آشنایان مشترکمان به منزل، توفیق یافتم به وبلاگ های مذکور روی آرم؛ همة پست ها و کامنت های جدید موجود در آن دو را مطالعه نموده و از مفاد آنها مطّلع شدم؛ هم خوشحال شدم و هم ناراحت؛ خوشحال از اینکه، فضای مجازی دارابکلا، تقریبا از تک صدائی خارج شده و به صورت جدّی، به عرصة تضارب آراء تبدیل شده است؛ بنده معتقدم: ممکن است در این مدّت، اشتباهاتی از هر دو طرف صورت پذیرفته باشد، ولی می توان با حسن نیّت (که خوشبختانه در هردو طرف وجود دارد)، این عرصه را به درستی مدیریّت نمود، و به جای پریدن به یکدیگر و چنگ زدن به صورت هم، بر معرفت و بصیرت یکدیگر و دیگران افزود؛ و این نتیجه، دست یافتنی است؛ امّا ناراحتم، چون دیدم: متأسّفانه از هر دو سوی، برخوردهای افراطی و اهانت آمیزی غیر منتظره رخ داده است؛ حتّی نسبت به کسانی که روحشان از این مطالب مطّلع نیست، و آنان بسیاری از کامنت گذاران را هم نمی شناسند؛ ضمنا از خواندن قصّة فرجام بسیار بد «امیر زهتابچی» در پست مربوطه، نیز ناراحت شدم؛ همانگونه که برادر بزرگوارتان شدیدا از این ماجرای پردرد و غصّه، به حق ناراحت شد؛ که این احساس ناراحتی خود ریشه در سیرة امیر مؤمنان علیه السّلام دارد؛ چه آنکه آن بزرگوار، پس از کشته شدن طلحه و زبیر در جنگ جمل (که سالها در کنار نبیّ اکرم صلوات الله علیه برای نشر اسلام عزیز جنگیدند)، بسیار غمگین و ناراحت شد که چرا چنین؟؛ و ظاهرا پس از حضور در کنار جسدشان، بر این بد فرجامیشان بسیار هم گریست؛

  

تبیین هدف از تدوین این نگاشته و ارسال آن: جناب دامنه و همة کامنت گذاران محترمِ معترضْ به برخی از کامنت های وبلاگ دارابکلا قلّة بصیرت، خدا خود شاهد است که اینجانب، این نوشته را به جهت ترس و یا متأثّر شدن از برخی بی مهری ها و کم لطفی ها برآمدة از نوشته های برخی از اشخاص، نمی نویسم (؛ چه آنکه باورم این است: «آنکس را که حساب پاک است، چه باک است)؛ و نیز به این جهت نمی نویسم که افکار و آراء خویش را بر شما تحمیل کنم (؛ چون به لطف الهی شما ها، هم عاقلید، و هم برخوردار از قدرت تشخیص و انتخاب؛ و باورم این است که : «صلاح مملکت خویش را خسروان دانند»)؛ بلکه هدفم از این اقدام، اطّلاع رسانی و خیر خواهی است و برای اینکه اتمام حجّتی کرده باشم در جهت کنار گذاشتن سوء ظنّ هائی که ممکن است برخی از افراد نسبت به بنده پیدا کرده باشند، و خیال می کنند که مطالب انتقادی علیه دامنه ویا... (با نام هم محلّی و یا...) در وبلاگ دارابکلا قلّة بصیرت را بنده نوشته ام، و یا آن ها به هدایت و مشورت با بنده نوشته شده اند؛ و یا بنده با نویسنده و یا نویسندگان آن مطالب آشنا هستم؛ و یا...؛


خلاصه سخن اینکه: جناب دامنه و همة دوستان محترم و مدافعان ایشان، به صراحت اعلام میدارم: هدف بنده از نوشتن این جملات (که اکنون با همة مشکلات کاری و ضیق وقتم دارم آن ها را می نویسم)، این است که کسی در سرای قیامت نگوید: فلانی، اگر غیر این بود که ما در ذهنمان داشتیم، پس چرا اطّلاع رسانی نکرده ای تا ما از سوء ظنّ نسبت به شما بیرون بیائیم و مرتکب این گناه بزرگ نشویم؛ بدین جهت از همین الآن اعلام میدارم: همة کسانیکه که تاکنون دچار این خصلت زشت نسبت به اینجانب شده اند را بخشیدم؛ ولی پس از این اطّلاع رسانی، ادامة آن را از هیچکس نمی بخشم؛ تقاضایم این است هر مطلبی را که در مورد بنده می شنوید و یا در ذهنتان خطور می کند، از شخص بنده به پرسید ( تلفن همراه: 09122520345 )؛ و یا هروقت به محلّ آمدم، به صورت شفاهی از خودم به پرسید؛ امید وارم این تذکّر را جدّی تلقّی کنید (؛من آنچه شرط بلاغ است با تو می‌گویم/ تو خواه از سخنم پندگیر و خواه ملال)؛


چند تذکّر:


1- جناب دامنه، بنده ضمن منتقد بودن نسبت به برخی از نوشته هایتان در دامنه و غیره،هیچگاه نقاط مثبت در سایر نوشته هایت را نادیده نمی گیرم؛ از جمله: سفر نامة عتبات عالیات را؛ جهت اطّلاع بیشتر عرض می کنم: قطعا جنابعالی و دوستان ارجمندتان خبر ندارید؛ ولی بدانید: وقتی که بنده آن نوشتة زیبایت را که در نقد نوشته های برخی از افراد در مورد مسئلة حجاب (؛به ویژه در مورد حجاب بانوان دارابکلا) نگاشته بودید را خواندم، به برخی از دوستان مشترکمان گفتم: جناب دامنه، بسیار خوب و منطقی پاسخ داد، و قطعا مأجور خواهد بود؛ حتّی با وجود پاره ای از اشکالات، نوشتن سرگذشت شیخ وحدت را نیز نقطة مثبت میدانم، و بر اطّلاعاتم نسبت به فعالیتهای مثبتش در دورة انقلاب و...افزوده گشت؛ به هرحال، به جهت اقدام مثبتتان در برخی از این نوشتها، برای چندمین بار، تشکّر می کنم؛ چه آنکه امام هشتم علیه السّلام فرمود: «مَنْ لَمْ‏ یَشْکُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ لَمْ یَشْکُرِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ» (صدوق، عیون أخبار الرّضا علیه السّلام / ج‏2 / 24 /ح2/ ب31)؛


2- بنده ممکن است همانند برخی از افراد محلّ، انتقاد و یا انتقاداتی به برخی از نوشته های جنابعالی و یا برخی از دوستان محترمتان داشته باشم؛ ولی از روز اوّلی که بنده با نام مستعار «محسن دارابی» مطالبی را نوشته ام، سعیم بر این بوده و می باشد که با ادبیّات دینی و به شیوة منطقی، انتقاداتم را مطرح کنم و بنویسم؛ مطمئنم اگر بدون حبّ و بغض شخصی، نوشته هایم را خوانده باشید، به این پایبندی حقیر، صحّه خواهید گذاشت (؛البته ممکن است در برخی از موارد به صورت ناخواسته، دچار لغزش شده باشم؛ که هم اکنون عذر خواهی می کنم)؛


3- خدا شاهد و گواه است، بنده تا این لحظه نمیدانم کامنت گذاران منتقد دامنه و دوستان دامنه در وبلاگ داربکلا قلّة بصیرت (که با نام های: هم محلّی، بیان آزادی، پروانة آزاد و...) چه کسی و یا چه کسانی هستند؟؛ بنده حتّی به بعضی از دوستان مشترکمان زنگ زدم که این وبلاگ مال کیست؟ و گردانندگان آن چه کسانی هستند؟؛ دیدم اوهم مطّلع نیست؛ بلی پس از آنکه دیدم قدم مثبتی برداشته شد؛ پس از چند هفته تأخیر و تأمّل، مطالبی را فرستادم؛ مسئول و یا مسئولان محترمشان هم، به چاپ آن اقدام کردند؛ امّا برقراری چنیین ارتباطی، با هر صاحب وبلاگی (؛اگرچه طرفین یکدیگر را نشناسند، و یا لا أقلّ شناختشان یک طرفه باشد)، امری طبیعی است؛ و جرم محسوب نمی شود؛


4- البته بر قراری این ارتباط، به این معنا نیست که بنده تمام نوشته های موجود در پست ها و کامنت های مختلف در این وبلاگ را قبول داشته باشم و همة آنها را، تأیید کنم؛ اتفاقا نسبت به یکی از نوشته های موجود در یکی از پست های آن (= آیا خدا حجاب را واجب کرده است؟)، انتقادی داشته ام و...؛


5- بنده نسبت به برخی از کامنت های اخیر موجود در این وبلاگ (که آمیخته با پاره ای از انتقاد هایی تند و شاید هم برخوردهائی نادرست نسبت به جنابعالی و یا منسوبین و یا دوستانتان باشد)؛ ضمن احترام به نویسنده و یا نویسندگان آن، منتقد هستم؛ اینجانب، همچون خود شماها معتقدم: می توان با ادبیاتی مناسب و شرعی سخن گفت؛ به همین جهت به آن دوستان نا آشنا هم عرض می کنم: در عین حالیکه انتقاد کردن و تذکّر دادن حقتان هست؛ ولی مواظب باشید، فضا را تاریک و غبار آلود نکنید؛ بگذارید، در فضای منطقی، گفتمان ادامه یابد؛


6- جناب دامنه، ای کاش جنابعالی نیز همانند برخی از دوستان محترم مشترکمان؛ از جمله جناب آقای ... و آقا.... (؛ که خدا میداند: برای هردو بزرگوار، احترام خاصّی قائلم و ازهنر نوشتاری و برخوردهای منطقیشان تشکّر می کنم، و در تماس تلفنی هم از شیوة برخورد منطقی هردوتن، تقدیر نمودم)، کمی با حوصله و منطقی تر با منتقدان خود مواجه می شدی، و با آنان برخورد بهتری می نمودید؛ زیرا از قدیم گفته اند: خون را با خون نمی شویند؛ ای کاش به توصیه های خیر خواهانه آن دو عزیز، توجّه بیشتری می نمودی؛ لطفا برخی از همین کامنت های اخیری که بارگذاری نمودید را یکبار دیگر بنگرید؛ بنده نمیگویم: چرا پخش کردی؟؛ ولی به بنده اجازه بدهید که بگویم: برخی از پاسخهایت به صاحبان این کامنت ها و تشویقهایت، همانند ریختن مواد آتش زا برروی بنزین بوده است؛ این انتظار مشترک بنده و دوستان خیر خواهتان از جنابعالی نا بجا نیست؛ پس قدری سنجیده تر و پخته تر عمل کن؛ و به بهانة دادن پاسخ به منتقدان خود (؛ حتّی اگرنا حقّ باشند)، از به کار بردن برخی از تعابیر ناخوشایند که میدانم خود جنابعالی هم در شرایط عادی از به کاگیری آنها امتناع میورزی، پرهیز کن؛ و این سیرة اولیائ دین و همة خیر خواهان است؛


7- از روز اوّلی که بنده با نام مستعار «محسن دارابی»، به نوشتن مطالبی در جهت نقد برخی از نوشته های جنابعالی و دوست محترمتان جناب آقای محمّد عبدی (مهندس کشاورزی) روی آوردم، یقین (و یا دست کم حدس قوی) داشتم که با خواندن نوشتة اوّل و یا حدّ اکثر نوشتة دوّم بنده، خواهید فهمید که محسن دارابی کیست؟؛ چون ساختار الفاظ و مفاد مورد نظر از آن ها، و ادبیّات مورد استفادة در آن ها، داد می زد که نویسندة این سطور کیست؟؛ خوشبختانه، این یقین و یا لا أقلّ حدس قوی بنده درست از آب درآمد؛ زیرا پاسخهای ارسالی از سوی شما بزرگواران، به خوبی نشان می داد که اگر نگویم صد در صد؛ امّا در صد بالائی پی برده بودید که محسن دارابی کیست؟؛ وگرنه به میان آوردن تعبیر «عوامل فی النّحو»؛ و تاختن (متأسّفانه باید بگویم: خلاف واقع) به برخی از شخصیت ها؛ و حمله به مدارک غیر حوزوی و...معنی نداشت؛ بنده همة آن هارا خواندم ولی صبورانه از کنارشان گذشتم و می گذرم؛ البته بنده از مشخص شدن نام واقعی خود در مورد آن نوشته ها هراسی نداشته و ندارم؛ چون اگر هراسی داشتم، خلاف یقینم عمل نمی کردم؛ و یا لاأقلّ زادگاه آباء و اجدادیم را مشخّص نمی نمودم و...؛ 


ذکر چند نکتة لازم دیگر:


الف- آیا استفاده از نام مستعار در ارتباطات مجازی، نشانة ترس، و نامردی و...؛ و دلیل بر مجهول الهویّه بودن است؛ مگر پیشینیان (که بنده هم برای برخی از آنان احترام قائلم) از این شیوه استفاده نکرده اند؟؛ مگر در همین وبلاگ های اخیر در دامنه، از اسم های مستعار استفاده نشده است؟ و مگر....؛ آیا معتقدید: این شیوة برخورد درست است؟؛ آیا منتقدین جنابعالی حق دارند که بگویند: «چرا آنچه که برای خود و دوستان خویش می پسندید، برای دیگران نمی پسندید؟؛


ب- بنده فکر می کنم: افراد با توجیهاتی منطقی، این حق را دارند که با اسم مستعار، به فعالیت در یک عرصة فرهنگی و غیره شوند؛ باورم این است: اگر کسی (چه از دوستان و چه از مخالفان) از چنین شوه ای استفاده کند، نه نامرد است ، و نه ترسو، و نه مجهول الهویه، و نه....؛ مهمّ این است که با ادبیّاتی منطقی، و مقبول در شرع و عرف عقلاء از آن بهره جوید؛


ج- اگر جنابعالی و یا دوستان محترمتان فکر می کنید با نام شناسنامه ای و کارکردهای حوزوی و دانشگاهی، بهتر و راحت تر می شود باهم گفتگو کرد، و با ضریب اطمینان بیشتری وارد صحنه خواهید شد؛ بنده به مصالحی (؛ از قبیل خیر خواهی، و گرفتن بهانه از دست افراد، و اثبات اینکه: نه ترسو هستم و نه مجهول الهویّه و نه نامرد و نه...)، به این خواستتان پاسخ مثبت می دهم؛ و از این پس با نام سیّد حسین شفیعی دارابی، فرزند مرحوم سیّد محسن و مرحومه سلیمة آهنگری (دارابکلائی)، داماد مرحوم آیه الله دارابکلائی، شاگرد اساتیدی فرهیخته؛ از جمله:


علّامه آیه الله مصباح یزدی، علاّمه آیه الله جوادی آملی، علّامه آیه الله حسن زادة آملی؛ مدرّس سطوح عالی حوزة علمیّة قم،عضو مجمع عمومی جامعة محترم مدرّسین، عضو انجمن علمی گروه تفسیر و علوم قرآنی حوزة علمیّة قم، عضو مجمع اساتید سطوح عالیة حوزة عمیّة قم، عضو مبلّغان نخبة کشوری، (مستقر در دفتر تبلیغات اسلامی قم)، برندة جایزه مقاله در دو کنفرانس بین المللی، مورد تشویق در کنفرانس بین المللی اندیشة تربیتی امام خمینی (ره)، و کنفرانس بین المللی سیّد شرف الدّین جبل عاملی، مبلّغ اعزامی از سوی سازمان ارتباطات فرهنگی به کشورهائی همانند: روسیه (مسکو، تاتارستان و...)، ازبکستان، و... ، سابقة تدریس فراوان در دانشگاه های دولتی و آزاد، عضو هیئت علمی دانشگاه مجازی جامعه المصطفی العالمیّه و مسئول گروه مطالعات قرآنی (با بخش های چهارگانة فارسی، اردو، انگلیسی و عربی)، کسب رتبة ممتازی در مقطع کارشناسی از مؤسسّة آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، مسئول گروه تفسیر و علوم قرآنی جامعه الزّهراء سلام الله علیها (با حدود دو هزار دانشجو در مقاطع تحصیلی: عمومی، گرایشی، تکمیلی و دکترا)، مدرّس سطح تکمیلی مدرسة بنت الهدی و عضو شورای علمی گروه تفسیر و علوم قرآن این مدرسه، تدوین و نشر 23 مقاله در مجلّات و روزنامه ها، تدوین و چاپ حدود 15 کتاب؛ ایراد سخنرانی در حدود 25 استان کشور؛ روحانی اعزامی به حجّ، عمره و عتبات عالیات، مبلّغ اعزامی از سوی بعثة مقام معظّم رهبری به عربستان و نجف و کربلا (؛ خارج از برنامة کاروانها)؛ دانشجوی دکترای تفسیر و علوم قرآنی (که در ترم دوّم 1388 ش پذیرش شدم، به لطف الهی، امتحان جامع آن به پایان رسیده و در هفتة آینده زمان برگزاری جلسة پیش دفاع آن معیّن خواهد شد) و....؛


د- امّید وارم: ذکر عناوین و برشمردن جایگاه و مراتب علمی مذکور در فوق، موجب خورده گیری دوستان نشود؛ چون بیان آنها از روی ناچاری و پاسخ به برخی طعن و طنزهای موجود در وبلاگ دامنه و دفع پاره ای از پندارهای غلط بوده است؛ و به خصوص از باب عمل به آیة شریفة « وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ»: «و نعمت هاى پروردگارت را بازگو کن» (ضحى: 11) می باشد؛ وگرنه بنده به افتخار اعلام میدارم: «اهل روستای همیشه در یاد دارابکلا از بخش میاندرود استان مازندران، و به قول هم محلّی های خوبم: فرزند «شفیع سیّد محسن» هستم» و به این نسب و زادگاهم همواره می بالم و افتخار می کنم.


ناگفته پیدا است که از این پس، تنها با عنوان: «حوزة علمیّة قم، سیّد حسین شفیعی دارابی»، قلم خواهم زد (البته در صورت ضرورت؛ و هرگاه به بینم: از این طریق می توانم بار بر زمین مانده ای را بردارم. انشاء الله.


نکتة پایانی: راستی جناب دامنه، در آخرین یاد داشت ارسالیم با نام «محسن دارابی»؛ نوشته بودم: پس از دهة مبارکة فجر، نوشته ای را تحت عنوان «چرا نقدی تحریفانه» ارسال خواهم داشت و بنا داشتم در آن ضمن قبول اینکه مقصودتان از «حاج قاسم» در عبارت معهود، «حاج قاسم سلیمانی» نبوده است؛ تحریف رخ داده در این راستا وهمچنین در مورد علّت مقبول نبودن توضیح ذکر شده پیرامون دو نسبت ذکر شده در بارة مرحوم آیه الله دارابکلائی؛ و به خصوص در مورد برداشت نادرستی که در فهم از واژة ترکیبی «أشدّاء عَلی الکُفْار» به وقوع پیوست توضیحاتی را ذکر کنم؛ امّا به لحاظ وضعیّت فعلی حاکم بر عرصة گفتمان در ارتباط مجازی و غبار آلود بودن فضا، از پرداختن به آن امتناع می ورزم؛ امید است در صورت عادی شدن شرایط و احساس ضرورت، به آن به پردازم.


پیشایپیش از جنابعالی و همة خوانندگان محترمی که برای مطالعة این نوشتة نسبتا طولانیم، حوصله می کنید صمیمانه تشکّر می کنم؛ و مجددا هم از دوستان در وبلاگ دامنه و هم در وبلاگ قلّة بصیرت تقاضا می کنم، سعی کنیم در کاستن غبار برخواسته (که قطعا با وجود آن، طرفین ضرر خواهند نمود) سهیم باشیم. انشاء الله. موفق و سربلند و سعادتمند باشیم. آمین یا ربّ العالمین.


قسمت دوم:


سلام مدیر یا مدیران وبلاگ «دارابکلا قلّة بصیرت»، ضمن تشکّر از تلاشهای خوبتان، محترما معروض می دارم: صبح جمعه پس از تشرّف به حرم و بازگشت به منزل به وبلاگتان سرزدم؛ متوجّه شدم: متأسّفانه، بخش اصلی نوشته ام که در سلام به مدیر محترم دامنه، جناب آقا ابراهیم نوشته بودم، ارسال و بار گذاری نشد؛ ضمن پوزش از ایشان تقاض می شود: این بخش از نوشته ام، هم به صورت مستقلّ و هم در کنار سایر قسمتها بار گذاری شود:


ز- سلام بر مدیر ارجمند دامنه؛ آقا ابراهیم، حدود ساعت 8 صبح روز پنجشنبه، (اوّلین روز طلوع بیست و هفتمین سال انقلاب اسلامی ایران) برای ایفاء وظیفة سنگین داوری، به جلسة دفاعیّه کارشناسی ارشد رفتم، که می بایست، دو پایان نامة در این سطح را داوری کنم؛ یکی با عنوان «مفهوم شناسی دنیا از نگاه قرآن و نهج البلاغه» و دیگری هم «وحدت اسلامی از نگاه قرآن و حدیث»؛ به لطف الهی، دو جلسة پیوسته، پس از سه ساعت مذاکرة علمی که بمزیّن به حضور دو استاد راهنما و دو استاد مشاور و جمع حاضر بود، به پایان رسید؛ اینجانب در آغاز هریک از این دو جلسه و قبل از طرح نقاط مثبت و منفی موجود در این دو پایان نامه، ضمن عرض تبریک به مناسبت آغاز سال جدید انقلاب عزیزمان، به این نکته اشاره نمودم که: یکی از ارمغان های فرهنگی آن، رشد کمّی و کیفی حوزه های علمیّة؛ به ویژه در بخش خوهران بود؛ و گفتم: «شایسته است همگان، قدر دان این نظام مقدّس، امام راحل و شهداء عزیز باشیم؛ باید در جهت حفظ وحدت شرعی کوشا باشیم و در مقام عمل هم تلاش کنیم تا زرق و برق زوال پذیر دنیوی دل نخوریم و...؛ پس از آن به جهت انجام برخی از کاهای اجرائی، به محلّ کارم رفتم؛ و بالأخره پس از انجام فریضة الهی، به منزل آمدم؛ امّا خسته و کوفته؛ ولی چون عکس العمل نوشتة ارسالی دیشبم را دنبال می کردم، با همة خسته‌‌گی و گرسنه‌گی به سراغ لب تابم رفتم (؛ چه کنم، معتادش شدم)؛ سراسیمه روشنش کردم، از دیدن و خواندن کامنت های ارسالی (؛ از جمله کامنت خوب ارسالی جنابعالی) بسیار خوشحال شدم و خستگی‌ها از تنم رفت؛ به گونه ای که با آنکه رسم همیشگیم این است که با اعضاء خانواده غذا بخورم؛ امّا این بار آنان مشغول خوردن نهار شدند وبنده هم مشغول نگریستن به این کامنت های فرح بخش و مسرّت آفرین؛ مخصوصا این جمله ات که نوشتی: «9صبح امروز برادر متفکرم مهندس عبدی در تماسی فوق العاده مرا به دفتر کارش دعوت نمود فی الفور اطاعت امر کرده و خدمتش رسیدم. دیدم کامپیوترش روشن و متن متین شما را که حاکی ار روح زیّ طلبگی اصیل شما بود بر روی من گشود»؛ آقا ابراهیم، لازم می دونم، از همینجا از جناب آقای عبدی تشکّر کنم؛


گو اینکه می خواست عامل به این آیة شریفه باشد که : «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ» : «پس [به جاى بحث و گفتگو] به جانب نیکى‏ها و کارهاى خیر پیشى جویید» (بقرة : 148)؛ و یا خواست به این فرمان الهی پاسخ گوید که «وَ سارِعُوا إِلى‏ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ»: «و به سوى آمرزشى از پروردگارتان بشتابید » (آل‏عمران : 133)؛ گو اینکه تقدیر الهی این بود که وی به این مدال واسطة خیر دست یابد؛ وگرنه، بنده شب گذشته چندین نوبت تصمیم گرفته بودم که به آقا سیّد علی اصغر شفیعی بزرگوار، زنگ بزنم و از ایشان بخواهم که از «آقا ابراهیم بخواه که تا قبل از مطالعة این نوشته ام (نوشتة دیشبم)، از نوشتن پاسخ در قبال برخی از کامنت های بار گذاری شده در وبلاگ خوب «دارابکلا قلّة بصیرت»، دست نگه دارد؛ پس از خواندن آن، هر تصمیمی خواست بگیرد»؛ امّا هربار که اراده کردم که به وی زنگ بزنم، مانعی پیش میآمد؛ و همین موجب شد که جناب آقای عبدی، جنابعالی را در جریان بگذارد؛ خوشحالم که به در خواست خیر خواهانه ام، پاسخ مثبت دادی؛ بی صبرانه، منتظر دیدن و خواندن پاسخ تفصیلی جنابعالی در وبلاگ دامنه میمانم؛


امّا آقا ابراهیم؛ ( یعنی دامنه ) خدا خود میداند که بنده بدون هیچ چشم داشت و یا انگیزة دیگری (خوف، تملّق و...)، به نقاط مثبت در کار و تلاشها و حتّی قصد خدمتت، معترفم؛ ولی ممکن است نکاتی هم باشد که نیاز باشد، گفتو شنودی داشته باشیم؛ بی تردید، این گفت و گو ها باید در فضائی غیر غبار آلود باشد؛ نباید اجازه دهیم که دیگران با ارسال و پخش کامنت هایشان، ایجاد چنین فضائی را دنبال کنند، و از گل آلود شدن آب، در پی گرفتن ماهی باشند؛ البتّه طرفین و نیز آشنایان مشترکمان میدانیم که ما در برخی از مسائل سیاسی و غیره، اختلافاتی داریم؛ ولی گسترة نقاط مشترکمان بسیار وسیع است؛ حتّی می توان، در قالبی منطقی به گفتمان در موارد اختلاف پرداخت و آن‌ها را نیز به مشترکات تبدیل نمود؛ البته با فراعت بالی که ظاهرا برایت فراهم شد، فرصت بیشتری در اختیار خواهی داشت؛ امّا دستم کمی بسته است و مشغله ام زیاد؛ طبیعتا حضورم در عرصة مجازی کمرنگ تر از جنابعالی و دوستانتان خواهد بود، امید وارم، عذرم را پذیرا باشی؛


قسمت سوم:


بنام خالق بصیر و حکیم، سلام بر همة دوستداران بصیرت دینی؛ به جنابان: آقای دامنه و آقای عبدی (مهندس کشاورزی) نیز سلام عرض می کنم؛ نوشته های مفصّل و جامعتان را در دو وبلاکتان خواندم؛ احساسم این است در نوشته های اخیرتان، نقاط مثبت بیشتری به چشم می آید؛ و ذهن و قلم خویش را با کنترل بیشتری، در جهتی که دنبال می کنید (؛ یعنی اطّلاع رسانی به خوانندگان نوشته های خود)، به کار گرفته اید؛ بدین جهت از این اقدام مثبتتان، تشکر ویژه دارم؛ مخصوصا از جناب آقای عبدی؛ چون ظاهرا اکثر (و شاید هم تمام) نوشته های بنده و خویش را، یکجا نقل نموده است؛ امید وارم جناب دامنه هم از این گام رو به پیش، الگو بگیرند و به پیشنهاد برخی از کامنت گذاران خویش هم (؛ که نوشت: دوست ندارد به وبلاگ قلّة بصیرتی که در گمان او یکطرفه عمل می کند، سری بزند) پاسخ مثبت دهد؛ و تمام نوشته‌های خود و بنده را در کنار (و یا بهتر در طول) هم ذکر کند؛ یعنی بسنده نکند به توصیة این خوانندة محترم به سرزدن به وبلاگ ذکرشده؛ چون ممکن است به جهت زمینه سازی هائیکه شده است و ذهنیّتیکه برای ایشان به وجود آمده، این توصیه، مؤثّر واقع نشود؛ پس بهتر این است که به پیشنهاد ایشان عمل نموده؛ و قضاوت را به عهدة خوانندگان بگذارد؛ چون هردو (؛ بلکه هرسه مان) معتقدیم: «سیه روی شود آنکه در او غش باشد»؛


بلکه بهتر اینکه بگویم: باور قرآنیمان این است که خدای متعال به نبیّ خاتمش فرمود «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً» : «ما راه را به او نشان دادیم یا سپاس گزار خواهد بود یا ناسپاس» (إنسان: 3)؛ در سخن دیگری نیز فرمود: «وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ» : « و بر عهده این پیامبر جز رساندن آشکار [پیام وحى‏] نیست». (نور : 54). ضمنا: اگرچه در نوشتة اخیر جنابعالی، نقاط مثبت قابل تحسینی را شاهد بودم؛ ولی در عین حال، حجم مطالب قابل نقد و گفتمان موجود در آن هم کم نیست (؛ چه در عبارات جنابعالی و چه در کامنت های برخی از خوانندگان محترم دامنه)؛


راستی جناب دامنه، نهادن عکس ماندگار از کنار چاه آب امام زاده جعفر (ره) در صفحة ویلاگ دامنه، خیلی زیبا بود؛ مخصوصا آمیخته بودنش با نگاهی تیز و زیر نویسی مناسب؛ جناب دامنه، ضمن تشکّر از تذکّر در مورد درج غیر عمدی نام «سعید اسلامی» به جای» «سعید قاسمی»، در گفتمان نوشتاری بعدی، پس از بر شمردن نقاط مثبت موجود در نوشتة اخیر جنابعالی، به نقد برخی از مطالب مذکور در آن خواهم پرداخت؛ و در آن، از انحرافی بودن نقدتان (؛ چه در مورد ماجرای مرحوم آیه الله دارابکلائی، و چه ماجرای حاج قاسم و چه...)؛ و نیز در راستای تذکّر و تحلیل مناسبی پیرامون زیر نویس یاد شده سخن خواهم گفت. انشاء الله. پس تا زمانی دیگر (؛ که احتمالا پس از پایان دهة مبارکة فجر انقلاب اسلامی خواهد بود)، خدا حافظ و منتظرم باش. محسن دارابی.


Image result for ‫دامنه دارابکلا عکس چاه امامزاده جعفر‬‎



دامنه و چاه آب امامزاده جعفر دارابکلا. سال 1384. عکاس: سیدعلی اصغر


قسمت چهارم: ثانیا به جناب دامنه بفرمائید: لطف کنند مشخصات دیگری از «حاج قاسم اسلامی» ذکر کند، تا مشخص شود وی کیست؟ که این نگارندة خوش قریحه، در کنار آقای ده نمکی و سرتیپ اللّه کرم و... از او به عنوان گروه فشار یاد نموده است؟؛ چون باز ممکن است ذهن خوانندگان متوجّه «حاج قاسم اسلامی» دیگری شود که سالها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، به نقد آراء و اندیشه نادرست دکتر شریعتی در حوزه های مختلف دینی می پرداخت؛ که شاید همین کارکرد مثبت، سبب شد تا آن آقا نیز مورد بغض برخی از اشخاص معلوم الحال قرار گیرد؛ البته بعید است که مقصود دوست عزیزت، این شخص باشد؛ زیرا وی پیش از بر پائی نظام مقدّس جمهوری اسلامی، به سرای ابدیّت پیوسته است؛ و اگر اصرارش براین باشد که مقصودش همین مرحوم بوده است؛ بخش دیگر نوشته اش، دروغ جلوه می کند؛ آنجا که در سه ‌شنبه، ۴ آذر ۱۳٩۳ در دامنه نوشت: «با تعطیلی مجله ی کیان توسط آیة الله شیخ محمد یزدی و مهاجرت دو نفر از عوامل کیان به خارج و خصوصا رفتن دکتر سروش از کشور به دلیل فشارهای خشونت بار گروه فشار ( مثل مسعود ده نمکی و سرتیپ حسین الله اکرم و حاج قاسم و ... ) ...»؛ زیرا همچنانکه اشاره شد، این بندة خدا؛ یعنی حاج قاسم اسلامی نقّاد مکتوبات و گفته های دکتر شریعتی، در زمان تاخت و تاز نویسندگان مجلّة کیان (که امروزه بیشتر آنان، بر سر سفرة اربابشان؛ یعنی انگلیسیهای مکّار و استعمار گران کهنة تاریخ نشسته اند)، در دنیا نبوده است؛ بدانید اگر مشخّصات درست و کافی از حاج قاسم اسلامی مورد ادّعاء صاحب دامنه داده شود، بنده و هر خوانندة طالب صداقت آن را قبول خواهیم نمود.


قسمت پنجم:


بنده اینبار نیز همچون نوشتة پیشینم اعلام می دارم: بر اساس تعلیمات دینی قبول می کنم: مقصود یار دیرین جنابعالی ( یعنی دامنه )از تعبیر «حاج قاسم»، «حاج قاسم اسلامی» بوده است و نه سردار سپاه اسلام؛ یعنی جناب «حاج قاسم سلیمانی»؛ ولی آقای عبدی (، با توجّه به اینکه جنابعالی دست کم، دستی در ادبیّات عمومی دارید) خود بهتر می دانید که تعبیر «حاج قاسم» در نوشتة رفیق شفیقت و در بافت جملة «به دلیل فشارهای خشونت بار گروه فشار (مثل مسعود ده نمکی و سرتیپ حسین الله اکرم و حاج قاسم و ...»، انصراف به «حاج قاسم سلیمانی» دارد؛ بدین جهت می گویم: ممکن است: توجیه ذکر شده در نوشتة جنابعالی در پنجشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۳ (ساعت: ۱۱:۴۳)، مورد قبول خوانندگان واقع نشود و یا خدای نکرده آن را آمیختة با دروغ تلقّی کنند؛ پس بهتر اینکه: اوّلا از دوست محترمتان ( یعنی دامنه ) بخواهید که از این پس در نوشته های خود، از نگاشتن تعابیر مطلق ولی دارای انصراف و مصداقی روشن پرهیز کند؛ تا نه موجب تشویش اذهان دیگران شود، و نه نیاز باشد که در فرصتهای بعدی، به اینگونه توجیهات غیر مقبول روی آورد، و خود و جنابعالی را با چالش مواجه سازد؛

=================


اینک جواب دامنه به «یک روحانی»


بسم الله الرحمن الرحیم. یکم : دامنه در پاسخش  به " یک روحانی " از این روزنه یی ورود می کند که خود " یک روحانی " آن را بر روی دامنه گشود که گویی هنوز بر وی ثابت نگردید که دامنه کاملا منقطع شد از آن جایی که مشتغل بود: جناب " یک روحانی "چنین نوشت در پاراگراف نهایی قسمت دوم متن بالا:

"البته با فراعت بالی که ظاهرا برایت فراهم شد، فرصت بیشتری در اختیار خواهی داشت؛ امّا دستم کمی بسته است و مشغله ام زیاد..."


قید " ظاهرا " را که جناب " یک روحانی " در گزاره های مهم فوق، برای دامنه آورده است، به نظر دامنه یک راز و یک کلید واژه یی ست که آن غبارهایی که برخی به صورت سازمان یافته، آن را بر هوای سیاست و اندیشه ی دارابکلا برپا و پراکندند، به آن سنجاق است. و دامنه پس از 24 سال، برای نخستین بار خود را می خواهد بسوزاند تا همه باور کنند دامنه رسما" یک فعال سیاسی شده است. آن هم نه فقط در محل که در هفت محیط قابل دسترسی او تهران، قم، ساری، نکا، دارابکلا، فضای مَجازی و نیز حلقه های فکری مُجازی.



دوم: قبل از آن سوزاندن که به صورت مصوّر است، ابتداء منتظر باشید دامنه بر حسب اسلام و انسان، ادب مناظره را رعایت کند و کمی در باره ی " یک روحانی " بگوید و ابتهاج اش را آشکار نماید:


دامنه از ساعتی که دریافت جناب مستعار " محسن دارابی" همان " یک روحانی " ست، به همان خدا قسم، از صمیم قلب خرسند شد که یک روحانی چه محکم و باانرژی و با متن ها و گزاره های متین و حتی در اغلب جاها مبین، وارد عرصه ی تضارب آراء گردیده است. دامنه همچنین وقتی یقین نمود که " یک روحانی " این همه اخلاق مدارانه و مهربانانه و نیز جدی و بی تعارف ورود کرد به عرصه ی نقد بر دامنه  و نیز محکومیت برخی از حملات غیر پذیرا به دامنه، تاحد بسیار بالایی دچار شرم و شعف شد. دامنه از سالها قبل نیز وی را بیسار محترم می شمرد و از لفظی که او سالها و بارها بر دامنه خطاب می نمود، یعنی " آق ابراهیم " دچار غرور مثبت بود. فقط کدورت زمانی نُضج گرفت که ایشان اشاراتی داشتند که دامنه به این صورت از ناحیه ی " یک روحانی " متوقّع نبود. همین. در اینجا دامنه نیز مثل ایشان که با عزت نفس بالایی آن واقعه ی خاص و صُدفه ای  منبر در تکیه را شبیه یک متشابه در برابر یک محکم تلقی نمود، از محضر شریف و سیادتش عذر شرعی و برادری و شاگردی می طلبد.


اما بعد، اینک دامنه به تک تک مسائل مورد اشاره ی " یک روحانی " می پردازد تا در این تعاطی و تضارب دیدگاه ها " حق " مشخص شود که به تعبیر قرآن، حق وقتی بیان شود، تبعیت هم آغاز می شود و ما به عبارتی مشهور، فرزند دلیل هستیم ( نحنُ اَبناء الدلیل ...) و هر کجا این دلیل رود ما هم به دنبال دلیل می رویم.


سوم: ===  !!؟؟  ===


چهارم: در این بند چهارم جواب دامنه، گویی دامنه باید روشن سازد که اعتقاداتش نسبت به رهبر انقلاب اسلامی چیست؟ عجب روزگاری شده، چون همه ی آن غبار بپا کنندگان به دامنه شکّ دارند و وی را  ضد ولایت فقیه و حتی ضد نظام می دانند.


و دامنه امشب پس از اقامه ی نماز مغرب با طهارت و وضو این مساله ی سیاسی عقیدتی اش را افشاء می کند. خدایا کمک کن به دامنه که سی سال عقیده اش را مخفی نگه داشته، تا متهم به ریا و دروغ و اعترافات کشکی نشود و امشب افشاء اش می کند.


زیرا راه مسالمت آمیزی درحال شکل گیری ست در محل به مدد ورود آگاهانه و ایثاگرانه ی " یک روحانی " و دامنه در واقع، دائم تابع روحانی وارسته و آگاه است و جناب آقای " یک روحانی " هم در این ردیف صف بسته است؛ تا صف بندی های غبارآلود را شفاف سازد. بعون الله تعالی.


دامنه از صمیم قلب و از روی تحقیقی که دارد و تاریخ سیاسی ایران  و اسلام  و نظریه ی شیعه علوی را تا حدی مطمئن می فهمد سید علی خامنه ای را این گونه ادارک می کند و ارادت می ورزد : ابتدا نقد " یک روحانی " بر دامنه را ببینید تا دلیل ورودم به بحث " رهبری " را بدانید. " یک روحانی " چنین گفت به دامنه:


" نکتة مهمّ دیگر اینکه: جناب آقای دامنه، از جنابعالی که طبق ادّعاء همیشگیتان از مؤمنان به امام راحل هستید، و اصل ولایت مطلقة فقیه را، ستون خیمة انقلاب اسلامی می دانید، و ارادتمند به آقا هستید (؛ که بنده به جهت این اعترافات صریح و گویایتان از جنابعالی تقدیر می کنم و آن را نشانة شهامتتان میدانم؛ چون خودت میدانی که برخی از دوستانت همین اعتراف را بر جنابعالی خورده می گیرند و آن را برایت نمی پسندند) تقاضا می شود: لطفا در صدد احیاء راه خطأ سران فتنة سبز در سال 1388 مَباشید. "


دامنه در تاریخ 12 بهمن 1393 در متن 616 خود، به این نقد " یک روحانی " مفصل پاسخ داد : اینجا  را کلیک کنید.


اما حالا در این مناظره ی شفاف و خداپسندانه که خود ایشان سبب خیر گردیدند، دامنه نیز مجبور است باورهای اعتقادی سیاسی اش را در باره رهبری عیان کند. هر چند بزودی سلسله بحثی را در دامنه مفتوح می سازد تحت عنوان " باورهای عقیدتی سیاسی دامنه " ولی در اینجا ارائه ی خلاصه ی آن واجب است:


بسم الله الرحمن الرحیم. دامنه هماره، به سه علی همزمان عشق می ورزید و می ورزد و خواهد ورزید. علی وصیّ ( صلوات الله علیهما ) . علی شریعتی رحمهُ الله. و علی خامنه ای حفظهُ الله. دامنه در این بحث، از دو علی اول و دوم می گذرد و علی سوم را به بحث می گذارد. آنچه دامنه می نویسد از منبع درونش است که سال ها آن را مطالعه نموده:


سید علی، یک مبارز رُعب آفرین رژیم سلاطین دوستِ طاغوت در خطّه ی خطیر خراسان بود.


سید علی، در ایام طلبگی وقت هرزی نداشت و در طُرقبه ی خراسان، در یک باغ مخفی دور از دست اندازی رزیم ستم شاهی،  وقت ضیقش را اول به اُنس با قرآن و حفظ آن و سپس مدیریت و هدایت مبارزات مخفی علیه ستم و زور و جور پیوند می نمود.


سید علی، چهره ای کاریزماتیک و صوتی فوق کاریزماتیک داشت، رفیق شفیق علی شریعتی بود و دو تایی امان رژیم ستم را با اوج شجاعت و سیاست دانی بریده بودند. و سالها در رنج و تعب و زندان و شکنجه و تبعید بسر بردند تا نظامی اسلامی بنیان گذاری شد.


سیدعلی، وقتی مرحوم آیت الله منتظری به امام خمینی گفت من دیگر فرصت خواندن نماز جمعه ی تهران را ندارم، خود سیدعلی را به امام معرفی کرد و آن سال 1359 در سراسر ایران شوقی آفرید که از هفته ی بعد امام جمعه ی تهران سید علی خامنه ای ست. و یک آگاه سیاسی می داند امام جمعه ی مرکز حکومت بودن چه معنای عمیقی دارد و او هنوز نیز علاوه بر رهبری انقلاب، امام جمعه ی تهران است. الله اکبر.


سید علی، تنها کسی بود در قضیه ی عزل مرحوم آیت الله منتظری بر سر موضوع " اعدام های دسته جمعی " و پرونده ی شمس آبادی سیدمهدی هاشمی، که با حال گریان خواست آبروی آن آیت الله مبارز برای همیشه ی تاریخ حفظ شود و درخواست اکید کرد از امام که اطلاعات آن جلسه ی مهم سران، برای همیشه در امانت بماند و ماند.


سید علی، در سال 1368 رهبر انقلاب شد و این یعنی ولایت متجلی در حضرت وصیّ در وی جاری شد تا امت و امامت در شیعه به ظهور موعود (عج) وصل شود. پس چگونه می شود کسی شیعه باشد و از " ولایت " برائت کند و از ظلّ آن در روَد. دامنه هرگز خود را از زعامت و ولایت شان بیرون نبُرد و نمی برد و نخواهد برد چون در نظریه سیاسی تابع منطقی تئوری " امت و امامت دکتر علی شریعتی " ست.  دامنه البته در سیاست داخلی نقد و شِکوه های زیادی دارد اما این گلایه ها دلیلی برای خروج از ظلّ رهبری و ولایت نمی شود. آیا مگر در جامعه ی سیاسی شیعه انسان چون رَمه است و دائم هی شود؟ شهروند شیعه شهروندی آگاه و آزاد و شجاع و حرّ است و هرگز دست از رهبری که عمود خیمه ی اسلام ناب محمدی ست، بر نمی دارد ولو آن که در جایی سیاستی یا نظری از آن را نپذیرد. اساسا اگر کسی  اصل مهم شیعه یعنی " ولایت" را نفی کند، دچار خلاء عقیدتی سیاسی می شود و مثل امثال اکبر گنجی باید با پول سازمان سیا ارتزاق کند. حال دامنه نمی داند چرا باید با این باورهای عمیق خود، متهم به ضد ولایت شود و ضد خامنه ای!!؟؟. خدایا تو شاهدی و کفایت دارد. و کفی بالله شهیدا.


سید علی، هم اینک رهبر شجاع جبهه ی ضد امپریالستی جهان است و نقش پرقدرتی را در حال ایفاء کردن است. بر دامنه و همگان است در سایه ی تدبیر وی و نیز البته ارائه ی نظرات آزادانه، روند این مبارزه را تسهیل کنند. این که در مکتب مسوولیت آور شیعه در بر روی شهادت باز است برای این است که همواره جبهه ی حق، مورد طمع و هجوم جبهه ی سلطه و چپاول است و لذا این جبهه ی رویارویی های حق و باطل، همیشه یک رهبری پیشرو و آگاه و شجاع لازم دارد و از نظر دامنه سید علی خامنه ای در میان همه ی علمای اسلام در این زمینه از همه لایق تر و سیاستمدارتر است. و دامنه مفتخر است طیق فرمان او در جبهه ی ضد امپریالیستی شهید شود و خونش برای احیای اسلام ناب فدا شود.


سید علی، مثل همه ی انسان های غیر معصوم، مصون از خطا نیست ولی این دلیلی نیست که کسی به خاطر چند نقد و گلایه، از اصل ولایت ببُرّد. این باور دامنه بود و هست و خواهد بود که اگر زیربنای " ولایت فقیه " را هر کس بزند، اسیر گرک باران دیده ی بیابان برهوت سیاست می شود و آسمیه سر از جرگه ی ولایت حضرت وصیّ اندک اندک بیرون می رود. و مفهوم مهم " مطلقه " بودن ولایت نیز یک پدیده ی مدرن و سنتی هر دوست. این قید مطلقه دست ولایت را بر حسب ملکه ی عدالت، باز می گذارد تا دولت ها و جریان ها و احزاب و کشورهای متخاصم به حریم مردم و دین دست نیندازند. آیا شیعه مگر یک سلطان تشریفاتی بر روی تخت نشین می خواهد!؟ شیعه رهبری می خواهد که قلم و سلاح هر دو را بلد باشد و سید علی استاد خبره ی این هر دو شروط مهمه است. قلم برای تبیین و سلاح برا دفاع. نه خشونت، بلکه شدت عمل.


سیدعلی، یک رهبر بزرگ خردمند و فرهمند و برای یک هدفی بزرگتر برای ایران بزرگ و جهان اسلام بزرگتر است. بلاخره خلاصه کند دامنه که دامنه خود را پیرو  رهبر می داند و نسبت خود با وی را رمه و چوپان نمی داند. شهروندی دارای رای در پیشگاه رهبری برای شنیدن آرای شهروندان می داند. و البته در سربزنگاه های تاریخی او از این حق الهی برخوردار است که طبق الگوی مشورت حضرت رسول الله (ص) " عزم " هم داشته باشد یعنی فعَزمتُ. و این از شوون و اختیارات امامت برای امت است.


پس دامنه چه حضرت آقا بگوید که مفهومی عاطفی ست و چه رهبر معظم انقلاب، برای او فرقی ندارد. مهم اصل ولایت است که دامنه در مدار آن است با میزان بالایی از در اختیار داشتن حق نقد و گلایه و ارائه ی آراء و نیز اطاعت محض در بزنگاهها و اطاعت معمول در روند جاری و ساری. و دامنه با افتخار در وصیت نامه ی سیاسی اش در بند اول نوشت : خون سرخش فدای فرمان عدلی رهبر در نفی سلطه ی صهیونیستی امپریالیستی. به گفته ی دوست خوب دامنه عارف آهنگر دیگر دامنه چی باید بگوید تا دین و آیین اش برای شما اثبات شود!


بنابراین دیگه باید حجت بر جناب آقای " یک روحانی " و برخی از آن کسان خاص که بر دامنه نه فقط مشکوک هستند بلکه وی را بیرون رفته از جرگه ی ولایت می دانند، تمام شده باشد. خدایا ای معبود توحیدی دامنه، تو خودت می دانی که دامنه این مطلب " سید علی " را فقط برای تبیین و بصیرت افزایی گفت؛ نه برای شیرین کردن! و دروغ بافی. هر کس بخواهد برنجد، برنجد. ولی دامنه باورهایی دارد که رک می گوید خواه پسند افتد و خواه ناپسند! جایی را هم دیگر ندارد تا ارتقایی بگیرد!

پنجم: اما موضوع بعدی مساله ی مهم آن منبر معروف تکیه ی دارابکلاست که " یک روحانی " بر آن تبصره ای تازه  و مهم و مهرآور و مودت آفرین زده است.


این عبارات " یک روحانی " یعنی جناب مستطاب حجت الاسلام والمسلمین آق سیدحسین شفیعی بر خرمن دامنه آتشی شرم بپا کرد و تا مدتی وی را به منتهی الیه ی برکات اخلاق الهی و انطباق با آثار وجودی انسانیت و زیّ طلبگی آن بزرگوار هدایت نمود. اگر دامنه بگوید برای این همه اخلاق الهی آن دوست و استاد حوزه و دانشگاه بسیار گریست، هیچ هم  دروغ نبافته است. ببینید که جناب " یک روحانی " چه مطلب پند آموزی نگاشته است:


ی- سلام بر « مشتاق بصیرت »؛ ( دامنه: اشاره است به یک کامنت گذاری مستعاری عرصه ی وبلاگ های دارابکلا ) عزیزی که با نام مستعارش ( که خود شیوه ای مثبت است)، پیامی آمیخته با ادب و فهم و بصیرت را فرستاد؛ به ویژه اینکه در فراز پایانی نگاشتة صادقانه ات نوشتی «به امید دارابکلایی بابصیرت تر»؛ امّید وارم که این آرزوی والایت، همچون دیگر آرزوهای مشروع و معقولت برآورده شود، و شاهد فزونی بصیرت در دارابکلاء عزیز باشیم (ان شاء الله). بنده هم می پذیرم: که ممکن است طرح برخی از مطالب بر بالای منبر، موجب سوء استفادة برخی از صاحبان « نفس بد » شود؛ ولی معتقدم: عرصة وبلاگ ها و ارتباطات مجازی هم از چنین حسّاسیتی برخوردار است و شاید هم حسّاستر؛ چون دسترسی به خطیب، به مراتب آسانتر از مدیر یک وبلاگ است (؛ البته، قبول دارم: ارزش معنوی منبر، بسیار بالا است؛ و تأثیرش نیز م بیشتر و بالاتر است)؛ منتهی می توان در هردو عرصه، با تدبیر و مدیریّتی مطلوب، در جهت کاهش مطالب اختلافی و جلوگیری از تداوم اشتباهات حرکت کرد؛"


دامنه به " یک روحانی " چنین می گوید: خدایا کمکم کن و امدادم رسان در این بند جوابم حق مطلب را به احسن وجه در برابر اوج صفای دل آن برادر و استادم یعنی " یک روحانی "  اداء نمایم.


اگر جناب " یک روحانی " همه ی آنچه بر منبر گفت، صد برابر بالاترش را رودرو به دامنه می گفت؛ دامنه حتی یک صدم درصد از وی که طبیب معنوی جامعه ی انسانی ست رنجور نمی شد؛ زیرا ایشان همیشه به دامنه هم در محاورات و هم در مراودات بسی صمیمی بود و همواره دامنه را برادرانه از سر محبت و علاقه در بغل می گرفت و با صمیمی ترین الفاظ احوالش را می پرسید. ولی دل دامنه، بر آنچه وی در مکانی مقدس و بر ماهی اقدَس و بر منبری متبرّک علیه ی دامنه به اشارات و کنایات آمیخت، بسیار شکسته بود و آن پاسخ را تعبیه دید. دامنه نیز از " یک روحانی " به سبب پاسخش حلالیت می طلبد و اگر دلش را رنجور تر از خود دامنه ساخته است از محضر ربوبی و شخص ایشان عذر می خواهد و طلب عفو دارد.


اما دامنه می افزاید جناب " یک روحانی " مطلب بسیار مهمی را مطرح نمود که آثار و برکات منبر و وبلاگ را کنار هم نهاد و این نشان می دهد کاری که مدیران وبلاگ های دارابکلا انجام داده و می دهند، نه عبث که ارزش منبر را دارد. هر چند قداست منبر انحصار دارد و قابل تطبیق و انتقال به هیچ ابزار جایگزی مدرن نیست. دامنه خود را در درجه ی نخست تعلیم یافته ی مکتب منبر علمای محل می داند که هر یک از آنان در طول این مدت عمرمان حداقل یک معرفت کلیدی در نهاد قلب و عقل مان غَرس نموده اند. استدلال جناب " یک روحانی " را دامنه کاملا تصدیق و تحسین می کند و خود را در همین راه گوشزد کرده شان قرار داده و می دهد. این نکته ی ایشان برای وبلاگ داران محل مثل عسل مصفّا شیرین بود. ما همیشه دست نیاز به سوی آخوند خصوصا آخوندهای قابل و سخنران و دارای سعه ی صدر برده ایم. شکّرالله  مساعیکُم جناب " یک روحانی " عزیز و بزرگوار که بسیار زیبا در عرصه ی مَجازی شجاعانه و با نام محترم تان وارد شدید.


ششم: مساله تک صدایی محور بعدی ست که دامنه با آن  پاسخ می دهد. جناب " یک روحانی " به درستی و از سر هوشمندی و خرد و شاید هم ساختن آینده ی دورتر فضای واقعی دارابکلا، چنین فرمود:

" ... خوشحال از اینکه، فضای مجازی دارابکلا، تقریبا از تک صدائی خارج شده و به صورت جدّی، به عرصة تضارب آراء تبدیل شده است.. " دامنه نیز مثل ایشان معتقد است : منتظر بمانید...


اطلاعیه فوری انصراف: ساعت 13 و 40 دقیقه ی امروز یک شنبه 26 بهمن 1393 متنی جدید از جناب حجت الاسلام والمسلمین آق سید حسین شفیعی از طریق وبلاگ قله ی بصیرت به رویت دامنه رسید که عینا" درج می شود:


متن ایشان عیناً در زیر می آید:


«7- سلام بر آقا صفر؛ از اطّلاع رسانیت در وبلاگ «داربکلا 20» نسبت به نوشته های اخیرم؛ و بار گذاری مجموعة آن ها؛ به ویژه در مطّلع نمودن مدیر محترم دامنه (آقا ابراهیم) از مفاد نگاشتة جدید بنده وبارگذاری کامنت تشکّر گونة ایشان، سپاسیی مجدّد دارم؛ امید وارم سلام بنده را به آقا سیّد رسول هاشمی و نیز به برادر زادة محترمت ابلاغ کرده باشی؛


8- سلام به مدیر محترم دامنه (آقا ابراهیم)؛ با خواندن دو نوشته اوّل و دوّمت (که پس از حضور در محلّ کار آقای مهندس عبدی و مشاهدة نوشتة اوّل بنده، و پس از شنیدن متن دوّم اینجانب که توسّط آقا صفر در پشت تلفن قرائت شد) به تدوین آن دو روی آوردی، بسیار خرسند و خوشحال شدم؛ بدین جهت، صمیمانه از جنابعالی تشکّر میکنم؛ و هر لحظه منتظر بودم، که به سلامتی از سفر برگردی و مطالب امّید بخشی را بنویسی و بخوانم و...؛ امّا امروز عصر که برای تنظیم کارهای پژوهشیم به یکی از کتابخانه های تخصّصی رفته بودم، توفیق یافتم به وبلاگ دامنه سری بزنم؛ با نوشتة جدید جنابعالی، تحت عنوان « دامنه و یک روحانی» مواجه شدم؛ اگرچه بخش آغازین آن، باتشکّر و تعریف همراه بود؛ امّا برداشت اوّلیّه ام این است که چهار قسمت بعدی آن، هدف خاصّی را تعقیب می کند؛ نه از آنکه از تدوین و انتشار این چهار قسمت و شاید ده ها قسمت بعد آن ها، خوفی برداشته باشم؛ چون در این مدّت بارها نوشتم: «آنکس را که حساب پاک است، چه باک است»؛ فقط به این جهت که ما به خوانندگانمان وعده دادیم که امید وار باشید و...؛ به هرحال، نکاتی را (دیر یا زود)، تحت عنوان «بروز روزنة حزن و نا امیدی پس از خوشحالی و تشکّر مضاعف» (و شاید هم با عنوان دیگری) خواهم نوشت؛ و پس از آن به انتظار می نشینم تا «خسروان، صلاح مملکت خویش را چه بدانند»؛ تا گفت و شنودی دیگر، خدا نگهدار. (ساعت 5/1 نیمه شب یکشنبه)؛»

پایان نقل قول


پاسخ فوری دامنه: ضمن سلام و احترام به جناب ایشان با توجه به جمله ی جدید مندرج در بیانیه ی مذکور یعنی این عبارات: «امّا برداشت اوّلیّه ام این است که چهار قسمت بعدی آن، هدف خاصّی را تعقیب می کند»، دامنه برای تلطیف فضا و رفع سوء برداشت ها از ادامه ی پاسخ مفصّل از همین جا انصراف می دهد.


فقط بگویم آن کس که پشت تلفن متن دوم شما را به دامنه اطلاع داد و با فصاحت خواند، نه آن کس که نامش را بردی بود، که یک فرد دیگری بود.

از شما جناب حجت الاسلام والمسلمین آقای سید حسین شفیعی دارابی صمیمانه متمنّی ام، حقیر را از این برداشت تان با خبر سازید که دامنه چه "هدف خاصی" را می تواند تعقیب کند. با پوزش و طلب دعای خیر اگر موجب تکدّر خاطرتان شدم. خدا حافظ ای همه ی دامنه خوانان. (دامنۀ دارابکلا: اینجا)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد