روحانیت داراب‌کلا

شرح حال و موضوعات مرتبط ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

روحانیت داراب‌کلا

شرح حال و موضوعات مرتبط ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

سه خاطره از میان صدها خاطره با شهید حجت الاسلام سید جواد شفیعی

سه خاطره از میان صدها خاطره

با شهید حجت الاسلام آق سید جواد شفیعی

بانوی محترم خواهر ارجمندم خانمِ سادات شفیعی سلام. خاطره با برادرِ شهیدت آق سید جواد برای هر داراب‌کلایی جذَبه دارد؛ چرا؟ زیرا او به تعبیرم نمادِ نغمه‌ی داراب‌کلا بود و نوحه‌ی «پیامِ کربلا قیام است، قیام است...» او که با آه و اشک از حلقومش بیرون می‌جهید، هنوز هم در گوش و جان مردم محل، طنین دارد. او روحانی‌یی بود دست به کلاسِ تدریس. جوان می‌پَروَرانید؛ قرآنی و حدیثی و انقلابی و اخلاقی. خود خُلقی افتاده داشت و از دانش برای نشر در قلب جوانان بهره. بگذرم و بروم روی سه خاطره و لابه‌لا هم پر از نکته:



قم. کنار حرم میدان پانزده خرداد



پیکر حجت الاسلام آق سید جواد شفیعی


من و یوسف


۱. مردمی‌بودن و خاکی‌زیستنِ شهیدشفیعی او را مهیای خدمت به مردم نگاه می‌داشت. شبی به من گفت آقا ابراهیم فردا ساعت ۹ پیش قهوه‌خانه‌ی کِل‌حوّا اسحاق باش، من از ساری با نماینده‌ی جنگلبانی می‌آم محل که با هم برویم بازدید زمین فوتبال سَردِه (جاده‌ی اوسا - مُرسم) تا آن را برای ثبت، قانونی و به اصطلاح فقهی و حقوقی حیازت کنیم. آمد و آن روز رفتیم. شاید -حتی به‌یقین- فقط به خاطر اخلاقی که او آن روز مثل هر روزش کار زد، دلِ نماینده‌ی جنگلبانی ساری را نرم کرد و زمین زیبای آن جا را که انبوهی از درختان لَرگ و انجیلی و اوجا و توسکا پوشانده بود، به نفع فوتبال برای جوانان و میانسالان آن مسیرِ سه روستا تثبت کرد. شورشوری هم بدهم: آن روز سیدجواد -که سخاوت شاکله‌اش بود- میان همان دَره‌دِله‌ی سرده، کباب داغ هم به ما داد. روحش شاد که زیاد اگر وارد جزئیات آن روز شوم، وقت صحن و شما گرفته می‌شود.


۲. سالی هم به گمانم ۱۳۵۹ بود ۲۲ نفر یا کمتر از رفقا با یک مینی‌بوس محل -که یادم نیست راننده‌اش کی بود- که کیب تا کیب آن، قُنجولوک‌زده نشستیم، رفتیم جماران دیدار حضرت امام. مسیر جماران لابد رفتی، سربالایی تندی دارد، عین موزی‌لَت بالمله به تشی‌لَت که باید بخشی را پیاده رفت. این را ادامه نمی‌دهم که داستان دارد. بروم صاف روی نقطه‌ی پایانی آن. شب، میدان آزادی روی چمن‌ها خوابیدم. آن سال‌ها گیر نمی‌دادند. صبحش رفتیم قم با همان جمع و همان مینی‌بوس. که سید جواد -داداشت- را هم دیدار کردیم. عکسی که از آلبوم شخصی‌ام انداخته و گذاشته‌ام که تعدادی از ما را نشان می‌دهد دور شهید شفیعی در میدان ۱۵ خرداد کنار حرم حضرت معصومه س حلقه زدیم. داداشت سید جواد همیشه دستش یا کتاب بود یا روزنامه یا مجله یا دفترچه که این جا هم هست ولی در دوربینی که سید علی اصغر از آن صحنه انداخت پیدا نیست. البته حاضرین در تصویر را شما می‌شناسی ولی عموما" معرفی می‌کنم > از راست: مرحوم اصغر رنجبر. شهید ناموَر حجت الاسلام آق سید جواد شفیعی دارابی. مصطفی آهنگر. اکبر آهنگر حاج موسی که در لسان ما اکبرعمو است و به طنز و طعنه و خنده، در محل هم به این جمع می‌گفتند: "گروه اکبرعمو". دو نفر ایستاده: راست سید عسکری داداش توست و سمت چپ هم این بنده هست پسرِ پسرخاله‌یِ مادرِ مرحومه‌ات.


۳. شبی هم که برادرتان سیدجواد شهید شد ما رفقا (من، یوسف، سید علی اصغر و برادر سید عسکری) رفتیم شناسایی که ببینیم پیکر پاکش خودش هست. دیدیم آری. آن شب وقتی نایلون از رویش برداشتیم گویی نور بر ما تابیده بود، از بس زیبا و آرام و خوشگل و جذاب خُفته -بخوانید: زنده‌تر از زندگان- بود؛ به تعبیر من غَرقه‌ی خون بود چون مَرادش امام حسین ع در قتلگاه، که سینه‌اش مالامال از نوحه و مرثیه برای حضرت سیدالشهداء ع بود و ۷۲ تن یارانش. این عکس او در کفن و قبر، جلوِ دیدِ آلبوم من هست همش. یادم است متنِ مراسم سید جواد را با چیزهایی که سید عسکری ازو در ذهن داشت به من القا می‌کرد، نوشته بودم و کتابچه‌ی زندگی‌اش را نیز این بنده نوشت که شاید دست شما هم هنوز باشد. برای آن شهید هر چه بنگارم، آرام ندارم. این لحظه بر گونه‌ام اشکم را دیدم که ریخت روی میزم. بگذرم. و سوگند گرچه نمی‌شود هر بار خورد و منع شدیم در دین، اما حقیقتا" حاضرم سوگند خورَم که سید جواد اول، نور شد بعد درخشش شهادت، روحش را به امانت و ملاء اعلا و عالَم بالا بُرد چون خود انسانی والا بود. همان حرفی که عزیز دل همه‌ی ما حاج قاسم سلیمانی فرمود: تا شهید نباشی، شهید نمی‌شوی. شهدای روستای ما و مُرسم و اوسا و همه جا، نور واحدند. با آن نور بر تاریکی می‌توان غلبه کرد که همه، معمولا" تقریبا" وصیت کردند "امام را تنها نگذارید". امام نه یعنی فقط حضرت امام رحمت الله، بلکه در هر مرحله از انقلاب، یعنی امامِ حی و حاضر و رهبر و رَهنُما. روی همین اصل وصایت شهیدان و شناخت شخصی‌ام هست که بنده از زیر بیرَقِ ولی فقیه زمان حاضر نیستم بیرون بیفتم، منتقد هستم، اما معتقد. شهداء ما را به این امر خوانده‌اند. بنویسم هفتاد منَ می‌شود. خیلی ناگفته دارم. نمی‌گویم، خصوصا" از سینه‌ی دردمند شهید شفیعی شما و دیار ما. او هرگز یک روحانی "مُهین" نبود یعنی کسی را خوار و اهانت نمی‌کرد. این مقدار را هم چون در متنت نوشتی: "سپاس از شما جناب دامنه فامیل بسیار ارزشمند بنده، شما شهدا را خوب شناختید و لابد با همنشینی چون ایشان را در سنگرهایتان به تجربه آموختید. شهدا شناسنامه دیارمان هستند." بنده مجبورا" وارد شدم تا بدهی‌ام به شهیدان را ذرّه‌ای ادا کنم. ممنونم. روی اون عکس دسته‌جمعی دیگر در درون پایگاه حزب الله در خاطره‌ی تاریخ سیاسی داراب‌کلا که به‌زودی خواهم نوشت، توضیح خواهد آمد. محفوظ باشین و مَصون شما و بیت شریف شما، از از هر گزند و رخدادهای مَهیب./دامنه.


زینب‌سادات شفیعی به دامنه: با سلام و ارادت. سپاس از شما جناب دامنه ، فامیل بسیار ارزشمند بنده. شما شهدا را خوب شناختید و لابد با همنشینی چون ایشان را در سنگرهایتان به تجربه آموختید. شهدا شناسنامه دیارمان هستند که خداوند از قبل بهایشان را پرداخت کرده است. (وَلا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقونَ (ای پیامبر!) هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگانند! بلکه آنان زنده‌اند، و نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند.) امیدوارم با اعمال درست رسالت آنها را به سرانجام برسانیم. ارادت وافر.

روحانیون روستای داراب‌کلا

ماه محرّم. شهریور 1398. تکیۀ داراب کلا. عکس از رنگین کمان داراب

...



حجت الاسلام محمدرضا نصوری. ماه محرّم. شهریور 1398. تکیۀ داراب‌کلا



روز عاشورا (19 شهریور 1398) روستای داراب‌کلا

(ashora.darabkola)



روحانیون داراب کلا. ماه محرّم. شهریور 1398. تکیۀ داراب کلا. عکس از رنگین کمان داراب


 

 

پدر حجت‌الاسلام شیخ علی‌اکبر داراب‌کلایی. امامزاده باقر داراب‌کلا. ارسالی شیخ عسکر


داراب‌کلایی‌ها. سال ۱۳۶۸. منزل محمد چلویی بالامحله. مشهور به خارشد محمد. روحانی: حجت‌الاسلام سید مهدی دارابی. مراسم روضه‌خوانی شب شهادت امام جواد علیه السلام.


داراب‌کلایی‌ها. سال ۱۳۶۸. منزل محمد چلویی بالامحله. مشهور به خارشد محمد. روحانی: حجت‌الاسلام سید مهدی دارابی. مراسم روضه‌خوانی شب شهادت امام جواد علیه السلام

 

 

حجت‌الاسلام شیخ مهدی رمضانی دارابی، فرزند محمود بالامحله‌ی داراب‌کلا. ایام نوجوانی

 

​​​​​

 

حجت‌الاسلام شیخ مهدی رمضانی دارابی

 

 

 

عاشورا. داراب‌کلا. روز ۱۹ شهریور ۱۳۹۸

 

 

تکیه‌ی داراب‌کلا

 

داراب کلا در عاشورا. سه‌شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۸. عکاس و ارسال: شیخ‌عسکر رمضانی

 

عاشورای داراب‌کلا. سه‌شنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۸. عکاس و ارسال: شیخ‌عسکر رمضانی



جناب حجت‌الاسلام آشیخ جوادآقا آفاقی، یادگار مهربان مرحوم حجت‌الاسلام حاج شیخ‌ احمد آفاقی. دیدار امروزشان (۱۹ بهمن ۱۳۹۸) با رهبری. نفر دوم از سمت چپ، ردیف اول. (منبع‌عکس)

 

جمله‌ی کلیدی سخنان رهبری درین دیدار:

«باید قوی شویم تا جنگ نشود و تهدید دشمن تمام شود.»

 

 

مشهد. روضه‌ی منوره حرم رضوی. ارسالی صدرالدین آفاقی. ۲۶ شهریور ۱۳۹۸

 

 

روحانی شهید سیدجواد شفیعی دارابی. نمایشگاه دفاع مقدس قم. ۲۹ شهریور ۱۳۹۸. ارسالی شیخ محمد بابویه

 

روحانی شهید سیدجواد شفیعی دارابی. نمایشگاه دفاع مقدس قم. ۲۹ شهریور ۱۳۹۸. ارسالی شیخ محمد بابویه

 

...


حرم حضرت معصومه سلام الله علیها. ۲۵ مهر ۱۳۹۸. عکاس: مهدی ملایی

پدرم و حاج مسلم شهابی

پست 4148 : به نام خدا. دیروز در پست 4139 اینجا، عکس هایی در اینجا گذاشته بودم که در دو عکس زیر چند نوجوان دارابکلایی حضور دارند. عکس بهمن 13655 است. حیاط تکیۀ بالای دارابکلا روز تشییع جنازۀ شهید حجة الاسلام سیدجواد شفیعی دارابی.


حال دقیق شدم یکی را شناختم؛ فامیل ارجمندمان حاج مسلم شهابی دارابی، که پشت سر مرحوم پدرم ایستاده است. حاج مسلم از نیکان محل ماست و از خوبان اجتماع. (برچسب: دارابکلا و چهره ها)



مرحوم پدرم و حاج مسلم شهابی پیراهن آبی



مرحوم پدرم و حاج مسلم شهابی (حاج خلیل)


(دامنه دارابکلا)


عکس های روحانیون دارابکلا


پست 3917 : به نام خدا



عکس بالا: سردرگاه مسجد و تکیۀ روستای دارابکلا. روز اعزام به جبهه دارابکلایی ها در بهمن 1364. مرحوم آیة الله دارابکلایی و دامنه و بوسۀ قرآن. حجة الاسلام والمسلمین سید حسین شفیعی دارابی در مصافحه با روانشاد یوسف رزاقی. عکس پایین: حُجَج اسلام سید جواد شفیعی دارابی (آق شفیع، پسر عمۀ دامنه) و شهید سید جواد شفیعی دارابی. عکس ها از  آلبوم شخصی دامنه.

(دامنه دارابکلا)


     

شهیدان روستای دارابکلا


به قلم دامنه


به نام خدا. در نهمین قسمت از سلسله مباحث دمی با دماء شهیدان یاد می کنم از شهیدان غیور دارابکلا. نام و یاد شهیدان دارابکلا را در این پست، با یک جملۀ بسیارمهم یک شهید 17ساله از سرزمین پهناور و انقلابی ایران، آذین می کنم که هزاران معنا در آن نهفته است و فلسفۀ حیات طیّبه ی اسلامی را به متدیّنان و انقلابیون می نمایاند:


بدنم را به خاک،


روحم را به خدا،


و راهم را

به شما می سپارم



19 شهید روستای دارابکلا. عکاس جناب یک دوست. تابستان 1395


(دامنه دارابکلا)


شهید حجة الاسلام سید جواد شفعیی دارابی

پست 235 : به قلم دامنه. به نام خدا. حجة الاسلام والمسلمین شهید سید جواد شفیعی دارابی. من تا جایی که ذهنم یاری می کند، این متن زندگی نامه ی زیر را سال 1366 در منزل پدر آن شهید مرحوم آسید اسدالله شفیعی، موذن محل و ادعیه خوان ماه مبارک رمضان، در اتاق بالخانه ی مجردی آن شهید و در جمع رفقا، بر اساس داده های اخوی مکرمش، جناب آسید عسکری شفیعی، نوشته بودم. و در مسجد جامع و مزار قرائت شده بود. برادرم سید علی اصغر، باید یادش باشد و تصدیق بفرماید.

جای روانشاد یوسف رزاقی خالی، آن روز حضور داشت و خیلی در آن روزها برای این شهید جست و خیز داشت. حتی آن شب با  کسب اطلاع مخفی از شهادت سید جواد، من و یوسف و سید و آقا عسکری با هم رفتیم سردخانه پزشک قانونی ساری، پیکر مطهر این شهید عزیز و انقلابی را شناسایی کردیم و بوسیدیم و خاطره هم داریم با مرحوم یوسف در آن شب به یاد ماندنی.حال، به مناسبت ماه رمضان، با یاد آن شهید و پدر ومادرگرانقدرش و در راستای پست زندگی نامه روحانیان دارابکلا، این متن مختصر را در دامنه منتشر کردم. هر چند این متن از پیشتر از این، در سایت فرزندان زهرا (س) نشر یافته بود. که در زیر آدرسش را لینک نمودم.

روحانی شهید حجة الاسلام سید جواد شفیعی در یک خانواده مذهبی و مستضعف چشم به دنیا گشود. او برای تحصیل پای به دبستان گذاشت و تا اخذ مدرک ششم قدیم مبادرت نمود. از آن جایی که ایشان علاقة خاص و وافری به تحصیل علوم دینی داشت، از ادامه تحصیل علوم جدید منصرف و پای به محیط سالم و مقدس حوزه علمیه گذاشت. علوم صرف و نحو را در مدرسه امام صادق « دارابکلا » نزد حاج آقا دارابکلانی به اتمام رسانید. پس از مدتی به رستم کلا مهاجرت و پایه علوم ادبی و عربی را ادامه داد.

پس از یک سال از آن جا عازم شهر مقدس قم شد و در آنجا به موفقیت‌های چشمگیری نایل آمد. این دلداده کوی جانان توسط حضرت امام خمینی ملبّس به لباس روحانیت شد. او یک سال بعد از پیروزی انقلاب ازدواج نمود.

از بهترین نمونه‌های اخلاقی در ایشان برخورد حسنه با افراد جامعه بود و قدرت جاذبه و دافعة ایشان بی نهایت شایان توجه بود. برای او فقر مادی اهمیت نداشت، مهم فقر علمی بود. هر هفته به جمکران می‌رفت، معنویت او واقعا قابل تعمق و تامل است. در تبلیغ دین ید طولایی داشت. خط فکری ایشان در حد انطباق کامل خط امام بود و در این مسیر مبلغی بزرگ برای همه بود.

در دارابکلا کلاس های متعددی برگزار می کرد و چندین جوان مستعد و درس خوان آن زمان را به قرآن و احادیث و معارف دین آشنا ساخت. به عبارتی عده ای جوان دینی پرورش داد که امروزه بسیاری از آنها از رشدیافتگان و مترقیان محل اند. و برخی حتی به بالاترین مدارج علمی رسیدند. ایشان با شخصیت‌های سرشناس زمان خود، از جمله‌ هادی غفاری و آیت الله خلخالی و دیگران در ارتباط بود.

او نقش به سزایی در تبلیغات جنگ و مشوق بزرگی برای رزمندگان اسلام بود و خود نیز عملا در جبهه حضور داشت. ارتباط دائم و مستمر در فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی او را در جایگاه خاصی قرار داده بود. در تربیت نو نهالان نقش مهمی داشت و در روش کلاس‌داری از طرف آقایان قرائتی و راستگو مورد تقدیر قرار گرفت. در ایام محرم به نقاط دور دست سفر می‌کرد تا رسالت خود را ادا نماید. این مطلب از اوست: «چرا بعضی از جوانها از اسلام دست برداشتند… مگر اسلام چه چیز کم داشت؟»

سرانجام او پس از آرزوی زیستن و رفتنی سرخ، با لباس مقدس روحانی رزمی، در معرکه نبرد حضور یافت و در یک نبرد خونین با حمل سلاح آتشین در صبحدم جمعه 3 اسفند 1365 در شلمچه و منطقه عملیاتی کربلای پنج با اصابت گلوله به قلب پاکش به شهادت رسید

.این شرح بی نهایت کز حُسیار گفتند

حرفی ست از هزاران کاندر عبارت آمد

(منبع: دامنۀ دارابکلا: اینجا)

شهید حجت الاسلام سیدجواد شفیعی

پست 1270 : به قلم تنسر 40 : " به نام خداوند بخشنده و مهربان. سلام ودرود به دامنه ودامنه خوانان گرامی ،درود وسلام برهمه شهیدان وجان باختگان ایران زمین. با شوق اشتیاقم وبا کمال احترام به شان وشخصیت اش ،این بار از کسی قلم به تحریر می آورم که به جای اینکه لشگر دعا باشد سرباز عمل در میدان جهاد بود. از مردی سخن می گویم بجایی موعظه برسر منبر ،تفنگ بدست گرفته و با عملش تشویق وموعظه سربازان در خط مقدم بود .این بزرگوار همان شهید سید جواد شفیعی می باشد ،که چهره بشاش وخندانش برهمگان پوشیده نیست.

شهید حجت الاسلام سید جواد شفیعی دارابی دانش آموخته علوم دینی از قم می  باشد ودر اوان انقلاب با توجه به نیازش در محل برای انقلابیون وجوانان محل خود را مهیا مردم نموده ودر تظاهرات جلودار ومسئول شعار های انقلاب بوده ودر تشویق جوانان برای شرکت در تظاهرات به ساری نقش اساسی داشته.

  ادامه مطلب ...

تشییع شهید سیدجواد شفیعی

به قلم دامنه : به نام خدا. در دفاع از مکتب و کشور و مردم و نظام به صفت بارز راست  قامتان تاریخ به جبهه رفتند؛ راد مردانه جهاد کردند و به عنوان رزمنده ی عاشق و ذاکر سیدالشّهداء امام حسین (ع) سرانجام راست قامت به خاک سپرده شدند. شهید حجت الاسلام سیدجواد شفیعی دارابی را می گویم. روحانی مردمی و کوشا و فعال در عرصه ی آموختن جوانان و آمیختن با آنان و دارای درک ها و آلام. به قول مرحوم دکتر علی شریعتی: " آنها که رفتند کار حسینی کردند، آنها که ماندند باید کار زینبی کنند، وگرنه ...» وگرنه چی هستند را شما دامنه خوانان، خود بگویید. امان امان از میراثخواران و بدتر از آن امان امان از رانت خواران! (منبع: دامنه داراب کلا. اینجا)

دارابکلا. روز تشییع جنازه ی شهید حجت الاسلام سیدجواد شفیعی دارابی. 3 بهمن 13655. ارسالی سیدرسول شفیعی به دامنه. از چپ برخی ها را که می شناسم: سیدمحمد شفیعی (ذاکر مشهور دارابکلا برادرشهید) در حال نوحه خوانی. سیدعلی اصغر. حمید آهنگر. سیدباقر شفیعی. احمد بابویه. روانشاد یوسف رزاقی. حسین رمضانی حاج قنبر. نبی طالبی. کل سیدمحمد شفیعی. مرحوم حسن رمضانی (نامدار). عبدالله رمضانی یورمله