روحانیت داراب‌کلا

شرح حال و موضوعات مرتبط ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

روحانیت داراب‌کلا

شرح حال و موضوعات مرتبط ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

پیش‌مقدمه‌ای بر خاطراتِ حجت الاسلام حاج آق سید شفیع شفیعی دارابی

 عکاس: دامنه

حجت الاسلام آقا سید شفیع شفیعی دارابی


پیش‌مقدمه‌ای بر خاطراتِ
حجت الاسلام حاج آق سید شفیع شفیعی دارابی

به قلم دامنه. به نام خدا. سلام. جناب استاد حجت الاسلام حاج آق سید جواد (سید شفیع) شفیعی دارابی (پسرعمه‌ی بنده عکس مندرج بالا که خود ازو انداختم) در دبستان دولتی داراب‌کلا گویا تا کلاس ششم نظام قدیم را خواند و بعد طی سفارش جدّش وارد حوزه‌ی علمیه شد. مدتی در قم بود که به خاطر محوریت حوزه‌ی نجف اشرف در آن وقت یعنی دهه‌ی چهل، به آنجا هجرت کرد. تا این که در تنش میان سلطنت پهلوی با حسن البَکر و معاونش صدام، او و تقریبا" همه‌ی ایرانیان خصوصا" طلاب و روحانیون در اردیبهشت ۱۳۴۸ به ایران بازگردانده شدند؛ ایرانی‌های که مشهور شدند به معاوِدین (=یعنی بازگشت‌داده شده‌ها، عودت‌داده شدگان) و در میان طلبه‌ها به آنان اصطلاحا" طلّاب تَعویدی می‌گفتند و ایشان هم معاوِد و تَعویدی بود. اخراج اینان چنان شکننده و سخت بود که همان وقت مرحوم آیت الله العظمی سید احمد خوانساری در مخالفت جامعه‌ی روحانیت با سیاستِ خشن حزب بعث دولت عراق در مسجد سید عزیزالله تهران مجلس باشکوهی گرفته بود. بدین‌ترتیب، حاج آقا سید شفیع پس از بازگشت اجباری به کشور، در قم و در خیابان چهارمردان سکونت گزید، فردی مهذب و پرهیزگار و با وجاهتِ بالا و از شاگردان نزدیک مرحوم آیة الله العظمی آشیخ جواد تبریزی و مرتبط با مرحوم آیة الله مسلم ملکوتی و همکار در بخش پژوهش جامعه‌ی مدرسین قم. منبع: دامنه: اینجا.


حاج آقا سید شفیع طی مدت حضورش در نجف چندین مرتبه پیاده به کربلا رفت. نه از راه جاده آسفالته، از شط و شریعه‌ی شعبه‌گرفته‌ی رود فرات که شُعبات دجله از آن دور است و سمت کوت. نقل کردند به خودِ من که آن سال‌ها پیاده‌روی به کربلا -چه اربعین چه زمان‌هایی غیرِ آن- رسم این نبوده که بینِ راه -که بالای هشتاد کیلومتر است- کسانی به پذیرایی ایستاده باشند؛ به تعبیر امروزی موکب‌داری؛ هر کس باید بار و بِنهِ خور و خوراک خود را کوله می‌کرد و بر دوش می‌کشید، آنم با قلیلی از غذای بُخور نمیری. به بیت امام خمینی ره در شارع رسول ص کمابیش نجف آمدوشد داشت و آنجا برخی ساعت‌ها -به رسم مألوف میان طلبه‌ها- می‌نشست و می‌دید که همه‌جور افراد سیاسی و مذهبی -چه مخفی و چه علنی- با امام دیدار دارند. خود به بنده فرمودند چهره‌هایی از ملی‌ها و نهضت‌آزادی‌ها را هم، بارهایی آنجا دیده و این بدان مفهوم بوده، همه، به طوری خود را با رهبر نهضت همآهنگ یا مشورت می‌کردند و یا برخی هم برای کسب وجاهت چنین می‌نمودند. حتی فرموده که افرادی در خودِ نجف با تزِ تخریب و ایذاء امام ره، پیِ اذیت آن مرجع و رهبر نهضت بودند و حرمت می‌دریدند. حاج آقا سید شفیع در زمان اوج انقلاب بیتش در قم و دو اتاق ضلع غربی‌اش در منزل پدرومادری داراب‌کلا، یکی از مأمن‌ها  مطمئن و نشست‌های مخفی انقلابیون بود. باز نیز بعدها این قصه و قسّه و قطعه با قلم خاطره‌نگاری خودم با انجام چند مصاحبه ادامه دارد... . دامنه.

زندگینامۀ دامنه قسمت 27


به قلم دامنه


به نام خدای آفرینندۀ آدمی. در ادامۀ «آنچه بر دامنه گذشت»، می پردازم به اولین مسافرتم به قم. و آن تصمیمی بود که پدرم و حاج آقاعلی شفیعی (شوهرعمه ام) گرفته بودند. آن دو که در کنار هم، هم رفیق بودند و هم فامیل؛ و نیز پدرم به درخواست پدرِ حاج آقاعلی در دعانویسی کمک کارشان شده بودند، آن روزها بر این نظر رسیده بودند که هر سال در نوروز، دو خانوادۀ به صورت جمعی و دربستی به قم بروند. ما ذوق زده ترین روزهای خوش مان را با همان تصمیم قشنگ شان و عملی کردن جدّی آن، به مدت شش هفت سال پی در پی، تجربه کردیم.



دامنه. سال 1356. عکاسی ساری


از نوروز سال 1355 تا نوروز سال 1361، دو خانوادۀ ما و آنها هر سال با ماشین سید اسحاق حاتمی و یا با ماشین سید حسین شفیعی (حاج سید کاظم) به قم می آمدیم و دو هفته تعطیلات را کامل در قم بودیم.


هم پدرم و هم حاج آقاعلی شفیعی _که هر دو خود از روحانیان قدیمی محل بودند و در قم طلبگی خوانده بودند_ فرزندان شان را به طلبگی فرستاده بودند و هر دو روحانی شده بودند و در قم مقیم بودند.


آق شفیع فرزند حاج آقاعلی که مدتی در حوزۀ نجف بود، به دلیل اخراج ایرانی ها از عراق، به قم بازگشته بود. شیخ وحدت هم که در قیام طلاب در 17 خرداد 13544 در فیضیه دستگیر، زندانی و  سپس فراری شده بود، به صورت مخفی و پوششی (گاه در مشهد و گاهی در قم) زندگی می کرد. و ما در نوروز سال 1355 که به قم آمده بودیم، این شیوه مخفی با لباس مبدل غیرروحانی وی را لمس کرده بودیم.


من همان سال بود که در کتابخانه اش رُمان سیاسی «خرمگس» را دیده و تورُّقش کرده بودم؛ ولی هیچ از آن نفهمیده بودم؛ حتی در تلفظ عنوانِ خرمگس، هم غلط می خواندم. یعنی می خواندم خرَم گِس! چون با آن سنّ نوجوانی تصوّرم این بوده که کتاب که نباید نامش مگس! یا خرمگس! باشد.


بر هر حال، بعدها که بزرگ تر شدم و با آثار سقرط حکیم آشنا، دریافتم او هم در آن عصر باستان، برای رسیدن به وضع مطلوب و مبارزه با وضع موجود جامعه ی خود، خود را «خرمگس» می خواند. مثل نام همینِ رُمان. یعنی سقراط، کارش را بیدارکردن خُفتگان می دانست. منِ دامنه، نمی دانم آیا او یعنی سقراط با وِزوز در گوش جوانان، بیدارگری می کرده یا با گاز و نیش بر شاهان! (در اینجا زندگینامۀ دامنه هم منتشر می شود). 


(دامنه دارابکلا)


حاجیه رضیه طالبی دارابی کیست؟


به قلم دامنه



به نام خدا. این عمه ی مان است. یک زن نمونه و بسیار رئوف دارابکلا. وقتی مراسم سوم پدرم در 28 دی 1385 تمام شد، غروب، این خواهر دلدارش به دیار معبود شتافت و ما هم به عظمت وجودش، تا پایان سومش در بیت عمه جمع شدیم تا او را به دلیل تأکیدات پدرمان، مثل همیشه در اولویت قرار داده باشیم. او برای ما پدرِ ثانی بود. او  کیست؟


خیلی از محلی ها او را به حُسن خُلق و مظهر خیر و بخشش می شناسند و من از بسط و شرحش درمی گذرم؛ اما برای جاویدان نامش، یک پارۀ حیات طیّبه اش را برمی شمارم تا روی آن تأمّل شود. و آن این است که او از هر سو در حلقه و امتداد روحانیت بود که واقعاً استثناست:

  1. پدرش؛ مرحوم کبل آخوند مُلا علی، ابنِ ملاحیدر، ابنِ مُلا طالب.
  2. برادرش؛ مرحوم پدرم حجة الاسلام شیخ علی اکبر طالبی دارابی.
  3. شوهرش؛ مرحوم حجة الاسلام حاج آقاعلی شفیعی دارابی. (دعانویس دارابکلا)
  4. پسرش؛ حجة الاسلام آق سید شفیع شفیعی دارابی.
  5. برادرزاده اش؛ شیخ وحدت.
  6. برادرزاده اش؛ حجة الاسلام دکتر شیخ باقر.
  7. نوۀ دختری اش؛ حجة الاسلام شیخ حمید مهاجر.
  8. دامادش؛ حجة الاسلام شیخ علی مؤمنی دارابی.
  9. دامادش؛ حجة الاسلام شیخ رضوی (مقیم قم).
  10. داماد نوۀ پسری اش؛ حجة الاسلام مجتبی اکبری لالیمی. مقیم فیلیپین
  11. داماد نوۀ دختری اش؛ حجة الاسلام رئیسیان. مقیم قم.
  12. داماد نوۀ دختری اش؛ حجة الاسلام خلیلیان. مقیم قم.
  13. داماد نوۀ دختری اش؛ حجة الاسلام ملازادۀ سورکی. مقیم قم.
  14. پدرشوهرش؛ مرحوم حجة الاسلام آق سید محمد شفیعی.
  15. داماد خاندان شوهرش؛ مرحوم آیة الله سیدرضی شفیعی دارابی.
  16. فرزند داماد خاندان شوهرش: حجة الاسلام سید احمد آقا شفیعی دارابی.

باز هم مثل آن روز که در مراسم سومش متنی در مسجد ارائه کرده بودم این عبارت نماز میّت را «اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْرا» برای عمه ام گواهی داده بودم: الان هم برای او تکرار می کنم: «اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا خَیْرا» (خدایا! ما جز خیر و خوبی از او ندیده‌ایم!). خدا رحمتت کند ای زنی که مراقب فقر و نداری های ما بودی. درود عمه. درود.



قبر مرحوم پدرم شیخ علی اکبر طالبی



خواهر و برادر. یعنی مرحومان پدرم و عمۀ عزیرمان. حاجیه رضیه طالبی. موقع حج پدرم. سال 1381. عکاس: دامنه


(دامنه دارابکلا)


عکس های روحانیون دارابکلا


پست 3917 : به نام خدا



عکس بالا: سردرگاه مسجد و تکیۀ روستای دارابکلا. روز اعزام به جبهه دارابکلایی ها در بهمن 1364. مرحوم آیة الله دارابکلایی و دامنه و بوسۀ قرآن. حجة الاسلام والمسلمین سید حسین شفیعی دارابی در مصافحه با روانشاد یوسف رزاقی. عکس پایین: حُجَج اسلام سید جواد شفیعی دارابی (آق شفیع، پسر عمۀ دامنه) و شهید سید جواد شفیعی دارابی. عکس ها از  آلبوم شخصی دامنه.

(دامنه دارابکلا)


     

مجلس روضۀ خونۀ حاج احمد


به نام خدا


دیشب 11 شهریور 1395 به مناسبت شهادت امام جواد _علیه السّلام_ در منزل جناب حجة الاسلام حاج احمد آهنگر دارابی در قم، طبق سنوات چند سالۀ ایشان، مجلس عزاداری و روضه خوانی و شام دهی برگزار شد و این تصاویری ست از آن مراسم:  اینجا



حجة الاسلام والمسلمین حاج سید جواد شفیعی دارابی (پسر عمه ام). 11 شهریور 1395 شهادت امام جواد _علیه السّلام_ منزل جناب حجة الاسلام حاج احمد آهنگر دارابی در قم

بقیۀ عکس ها در اینجا


(دامنه دارابکلا)



مراسم بیت حجة الاسلام آقاشفیع شفیعی دارابی

به نام خدا. در سی و ششمین قسمت سلسه نوشتارهای خاطرات من باید بگویم امشب جمعه 8 مرداد 1395 در حالی که تنها بودم و خانواده ام به مسافرت رفت، من برای عزاداری شهادت امام صادق _علیه السّلام_ در بیت شریف پسر عمّه ی گرانقدرم دعوت بودم.


از این رو ابتدا پیش از اذان مغرب به زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها شتافتم و به نیابت زیارت کردم و ادای احترام نمودم. سه عکس از محیط زیبای شبانه ی بیرون حرم انداختم. و آنگاه قدم زنان به بیت ایشان در خیابان تاریخی چهارمردان قم، رهسپار شدم و در مراسم روضه و عزاداری و دور هم بودن دینی شرکت نمودم و شام هم به برکت سخاوت ایشان و خانواده ی مکرّمه ی شان، تناول کردم.


و نیز بهتر آن دیدم تا با گوشی ام 12 تصویر هم بندازم. و این شمّه ای ست از این زیارتم در حرم و شرکت در محفل عُلمایی بیت پسر عمه ی فاضلم جناب حجة الاسلام والمسلمین حاج سیدجواد شفیعی دارابی مشهور به آقاشفیع که ارائه می گردد:




بیت پسر عمه ام آقاشفیع . دامنه و آقاشفیع. 8 مرداد 1395. عکاس: مهندس رحیمی داماد ایشان



نمای غربی حرم حضرت معصومه سلام الله علیها. مسجد اعظم و صحن امام جواد (ع) و تونل بزرگراه رودخانه. جمعه شب، 8 مرداد 1395. عکاس: دامنه. بقیه در اینجا .


(دامنه دارابکلا)


حجة الاسلام حاج سیدعلی شفیعی دارابی

به قلم    دامنه

به نام خدا. امروز در آغاز روزِ روزه ی خُجسته ی رمضان، در سلسله مباحث روحانیت دارابکلا به مرحوم حجة الاسلام والمسلمین حاج سیدعلی شفیعی دارابی می پردازم.

این روحانی پُرآوزه ی محل و حتی جای جای ایران، از سلسله ی سادات معظّم دارابکلا ست که مردم به آن احترامی فوق العاده دارند. و حتی از قدیم الایّام به علّت اعتقادات و باورهای توسّل جویانه و گرفتنِ شفا و آرزوها، به این خاندان رجوع داشته و هنوز نیز دارند.

ایشان _یعنی روحانی بزرگوار و از مردان بزرگ دارابکلا و منطقه، مرحوم حجة الاسلام والمسلمین حاج سیدعلی شفیعی دارابی_ هم روحانی زاده اند از پدری سَخی و مردم گرا و بسیار خوش اخلاق به نام آسید محمد و هم با یک روحانی زاده وصلت کردند یعنی عمّه ی محبوبم، بانوی بسیار سخی و مهربان و مظهر لطف و خوبی ها و نیکی ها مرحومه حاجیه رضیه طالبی دارابی فرزند مرحوم ملا علی، ابن ملا حیدر، ابن ملا طالب. که مشهور بودند به کبل آخوند. در واقع ایشان از همه ی ناحیه های مادری و پدری و همسری، به خاندانی مذهبی و مؤمن و روحانی متّصل بودند.


ایشان از بانیان اوّلیّه ی حلقۀ قرائت قرآن در مسجد جامع دارابکلا بودند. با حضور ایشان بعد از مراسم منبر، حلقه ای بزرگ در درون مسجد جامع دارابکلا ایجاد می شد و تا پاسی از شب، قرآن را به نوبت تلاوت می کردیم. من در این حلقه ی مذهبی و معنوی، به همراه رفقا سال ها حضور داشتم و خاطرات زیادی در ذهن باقی گذاشتم و حسّ آن لحظات و آن چهره ها و از جمله وجود ایشان در راس حلقه، بر من هنوز تجلّی ها و نمادها دارد.

سال ها در قم تحصیل کردند و با روحانیان بزرگ محل همدوره و هم حُجره بودند، با مرحومان: آقا دارابکلایی، پدرم شیخ علی اکبر طالبی، شیخ روح الله حبیبی، سیدباقر سجادی، حاج شیخ احمد آفاقی دارابی، حاج سید رضی شفیعی دارابی، حاج سید مهدی دارابی و ... .

یکی از فرزندانش روحانی اند و در قم ساکن. که در روزهای گذشته معرفی شان کردم یعنی جناب حجة الاسلام والمسلمین حاج سیدجواد شفیعی دارابی، مشهور به آقاشفیع. دو دامادشان نیز روحانی اند: جناب حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ علی مؤمنی دارابی، که روزهای قبل معرفی شان کردم. و جناب حجة الاسلام والمسلمین آقای رضوی که از روحانیان بزرگوار میانرویی ست و در قم ساکن اند و فردی محبوب و بسیار جاذب و فرهیخته و معناگرا هستند.

کلا" در خاندان نسَبی و سبَبی ایشان چندین روحانی وجود دارد چه از قدیم و چه هم اینک. که لیست کردن آن به اطاله ی کلام می انجامد. از خاندان آقاسیدرضی شفیعی گرفته تا خاندان مرحوم پدرم. و از دامادهای نوه های پسری و دختری شان گرفته تا اقوام دور و نزدیک شان اغلب روحانی اند و یا روحانی زاده اند.

این روحانی بزرگ و مردمی یکی از مصادیق مهم محبت به همسر بودند. میان آن دو بزرگوار، برترین مهربانی ها و نیکی ها و خوش اخلاقی ها حاکم بود. من که از نوجوانی در بیت ایشان همیشه و همه روزه حضوری فعال داشتم و حتی به عبارتی نزد عمه ی محبوبم بزرگ شده ام، از این مرد بزرگ خیلی خاطره ها دارم:

بسیار منظم بودند. در سه وقت دعا و زیارات می خواندند: صبح، ظهر و شب. در غذاخوردن بسیار آداب داشتند. مهمان نوازی شان در اوج بود. همه روزه سفره هایی برای مهمانان پهن می کردند و با بهترین غذا پذیرایی می کردند. در مهمان نوازی ها دست دِهش عمه و آقا بسیار عالی یود. اهل مسافرت ها بودند. به مردم توجه داشتند. انقلابی بودند. که باید بگویم:

دو اتاق آخری خودشان را در قبل از پیروزی انقلاب تا دو سه ماه پس از پیروزی انقلاب در اختیار انقلابیون محل داده بودند و همه شب آنجا اجتماع می کردیم و حتی برخی از مبارزین، خبر پیروزی در 22 بهمن 57 را در منزل ایشان بود که از تلویزیون سیاه و سفید معروفش شنیده بودند.

در اوج تضاد و دو قطبی تنش آفرین حُجج اسلام آقایان ناطق نوری و سید محمد خاتمی در کازار انتخابات ریاست جمهوری 1376، این مرد بزرگ _یعنی مرحوم حجة الاسلام والمسلمین حاج سیدعلی شفیعی دارابی_ یک تنه از سیدمحمد خاتمی دفاع کردند و نیروهای حامی وی را در محل مورد تایید و تشویق قرار می دادند.

روح این عالم سادات محبوب دارابکلا شاد باد. بر همه ی اعضای نسبی و سببی این خاندان بزرگ و دوست داشتنی سلامی گرم و صمیمی دارم، خاصه به عمه زادگانم که برای من بسیار عزیزند و افتخارآمیز؛ که گویی از یک بیت هستیم و قلب هایی هم تَپِش داریم. در این روزهای روزه مرا هم دعا کنید ای عمه زادگان، ای یادگاران آقا و عمه، دو انسان رئوف و محبوب ما. (دامنه دارابکلا)

دربارۀ حجه الاسلام والمسلمین سیدجواد شفیعی دارابی

پست 2498 : به قلم آسید علی اصغر شفیعی دارابی 54 : «سلام. حضرت حجه الاسلام والمسلمین سیدجواد شفیعی دارابی معروف به آقاشفیع (اشاره به پست 2483 اینجا) ازروحانیون محترمی است که توانایی اصلی آغاز انقلاب درروستای بزرگ داراب کلابودند. منزل ایشان محل تصمیمات برای شروع و ادامه چگونگی حضورانقلابیون بوده است.
درمسیرانقلاب وپیروزی آن ،دربزم وضیافت درس وتدریس وتحقیقات باقی ماندند. برای اینکه استقلال طلبگی راحفظ کنند ازحضور وقبول درعرصه خارج از حوزه ومناسب شغلی دولتی راردنمودند وزندگی رابه زیستن درکسوت روحانی صادق وبی ریا ادامه دادند.
ایشان مرجع پاکی ،صداقت ومهربانی من هستند، بدلیل اینکه باجناق بزرگواربنده هستند بیشترازدیگران ازقلب ودل بی کینه اش آگاهم ودرمسیرزندگی آقایی های ازایشان دیدم که آموخته های من است .
فرزندان پاکدامن وفرهیخته ای راتحویل جامعه دادند. فرزندپسرایشان سیدهادی (آقاضیاء) ازفهمیدگان صاحب نظر سیاسی کشورهستند. دامادهایشان ازنخبگان عرصه کاروتلاش هستند.مهربانانی که اگرباایشان همراه و یا همنشین شوید ،لذت می برید.
همسر پاکدامنش هم از زنانی هستندکه درحریم زندگی ایشان کمک شایانی رابرای پیشرفت شوهرش داشتند. انشاءالله تندرست وسلامت باشند.» (منبع: دامنه داراب کلا. اینجا)

در بارۀ حجة الاسلام آسیدجواد شفیعی دارابی

به قلم مهندس    محمد عبدی 39

پست 2487 : : «سلام بر شما کبلاقا ابراهیم عزیز. این نوشتار شما هم واقع در پست 2483 اینجا در معرفی روحانیت محل خیلی برام جاذب و مخصوص بود و یاد حاج آقا علی (حجت الاسلام والمسلمین حاج آقا سیدعلی شفیعی دارابی) که از سادات معظم و صاحب کرامت و از خالص ترین و اصیل ترین سادات معظم و به گمانم از اتصالات سادات موسوی سیکا هزار جریب می باشند.البته آنگونه که من بارها از بزرگان شنیده ام. در ننتیجه از قدیم الایام مامن و پناه مردمان قدیم و جدید بوده و هستند و مورد وثوق واقعی همه گونه دردهای روحی و جسمی را با توسل به این سلسله جلیله سادات معظم به تبرّک کاغذ یا لقمه ای طعام به شفاعت از خدا شفا طلب داشته و دارند.
با جناب حجت الاسلام والمسلمین آقا سید شفیع (حاج آقا سیدجواد ) یک خاطره بسیار خاطره انگیز دارم که معمولا در برخی مراسم خاص که مجری هستم بیان داشته و بدان استناد می نمایم که البته اگر بیان نمایم خالی از لطف نخواهد بود و به نحوی برای جنابعالی نیز جالب توجه خواهد بود.
همانگونه که در جریان هستی ،عمه بزرگوار خدا بیامرز حضرتعالی و مادر حاج آقا در اواخر عمر شریفشان در اثر بیماری و کهولت سن چند ماهی در شرایط بسیار سخت و دشواری بودند و بخصوص دخترانش شبانه روزی به نوبت ایشان را رسیدگی و تر وخشک می کردند و متحمل زحمات بسیاری شدند تا اینکه بعد از چند ماه سخت طاقت فرسا به رحمت ایزدی رفتند. منم در این مدت در جریان این امور بودم و بعد از تشییع جنازه و اینها برای عرض تسلیت که معمولا آشنایی و ارادت خاصی با این خاندان داشته و دارم به خدمت رسیدم .
حاج آقا به اتفاق چند نفر دیگر در اتاق حضور داشتند و در ضمن احوالپرسی و عرض تسلیت مطابق روال و عادت عرف عامیانه خدمتشون عرض کردم : خداوند والده مکرمه شما را رحمت کند و هزاران بار بیامرزد؛ زن خوب و مومنه ای بود. اما در جریان بودم این اواخر در اثر بیماری قدری بهش سخت گذشت و با درگذشتش راحت شد از مشقت و رنج  ؛ تا این کلمه راحت شد از زبانم جاری شد حاج آقا زد زیر گریه ! اونم بلند بلند! و به من  هم چنان توپی رفت که درجا خشکم زد که آقا چی می گویی مادرم تازه فوت شد اونوقت داری می گویی راحت شد! آقا عبدی ! من اگر به شما ارادت نداشتم و به صداقت شما ایمان نداشتم باشما سخت برخورد می کردم.
بازم به گریه بلند ادامه داده و بیان فرمودند مگر مادر جایگزینی دارد؟ کسی بعد از خدا مگر به مقام و منزلت مادر می رسد ؟ حتما مادر شما در قید حیات است که چنین راحت این رو بیان داشتی ! وگرنه به من نمی گفتی !
خلاصه من و آن چند نفر در بهت و حیرت ماندیم و چند بار عذر خواهی کردم گفتم شرمنده ، حاج آقا منظور بدی نداشتم ، انگار نه انگار که عذر خواستم و خلاصه حاج آقا در حال گریه شدید یواشکی از در اومدم بیرون و با اصرار آقا صادق که بمان، دیگر نماندم و هنوز هم با گذشت چندین سال از محضر حاج آقا خجالت می کشم هرچند بزرگواری و عظمت روحی و عفو و گذشت ایشان و صفا و لطافت برخورد ایشان را کاملا آگاه و صحه می گذارم .
بله یاد گرفتم که مقام مادر خیلی بالا و والاست و حضرت ایشان در آن سن و مادرشان در آن شرایط ؛ باز علقه و علاقه و انس دو طرفه چه محکم برقرار بود و توصیه همیشگی ام به همگان رعایت حال مادرشان است و بوسه بر دستان مادر افتخار عالم ربانی است ما که حقیر و کوچکیم در برابر عظمت و علو درجاتشان. به زیارتش رفتید سلام خالصانه مرا هم ابلاغ کنید. با آرزوی توفیق روز افزون برای شما و همه بزرگان و ذخایر علمی منطقه و محل یاد همه درگذشتگان سه صلوات. موفق باشید.»

پاسخ دامنه : یبه نام خدا. سلام مهندس. از سه جهت متن شما برای من مهم شد:  خاطره ای که نشان عظمت مقام مادر بود. یاد عمه ی بسیار رئوفم که نزدش بزرگ شدم. و شب جمعه یاد درگذشتگان مرحوم حاج آقاعلی که روحانی اهل ذکر و دعا و خدومی بودند. ممنونم. الان آن خاطره را نزدشان بازتعریف کنید 100% متبسّم می شوند و شما را می نوازند. من هم اگر در آن ساعت در اتاق بودم به تو توپ تشَر می کردم آن دَم. (منبع: دامنه داراب کلا. اینجا)

این هم عکس دو خواهر و برادر خاص. عمه ام مرحومه حاجیه کل رضیه طالبی دارابی و مرحوم پدرم شیخ علی اکبر طالبی دارابی. فرزندان مرحوم مُلاعلی _کبل آخوند_ عکاس: دامنه. سال 1384 در سکوی منزل عمه. دو سال پیش فوت هر دوی شان به فاصله ی 3 روز از هم بود. پدرم در 26 دی 1386 و عمه ام سه روز بعد در 29 دی 1386 به دیار باقی شتافتند. ممنونم یادشان را تازه نمودی در این شب جمعه. روح شان را می عمیق می بوسم که عزیزم بوده و هستند به همراه مرحوم مادر بسی حکیم و مهربانم. سه آموزگار رئوف ما بودند. روح همه ی درگذشتگان غریق رحمت باد.

حجة الاسلام آسیدجواد شفیعی دارابی

پست 2483 : به قلم دامنه : به نام خدا. امروز 5شنبه 6 خرداد 1395 خورشیدی برابر با 19 شعبان المعظّم 1437 قمری به معرفی یکی از سادات گرانقدر و روحانی متّقی و وارسته حضرت حجة الاسلام والمسلمین حاج سیدجواد شفیعی دارابی می پردازم.

ایشان پسرعمّه ی بسیار عظیم القدر دامنه اند. از نسل دهه ی بیستم دارابکلا هستند. فرزند مرحوم حجة الاسلام حاج آقاعلی شفیعی دارابی و مرحومه عمه ام حاجیه کل رضیه طالبی دارابی (بنتِ مّلاعلی _مشهور به کبل آخوند_ پدربزرگم). به عبارتی اخوی آقاباقر و آقاصادق شفیعی دارابی.

حضرت حجة الاسلام والمسلمین حاج سیدجواد شفیعی دارابی دامادِ مرحوم کربلایی علی اکبر کارگر دارابی می باشند، به عبارتی حاجیه خانم فاطمه کارگر دارابی _همسر گرانقدر حاج آقاجواد شفیعی_ اخوی زاده ی مرحوم حاج محمود کارگر دارابی (شوهر خاله ی دامنه) می باشند. نیز برای تقریب ذهنی دامنه خوانان ارجمند، ایشان باجناق آسیدعلی اصغر شفیعی دارابی، و نیز به نحوی منتسب باجناق آقایان علی اکبر آهنگر دارابی و کل اسماعیل راستگو.

در همان ابتدا به درس و آموختن سوق داده شدند. پدربزرگ روحانی شان مرحوم آسیدمحمد، وی را بسیار گرامی می داشت و بر تحصیل علم و تهذیب نفش شان تاکیدی وافر داشتند. در دبستان دولتی دارابکلا هم کلاس شیخ وحدت و حجة الاسلام و المسلین شفیعی مازندرانی بودند و تا کلاس ششم نظام قدیم را خواندند و سپس به سفارش جدّ و نیز تاکید پدر و مادرشان به طلبگی رفتند.

نمی دانم آیا نزد مرحوم آیة الله آقادارابکلایی هم تلمّذ کردند یا نه، به هر حال به قم مهاجرت کردند و پس از چند سال تحصیل در حوزه علمیه قم و در مدرسه ی فیضیه، برای تقویت دروس و تهذیب به حوزه ی عظیم و محوری نجف اشرف هجرت کردند. و در آنجا چند سال زندگی و تحصیل نمودند. تا این که میان رژیم شاه و صدام تنش ایجاد شد و دولت دیکتاتور عراق بر اساس سیاست های ضد ایرانی، همه ی ایرانیان خصوصا" طلاب و روحانیون را به ایران بازگرداندند. و ایشان هم از همین معاودین بودند؛ یعنی عودت داده شدگان به کشور که مشهور بودند به طلّاب تعویدی.

بدین ترتیب پس از بازگشت اجباری به کشور، در قم و در خیابان چهارمردان سُکنی گزیدند و باز نیز به دروس حوزه ی قم نزد علما و مراجع بزرگ تعلیم یافتند. و تا آخرین مراحل دروس پیش از اجتهاد را بخوبی طی نمودند. ایشان از شاگردان خاص و نزدیک مرحوم آیة الله العظمی آشیخ جواد تبریزی بودند و با مرحوم آیة الله ملکوتی امام جمعه تبریز بسیار نزدیک و رفاقت و آمد و شد داشتند.

بیت این روحانی سادات جلیل القدر، در اوج خفقان ستم شاهی برای چند بار محل امن و پناهگاهی برای شیخ وحدت شده بود که پس از دستگیری قیام 1354 فیضیه و دوره ی سخت فرار و زندگی مخفی، آنجا پیش ایشان می رفتند و از تعقیب در امان می ماندند.

این روحانی بزرگوار و متقی از چند سال پیش در یکی از بخش های تحقیقاتی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم مشغول اند و هم اینک نیز در آنجا هستند. نزد اغلب روحانیون محل، قم و خیل زیاد مردم قم محبوبیت دارند و مردم استخارات خود را از ایشان کسب می کنند بطوری که یک خط تلفن مخصوص استخارات برای تسهیل امور مردم در خانه ی شان راه اندازی کرده اند.

ایشان فردی منزّه، مستقل، باتقوا. اهل احتیاط های خاص شرعی، اذکار، تهجد و زیارات همیشگی و مخصوصه ی حضرت معصومه _ سلام الله علیها_ هستند. مردم برای احترام به جدّ و نیاکان ایشان، نزد این خاندان مراجعه می کنند و دعاهای شفا را _به علت اعتقاداتی که دارند_ از نزدشان تبرّک می کنند و به نوعی توسّل می جویند.

از دامادهای ایشان که همگی عالی و متدیّن اند، یکی روحانی اند؛ یعنی جناب حجة الاسلام والمسلمین آقامجتبی اکبری لالیمی _فرزند شهید حجة الاسلام والمسلمین اکبری از شهدای 72 تن سال 1360 سرچشمه تهران_ به دست سازمان ترویستی منافقین. بگذرم.

از شرح حال جناب حجة الاسلام والمسلمین حاج سیدجواد شفیعی دارابی به همین مقدار بسنده می کنم. و برای این روحانی بزرگ محل و عمه زاده ی مهریان، محبوب و پرهیزگار و خوش اخلاق و اهل صله ی اَرحام که برای مرحوم دائی شان _ پدرم_ بسیار ارج و قرب قائل بودند، آرزوی سلامتی دارم و طالب هستم تا ما _دامنه و دامنه خوانان شریف_ را همیشه مشمول دعاهای مؤمنانه ی خویش سازند. بر ایشان همیشه درود و سلام. (منبع: دامنه داراب کلا. اینجا)

حجة الاسلام والمسلمین حاج سیدجواد شفیعی دارابی (مشهور به آقاسید شفیع) پسرعمّۀ دامنه. عکاس: سیدعلی اصغر

سال 1392 شب مراسم عقد پسرم عادل. قم. شیخ وحدت و حجة الاسلام والمسلمین آسیدجواد شفیعی دارابی. که خطبه ی عقد فرزندانم عارف و عادل را این دو خواندند. عکاس: حاج احمد آهنگر دارابی

از راست: حُجج اسلام شیخ علی مؤمنی دارابی(داماد مرحوم حاج آقاعلی شفیعی دارابی) و آسیدجواد شفیعی دارابی

سال 1366 دارابکلا. منزل مرحوم پدرم: از راست: حُجج اسلام: اخوی شیخ وحدت. مرحوم پدرم شیخ علی اکبر طالبی دارابی. آسیدجواد. آشیخ رضوی داماد مرحوم حجة الاسلام حاج آقاعلی شفیعی دارابی. دامنه و آقاحیدر.

 حجة الاسلام والمسلمین حاج سیدجواد شفیعی دارابی (سیدشفیع)

1366

شجره نامه حجة الاسلام شیخ علی مؤمنی دارابی

پست 2481 : به قلم مهندس محمد عبدی 38 : «سلام و درود بر دامنه خوانان و شما کبلاقا ابراهیم طالبی دارابی عزیز و معزّز. انتخاب پست های معرفی بزرگواران شخصیت های دینی و مذهبی ،روحانیت معظم و معزّز ،روز به روز برایم جالبتر می شود و این بار هم با دیدن و مطالعه پست مطلب در مورد عموی بزرگوارمان حجت الاسلام حاج شیخ علی مومنی به وجد زایدالوصفی آمدم.
البته سالیان سال است از دو جهت ایشان را می شناسم یکی از جهت سبَبی که شما و دارابکلایی های عزیز کاملا می دانید و و دیگری قابل بیان که بسیاری از کاربران عزیز دامنه خوان شاید از آن بی خبر باشند فاملیت نسَبی و آباء و اجدادی ماست که من در شجره نویسی وب سایت سنه کوه در بخش اصفهانی تبارها در اینجا (http://sanekooh.ir/?p=1592) بدان اشاره و شجره اش را قرار داده ام.
چرا که ایشان مطابق شجره آقا شیخ علی بن اصغر بن حسین بن شابا بن مومن می باشند و بنده محمد بن شعبان بن فضل الله بن عبدالله بن (پدرعبدالله اسمش را تاکنون کسی بیاد ندارد) بن مومن  و ...
بله ازین نظر پدرمان بارها بارها سفارش ایشان و دیگر مومنی های بزرگوار اوسا را به ما کرده و می کنند و شناخت ما با دیدارهایم با عموی ایشان حاج بابا مومنی خدابیامرز کاملتر و مسجلتر شده بود . بگذریم و با پوزش ازین گونه معرفی و بیان ...
در هر حال در طی سالیان زیاد شناخت از حضرت حجت الاسلام حاج شیخ علی مومنی ایشان را شخصیتی باوقار ، متین و سخنرانی های ایشان را پربار و آرامش بخش و با نقل احادیثی معتبر و روان یافتم و هر بار در شنیدن پای منبر ایشان خوشه ها برچیدم و جرعه های معرفتی نوش نمودم . 
در محیط کار و آداب دانی و رعایت حقوق مراجعین در نهضت سوادآموزی استان مازندران و گیلان تا جایی که خبر دارم منشا اثر خیر بسیار زیادی بودند و خیرات رسیدگی به این امور در دفتر خاطرات بسیاری از افراد ثبت و قابل بیان است . 
موفقیت روز افزون ایشان و دیگر روحانیت معظم منطقه را از درگاه احدیت خواهان و خواستارم.»

پاسخ دامنه : به نام خدا. جناب مهندس، مرد کار و مطالعه و پژوهش ها و تلاش ها  سلام. از این که یک دامنه نویس متبحّر و خردمندی خیلی خوشحالم. و نیز شادمان ترم چون هر بار بابت برخی از پست ها، از جمله همین پست 2473 اینجا، در معرفی روحانی بزرگوار و باتقوا جناب حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ علی مؤمنی دارابی، نکته هایی ویژه را به ورقه های دامنه می آوری که بر خود من هم تازگی و اعجاب دارد. واقعا" تحسین دارد این اندوخته ها و اسناد و پژوهش های دسته بندی شده ات. مثل آنچه در باره ی حاج کل سیدمحمد شفیعی دارابی آورده بودی. ممنونم رفیق. (منبع: دامنه داراب کلا. اینجا)

شجره نامه به خط و تنظیم مهندس محمد عبدی سنه کوهی

مسجدجامع دارابکلا. مراسم سوم مرحوم مادرم حاجیه زهرا آفاقی دارابی. 22 فروردین 1394. عکاس: آسید. از چپ: دامنه در حال ارائه ی متنی با عنوان مجسمه ی مادر. حجج اسلام آقایان: آشیخ مرتضی دارابی .حاج آقاشیخ علی مؤمنی دارابی. رفیق مان شیخ قربانعلی برزگر و شیخ مهدی شیردل دارابی