به قلم سید ابراهیم موسوی دارابی 7
پست 2969 : «به نام خدا سلام گرم بنده به جناب آقای طالبی (دامنه) و خوانندگان محترم. همچنین سلام می کنم به جناب حجة الاسلام والمسلمین دکتر سیدحسین شفیعی دارابی. از خصوصیات اخلاقی، رفتاری، شخصیتی، عقیدتی، اجتماعی، سیاسی و هر آنچه که منتسب به خصوصیات و ارزش های و شاخصه های وجودی جناب حجة الاسلام والمسلمین دکتر سیدحسین شفیعی دارابی بود را به زیبایی بر قلم جاری ساختید. بنده به دلیل نسبت فامیلی و شناختی که از ایشان دارم به چند شاخصه و ویژگی مهم اشاره می کنم:
یکی از شاخصه های مهم اجتماعی و رفتاری ایشان که در همه جا زبان زد خاص و عام است،و از تاکیدات ایشان است دید و بازدید و صله ی ارحام است و در عمل نیز شاهد بودم که با توجه به حضور و زمان اندکی که در محل داشتند از این فریضه ی مهم دست بر نمی داشتند. خوش صحبت و خوش رو هستند و به دلیل خصایص منحصر به فرد شان ، جوانان ارتباط صمیمی و نزدیکی با ایشان دارند. در سخنرانی ها و مجالس و محافل و گردهمایی ها با تمام وجود شان سعی در برطرف کردن شبهات و خواسته های حاضرین در جلسه بر می آیند. از کمترین زمان ممکن بیشترین استفاده را می برند و لحظه ای را ندیدم که زمان شان به بطالت بگذرانند.
راستش را بخواهید اگر بخواهم از کرامات و خصوصیات شخصیتی ایشان بنویسم فکر میکنم نتوانم حق مطلب را به خوبی ادا کرده باشم پس سخنم را کوتاه می کنم و از خداوند می خواهم سلامتی و تندرستی و عافیت به خیری به ایشان مرحمت بفرمایند تا ما و نسل جوان بتوانیم بیش از بیش از نصایح و رهنمودهای ایشان استفاده بریم. تا دیداری دیگر»
پاسخ دامنه : به نام خدا. سلام صمیمی من هم به شما جناب آقاسیدابراهیم موسوی. بسیار ممنونم هم به لحاظ این که پست های دامنه را با دقّت های خویش، می خوانید و هم بر برخی از پست ها، متن هایی تکمیلی می نویسد و همین نگاشتن های متنوع برای دامنه خوانان شریف هم مفید است و و انگیزاننده.
از این افزوده ی شما نسبت به شخصیت علمی و دینی و اخلاقی جناب حجة الاسلام والمسلمین سیدحسین شفیعی دارابی، خیلی ممنونم. (دامنه دارابکلا)
به قلم میرزاعلی چلوئی دارابی 21
پست 2968 : «به نام خدا . سلام گرم و صمیمی به خدمت جناب دامنه و دامنه خوانان. جناب دامنه عزیز، تقدیر و تشکر دارم به محضر شریفتان بابت ممعرفی چهره های شاخص و محبوب دیارمان به خصوص حضرت حجت الاسلام والمسلمین جناب دکتر شفیعی واقع در پست 2964 اینجا.
کیست در محل که ایشان را نشناسد. جناب ایشان شخصیتی هستند بسیار خونگرم و مردمی .مانوس با بیشتر اقشار جامعه.اهل صله ی ارحام و متواضع در برابر دوستان واشنایان.با دانش و بینش سیاسی عمیق. بیشتر اهل عمل هستند و بدور از ریا کاری.خطیبی توانمند با منبرها وسخنرانیهای پر جذبه .انقلابی هستند و ولایتمدار .اهل فضل و بخشش .صبور در برابر انتقادات و ایرادها و در عین حال قاطع در مورد باورهایش.و در مورد احترام به برادر و اولین استاد خودشان الگویی ست در بین جوانها.
جناب استاد طالبی همانگونه که در مورد ربط ایشان فرمودید یک روحانی کاملا شناخته شده و توانمند و به لحاظ فکری و سیاسی و باورهای دینی و عقیدتی دارای خط مشی شفاف و بسیار آگاه بوده ومورد توجه سیاسیون و مسولین محل. واز این رو به لحاظ فکری و اخلاقی و احساس مسولیت در موارد خاص ورود پیدا می کنند .
بنده نیز افتخار داشتم که مطالب پربارشان را که در 111 بند منتشر کردید مطالعه کنم و از این بابت هم از شما جناب دامنه و هم از جناب دکتر بسیار سپاسگذارم. جناب دامنه عزیز کاملا بر این باورم که شما بسیار با هوش و استعداد بالا و در نویسندگی چیره دست و با دانش روز هستید و در ضمن احترام به عقاید فکری و خط سیاسی تان بنده نیز در پاره ای اوقات هم عقیده با شما نیستم . ونیز کاملا بر این باورم که این اختلاف سلایق باید ایجادگر مَودّت و دوستی بین افراد گردد .همان بیاناتی که جناب مهندس عبدی در پست 2966 اینجا، ذکر کردند.
جناب دامنه عزیز خرسندم از باشگاه آزاد اندیشتان. و برایتان آرزوی موفقیت دارم و همانطور که درمتن اخر پست 2964 ذکر کردید امیدوارم خداوند بارقه ی امید و بذر حُب و دوستی بر دلهای هم ی مان بنشاند .با عرض پوزش فراوان و خدا نگه دار»
پاسخ دامنه : به نام خدا. سلام من هم بر شما جناب حاج میرزاعلی. خیلی موجب افتخار بنده است که هم به من لطف دارید و هم با بخش هایی از دیدگاه هایم هم عقیده نیستی. و این نشان حُرّیت و منطق درست انسانی و عقلی ست. همین روحیه ات نشان پُختگی ست.
در باره ی پست های معرفی چهره های شاخص محل خصوصا" روحانیت، باید بگویم این علامت درک و فهم بالای شماست که به معرفی این مفاخر محل، دلگرم و شادابی. از افزوده های خوبت بر متن پست معرفی جناب حجة الاسلام والمسلمین سیدحسین شفیعی دارابی، ممنونم و حقّ آن است که خودت بخوبی گفتی که ارادت و محبت با هیچ چیزی نباید تعویض گردد. خدا حافظت. (دامنه دارابکلا)
پست 2964 : به نام خدا. امروز در سلسله مباحث متداول دامنه در باره ی روحانیت دارابکلا، به معرفی مختصر جناب حجة الاسلام والمسلمین سیدحسین شفیعی دارابی، یکی از چند چهره ی شاخص روحانیون دارابکلا می پردازم.
این روحانی مشهور دارابکلایی، از یک خاندان سادات بسیار مذهبی، مشهور و مورد وثوق مردم و از پدر و مادری مؤمن و متدیّن و مورد احترام مردم دارابکلا برخاسته اند. گرچه والدین کرام شان را در همان اَوان، از دست داده اند ولی در غیاب دردناک آنان، زندگی خویش را با نهایت تلاش و جهاد، سامان دینی و علمی دادنده اند تا حدّی که به نظرم، گویی به اجتهاد هم رسیده اند.
ایشان به مدَد برادر مؤمن و انقلابی شان جناب حاج کبل سید محمد شفیعی دارابی، حیات خود را امتداد داده اند و الّا ممکن بود از فرط فشار فقر و تنگدستی دوره ی سخت کودکی و نوجوانی، بی پناه و بی حامی می ماندند. اما دست تقدیر خدای باری تعالی و دیده ی تدبیر برادر دلسوز و والا، که خود از وی به «سایه سار پدر» تعبیر می کنند، راه ایشان را به حوزه و طلبگی و کسوت خطابة و روحانیت و کتابت کشاند.
ایشان نیز مانند بیشتر روحانیون دارابکلا، طلبگی را ابتدا نزد مرحوم آیة الله آقا دارابکلایی تبرّک و تلمّذ کردند و آن گاه به قم هجرت کردند. من در 2 سال قبل یعنی 18 خرداد 1393 (در پست 205 اینجا) اتوبیوگرافی _یعنی زندگی نامه ی خودنوشت_ ایشان را منتشر کرده بودم که در این پست، از شرح مجدد تحصیلات و اساتید و پژوهش های شان می گذرم.
اما من ایشان را این گونه می شناسم: به لحاظ اخلاق رفتاری، شخصیتی مهربان، خوش روحیه، گرم گیرنده، خوش کلام، اُنس پذیر، خوش مَشرب و پُرجذبه و در یک کلام مؤمنانه و متشرّعانه دارند و سعی می کنند آشنایی های مقدّماتی را تا می توانند به دوستی های ماندگار برسانند. این از برجسته ترین روحیات طلبگی و اخلاقی ایشان است که کمتر در روحانیون پدید می آید. شاید آن طعم تلخی را که در اَوان کودکی _با از دست دادن والدین خویش_ در زندگی چشیده اند، او را فردی مهربان و غمخوار یاران و هواخواه دوستان بارآورده است. بگذرم.
یکی از برجسته ترین ویژگی اجتماعی ایشان این است که میان ایشان و اخوی گرامی شان یک نوع ربط معنوی و عاطفی و محبت مانای خاصی وجود دارد که برای من بشدّت دارای اهمیت و حتی سوژه ای برای مطالعه و مصاحبه است و من روزی این کار کاوشگری و رایزنی مطالعاتی را حتما" به انجام می رسانم تا سرمشقی برای روابط میان برادران و خویشاوندان در صحنه ی اجتماعی و خانوادگی گردد.
یک زاویه ی این ربط را من می گویم و آن این است ار بس میان این دو برادر حُبّ و ودّ حاکم است که من همیشه در تصوّرم این گونه ترسیم می شود که میان ایشان و برادرش حاج کبل سید محمد (که در 31 اردیبهشت 1395 در پست 2904 اینجا وی را معرفی کرده ام) گویی یک روحِ نگه دار؛ نگه داری می شود. هر گاه این برادر را می بینم، گویی در جِلدش آن برادر دیده می شود و هر گاه آن برادر را می بینم گویی این برادر، در پوست و روحش نمایان است. من این دو را هر جا و هر کجا، گویی در یکجا می بینم. من، این گونه می بینم این دو را. اگر عیب است _که نیست_ از دیده ی من است و اگر حُسن است _که هست_ از برداشت من است. گویی هم اخوان هم اند، هم اَخلّای هم اند و هم دو کالبدی از دو روح در هم تنیده ی هم. و این هم در این دنیای پربلا و بلیّه ها و دوری ها و تنش ها و توپ و تشرها، کم بهایی نیست که دو برادر، این گونه خلیل و وَدود هم باشند.
اما ربط او با من و خط سیاسی او چگونه است؟ این گونه:
الف: ربط ایشان به من: ایشان چون یک روحانی سرشناس دارابکلا بوده و هستند و از همان آغاز انقلاب اسلامی به مسائل سیاسی و اجتماعی و دینی این روستا آگاهی داشته و دارند و نسبت به آن احساس مسؤولیت کرده و می کنند، از این رو مورد توجه ی سیاسیون و انقلابیون محل از جمله من قرار گرفتند و کماکان با ایشان ربط داشته و دارم. ربط ایشان اما به من این گونه است: به لحاظ عاطفی و روابط رفتاری، خیلی به من محبت و علاقه و دلسوزی و حتی می نوانم بگویم دوستیِ صمیمی نشان داده و می دهند. و بر من نیز عیان و ثابت گردیده واقعا" به من این گونه اند.
شواهد و قرائن هم موجودند. و به همین مقدار و حتی بسی بیشتر، من هم به وی اُنس، ارادت و علاقه ی عاطفی و اخلاقی دارم و حتی هنوز مسائل اختلافی موجب نگشته است که من ارادتم به ایشان زائل و زدوده گردد. زیرا ارادتم از نهادم برخاسته است و نمی شود نهاد قلب و دل را بآسانی برهم زد و ویران ساخت؛ چرا که دوستی ها را نمی توان با حاشیه های زودگذر، زُدود و به وزن اَرزن آن را ارزان ساخت.
اما به لحاظ فکری و سیاسی با برخی از باورهای من در زمینه های سیاسی و دینی و... مخالفت دارند و منتقد من هستند و این نقّادی ها را به منطق قلم و به شیوه ی پذیرا، به صحنه ی دامنه هم آوردند و حتی در یکی از منبرهای محرم سال 1392، در غیاب من، بر زبان شان جاری نموده اند که من بر آن شش نقد و حمله ی تند و تعجّب برانگیزشان، دوستانه و رُک در دامنه گلایه بُردم که از آن بگذرم. و علاوه بر آن در طی دو سال دامنه نویسی مداوم ایشان در دامنه، من نیز بر پاره ای از متون و تحلیلهای شان و نیز ایرادات خاصی که بر من وارد می کردند، پاسخ دوستانه و بی تعارف داده ام.
بگذرم که ایشان از چند ماه پیش اساسا" _بنا بر دلایل و عللی که خود بر آن واقف اند و من کلا" از آن بی اطلاع_ با دامنه وداع کردند و دامنه نویسی را ترک نمودند. اما من از همین برکت حضورشان در فضای مَجازی (ابتدا با مستعار محسن دارابی و سپس با عنوان حقیقی شان) دریافته بودم که ایشان هم اهل قلم اند و هم توانمند در سخن. هم خستگی ناپذیرند و هم دانشمند. هم ظرفیت دارند و هم ظرافت را می دانند. هم خویشتندارند و هم در پاره ای اوقات، زودرنج و ضربه پذیر احساسات. که شاید همین آفَت، موجب آن تصمیم نادرست شان در ترک دامنی نویسی گردید که البته من هرگز به هیچ کس در دامنه، اِلحاح نمی برم برای هر گونه نوشتن و حضورداشتن.
ب: خط سیاسی ایشان. اولا" ایشان را ذونظر می دانم و نیز باذکاوت. شخصیتی صاحب فضل و دانش و گرایش و ارزش می دانم و نیز باحرارت. داخل در متن سیاسات می دانم و باحلاوت. لذا، برای پرهیز از اِطناب، فقط در سه سطح این بحث را با نظر خودم مستند می سازم و بس:
در سطح دارابکلا: ایشان از همان بَدو، در سال 1358، با جناح راست دارابکلا (که البته تمامی آنها به مراتب رفیق و دوست و همسنگر من نیز هستند و رابطه ی مان با هم درهم تنیده و گرم و آرام است) و با تشکیلات آنها همخوان و همراه بودند و به تعبیر من، مُرشد اول شان بوده و هستند و هنوز نیز بر فضای محفل آنها و ایشان، عطر تحلیل وی، نُطق کلام وی و مواضع متعدّد وی، فشان است و فَخار. و ایشان نیز همیشه با همین تعداد خاص محل، مشاوره و جلوس و نسشت و برخاست داشته و دارند.
در سطح کشور: ضمن احترام به آزادفکری شان، باید بگویم ایشان یکی از برجسته های جریان تفکری آیة الله محمدتقی مصباح یزدی اند. بر همگان آشکار است که آیة الله آقای مصباح یزدی به عنوان یکی از مهمترین بزرگان فکری حوزه ی قم، در درون جمهوری اسلامی و پیشتر از آن در درون انقلاب اسلامی، دارای چه اندیشه ها و آرایی بوده و هست. و جناب حجة الاسلام والمسلمین سیدحسین شفیعی دارابی ایشان را استاد اعظم خود می دانند و بر وی بسیار ارادت و اقتداء می برند و این را از آن رو گفتم که نشان داده باشم سمت و سوی فکری شان چیست. نه آن که بگویم چرا این است؟ و یا این،عیب است.
در سطح دامنه: توفیق داشتم در دامنه، 111 متن ایشان را پست کنم و همه ی این متون وی را در همان حین بدقت می کاویدم و می خواندم و در پاره ای هم ورود می کردم و پاسخی می نگاشتم. (که البته بعد از وداع با دامنه، دیگر من بی نصیب شدم از خواندن نوشته های بعدی ایشان). اما از تحلیل محتوای آنچه در دامنه نوشته بودند، مشخص کرده ام که ایشان، هم دارای تفکر از نوع جناح راست اند و هم گرایش به آنان دارند و هم حامی آنان اند و هم در اوج آن به سرحلقه ی جریان فکری خاص یعنی موسسه ی آیة الله محمدتقی مصباح یزدی متّصل و همراه اند. و این را من نه ایراد می دانم و نه نقص. ولی نقد بر آرای وی را همیشه برای خود حق و ناشی از نعمت آزادی می دانم.
آخر کلام و ختم بیانم این است: به ایشان هم احترام و ارادت خاص دارم و هم نقد و انتقاد و گلایه های دوستانه ی تامّ. و خرسندم اگر از اَخلّای ان شاء الله باتقوای اندک و ناچیز، در پیشگاه ایشان محسوب گردم. خدا ان شاء الله، بر دو دل من و ایشان، همچنان بارقه ی امید و باران حُبّ و وَدّ ببارَد. با پوزش و طلب مَکرمت و اِکرام.
حجة الاسلام والمسلمین سیدحسین شفیعی دارابی. داخل مسجد تنعیم _مسجد عمره_ در مکه. 12 مهر 1394. (لازم به ذکر است در دامنه طی دو سال اخیر 111 متن نوشته ی ایشان و نیز عکس های متعددی از ایشان درج و منتشر شده بود با این کد بایگانی: («مسائل حجة الاسلام سیدحسین شفیعی دارابی» اینجا)
پست ۴ : به نام خدای آفریننده ی آدمی. از هر دو ناحیه ی پدری و مادری نسل و اَنساب من، به روحانیت و آخوند و عالِم دینی منتهی می شود. از شجره ی پدری ام، از هر دو سو فامیلی ام مشترک است، یعنی هم از نسل مادربزرگم _مرحومه کبل فاطمه طالبی دارابی_ طالبی دارابی ام و از نسل پدربزرگم _مرحوم کبل آخوند، ملُاعلی ابن ملاحیدر ابن ملاطالب_ طالبی دارابی ام. از این نظر مفتخرم اساسا" طالبی دارابی ریشه در اعماق و تبار و اَنسابم دارد.
پدرم بزرگم مرحوم کبل آخوند، ملُاعلی بن حیدر بن طالب مؤسّس و بنیانگذار اولین تکیه و نخستین مسجد جامع دارابکلا بودند. روحانی مشهور محل و منطقه بودند. در آخر نیز مردم مؤمن و متدیّن محل، به پاس منزلت و مقام معنوی و اشتهار ایشان، وی را در در سال 1307 هجری شمسی درون تکیه ای که خود ساخته بود _ همین تکیه ی تکیه پیش دارابکلا_ در مجاورت منبر دفن کردند. که چهار سال قبل در فروردین ماه 1391شمسی در حین حفاری تکیه برای نوسازی، اسکت شان هویدا و جمع آوری و طی کفن مجدد، در عمق سه متری همان قبر قبلی به خاک مجدد سپرده شدند. تصویر سند این موضوع _که به درخواست حاج محسن سجادی رئیس وقت شورای اسلامی محل، توسط من در قم نزد مراجع عظام پی گیری شرعی شد و فتوای حفظ حرمت گرفته بودم_ در این پست آمده است.
از ناحیه ی مادری هم از هر دو سوی نسل پدری و مادری ایشان، اجدادم عالِم و روحانی و از بزرگان و مشایخ شهیر بودند: پدربزرگ مادری ام مرحوم آقا شیخ باقر آفاقی دارابی ست که در مدرسه ی مسجد جامع ساری تدریس می کردند و می گویند توسط بهائی ها مسموم و مرحوم شدند.
پدربزرگ مادرم از ناحیه ی مادری نیز مرحوم آیة الله آقا میرصالح صالحی دارابی اند که عالم مشهور و متنفذ بودند و بنیانگذار نخستین مدرسه ی علمیه در دارابکلا بودند که بعدا" مرحوم آیة الله آقا دارابکلایی که از نجف بازمی گردند آن را نوسازی و راه اندازی مجدد می کنند. عکس شجره ی آیة الله آقامیرصالح در زیر به استناد دستنوشته ی حاج کبل سیدمحمد شفیعی دارابی از وبسایت مهندس محمد عبدی سنه کوهی در زیر آمده است. یاد همه ی این عُلما که مفاخر بزرگ دارابکلا هستند، گرامی باد.
سند فتوایی که خودم با حضورم در دفتر آیة الله العظمی ناصر مکارم شیرازی در قم، در باره ی حفظ احترام و حُرمت قبر پدربزرگم مرحوم کبل آخوند، ملُاعلی بن حیدر بن طالب از آن مرجع عِظام تقلید در فروردین ماه 1391 گرفتم و همان زمان به آقا سید رسول هاشمی دارابی اطلاع دادم تا شورا و هیات اُمنای تکیه را در جریان قرار دهند تا نسبت مقام عالم دینی هیچ گونه هتک حُرمتی نشود و همه شرعیات این مساله به دقت و با عمل به شرائط وُرّاث _یعنی خاندان ما_ رعایت شود. عکاس سند: دامنه
در سمت راست این سند که به خط جناب حاج کبل سیدمحمد شفیعی دارابی نوشته شده است: «سیده مهتاب موسوی همسر آیة الله سید صالح صالحی، » ایشان یعنی آیه الله آق میرصالح صالحی دارابی، پدربزرگ مادری مادرم بودند که اولین حوزه ی علمیه دارابکلا را تاسیس می کنند که بعدا" مرحوم آیة الله آقا دارابکلایی آن را نوسازی می کنند. در پست 2420 اینجا این سند توسط مهندس عبدی مستند شده بود. عکاس سند: مهندس محمد عبدی سنه کوهی. آیه الله آقا میرصالح صالحی دارابی در امامزاده علی اکبر اوسا دارابکلا مدفون هستند. روحش شاد.
(وبلاگ: زندگینامۀ دامنه. اینجا)
پست 2941 : به نام خدای آفریننده ی آدمی. در قسمت 5 آبای پدری مرحوم مادرم را آورده بودم که ریشه در روستای آسور بخش ارجمند شهرستان فیروزکوه دارند؛ در این قسمت نیای مادری مرحوم مادرم را می آورم که از ناحیه پدربزرگ مادرش دارابکلایی و از ناحیه ی مادربزرگ مادرش از سادات سیکایی ست با این شجره و اَنساب:
نیا و جدّ مادری مادرم مرحوم آیة الله آق میر صالح صالحی دارابی ست؛ بنیانگذار اولین حوزة علمیۀ دارابکلا. مادربزرگ مادری مادرم مرحومه سیّده مهتاب موسوی سیکایی ست، همسر آیة الله آق میرصالح صالحی که از سادات مکّرم و مشهور سیکای هزارجریب نکاست. شجره ی این زوج، در عکس زیر مندرج است.
پدربزرگ مادری مادرم آق سیدحسین صالحی دارابی ست که چند فرزند داشت... .
مادر مرحوم مادرم سّیده زینب صالحی دارابی ست همسر مرحوم شیخ باقر آفاقی دارابی. با سه فرزند از آن مرحوم: مهدی، زهرا (مادرم)، شیخ موسی دایی ام که در قم تحصیل می کرد و در دوره ی قیام نوّاب، مفقود شد و از سرنوشت او هنوز اطلاعی در دست نیست.
عمّّۀ مادرم مرحومه سیّده فاطمه مشهور به عمّه جان که روضه خوان و نوحه خوان و ذاکره ی اهلبیت عصمت و طهارت (ع) در مجالس مذهبی و دینی زنانه ی دارابکلا بود. و مرحوم مادرم نزد او سواد و تاریخ شفاهی اسلام و قرآن و روضه خوانی و نوحه خوانی مرثیه سُرایی و شعر آموخت و ذاکرۀ اهلبیت (ع) شد و آموزگار قرآن.
دائی مادرم مرحوم آق علی صالحی دارابی بود. پدرِ مرحومین: آق سیدمیرزاحسن صالحی، آق سیدحسین صالحی، سیده فاطمه صالحی و سیده کلثوم صالحی (مادرِ خلیل و عیسی و موسی درواری).
خالۀ مادرم مرحومه سید ننه جان بود که همسر اول مرحوم حاج محمود کارگر بود.
دو خواهر ناتنی مرحوم مادرم _یعنیخواهر از ناحیه ی مادری_ یکی مرحومه ربابه طالبی دارابی بود و یکی خاله ام سیده خدیجه عمادی _همسر مرحوم حاج محمود کارگر_ که در قید حیات هستند و تنها بازمانده ی این نسل می باشند که نزدمان محبوبیت و احترام والایی دارند.
کلا" خاندان سادات صالحی ها و موسوی ها و عمادی ها و یک بخش ار طالبی های دارابکلا، از قوم و خویشان و اَنساب مادری مرحوم مادرم هستند و خاندان آفاقی ها و شهابی ها از اَنساب و خویشاوندان پدری ایشان. خدا بیامرزدشان.
این اَنساب نامه را در دیداری که ان شاء الله با حاج کبل سیدمحمد شفیعی دارابی خواهم نمود، تکمیل تر می نمایم.
محلی که با فلش قرمز مشخص ساختم پدربزرگ مادرم آیة الله آق میر صالح صالحی دارابی (بنیانگذار اولین حوزة علمیۀ دارابکلا) و مادربزرگ مادرم مرحومه سیّده مهتاب موسوی ست که نیای وی از سادات بزرگ سیکای هزارجریب نکاست. این شجره توسط حاج کبل سیدمحمد شفیعی دارابی از معتمدین و مشهورین دارابکلا ترسیم شده است که در این زمینه آگاهی و تخصص تجربی دارد.
روستای آسور، از توابع بخشِ ارجمند شهرستان فیروزکوه در استان تهران دارای آب و هوایی بسیار مطبوع. زادگاه آبای پدری مرحوم مادرم حاجیه مُلّا زهرا آفاقی دارابی
به قلم حجة الاسلام سیدمحمد شفیعی
پست 2914: «سلام آقای طالبی، متشکرم از بابت عکس های فرزندم آقا صدرا. (واقع در پست 2893 اینجا) اما بعد؛ هر سال وقتی که ماه رجب المرجب فرا میرسد با قدم های آهسته وارد صحن جامع رضوی می شوم، صدایی آشنا از تریبون صحن به گوش میرسد آهسته و آهسته گوشه ای را اختیار می کنم اولین جمله ای که با این صدا در ذهنم نقش می بندد این است که افتخار می کنم اهل روستای عالم پروری چون دارابکلا هستم،صدایی که از عمق تاریخ پیامبر اسلام و زندگی ایشان بگوش میرسد. همگان مات و مبهوت سخنان ایشان میشوند انگار تاریخ را از بر هستند آخرین باری که در صحن جامع رضوی سخنرانی می کردند در رابطه با زندگانی حضرت خدیجه بنا به مناسبتی سخنرانی می کردند.
دامنه خوانان آنجا نبود ولی حقیر مشاهده کردم که مردم چنان سخنرانی ایشان گوش می کردند که انگار در متن تاریخ غرق شدند. اشک از چشمان جماعت جاری می شد و من همچنان در این افتخار که یک دارابکلایی هستم غوطهور میشدم،از منبر که پایین می آمدند مردم با شور و شعف ایشان را در آغوش خود می گرفتند و به پاس تشکر راه را برای ایشان باز می کردند، در حین این تفکرات بودم که مردی خطاب به بنده گفتن که یک سفر عمره را همراه ایشان بودم که خیلی خوش گذشت خدا حفظشان کند.رحمت ایزدی بر پدر و مادرشان.
وقتی این جملات تمام شد بر افتخاراتم افزوده شد به خود بالیدم که الحق که روستایمان چه عالمانی را تحویل جامعه داده است. ما باید قدر این علمای دین را بهتر بشناسیم چون در قیامت سه چیز از انسان شکایت می کند، مسجد، عالِم و قرآن.
در ضمن آقای طالبی از طرف حقیر به فامیل عزیزم و دوست گرامی دهیار زحمت کش روستایمان جناب آقای محمد دباغیان تبریک بگین. متشکرم.» (دامنه دارابکلا)
به نام خدا. تصاویر محفل اُنس با قرآن در شب 25 ماه رمضان، 11 تیر ماه 1395 در مسجد جامع دارابکلا به دوربین و ارسال جناب آقاتقی آهنگر دارابی:
حُجج اسلام سیدعلی صباغ دارابی و شیخ اسماعیل دارابکلایی. بقیه ی تصاویر اینجا
پست 2857 : به نام خدا. در این پست در راستای سلسله مسائل روحانیت دارابکلا، توفیقی ست که به معرفی مختصر یکی از عالمان صالح و بزرگوار دارابکلا مرحوم حجة الاسلام والمسلمین حاج سید محمود شفیعی دارابی بپردازم.
ایشان یکی از عالمان حلیل القدر و مشهور و دوست داشتنی دارابکلا بودند. اندکی در حوزه علمیّه آن روز در ساری درس خوانده اند؛ ولی عمدتا" در حوزة علمیّۀ کوهستان شهرستان بهشهر حضور داشتند و از مقّربان و خواصّ مرحوم آیت الله کوهستانی بودند. بعد از تلمذّات و کسب فیض ها از محضر آن عالم بزرگ و دارای مقامات معنوی و اخلاقی، به دارابکلا بازگشتند و در ساری و در دو روستای بالادزا و پایین دزای منطقۀ سنگتراشان، به امامت مسجد و هدایت مردم و اُنس و آموزش آموزه های دینی و اخلاقی مؤمنان آن منطقه مشغول گردیدند و تا آخر عمرشان دست از این هدایت گری و با مردم زیستن دست نشستند و مایۀ برکات و نعمت آنجا شدند. و در دارابکلا نیز بارها بر روی منبر، مردم را از بیان و آموزه های اهلبیت (ع) بی نصیب نگذاشتند. و من چند باری پای منبرشان به بیانات فصیح و غرّای شان گوش فرا دادم.
عالِم صالح و بزرگوار و پرهبزگار دارابکلا مرحوم حجة الاسلام والمسلمین حاج سید محمود شفیعی دارابی. از نوۀ اش یعنی دوست فرهیخته ام جناب حسین طالبی دارابی (داوود) که به درخواستم این تصویر را تهیه و به دامنه هدیه نمودند؛ بسیار ممنونم
وجاهت و منزلت والایی میان مردم داشتند. ساداتی بانزاکت، خویشتندار، بااخلاق، متقی و آرام و خوش سیما و خوش قلب و همیشه متبسّم و باروحیه بودند. جذبه ای بالا داشتند. لباس روحانی و عمّامۀ سیادت به ایشان بسیار حالت معنوی می داد و هیبتی جذّاب و پذیرنده ای داشتند. ایشان همسایه و دوست و همنشین مرحوم آقا دارابکلایی و مرحوم پدرم و برخی دیگر از بزرگان محل بودند. عموی جنابان حاج کبل سیدمحمد و حجة الاسلام والسلمین سیدحسین شفیعی دارابی اند و نیز پدرخانم حجة الاسلام والمسلمین شیخ محمد نجفی. فرزندانی پاکدامن و نجیب و بزرگوار تعلیم و پرورش دادند.
من به دو دلیل با ایشان آشنا و مانوس و ایشان هم نوازشگرمان بودند: یکی به دلیل آن که با مرحوم پدرم خیلی رفیق صمیمی بودند و هر دو به بیت همدیگر آمد و شدای مکرّری داشتند و من نیز از این طریق در منزل مان و منزل شان به همراه مرحوم پدرم دیدارهایی متناوب داشتم. و نیز به دلیل رفافت و دوستی نزدیکی که میان من و فرزندشان آقاسیدمحمدرضا (داماد مرحوم آیة الله آقا دارابکلایی) در دروه ی جوانی و مدرسه برقرار بود، به بیت شان می رفتم و ما را مورد الطاف و مهرشان قرار می دادند و محبت وی بر خودمان را بسیار لذیذ و حس کردنی می بافتم.
در این ایام مبارک ماه رمضان به روح پاک و عزّتمند این مرد بزرگ، خدوم مردمی، مانوس ملت و اخلاق محور و پرهیزکار و عالمی وارسته و نمونه و بی ریا و آرام که آثار و برکات وجودش طی حیات باعرت شان، در دل خیلی از مردم و مؤمنان هنوز تجلی دارد و تلالؤ، درودی دراز و بی کران می فرستم زیرا حقیقتا" دوستدارش بودم و از او درس هایی در زندگی ام گرفته ام. (دامنه دارابکلا)
پست 2806 : به قلم جناب حاج مسلم شهابی: «سلام جناب آقا ی طالبی. طاعات و عباداتتون قبول حق. در مورد مطالبی که نوشتید در پست ۲۸۰۵ یعنی شجره نامه و آیت الله بلباسی فیروزکوهی بنده چندین سالی هست که با یکی از بلباسی های مقیم ساری در تماس هستم و کل شجره نامه رو از ایشون گرفتم (آقای حاج محمد بلباسی). وایشون هم تایید کردند.
ضمن اینکه دایی ایشون که مسن تر بودند میگفتن که حتی از بزرگانشون شنیده بودند که بانو ملا زُبیده فی البداهه شعر میگفتند و پسرش شیخ موسی مینوشتند و دارابکلا رو هم که انتخاب کردن و ماندگار شدند میگفتند که از مسافرت مشهد بر میگشته به شب بر میخوره و در اینجا شب میمونه بعد دید که جای خوبیه بر میگرده و با خانواده میاد دارابکلا.
خواستم عرض کنم که نمیدونستم شما از این مطالب و شجره نامه که در پست جدیدتان ۲۸۰۵ آوردین، اطلاعی ندارید وگرنه زودتر از اینها تقدیمتان میکردم طاعات قبول و عصرتون بخیر.
پاسخ دامنه: به نام خدا. سلام به فامیل نجیب و دوست داشتنی ام، جناب حاج مسلم شهابی. خرسندم به فوریت، پست ۲۸۰۵ مرا در بارهٔ مادرم کیست در سلسله بحث آنچه بر دامنه گذشت، استشهادت را برام ارسال کردید. خوب است این نقل را آوردی. مرحوم حاج آقا آفاقی و حسن عمو شهابی هم که مطلع اید رفته بودند با بلباسی ها دیدار کردند و باقی قضایا. در ضمن مرحوم مادرم برای مان قضایا را نقل می کرد و در جریان بودیم اما استناد جناب بلباسی از آسور فیروزکوه برای مان مهم بود.
اگر تو هم زودتر مرا در جریان می گذاشتی هنوز هم عالی تر می بوپد. ولی خوب خدا را شکر متن را به قلم خود مستند ساختی. جده مادرمان و پدرتان و کلا آفاقی ها، یعنی بانو ملا زُبیده به پدربزرگ مرحوم آیة الله بلباسی آسوری فیروزکوهی هم سیوطی و حاشیه تدریس می کرد. سیوطی کلا کتاب منظوم در ادبیات عرب است که همین موجب گشت بانو ملازبیده در شعر مسلط باشد. بسیار ممنونم آقا مسلم.
جناب آقا مسلم شهابی (حاج خلیل) از عموزادگان محبوب مادرم
پست 2805 : به قلم دامنه . به نام خدای آفریننده ی آدمی. مادرم کیست؟ مادرم حاجیه مُلّا زهرا آفاقی دارابی فرزند مرحوم آشیخ باقر آفاقی دارابی و مرحومه سیده زینب صالحی دارابی ست. آموزگار قرآن بود و مکتب خانۀ خانگی داشت و ذاکرۀ اهلبیت عصمت و طهارت _علیهم السّلام_در محافل مذهبی روستای دارابکلا بود. در میان اقوام و بیت مان مشهور بود به مُلّا زهرا. اول شجرۀ پدری اش را و در قسمت بعدی شجره ی مادری اش را می نویسم تا تبارشناسی کرده باشم.
(در ضمن یکی از چند برنامه های مهم دامنه در آیندۀ نزدیک، تبارشناسی همۀ دارابکلایی هاست که در هفت محلّۀ دارابکلا ساکن اند. این سوژۀ مهم اجتماعی دامنه است که در حال تحقیق در اطراف آنم تا ارسال پست های مسلسل آن را بزودی آغاز کنم.)
جدّ بزرگِ مادرم، بانو مُلّا زُبیده است. ملا زُبیده روحانی بود و سیوطی و حاشیه ملاعبدالله تدریس می کرد. فرزند یکی از فرزندان مشهور ملا زبیده، شیخ موسی _پدربزرگ مادرم_ است. او نزد مادرش ملا زبیده سیوطی و حاشیه، دو درس مهم حوزه علمیه را آموخت. شیخ موسی چهار فرزندش را شیخ و روحانی کرد. به این ترتیب:
شیخ احمد آفاقی: فرزندانش مرحومه اُمّ کلثوم مرحومه جمیله آفاقی دارابی _همسر مرحوم زکریا رمضان بالامحله_ .
شیخ اسماعیل آفاقی: فرزندانش مرحوم حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ احمد آفاقی دارابی امام جماعت مسجد پایین محلّۀ دارابکلا و مرحومه زُبیده که در روستای مرزیت نکا زاغ مرز ساکن بود.
شیخ محمد آفاقی: فرزندانش حسن شهابی و مرحوم حاج محمود شهابی (پدر حاج خلیل و ابراهیم و مرحوم علی و محمد و ... ) و مرحوم حسین شهابی (پدر باقر و اصغر و رضا و ... )
شیخ باقر آفاقی: فرزندانش مرحومه ملّازهرا آفاقی دارابی (مادرم) مهدی و شیخ موسی (دائی ام) که از 70 سال پیش تا اکنون _که در قم به همراه پدرم و سایر روحانیون دارابکلا در آن زمان در دوره ی قیام شهید نواب صَفوی، طلبگی می آموختند_ از سرنوشتش هیچ خبری نیست. دردی جانکاه بر دل مادر منتظر و چشم در راهم، که تا آخرین حد برادرش را ندید و رحلت نمود.
بنابراین ما از ناحیه ی مادری، از نسل بانو ملا زبیده و فرزند روحانی اش شیخ موسی آفاقی هستیم که داستان آن در زیر مستند می شود.
در اینحا نکته ی مهمی را استناد می سازم. در 19 خرداد 1395 شخصی به اسم محمدرضا بلباسی فرزند آیة الله حاج شیخ علی اکبر بلباسی فیروزکوهی به دامنه متّصل شد و چند پیام نوشت که سر نخ های به ما داد که ما مشغول تحقیق بیشتر آنیم. وی وقتی به
دو متن های جناب محمدرضا بلباسی فیروزکوهی:
«سلام. در سال های دور در روستای آسور از توابع شهرستان فیروزکوه شخصی بنام شیخ موسی فرزند بانو ملا زبیده در این روستا زندگی می کرد که به ساری عزیمت نموده و نام خانوادگی خود را به آفاقی تغییر داده است پدر بزرگم شیخ باقر درس سیوطی را از ملا زبیده آموخت. می خواهم بدان این همان است؟ متشکرم. 19 خرداد 1395»
«سلام آقای دارابی. اینکه گفتید از دائیتان شصت سال است اطلاع ندارید یعنی در قم بوده و به یکباره ناپدید شده؟ علی ای حال شیخ موسای مد نظر ما حدود صد سال پیش باتفاق مادرش در آسور بوده آنها از طایفه احمدی بودند. لازم به توضیح است که آسور دارای چهار طایفه ۱_بلباسی که اصالتا کُرد میباشند ۲_بابکی که ترک بوده ۳_جورسرا هم مهاجر از جایی و ۴_ احمدی اصالتا" آسوریند که پسوند همه آنها آسور دارد.
اینکه بتونید توضیح بیشتر رو از پیران طایفه احمدی بگیرید مطمئن نیستم ولی همه مطالبی که گفتم نقل قول از مرحوم والدم آیت اله فیروزکوهی بوده و حتی محل زندگیشان را به من نشان داده بود. پدر بزرگم شیخ باقر شاگرد مادرش بود. سیوطی و حاشیه ملا عبداله می خواند. البته همانطور که می دانید خیلی از نوه ها هم نام پدربزرگشان هستند و این شیخ موسای شما نوه اون باشه. این نکته فراموش کردم بگم که فرزندان شیخ موسی در ساری مقیم شدند. اما از اینکه در دارابکلا بودند مطمئن نیستم. در هر صورت از آشنایی شما خوشبختم از طریق «... ۰۹۳۷» می توانید به تلگرامم وصل شوید روز خوش. محمدرضا بلباسی. 19 خرداد 1395» وبلاگ آسور اینجا»
من هم فورا" با مدیر محترم وبلاگ آسور جناب آقای محمدرضا بلباسی فرزند آیة الله در وبش مکتابتی نمودم و تبادلاتی برقرار ساختم و ... . این سلسله بحثم، در وبلاگ زندگینامۀ دامنه http://atd42.blogsky.com نیز منتشر می شود.
مادرم مرحوم حاجیه مُلّا زهرا آفاقی دارابی. تهران. منزل دامنه. سال 1383
مرحوم مادرم ما را در این خونۀ محقّر ساده و بی آلایش روستایی، بزرگ کرد و پرورش داد و همۀ مان پیشش قرآن و قصّه های مهم می آموختیم. روحش شاد. دارابکلا. عکاس: جناب یک دوست. خرداد 1395
بخشی از متن جناب محمدرضا بلباسی در وبلاگش آسور در اینجا
به قلم مهندس محمد عبدی 50 : «سلام و درود بر شما کبلاقا ابراهیم عزیز. تمام پست های مطالبت خواندنی است و گاهی حرفی برای گفتن باقی نمی ماند و موجب سکوت و صرفا" مطالعه هر خواننده ای می شود و گاهی نه لازم می شود توضیح و افزوده ای ارسال گردد که ازین نظر شایسته دیدم عرض نمایم :
در مورد پست مطلب معرفی جناب حجت الاسلام اقا سید باقر سجادی خدابیامرز واقع در پست 2786 اینجا با توجه به شناخت چندین ساله ام، شایسته ذکر است که ایشان در تمامی مراسم حتی با حضور بزرگانی از محل یا مدعو پایان سُفره اِطعام دهی جهت فاتحه گویی تعارف می شدند و با شیوه ای خاص خودش و اطلاع کامل از شجره فرد مورد نظر با شیوه و بیانی عالی با ذکر نام فامیل نسبی و سببی در مدت زمانی زیاد با حوصله تک تک را نامبرده و بعد فاتحه می داد که البته اینکار ایشان در ظاهر شاید به مذاق برخی کم حوصله ها و بی توجه ها خوش نمی آمد اما اکنون که کسی چنین بیان نمی کند همه در حسرت بیان ایشان خدابیامرز به او می گویند و حتی ضرب المثل روستاهای بالادست شد که شیوه ایشان را یادآوری نموده می گویند مثل «آقا سجادی دارکلا اصل و نسب رو باهور» (دامنه: چه جالب. و سلام و سپاس از دقت بینی هایت)
البته بسیاری از عملکرد و خصوصیات ایشان را به درستی اشاره نمودید و تلاش فراوان ایشان در کار عمومی بر هیچکس پوشیده نیست هم برای محل داربکلا و هم برای منطقه. البته از اینکه نشنیدم منبر بروند و یا پیش نماز باشند (امام جماعت شوند) را ندیده و نشنیدم و اگر اطلاعاتی داشتید ضمیمه فرمایید خوب خواهد بود .
داخل پرانتز عرض کنم که این خصوصیت نه منبر رفتن و نه امام جماعت شدن خود از خصایص خاص برخی روحانیون است که نیاز به بررسی و مطالب جداگانه دارد که اینان چه نحله فکری هستند و مشابه در اسرم حجت الاسلام آقا سید جعفر ساداتی خدا بیامرز بود که چنین مرام و مسلکی داشت و در عوض در امور دینی دیگر و رسیدگی به کار عمومی بسیار فعال هستند .
از همینجا گریزی بزنم به نوشتار جناب وکیل آقا سید محمد موسوی واقع در پست 2787 اینجا که توقع کار و تلاش عمومی همه روحانیون دارند و باز هم تقدیر و تشکر از افرادی که به کار عموم می پردازند مثل جناب دهیار حاج محمد دباغیان عزیز و پرسنل خدوم دهیاری که البته خواسته به حقی است و شایان توجه و تقدیر ولی نباید فراموش کنیم که زیاده روی و افراطی و حتی تفریطی هم می تواند توقعاتی را بوجود بیاورد و در مجموع نتیجه معکوس حاصل نماید که قصد باز کردن مطلب را ندارم اما در حد عرف و مقدورات توجه کردن و تشکر لازم و حتی ضروری است و موجب مرضی خدای متعال انشاء الله. (دامنه : از تشویق شما نسبت به دهیار ارجمندمان ممنونم)
در ضمن نمایاندن و پرده برداری از چهره جدیدت را هم به فال نیک می گیرم و خدا کند که موهایتان با این کار پرپشت تر گردد (دامنه : تازه نوج زد! خندیدم به طنزت) ... (دامنه دارابکلا)
پست 2788 : به نام خدا. جناب آقای سیدمحمد موسوی دارابی سلام. متن شما در پست 2787 را خواندم. از آنجا که در تهٔ آن گویا به وبلاگ ها هم اشاره کردید چند نکته را در پاسخ می آورم:
۱_ اول از بینش شما نسبت به مسائل مستحدث و محقق خوشحالم. این نوع نگرش شما نشان می دهد دارابکلا را مثل دامنه، در جغرافیای مادی تصور نمی کنی بلکه فراتر از این فکر می کنی و با آن که از محیط آن بیرونی، اما به مسائل آن توجه دارید. دامنه، خیلی خرسند است به عِرق و غیرت و دقت تو در این وادی و امور.
۲_ مخاطبین گرانقدرتان در آن نامه، خود اگر صلاح دانستند به شما شخصا و یا هر طور سلیقه ی شان اقتضاء داشت، توضیح یا جوابیه ای می دهند اما من لازم است بگویم تا به این ساعت بارها از دهیار ارجمندمان جناب محمد دباغیان چه حضوری، چه تلفنی، چه پیامکی، چه جلسه ای، چه تلگرامی و چه با پست گذاشتن در دامنه و یا در پاسخ برخی پست ها در دامنه، تشکر نمودم و از کار و مدیریت و کارگران خوب و همکارانش و خصوصا از تفکر جهادی اش اظهار رضایت و شادمانی کردم.
۳_ من گرچه از جغرافیای محل دورم، اما در حیطهٔ فکری و آرمانی خودم و در راستای انقلاب اسلامی، آنچه از افکارم ساخته است، در دامنه آن را به پیش می برم. و نیک می دانید توسعه و رشد روستای دارابکلا در همهٔ سطوح مد نظر است و لذا دامنه، سهم خود را به آنچه خود می اندیشد اداء می کند و بی دلیل نیست نام وبلاگم را دامنه گذاشته ام. چراکه، من نه در متن محل و نه در سخت افزاری های محل، بلکه در دامنه ام، دامنه ی فکری، دامنه ی اندیشه ای و دامنه ی رسانه ای. زیرا اراده کرده ام با افکار سرکار داشته باشم و الحمدلله دارم. تا زمانی که به لطف خدا حی ام، در عرصه با همهٔ قوایم و اقتضائاتم، حاضرم.
۴_ از شما با این توان و اشتیاق بالایت، بسی ممنونم و باز نیز در اینجا در راستای تفکر زیبایت در پست مذکور، از جناب محمد دباغیان دهیار خدوم، با تفکر جهادی و با روحیه ای مردمی و خستگی ناپذیر و از همه مهمتر پاکدستانه، ممنونم و در آستانه ی شب قدر برای او و یارانش و خانواده و خاندان گرامی اش دعا می کنم. و با همه ی صمیمیت می گویم: خداقوت محمد، با کار و ابتکارها و کارگر هایت. (دامنه دارابکلا)
پست 2787 : به قلم سید محمد موسوی دارابی 5
«به نام خدا. مقدمه: در راستای مطالبی که در خصوص خدمت به خلق در روزهای گذشته بحث گردید و با عنایت به آیات و احادیث و سخنان بزرگان و عارفان که به طور قطع بر ما مسلم گردید خدمت به خلق از عبادات و فرائض بی رقیب می باشد؛ در این نوشتار به یکی از عوامل موثر در تقویت و شیاع این عبادت، که همان تشویق، تکریم، تقدیر و تحسین خادمین به خلق، که در جهت رفع نیازها و مشکلات مردم قدم بر میدارند؛ بحث میگردد. در پایان نیز، به این مبحث عینیت و نمود خارجی می دهیم و به صورت مصداقی مطالبی بیان مینمایم... بقیه در اینجا (دامنه دارابکلا)
به قلم حجة الاسلام شفیعی مازندرانی 117: «باسلام : جناب آقا ابراهیم. تاسیس موسسه زبان توسط نورچشمی دانشمندت مهندس عادل و همسر مکرمه اش موجب خوش حالی اینجانب گردید. (اشاره به پست 2741 اینجا) انشاء الله در سایه سار مرحمت امام عصر (عج) پایگاه نشر فرهنگ انتظار و ترویج مکتب نایب آن بزرگوار ، امام راحل (ره) در جهان باشد.
انشاء الله همواره بدرخشند که مایه ی سرفرازی مایند و امید وارم همه ی جوانان ما این گونه بدرخشند. 29/ 3 / 1395. شفیعی مازندرانی.»
پاسخ دامنه : به نام خدا. استاد گرانقدرم حجة الاسلام والمسلمین شفیعی مازندرانی سلام علیکم. حقیقتا" از اعماق دلم با الطاف و دعای تان خرسند گشتم. لطف و دعاها و تشویق های شما همیشه شامل ما می شده است و من به وجود خوش قلب شما، مفتخرم.
باور کنید که از دوره ی ابتدائی هر سه فرزندم را به آموختن زبان انگلیسی فرستادم و خدا را شکر هر سه در قم و تهران استاد موسّسات زبان اند. و عادل هم با سرمایه گذاری و ایجاد این موسِّسه ی زبان آوید، دل مرا شاد ساخت. از شما که از سلسله ی سادات بزرگ و عالم دین و معلم اخلاق هستید، می خواهم در تهجّدهای شبانه و اذکار همیشگی تان، فرزندانم را که قلب شان از قبله و قطب عالَم آقا حضرت ولی عصر(عجّ) هیچ گاه جدا نیست، مثل بقیه ی جوانان این مرز و بوم دعا فرمایید. (دامنه دارابکلا)
به قلم حجة الاسلام محمدجواد غلامی دارابی 21
به نام خدا. سلام به دامنه و دامنه خوانان فهیم و فرهیخته.سخنان دوستانه برادر عزیزم جناب حجة الاسلام شیخ مالک رجبی که حاکی از انعکاس نظرات برخی از بزرگان و مردم ولایت مدار محل بود را مشاهده کردیم، از آن جایی که خوانندگان و بیندگان دامنه، از اقشار مختلف و دارای مراتب تحصیلی متنوع می باشند و با توجه به تخصصی بودن بحث ولایت فقیهان و نیز توصیه های مشفقانه استاد بزرگوارمون حضرت حجة الاسلام والمسلمین جناب آقای دکتر سید محمد شفیعی مازندرانی، به نظر می رسد ادامه این مبحث به مصلحت وبلاک وزین دامنه نباشد و نیاز به تجدید نظر باشد. البته، با علم به اینکه نیت دامنه خیر و در جهت رشد و تعمیق مباحث معرفتی و دینی می باشد.
در پایان از زحمات شبانه روزی و خستگی ناپذیر و فراوان اقا ابراهیم عزیز، صمیمانه قدردانی می کنم.
پاسخ دامنه: به نام خدا. سلام جناب حجة الاسلام شیخ محمدجواد غلامی دارابی. ضمن قدردانی از آنچه به عنوان دغدغه ها و آراء خود مطرح ساخته ای، من بزودی تحلیلم را ارائه می دهم. (دامنه دارابکلا)
به قلم دامنه : به نام خدا. سحرگاه دیشب از بزرگی اندیشمند و خیرخواه و صاحب قلم، نامه ای 75 سطری دریافت کرده ام با عنوان با مُسمّای «نجوائی با یک دوست». چون شرعا" متن خویش را نجوا نامیدند، لذا از پخش آن، عامدا" و آمرا" پرهیز نموده ام؛ ولی پخش پاسخم را لازم و ضرور دانسته ام؛ چراکه، ندادن پاسخ، یک بی احترامی زشت و به دور از شئوون اخلاقی بوده است. پس بر من ببخشایند.
به شما _به تعبیر دلخواه ام_ بزرگ اندیشمند سلام می کنم و در سرآغاز سخنم احترامم را به آستان دوستی تان روانه می کنم و از این که مرا به وجه صمیمانه، دوست خویش خوانده اید، سپاس می گزارم و نیز از این که واژه ی پرمعنای نجوا را در خطاب به من، انشاء ساختی، خیلی خرسندم، و پیش از هر چیز از این که مرا شایسته ی مخاطب خویش نموده اید و نکاتی را از سرِ سازش نه چالش و تنش، بر من هدیه آوردی، خدا را شاکر و شما را قدردان ام.
اما بعد، چند مطلب جهت اَدای وظیفه و اثبات اراده می نویسم تا خدای ناکرده بی محلی تصور نگردیده باشد و رسم اخلاق و ارادات را برآورده باشم. با کسب اجازه ی غیابی و تقدیم خالصانه ترین احترام ها، اینها را ارائه می دارم:
۱_ من ترجیح می دادم متن تان سرگشاده می بود و پست می نمودم تا دامنه خوانان شریف هم از مفاد مفصل و تحلیل های آن و البته در پاره ای از پاراگراف ها، آمیخته به پیش داوری ها و تصورات عام، باخبر می گشتند، حال که آن را به نجوا مشروط ساختید، چاره ای نیست که تمکین کنم. به نظر می رسد از این نظر، نجوا برگزیدیدکه شاید یقین داشتید پخش آن به صلاح من، و در مرحله ی بعد به سود مخاطبان نیست، و شاید هم خود از عمومی شدن آن، اِکراه داشتید، به هر حالت؛ من چه نجوا باشد چه سرگشاده، آن را سودمند و نافع می دانم.
۲_ واقعا اگر با غَور، بررسی و دستیابی ها به بازخوردها، به این نتیجه ای که مرقوم داشتید، رسیده اید، من اصراری ندارم. گرچه پاره ای از پاراگراف های شما اساسا" از عقاید و گرایش من خارج و بسیار اَبعد و غریبه است، اما هیچ گاه بنای من بر آن نیست که شیوه ی سازش شما را به تنش و چالش فرو بکاهم. من ایمانم نه موقت، که به وُسع وجودی ام موقن است. تعبّدگرایی ام آنچنان است که تصوّرات یا احسانا" تصویرات شما را از دامنه دور می دارد. حال اگر شما به دلیل برداشت هایی که از سر دقت و فراست، ترجیح می دهید چنین موردی نباید عیان شود، من به صلاحدیدتان توجه و آن را اجرایی می کنم. من پیش خودم و خدایم خیال می کنم به آورده های دین و فرآورده های مؤمنین، مومن ام. شعارم همیشه برای خودم این است: مؤمن به نص کلام الله، باید مؤقن باشد و متوسّم. پس تحلیلی که متصورانه از خصوصیات من کرده اید، تا حد مطلق، دور از واقعیات است و باید این نگاه تان را اصلاح فرمایید چون پیچیده به ظن و وهم است.
۳_ من بزودی تحلیلم را ارائه می کنم. نمی گویم بلدم، ولی به عنوان یک شهروند عادی که سابقه ای ۲۵ ساله در پست سازمانی ام و خارج از آن داشته و دارم و اساسا خوراک زندگی ام قلیلی از اغذیه ولی کثیری از مطالعه است، خود را آنچنان ناشی و درمانده از متن جامعه، سیاست و اندیشه ورزی نمی بینم. با این وجود این راهی که نمایاندی را با کمال میل می پذیرم و این ثابت می سازد بخش هایی از ۷۵ سطرتان، تخیّل است نه واقع و حقایق. تصویر نامه ی زیر را فقط جهت این که معتمد نظام بوده ام و معتقد راسخ آن، منتشر می کنم. ممنونم. (دامنه دارابکلا)
آری، در باغیم نه در باغ!
پست 2731 : به قلم حجة الاسلام شفیعی مازندرانی 115 :«با سلام : جناب آقا ابراهیم ...... می دانی که : ......نظریه تحریم حکومت در روزگار غیبت ، را بزرگان ما از جمله : امام راحل ( ره ) رد کردند و مرحوم آیه الله منتظری ، هم احادیث مور دنظر طرفداران آن ها را در کتاب ولات فقیه بطور مفصل پاسخ داد پس چندان ضرورت احیای آن نیست ....ولی مواظب باش :مطالب شما در باب تحریم حکومت و نسبت دادن آن به مرحوم آخوند خراسانی ، نکند که این رجل عالیقدر را زیر سوال ببرد گر چه اشاره کردی در آخر ماه مبارک در اظهار نظر خود واقعیت آن را برملا خواهی کرد ( بسا که پنبه آن را بزنی ) و میدانی که مطالب رد شده ای است ( مراحعه شود به پایگاه اطلا ع رسانی حوزه —مجله حوزه سال 1390 / شماره 162 / نیز در سایت های مختلف تحت عنوان آخوند خراسانی و تشکیل حکومت )
البته اصل کار شما را اشکال ندارم فقط بیاد خاطره ای افتادم .....در همایشی در قم ، در مدرس آیه الله العظمی گلپایگانی ( ره ) ، در کنار آقائی نشسته بودم که از یکی از تالیفات خود سخن به میان آورده ، وآن را خدمتی ، برای ااسلام می دانست ...گفتم بسیار کم لطفی می کنی ، با تعجب ، پرسید ، مگر آن را مطالعه ، کرده ای ؟ عرض کردم به آن نشانی که در آغاز آن هیجده ( 18 ) صفحه بطور جذاب ، مطلبی را ارئه دادی و ، مساله ی تناسخ را در اذهان خواننده ی خود تثبیت کردی ، ...فورا گفت : آخرش رد کردم ...گفتم : آری :و آن هم در نیم صفحه و خواننده ی خود را به تفسیر نمونه ارجاع ، دادی و افزودم : .... ..وقتی 18 صفحه در ارائه ی یک مطلب بی اساس نوشتی باید دو برابر آن در رد آن و تثبیت دیدگاه حق ، می نوشتی ......مکثی کرد وگفت : راست گفتی ولی حیف که کتاب ، چاپ شد ........
جناب آقاایزاهیم ، مواظب باش آن خاطره تکرار نشود ..... البته اخیرا در پاسخ این جانب (در پست 2709 اینجا)با قلمی الحمد لله جالب ، در رد سوئ استفاده از شعار مردم (مرگ بر ضد ولایت فقیه ) زیبا نوشتی و به خوانندگان معزز این وبلاک ، حالی کردی که فلانی ، طرفدار این گونه افراد است ... انشائالله ، قصد سوئ نداشتی وعصبانی شدی ، سهو القلم پیش آمد و می دانی که بحث ما در حوزه ای دیگربود ...و ربطی به این بحث نداشت ، زیرا حساب سوئ استفاده در حیطه آ آن نبود .... اگر فردا از شعار الله اکبر ....هم سوئ استفاده شد باید این شعار را تعطیل کرد ؟ یا باید کار فرهنگی ، نمود تا مردم وظیفه خود را بشناشند و این وظیفه ی همه از جمله شما وما است .....ولی ... شما الحمد لله ، چشم خود را بستی و به این جانب رگبار ببستی ، شمارا می شناسم وارادت دارم لاکن کمی جالب نبود جا دارد بار دیگر مکتوب بنده را بنظر خونند گان محترم این وبلاک ارائه دهی . متشکرم . موفق باشید .والسلام 28 / 3 / 95 / / شفیعی مازندرانی»
پاسخ دامنه : به نام خدا. حضرت مستطاب حجة الاسلام والمسلمین شفیعی مازندرانی سلام علیکم. استاد گرانقدرم حقیقتا" از اعماق درونم خرسندم تذکرات از دل برخاسته ی تان را بر دلم نشانم. و این گلایه و صراحت تان را میمون و خجسته می دانم. حتی اگر آن را تَشر استاد بر شاگرد تعبیر نمایم. اما بعد؛ باید بگویم از مثال شما بابت آن دوست تان خیلی بهره بردم، ولی به رگباری که فرمودین، اصلا" اعتقادی ندارم و خدا نکند قلم دامنه، مسلسل شود! آن هم در حقِّ استادی مهربان و دلسوز، چون شما که در فضیلت ها ی شما هیچ شکی ندارم.
اما این که فرمودی: «و به خوانندگان معزز این وبلاک ، حالی کردی که فلانی ، طرفدار این گونه افراد است ... انشائالله ، قصد سوئ نداشتی وعصبانی شدی ، سهو القلم پیش آمد و می دانی که بحث ما در حوزه ای دیگربود» باید مجددا" تصریح کنم در آن پست 2709 اینجا «من دقیقا" در بند 2 نوشتم حضرت عالی با آن گونه تفکرات مرزبندی دارید. عینا" آن را دوباره می آورم:
«2- من نه فقط در ظل ولایت فقیه ام، که سرباز جمهوری اسلامی ام. تبعیت من از این نظریه، نه نظری و شعاری که عملی ست. اما قرائت شاذّی که از آن ارائه می کنند، مُخلّ آرمانی ست که با مردم عهد بسته شد. بنا بر این، کسی حق ندارد، بآسانی شهروندی را با حربه ی ضدِ ولایت فقیه لکه دار کند و مانع از اندیشیدن شود. که سماحت جناب عالی در این گونه مباحث نشان داده است، با این طور تفکرات مرزبندی دارید.»
شما استاد مستحضرید من در دامنه، شیوه ام این بوده و هست و خواهدبود که نسبت به متن های دامنه نویسان، در صورتی که تشخیص دهم پاسخی باید بدهم، ورود می کنم. اگر غیر این باشد، من چه لزومی دارد وبلاگم را به حالت باشگاه آزاداندیشی درآورم؟ من یقین دارم خیلی از دامنه خوانان همیشه منتظرند، دامنه نیز در ذیل پست های دامنه نویسان، یک اِن قُلتی بزند. ممنونم. (دامنه دارابکلا)