روحانیت داراب‌کلا

شرح حال و موضوعات مرتبط ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

روحانیت داراب‌کلا

شرح حال و موضوعات مرتبط ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

شیخ مالک و متن حجة الاسلام علی اکبر دارابکلایی


به قلم حجة الاسلام مالک رجبی دارابی


«به نام خدا. سلام علیکم. سه مطلب را تقدیم می کنم:


1: کبلا آقا ابراهیم بزرگ، دامنه خوانان و دامنه نویسان شما را دوست دارند و در دلهای همه قرار گرفتی بخاطر نشر معارف اسلامی و زحماتی که می کشی.


2: بنده به نوبه ی خودم از برادر بزرگوار حاج شیخ علی اکبر دارابکلایی تقدیر و تشکر می کنم بخاطر دغدغه ایی که برای مردم شریف دارابکلا (پست 3777 اینجا) داشتند و از شما هم ممنونم که جواب خوبی به ایشان (پست 3778 اینجا) نوشتی.


انشاء الله روزی فرا برسد موقع نیاز و احتیاج از جیب یکدیگر بدون اجازه درهم و دینار برداشت کنیم تا احتیاجات برآورده شود و دلمشغولیها به آرامش تبدیل شود.



3: از جوار مرقد مضجع منوّر حضرت معصومه (س) عرض سلام و زیارت قبول دارم به فامیل ارجمند و شریف جناب حاج میرزا علی چلویی که از مشهدالرضا برگشتند.


حتماً سوغاتی ما محفوظ است. هر وقت فیض حضور را در ک کردیم مستفیض خواهیم شد. ولیکن فی الحال الحاضر توفیق حضور میسور نیست. انشاء الله خدا قبول فرماید. قم المقدسه.کتابخانه آیة الله بروجردی. 14/ 9 / 1395. ارادتمند: مالک رجبی دارابی»


پاسخ دامنه : به نام خدا. سلام من هم به شما جناب شیخ مالک گرامی ما. اول از همه از مزاح قشنگ تان در مورد گرفتن پول از جیب همدیگر توسط مؤمنین _که اشاره ای بود به بند 3 پاسخ دامنه به جناب حجة الاسلام والمسلمین علی اکبر دارابکلایی_ دچار سرور شدم و خندیدم.


شما جناب شیخ مالک به دامنه لطف داری و من شما را روحانی دوست داشتی و رفیق فاضل و بی ریای خودم می دانم. آنچه در دامنه می کنم فقط برای دین و دین ورزی و خدمت به جمهوری اسلامی ست. حاج علی میرزا، هم مرد مؤمن ست و هم نوۀ آق میرمؤمن (پدرزن شما) که دوست مرحوم پدرم بود و با پدرم مرتبط بود زیاد، و نیز به خونه ی مان می آمد.


(دامنه دارابکلا)


شبی که حمّام مرا گرفت!


به قلم دامنه



به نام خدای آفرینندۀ آدمی. شبی که حمّام مرا گرفت!. کلاس اول دبستان، چند چیز بر من جلوۀ خاصّی داشته و یک اتفاق خطرناک نیز هنوز هم بر ذهن و نهادم باقی مانده است. این پست ضمن آنکه مجموعه زندگینامۀ دامنه است، به نحوی تاریخ عمومی اجتماعی دارابکلا و سلسله خاطرات دامنه هم محسوب می شود.


یکی آن که آن سال در آخر دهۀ 40، دارابکلا هم سرسبزتر بود و هم سرد و برف و بارانی تر. هر دانش آموز موظّف بود هر روز یک شاخه هیزم خشک برای بخاری گرمایشی مدرسه بیاورد. نه نفت بود و نه سوختی دیگر. من یادم است برای ما زنگ تفریح بدترین لحظات مدرسه بود. چون باید کلاس را ترک می کردی و بیرون یخ می زدی. همه لاستیکی کلوشِ پاره پوره (=کفش) به پا داشتیم که با کم ترین سرما، پا را منجمد می کرد. پا هم (=قلب دوم انسان) وقتی سرد شود همه جای بدن بُرودت می گیرد.


دوم آن که من در نیمکت جلوی کلاس بودم. همیشه اول از همه مورد پرسش معلم قرار می گرفتم. به همین دلیل همیشه پیشاپیش درسم را مرور می کردم. کنار من دو همکلاسی خوبم بودند: مهران دباغیان و خلیل طالبی دارابی (مرحوم گتی ببخیل) که هر سه ی مان در درس خوش استعداد بودیم.



سوم آن که برای من یک اتفاق خطرناکی افتاده بود که یک روز یا بیشتر به مدرسه نیامدم و بر من خیلی سخت گذشت. و آن این بود: مرحوم پدرم آن سال_ زمستان 13499 من و برادرم شیخ باقر را نیمه شب یا دَم دَمای سحر به حمّام عمومی قدیمی کنار چاه هفت روز _مجاور منزل اُستا نظر سلیمانی سوچلمائی_ برده بود. پدرم هیچ گاه ما را تا زمانی که در دبستان بودیم به تنهایی به حمام نمی فرستاد. خود، ما را استحمام می کرد. مثل حالا نبود که هر کس در خانه اش حمام داشته باشد. یک مُعضلی بود این حمام عمومی. که اغلب کَل بود (= یعنی تعطیل بود؛ یا آب نداشت یا سوخت) و یاد سرد و کم آب و پرجمعیت و گاه هم بسیار چندش آور.


آن سال متصدّی حمام عمومی مردانه ی دارابکلا، مرحوم حاج عبدالله شاه علی بود. پدر آقایان حاج پرویز و آقامحمود شاه علی. فردی بسیار منظّم و در کار خود بسیار جدّی و شوخ طبع و گرم و مردمی و دوست داشتنی. ایشان از سر دلسوزی به حال مردم، در گوشه ی داخل حمام یک آتش ذغالی حجیمی بپا کرده بود تا فضای حمام بخوبی گرم بیفتد. به حدی بود که تقریباً یک پهنه ی نشیمن حمام را فراگرفته بود.


پدرم یکی یکی ما را تَنمال کشید (=کیسه ی چرک کردن). می خواست لیف کند که ناگهان اخوی ام باقر بر کف حمام افتاد. سریع او را به بیرون برد و تا برگردد من هم از گاز منو اُکسید کربُن ذغال برافتادم و نزدیک بود هلاک و از این دنیا خلاص شوم که پدرم سر رسید و فوری بغلم کرد و به بیرون رختکَن برد. همه جمع شدند و بلاخره ما را فوری نجات دادند. از جزئیات و ریز ریز آن رخداد خطرناک بگذرم که وقت را نگیرم.


در واقع با این واقعه خواستم در این بخش از زندگینامه ام، سختی های گذشتگان و کمبودهای روستا را نیز بر یاد آوردم تا تأکیدی نموده باشم بر این که قدر نعمت ها و رشدیافتگی ها و امکانت و رفاه این عصر را پاس و سپاس بداریم. همین. (در اینجا زندگینامۀ دامنه هم منتشر می شود)



1364. مرحوم پدرم حجة الاسلام حاج شیخ علی اکبر طالبی دارابی (ابن کبل آخوند مُلاعلی) عکاس: دامنه


(دامنه دارابکلا)


عکس های هیأت ابوالفضل پایین تکیه دارابکلا در مشهد


به نام خدا


عکس های هیأت ابوالفضل (س) پایین تکیه ی دارابکلا در مشهد مقدس در دسته روی امروز 9 آذر 1395 در شب شهادت آقا امام رضا (ع). ارسالی جناب حاج علی میرزا به تلگرام دامنه. بخش اول این سری عکس ها در اینجا .


   


حُجج اسلام شیخ محمد نادری. سید مصطفی رضایی دارابی. سیدمحمد شفیعی دارابی. و نیز مهندس علی اصغر یوسف نژاد نماینده ساری و میاندورود و عضو هیأت رئیسه مجلس شورای اسلامی در در جمع هیأت ابوالفضل (س) پایین تکیۀ روستای دارابکلا در هتل اقامتی توانا چهارراه شهداء کوچۀ آیة الله بهجت 3 شهر مشهد مقدس


   

تشکر حجة الاسلام علی اکبر دارابکلایی از دامنه


به قلم حجة الاسلام علی اکبر دارابکلایی



«سلام. شب به خیر. مدتی است متنی در دست تحریر دارم با موضوع «دل مشغولی بر دیار ما دارابکلا». که گذری بر ارزیابی بر دامنه و وضع عملکرد ماست. بزودی ارسال خواهد‌ شد.


از اقدام خوب و مشفقانه شما در پوشش مراسم مذهبی که نشان از اعتقاد به ارزشهای دینی واهل محل  هست، سپاسگذارم. مأجور باشید.»



حجة الاسلام علی اکبر دارابکلایی. سالگرد مرحوم رشید دهقان. 1 شهریور 1395


پاسخ دامنه. به نام خدا. سلام من هم به شما جناب حجة الاسلام والمسلمین علی اکبر دارابکلایی. سه نکته را در پاسخم لازم می دانم:


1- موضوعی را که با عنوان «دل مشغولی بر دیار ما دارابکلا» برگزیدی به نظرم باید مبحثی درخور توجه و قابل تأمّل باشد. شخص دامنه و دامنه خوانان شریف حتماً متن و نوشته ی شما را مورد مطالعه و دقت قرار خواهند داد. و دامنه با بازدید روزانه ی بالا و قابل توجه، در خدمت قلم و متون و نوشته های شماست.


2- همین که قرار است به ارزیابی دامنه بپردازی خود یک نعمتی ست که به من ارزانی کرده اید. سخت منتظرم تا ارزیابی تان به دامنه واصل شود.


3- از این که به عنوان یک روحانی آگاه و مسلّط به زمانه، دامنه را مورد تشویق خویش قرار دادید موجب افتخار است و پایبندی به استمرار راه. مذهب و اعتقادات دینی و پست های پی در پی دینی دامنه، از بنیان های اساسی و دائمی دامنه بوده و هست و خواهد بود. ممنونم از شما با این نگاه مُشوّقانه و محبت آمیزتان. خدا نگه دارتان.


(دامنه دارابکلا)


حجة الاسلام والمسلمین علی اکبر دارابکلایی در دیدار با رهبری


به قلم دامنه


به نام خدا. وقتی چند روز پیش سخنان رهبر معظم انقلاب را از شبکۀ خبر سیما می دیده و می شنیدم، جناب حجة الاسلام والمسلمین علی اکبر دارابکلایی را در آن دیدار دیدم که از روی تلویزیون از ایشان عکسی انداختم که ثبت گردد. از همین جا سلام دارم به ایشان و مؤید باشند ان شاء الله در امورشان.



عکاس: دامنه. سمت راست ردیف جلو حجة الاسلام والمسلمین علی اکبر دارابکلایی در دیدار بسیجیان سراسر کشور با رهبر معظم انقلاب در 3 آذر 1395


(دامنه دارابکلا)


تاریخ سیاسی دارابکلا


به قلم دامنه



به نام خدا. اوائل انقلاب بود. جناب حجة الاسلام والمسلمین شیخ اسماعیل دارابکلایی مشهور به صادق الوعد (فرزند مرحوم آیة الله آقا دارابکلایی) اقدام انقلابی و علمی بزرگی برای محل کرد. یعنی تأسیس کتابخانه ی اَمانی با صدها جلد کتاب فاخر و متنوع و  گرانبهاء.


گامی بسیار مهم و مؤثر و ارزنده و بی نهایت آینده نگرانه در محل و منطقه. زیرا دارابکلا روستایی بزرگ، سیاسی و متدیّن و مؤمن و زبانزد حومه و منطقه بود و باید هم در مطالعه پیشتاز می بود.


جا دارد در همین جا تشکر کنم از این کار پسندیده و ماندگار جناب صادق الوعد و کسانی که وی را در این کار یاری و مدَد دادند.

این کتابخانه مرکز انقلابیون شده بود. هم مطالعه در همانجا درجا. هم امانت بردن کتاب به خانه به مدت 4 روز و هم بحث و گفت و گو و تبادل افکار و دیدگاه و نیز قرارگزاری ها.


جای آن، اول پشت انبار نفت مهاجرها در تکیه پیش بود. در مغازه ای در زیر ساختمان کبل اکبر رجبی دارابی (پدر جعفر رجبی). بعد زیر درگاه مسجد جامع و پس از سالها در محل جدید پایگاه مقاومت.


من نیز اغلب کتابخانه دار این کتابخانه در دو جای اول و دوم بودم. یادم است اولین کتابی که از این کتابخانه گرفتم و با دقت و اشتیاق خواندم کتاب تصویری و متنی و جذاب و پرمعنای «قورباغۀ دوراندیش» بود.


اساساً روح کتاب دوستی در من از همان ایام دمیده شد. و خیلی از کتاب های این کتابخانه را خواندم و یادداشت و مقالات برای دبیرستان ها و راهنمایی ها و نیز دلنوشته هایی برای خودم نوشتم.


همه ی انقلابیون با هم بودیم. هنوز نقار کمونیستی و نفاق تروریستی و تجزیه ی چپ و راست مذهبی در فضای کشور قوی نشده بود. اندک اندک راه ها مُنفک و دیدگاه ها مختلف و صد البتهدیدارها هم متشنج شد.


بگذرم که هنوز هم دارابکلا یک روستاست و نمی شود تمام سخن را به تمامی ادا و هجی نمود.


فقط همین را بگویم که ناقص نرفته باشم و آن این که اساساً منحرف شده ها هیچ شمّی از کتاب و کتابخوانی و مطالعه نداشتند. فقط چند تا روزنامه پاره پوره را هی لوله و چوله می کردند و در جیب می گذاشتند و ادای استالینی و ندای رضایی را درمی آوردند. که پُزی بیش نبود.


بذار بگذرم که هنوز هم گویی می گویند محل در مطالعه کردن رمق ندارد و من هم از دور در این باره پیش داوری ندارم. تا تاریخ سیاسی بعدی دارابکلا خدا نگه دار.


سلسله مباحث تاریخ سیاسی دارابکلا در اینجا (دامنه دارابکلا اینجا) می نویسم



دامنه. 1358. در زیر همین سردرگاه مسجد جامع دارابکلا، پشت من کتابخانۀ امانی بود که در عکس دقت کنید کتاب های قفسه ها پیداست. در این عکس من در حال فروش بلیت تئاتر «خان باید از بین برود» هستم که سید علی اصغر شفیعی دارابی آن را کارگردانی کرد


(دامنه دارابکلا)


اربعین پایین تکیۀ دارابکلا

به قلم دامنه


به نام خدا. مراسم عزاداری و شام دهی شب اربعین هیأت ابوالفضل (س) پایین تکیۀ روستای دارابکلا دیشب 29 آبان 1395 با سخنرانی جناب حجة الاسلام والمسلمین نوذری از عقیدتی سپاه 25 کربلای مازندران برگزار شد.


این هیأت مطابق سنت حسنه ی سال های پیشین بزودی عازم مشهد مقدس است برای چهل و هشتم و شهادت امام رضا (ع). به همه ی آنها درود می فرستم و طلب دعا می کنم و نائب الزّیاره ای برای همگی.


عکس های این مراسم توسط دوست گرامی ام جناب حاج علی میرزا چلوئی دارابی دیشب به تلگرام دامنه ارسال شده است. همه در اینجا


(دامنه دارابکلا)


   




   

شهید حجة الاسلام غلامرضا صادقی نژاد


به قلم دامنه


به نام خدا. در سلسله بحث روحانیت دارابکلا، اینک نوبت به معرفی مختصر شهید حجة الاسلام والمسلمین شیخ غلامرضا صادقی نژاد رسید که اشاره می کنم.


آن روحانی شهید، زادۀ 1327 روستای ارم بودند. همسایۀ روستای دارابکلا در بالادست جنوب شرقی جنگل و کوه ها. طلبگی را در حوزۀ علمیۀ دارابکلا نزد مرحوم آیة الله آقا دارابکلایی آغاز کردند. سپس برای تکمیل آن به مشهد مقدس مهاجرت نمودند و در جوار امام رضا (ع) خود را به مراحل بالای طلبگی رسانیدند.


روستای دارابکلا را بسیار دوست می داشتند و در همین جا هم ازدواج کردند و داماد مرحوم حاج رضا طالبی دارابی (پدر جناب باقر مدّاح) شدند و به این منزل در یورمله همیشه رفت و آمد داشتند خصوصاً در تابستان ها و ایام ماه محرّم و نوروز.


با آن که ارمی بودند ولی خود را یک دارابکلایی به حساب می آورند و آمیخته با مردم دارابکلا بودند.


ایشان اساساً فردی زحمتکش، سخت کوش و باتحرّک و خوش مَشرب و بسیار خودمونی و خندان وخوشرو و نیز به دور از هر گونه عبوسی و تکبّر و خودخواهی بودند.


بدرستی یادم است وقتی به ایشان برمی خوردیم و مصافحه و سلام و علیک می کردیم با گرم ترین حالات به ماها محبت و لطف می نمودند. روحانی مقبول و محترم و باایمان بودند.


آن روحانی خدوم و خستگی ناپذبر سرانجام در 23 اسفند 1375 در بازگشت از مأموریتش به پایگاه دزفول _که برای سرکشی نیروهای ارتشی در مرز رفته بود_ در سانحه ی دلخراش هوایی (برخورد هواپیمای C130 ارتش با بلندی کوه های بینالود استان خراسان رضوی) به همراه سایرین و فرزندش نبی الله به شهادت رسیدند و در آرامگاه زیرزمین صحن قدس حرم امام رضا (ع) آرام گرفتند. روحش شاد و جاویدان.


شهید حجة الاسلام والمسلمین شیخ غلامرضا صادقی نژاد. ارسالی جناب یک دوست به دامنه


بقیه عکس ها اینجا


(دامنه دارابکلا)


سخنرانی حجة الاسلام سیداحمد شفیعی در پایین تکیۀ دارابکلا


به نام خدا


عکس های ارسالی جناب حاج علی میرزا از مراسم عزاداری امشب 18 آبان 1395 پایین تکیۀ دارابکلا. با سخنرانی جناب حجة الاسلام والمسلمین سیداحمد شفیعی دارابی _فرزند شایستۀ مرحوم آیة الله حاج سید رضی شفیعی دارابی.



سخنرانی حجة الاسلام والمسلمین سیداحمد شفیعی دارابی. 18 آبان 1395 پایین تکیۀ دارابکلا


بقیه در اینجا


(دامنه دارابکلا)


تکیه پیش؛ نماد مرکز روستای دارابکلا


به قلم دامنه


عکس زیر نماد مرکز روستای دارابکلاست


روستایی مذهبی با بیش از 150 روحانی در گذشته و حال



تکیه پیش میدان امام حسین (ع) دارابکلا. عکاس: جناب یک دوست. جمعه 14 خرداد 1395


(دامنه دارابکلا)


حجة الاسلام شیخ محمد جوادی نسب

به قلم دامنه

به نام خدا. در سلسله بحث دارابکلا و روحانیت، به معرفی مختصر جناب حجة الاسلام والمسلمین شیخ محمد جوادی نسب می پردازم.ایشان فرزند شایسته ی مردی مؤمن و متقی و مربّی قرآن یعنی مرحوم کبل احمد چلوئی دارابی اند که بعدها فامیلی شان به جوادی نسَب تغییر نمود. به عبارتی خواهرزادۀ جناب حاج علی کارگر و نیز برادر جناب حسین جوادی نسب _جانباز گرانقدر دارابکلا_ هستند.

قرآن را پیش مرحوم پدرش خواندند و طلبگی را نزد مرحوم آقا دارابکلایی شروع کردند و بعد به حوزۀ ساری و مشهد رفتند و هم اینک در ساری و در یکی از نهادهای انقلابی مشغول امور دینی و شرعی اند.


مسجد جامع دارابکلا. حُجج اسلام: شیخ مرتضی. شیخ صادق الوعد، سیدعلی صباغ. شیخ محمود رمضانی. سخنران حجة الاسلام شیخ محمد جوادی نسب (مرحوم کبل احمد). ماه رمضان (26 خرداد 1396). عکاس: رنگین کمان

مسجد جامع دارابکلا. حُجج اسللم: شیخ مرتضی. شیخ صادق الوعد، سیدعلی صباغ. شیخ محمود رمضانی. سخنران حجة الاسلام شیخ محمد جوادی نسب (مرحوم کبل احمد). ماه رمضان (26 خرداد 1396). عکاس: رنگین کمان


ایشان فردی آرام و باخلاق و متین هستند و به آداب معاشرت و ابراز محبت بسیار جدّی اند. در خاندان پدری  وی روحانی و طلبگی مرسوم بوده و برخی از اقوام ایشان روحانی اند از جمله عموی وی مرحوم حاج شیخ تقی و عموزاده اش شیخ محمد.


حجة الاسلام محمد جوادی نسب. 21مهر1395. عاشورا. دارابکلا. عکاس: جناب یک دوست


من از دورۀ جوانی با ایشان نزدیک بودم و هنوز نیز در دیدارهایی که دست می دهد محبت مان برقرار است و ارادتم به ایشان باقی ست. برای این روحانی گرامی آرزوی سلامتی و توفیق در نشر معارف دینی می کنم. (دامنه دارابکلا)

شهریۀ امام زمان یعنی چه؟


به قلم دامنه



به نام خدا. شهریۀ امام زمان _عجّل الله_ یعنی چه؟ طلبگی در نظام روحانیت از بَدو شکل گیری تا اکنون، همواره با درس و بحث و حُجره نشینی و شهریه و تبلیغ و تدوین و از همه مهم تر محرومیت و سختی و فقر مادی آمیخته بود که به حوزۀ علمیه مشهور گردیده است. مانند حوزه های تاریخی حلّۀ کوفه، نجف اشرف، قم و مشهد مقدّس. نیز تحصیل در حوزه های علمیه همیشه با تهذیب توأم بوده است و آموزه و احکام دین مبین اسلام به مدد علم و فقاهت و اجتهادات آنان به مؤمنان تعلیم و انتقال داده می شود.


از این مقدمۀ کوتاه عبور می کنم و صرفاً به موضوع این پست که شهریه ی طُلاب است می پردازم:

شهریه از واژۀ شهر می آید که در لسان عربی یعنی ماه. و شهریه به لحاظ لفظی یعنی ماهانه که اشاره دارد به دریافتی پول و یا اعتبار، یا حواله، یا بُن، یا کالا و ارزاق، و یا به قول نیمه رایجِ حوزوی مرحمتی در اول هر ماه قمری.


شهریۀ امام زمان _عجّل الله_ به تعبیر دقیق و معمول یعنی مقدار پول نقدی که مراجع تقلید و مجتهدین به طلبه های حوزه های علمیه سراسر کشور در آغاز هر ماه قمری به صورت جداگانه می پردازند.



این پول از جمله پول های شرعی ست که هویّت مستقل بودن حوزۀ علمیه از قدرت و حکومت را مشخّص و بارز می سازد به گونه ای که به قول شهید آیة الله مرتضی مطهری از جمله ویژگی عالی و منحصر حوزۀ شیعه محسوب می شود.

شهریۀ امام زمان _عجّل الله_ در مفهوم کلی پولی ست با اسم سهم امام (ع)، که از وجوهات شرعیه توسط مردم مانند خمس و زکات تأمین می گردد. حال ممکن است منابع این بودجه، از امور دیگر مانند کمک های دولت و حکومت نیز استخراج گردد.


صبح امروز از یک دوست طلبه ام در قم پرسیده ام بالاترین و پایین ترین رقم شهریه در حال حاضر در حوزهٔ قم چه مبلغی ست؟ پاسخ دقیق مرقوم کردند بالاترین شهریه تا 800هزار تومان و پایین ترین شهریه تا 300 هزار تومان است؛ که همین مقدارِ فوق، برای غیرمتأهّلین نصف می گردد.


حال با این توضیح نیمه مفصّل، نوشته ام را آغشته می کنم به بیان چند نکته که از نظرم ذکر آن خالی از اهمیت و دقّت کردن نیست:


1- از یکی شنیده و یا خوانده ام که می گویند برخی از طلاب با نیّت و انگیزه ی خالصانه ی خود، با این شرط شهریه ی امام زمان (عج) را دریافت و ارتزاق می کنند که به عنوان قرض از امام (عج) می گیرند و سپس طبق وعده ی خود به آقا (عج)، در زمان مقتضی در سال های آتی آن را برمی گردانند.


2- شنیدم و نیز خوانده ام که برخی از طلبه ها داوطلبانه وقتی به مقام استغنای مالی و درآمدی و تأمین ارتزاق جایگزین نائل آمدند؛ از اخذ شهریه خودداری می کنند.


3- نیز شنیده و خوانده ام که شهریۀ برخی از طلاب را قطع می کنند، مانند طلابی که شاغل در غیرحوزه باشند، نیز مانند طلابی که در حال تحصیل اند ولی در امتحان شفاهی حوزه نمره قبولی نمی آورند.


4- برخی از طلاب در شهرستان ها مقیم اند، اما در طول سال در اول تا سوم و یا تا پنجمین روز ماه های قمری خود را هم برای زیارت و هم برای دریافت شهریه به قم می رسانند و به همین دلیل در ایام اول ماه قمری، حرم قم و مدارس فیضیه و دارالشّفا با ازدحام بیشتر روحانیون مواجه می شود.


5- برخی در گرفتن شهریه از واسط استفاده می کنند یعنی کسی _بیشتر خادم مدرسه_ را وکیل حقوقی خود می کنند و پس از مدتی شهریه را از دست او دریافت می کنند و مزد و اعانه و هدیه ای هم به خادم می دهند.


6- این وسط هستند طلبه ها و روحانیونی که اساساً از طلبگی فقط لباس برای شان به عنوان افتخار _و یا به حدس دامنه، تفخّر_ باقی مانده و هیچ کاری هم برای دین و مؤمنین و میهن نمی کنند؛ ولی از اخذ شهریه تا قِران آخرش هیچ گاه چشم پوشی نمی کنند.


7- نیز برخی از روحانیون به بالاترین استغنای پولی و درآمدهای چند منبع ای و ارتزاق های گوناگون و پی در پی نائل آمده اند، اما  شهریۀ شیرین امام زمان _عجّل الله_  را با نیّت مثلاً به قول شان تبرّک و برکت و پول پاک و منزه و پاکیزه می گیرند. این دسته که به حدس دامنه قلیل اند و اندک، برای تبلیغ و تدوین معارف دین و در رکاب امام زمان  _عجّل الله_ بودن هم هیچ حرکت ندارند و فقط برکت! را می خواهند.


8- در این میان هستند انبوهی از طلاب عزیز و غیور و صبور و تهذیب نفس شده که نه از خانه و آشیانه برخوردارند و نه از شغل و حقوق ماهیانه و نه از حامی مالی خانواده، ولی با عزّت و سعادت و قناعت و رستگاری زندگی می کنند و فلاح خود را با همین شهریۀ امام زمان _عجّل الله_ که بسیار بر آنها اندک ولی پُِربرکت است، آغشته می سازند و ایمان خود را به پول و سود و سوداگری نمی آویزند و کمیابی های مادّی خود را هرگز با داشته های معنوی و علمی شان معاوضه نمی سازند. زیرا در زیّ طلبگی اند و متاع دنیا را با نویدهای آخرت می سنجند.


اینان اند که بخوبی دانسته اند طلبگی یعنی لمس محرومیت و حسّ مسؤولیت و درک معنویت، دریافت عدالت و تفقّه در فقاهت. اینان هیچ گاه دَم از شعار خاکستری و مانور غیرکریستال نمی زند. اینان اساساً کِسوت خود را به استبداد رأی نمی آلایند و حالشان از آزادی آفکار، انتشار عقاید متفاوت، فضای باز فکری و عملی، تقویت تفکر و از همه مهمتر تحمل کردن مخالف متفکر، به هم نمی خورد.


دامنه همآره و همواره با این دسته از روحانیت همآوا و همنواست و وارستگی را در این دسته می بیند. زیرا تمام عزّت نزد خداوند است. «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً» (نساء، 139؛ یونس، 65؛ فاطر، 10).


(دامنه دارابکلا)


حاج سیّد رضا شفیعی؛ پدر شفیعی مازندرانی


به قلم دامنه


به نام خدا. مرحوم حاج سیّد رضا شفیعی دارابی. ساکن محلّۀ چاه هفت روز امامزاده داوود روستای دارابکلا. پدر حجة الاسلام والمسلمین سید محمد شفیعی مازندرانی، حاج سید مرتضی، سید ابوالحسن، حاج سید تقی، سید حسین، سید اسحاق، سید حجّت و دختران مؤمنه و گرامی اش.


به عبارتی پدرهمسرِ آقایان: مرحوم سید هادی صباغ دارابی _پدر دوست گرامی ام سید ادریس_ سید خلیل صباغ دارابی و کربلایی قنبر جنگلبان، برادر شهید جنگلبان روستای اوسا.


آن مرحوم، فردی بسیار پُرنشاط، باروحیه، خوشرو، بشّاش، مردمی، خوش اخلاق و بالاتر از همه مؤمن و مذهبی و مسجدی و تکیه ای و انقلابی بود. با مردم آمیختگی داشت و ساده زیست بود.


من و بسیاری از هم سنّ و سالان من، با ایشان بسیار گرم و صمیمی بودیم؛ زیرا اساسا" روحیه ایی معاشرتی و برخوردهایی گرم و چهره ای خندان و مهربان داشت. اساسا" مردی خوش مرام بود همواره در محاوره لب به سخن داشت. از حاضرترین مذهبی های محل، در محافل مذهبی خصوصا" در ایام عزاداری محرّم الحرام بود.


یادش را در آستانه ی فرارسیدن ماه محرم، همیشه در یادها نگاه می دارم و بر روح همسر مرحومۀ مکرّمه اش درودی مانا می فرستم. برای روح پاک آن مرد مردمی و خاکی و خوش مرام و سادات و نیز بر روح همسر بسیار مهربان و مؤمنه اش در آستانۀ ماه محرم الحرام فاتحه و صلوات. عکاس و ارسال: جناب رنگین کمان در 3 مهر 1395 به تلگرام دامنه.


    


مرحوم حاج سیّد رضا شفیعی دارابی و همسر مرحومۀ مکرّمه و نوه هایش



مرحوم حاج سیّد رضا شفیعی دارابی. از جناب رنگین کمان ممنونم در تهیه و ارسال عکس ها


(دامنه دارابکلا)


شیخ وحدت در عاشورای دارابکلا


پست 451 : به نام خدا. روز عاشورای 1393 دارابکلا




و



و



شیخ وحدت (اخوی دامنه). عکاس: مجتبی آهنگر دارابی


(دامنه دارابکلا)


شهیدان روستای دارابکلا


به قلم دامنه


به نام خدا. در نهمین قسمت از سلسله مباحث دمی با دماء شهیدان یاد می کنم از شهیدان غیور دارابکلا. نام و یاد شهیدان دارابکلا را در این پست، با یک جملۀ بسیارمهم یک شهید 17ساله از سرزمین پهناور و انقلابی ایران، آذین می کنم که هزاران معنا در آن نهفته است و فلسفۀ حیات طیّبه ی اسلامی را به متدیّنان و انقلابیون می نمایاند:


بدنم را به خاک،


روحم را به خدا،


و راهم را

به شما می سپارم



19 شهید روستای دارابکلا. عکاس جناب یک دوست. تابستان 1395


(دامنه دارابکلا)


مکتبخانۀ پدرم در بیان شیخ مالک


به قلم حجة الاسلام مالک رجبی دارابی


«سلام آقا ابراهیم شریف. متن های دامنه را مطالعه می کنم. برایم جالب است. مرحوم پدر شما خیلی مقام بالایی داشته وبرای ما مجهول بود چو ن با جوانان و نوجوانان و شاگردانش درارتباط بود.


بیشترین سفارش امامان ما  این بود که با جوانان و نوجوانان و کودکان ارتباط سالم داشته باشید و آ نها را  بسوی خدا گرایش بدهید. خدا رحمت کند پدر شما را که با این حرکت قلب امامان را خوشحال کرد و آن جوانان و نوجوانان را بسوی خدا و قرآن گرایش داد. التماس دعا»



پاسخ دامنه : به نام خدا. سلام من هم به شما جناب حجة الاسلام شیخ مالک دوست فاضل و ارجمند دامنه. خیلی خیلی بزرگواری کردی که با خواندن پست های دامنه از جمله پست 3365 یعنی «آنچه بر دامنه گذشت 13» یادی از مرحوم پدرم کردی و این گونه خدا بیامرزش دادی. من بشدّت به کسانی که بر والدین من حتی یک صلواتی هدیه کنند احساس اشک انگیز پیدا می کنم و بغض شادمانی و شعَف گلویم را می فشاد.


مرحوم مادرم نیز در بخش دختران مکتبخانه را پیش می برد و آموزگار قرآن تعداد زیادی از دختران دارابکلا و اوسا و مُرسم بود. اتفاقا" من بیشتر نزد مادرم قرآن درس می گرفتم و درس پیش می دادم به سبک شمرده شمرده ی هوالفتاح العلیم. بسم الله الرحمن الرحیم.


(دامنه دارابکلا)


مکتبخانۀ پدرم شیخ علی اکبر طالبی

به قلم دامنه


به نام خدای آفرینندۀ آدمی. هر گاه قرآن آموز در مکتبخانۀ مرحوم پدرم به سورۀ ۹۱ الشّمس _جزء 30_ (یعنی وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا، سوگند به خورشید و تابندگى‏ اش، وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا، سوگند به ماه، چون پى [خورشید] روَد)؛ می رسید باید یک تِلا _خروس محلّی_ برای پدرم هدیه می آورد!


حال آن که معنای تَلَاهَا در آیۀ 2 این سوره، هیچ ربطی به خروس و تلای محلی نداشت! این تَلَاهَا به معنی در پی خورشید رفتن ماه است یعنی چرخش ماه به دور خورشید.


ولی در مکتبخانه، رسیدن به این واژگان مقدس إِذَا تَلَاهَا، در پیِ تلا و خروس رفتن و برای رئیس مکتبخانه هدیه آوردن معنا داشت! که البته با ذوق و شوق و رضایت قلبی والدین قرآن آموز همراه بود، زیرا رسیدن بچه اش به این بخش عَمّ جزء، نوعی غرور و جشن و سرور داشت!


سه مُبصر بسیارجدی داشت مکتبخانۀ مرحوم پدرم و سه جای نشیمن خاصّ، سه مبصر اینان بودند:


1- علی بابویه دارابی (نجّار ببخیل)


2- مرحوم باقر طالبی دارابی (مرحوم ابوالقاسم ببخیل)


3- عبدالله رمضانی دارابی (زکریا رمضان بالامحله)


سه جای نشیمن اینجاها بود:


اتاق اول خونۀ مان که بخش بیرونی خونۀ مان بود که اتاق پشتی اش بخش اندرونی،

گوشۀ دالون در انتهای سکّوی سمت غربی (آن خونۀ مان دو سکوی شرقی و غربی داشت)

و داخل تلوار روباز _تالار_ که محلی برای کارهای بیرونی منزل بود.


من بخوبی یادم است که پدرم با لباس آخوندی و بدون عمّامه گذاشتن به سرش، در کُنج اتاق، دَمِ درِ خروجی غربی به سمت دالون می نشست و افراد پس از زنگ صبحگاهی از در شرقی اتاق به داخل می آمدند و گوش تا گوش می نشستند و به نوبت یکی یکی می رفتند پیشش زانو می زدند درس پیش می دادند، اگر درس قبل را بلد و مسلط بود، درس جدید می گرفت، اگر نبود یا باید جریمه می شد و یا تنبیه.


برخی از بس تنبل و بازیگوش و _شاید هم کورذهن! بودند_ اصلا" هیچی یاد نمی گرفتند. که پدرم مجبور بود اینان و نیز خاطیان را یا فلک کند و یا وارونه به سقف وسط اتاق کلاس در مقابل چشمان قرآن آموزان، آویزان.


وقتی هم کسی را آویزان می کرد خیلی جدّی جدّی تنبیه اش می کرد و طرف تا مدتی باید در این وضع می ماند و سایرین درس عبرت! می گرفتند.


این خاطره بسیار شنیدنی ست که یک روز یکی از قرآن آموزان آفتابۀ مسّی قیمتی! را انداخت توی چاه مُستراح خونۀ مان. پدرم بشدّت عصبانی شد و به فکر چاره! افتاد و همه را در حیاط به خط کرد و گشت و گشت یکی را که خیلی لاغر و نحیف بود _که از قضا فامیل مان هم بود و اخلاقا" درست نیست که اسمش را اینجا بیارم_ برگزید و بر کمرش ریسمان بست و به کمک مُبصران و همهمۀ حاضران او را آرام آرام و با حیرت ماها، به داخل چاه مستراح فرستاد و آفتابه را نجات! داد.


چه کارهای خطیری می کرد این مرحوم پدرم! این قضیه به یک داستان پرجنجال ختم می شود که اینجا مجال شرحش نیست. با پدرم خیلی زیاد و انبوه خاطره دارم که نقلش سخت است که من فقط در میان خواص مان آن را به صورت تئاتری! اجرا می کنم و حسابی هم استقبال می گردد.


آری؛ با زنگ صبحگاه همه ورود می کردند به مکتبخانه و هیچ کس حق نداشت تا خوردنِ زنگ خروج در ظهرگاه، به خانه اش برگردد. با به صدادرآمدن زنگ خروج در ظهرگاه _پس از ادای نماز جماعت ظهر و عصر_ در حیاط بزرگ خونۀ مان به سه ستونِ ببخیل، پایین محله و بالامحله ردیف می شدند و به نوبت و حضور و غیاب مجدد به خونه ها بازمی گشتند.

من که الآن دارم روایت می کنم به همان حسّ و حال کودکی و نوجوانی ام و خاطرات زیبای آن موقع بازمی گردم و ذهنم با بوی آن ایام یک مرورگر فعال می شود.

(زندگینامۀ دامنه)

پاسخ جناب رنگین کمان به شیخ مالک

پست 2283 : به قلم حاج حسین رمضانی دارابی 6 : «سلام. شب زیبایت بخیر. شما که در راستای کلاسهای تقویتی سه ماه را در دارابکلا در کارنامه خود داریددر مقطع خیلی کوتاهی اون هم نه کفایت چند ساله را به طور مستمر  اگر از مسولین محل به شما یا بقیعه روحانییون از نظر حمایت مالی صورت نگرفت  فرزندانمان  باید به بیراه گشیده شوند؟ من حرف برشماها که بیرون گشته اید ما که در دارابکلا بیشترین روحانیون را در خودمان داریم دست به سوی بیگانه دراز کنیم؟ چرا حد  امکان یه پیشنمازی در مسجد بالا با مشارکت بزرگان   ........"

توضیح ضروری دامنه : به نام خدا. سلام جناب رنگین کمان گرامی. پاسخی که جناب حجت الاسلام آقای شیخ مالک رجبی دارابی در پست 2282 به شما دادند، یک نمونه ای از فعالیت های فرهنگی و تبلیغی شان بوده، برای اقناع شما که در پست 2281 به  آنها پرداخته بودید. و الّا ایشان نخواستند کل کارکردهای تبلیغی خود را در طول سی و اندی سال طلبگی اش لیست کنند. ممنونم. و البته خود جناب شیخ مالک این جوابت را به یقین می بینند. (منبع: دامنه داراب کلا. اینجا)

پاسخ شیخ مالک به رنگین کمان

پست 2282 : به قلم حجت الاسلام شیخ مالک رجبی دارابی 66 : «بسم الله الرحمن الرحیم وبه نستعین: سلام علیکم. جناب آقای رمضانی خداقوت. یکمی دندان روی جگر می گذاشتی، صبر و صبوری میکردی، تفکر میکردی بعد قضاوت می کردی، بهتر بود. (اشاره به پست 2281 نوشته حاج حسین). چون حرفهایی که جهت اعتراض به روحانیت بارکردی وارد نیست. چرا که اعتراض شما عمومیت و شمولیت داشت. مثل اینکه خواب اندر خواب بودی.
بنده در تابستانها از سال 84 تا 90 برای تمام مقاطع دانش آموزی دارابکلا کلاس داشتم از ابتدایی تا دبیرستان و در فواصل زمانی برای دانشجویانی که در آن زمان دانشجو بودند شبها برنامه داشتیم اعم از دختران ،پسران. عددشان تا به 150میرسید.
تمام برنامه ها درمسجد پایین محله بود. در روز تا 6 کلاس برقرارمیشد. و متون درسی معارف، احکام، تاریخ، عقائد، اردو و غیره. خیلی برنامه داشتیم و موفق هم بودیم. مورد حمایت کسی قرار نگرفتیم .خودمان دست تنها بودیم. ولی عنایت امام زمان علیه السلام را لمس می کردیم .این دفاعِ کمی از خودم بود. بقیه ی علما و روحانیت اگر اعتراض شما را ببینند و حال داشته باشند جواب میدهند و از خودشان دفاع می کنند.
در آخر بگویم شما تکلیف خودت را انجام ندادی. چون از طریق تبلیغات چندرسانه ایی آموزه های دینی برایت ارسال شد نشر ندادی .بااینکه خودت در پیامت آوردی .بفرست نشر میدهیم. امر و فرمایش دیگری داریددرخدمتم. یاعلی مدد 21/2/1395 برابر با 3 شعبان المعظم 1437هجری قمری. قم.» (منبع: دامنه داراب کلا. اینجا)

سخنی خودمونی با روحانیت دارابکلا


به قلم دامنه


به نام خدا. برای من، سخنان صبح سه شنبه 16 شهریور 1395  رهبر معظم انقلاب در ابتدای جلسۀ درس خارج فقه در سال تحصیلی جدید حوزه‌ های علمیه، (که در پست 3366 اینجا با عنوان وظیفۀ روحانیت در فضای مَجازی، منتشر کرده ام) بسیار کلیدی و راهبردی ست و دارای پیام های انبوه.


امید می برَم همگان، خاصّه روحانیت پُرشمار، فاضل، بزرگوار، توانا، خویشتندار و دلسوز دارابکلا به آن اهتمام کنند و وظیفه های مهم و حیاتی خود را با ایجاد وبلاگ شخصی و منظم خویش اداء نمایند و نشان دهند پیرو رهبری اند و به ندای مهم ایشان لبیک می گویند و در عرصه اند.


من خود که سه سالی ست که از 26 مهرماه سال 1392 در روز خُجستۀ عید غدیر، عید امامت و ولایت امیرالمؤمنین علی _علیه السّلام_ وبلاگ دامنۀ دارابکلا را تاسیس کرده ام، تجربه کرده ام هیچ ابزار مدرن تری که هر روز مانند قارچ تولید می شوند _که برخی از آن ابزارها یک فرصت اند و برخی دیگر یک تهدید_ جای ابزار ماندگار و قابل ذخیره و بایگانی وبلاگ را نمی گیرد زیرا یک وبلاگ حرفه ای  و جدّی همان کتاب است و کتابخانه ی ماندگار و آنچه در وبلاگ نگاشته و نگه داشته می شود حقیقتا" ارزش افزودۀ مطالعه و دانش افزایی ست، نه سرگرمی و تفنّن و خیال پردازی و وهن و دروغ گویی و آبروبَری.



گرچه من اندک زمانی ست _یعنی کمتر از سه سال_ که پس از 30 سال خدمت و اشتغال در جمهوری اسلامی ایران، به تأسیس و راه اندازی دامنۀ دارابکلا همّت کرده ام، ولی باز نیز  احساس می کنم در طی این مدت تا توانسته ام برای دامنه وقت هایی متمرکز، اندیشیده شده، هدفمند، معنوی و ارزشی گذاشته ام و آنچه خود تشخیص می داده ام به صلاح است گفته ام و همچنان نیز خواهم گفت.


خدا را نیز در این مسیر مهم، شاکرم که نه از دستۀ اغنیا و مرفّهان بی دردم و نه از تنبل های تن پرور و دنیاپرستان مزدور. و نه الحمدُلله طالبِ دنیا و زر و زور و تزویر. من به لطف خدای متعال از دو چیز بشدّت و حدّت و حرارت پرهیز دارم و از آن بسی نفرت:

اول: بطالت و کرختگی و ذهنِ مأیوسی.


دوم: زندگی زشت مقایسه ای و چشم و همچشمی و حسادت و بُخل ورزی.


این دو زشتی فوق _که از آن با همۀ توش و توانم منزجرم و بسی مُتنفّر_ اگر کس و یا کسانی را مبتلا و آلوده کند، عین عفونت بدخیمِ مُتعفّن است که باید 1000% ریشه کن و زدوده گردد.


و لازم است و باید روحانیت بزرگوار دارابکلا به این ندای بسیار حیاتی رهبر معظم انقلاب اقتداء کند و با خردمندی و توان علمی و ایمانی بالا، به قول رهبری به مقابله با نقشۀ دین‌ زدایی و عفت‌ زدایی برخیزد و ایمان و اعتقادات مردم دارابکلا و جای جای ایران را پاسداری و تبیین نماید.


روحانیت معزّز دارابکلا خدای ناکرده، خیال نکند حریم نسل جدید در محیط بازِ دارابکلا اَمن و در امان و همواره آغشته بر ایمان است، بلکه بعکس، خیلی هم مورد حملۀ مرموزانه  و مزوّرانه و البته تهیدستانه! و بی پیمان! است.


و دامنه البته به فَحص و نیز به مدد، این مسیر را در رصد داشته و دارد و به همین دلیل و علت در آگاهی بخشی و حراست از دین و دین ورزی و آزادی و آزادگی به فضای مجازی ورود نموده است.


(دامنه دارابکلا)


آمار روحانیت و طلّاب ایران


به قلم دامنه


دیروز _شنبه 13 شهریور 1395_ سال تحصیلی جدید حوزه های علمیۀ سراسر کشور با سخنرانی آیة الله العظمی ناصر مکارم شیرازی آغاز شد. من نیز که پای یک برنامه ی ویژۀ افتتاح مدارس روحانیت بودم و این آمار را گرفتم و در دامنه ارائه می دهم:


تعداد طلاب کشور: 180000 نفر.


تعداد طلاب نوآموز امسال: 17000 نفر.


تعداد طلاب مقیم قم: 75000 نفر.


تعداد حوزه علمیۀ کشور: 400 حوزه.


تعداد شهدای روحانیت: 4363 شهید.


دامنه ضمن سلام و احترام و ارادت به مقام شامخ روحانیت وارسته و تجلیل از شهدای گرامی روحانیت معزّز _که نماد جهاد و اجتهاد حوزه اند_ برای تمامی طلاب ارجمند و ارزشمند دین مبین اسلام، آرزوی سلامتی و آزاداندیشی و تبیین دقیق معارف دینی و دفاع از حق و آزادی و آزادگی و مردم دوستی دارد.



مراسم عمّامه گذاری طلاب مدرسۀ علمیۀ امام جواد _علیه السلام_ آزادشهر استان گلستان در مسجد جامع آزادشهر



عمامه گذاری توسط حجت الاسلام ابراهیمی از اعضای دفتر رهبر معظم انقلاب



مدرسۀ علمیۀ امام جواد _علیه السلام_ آزادشهر استان گلستان


(دامنه دارابکلا)