روحانیت داراب‌کلا

شرح حال و موضوعات مرتبط ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

روحانیت داراب‌کلا

شرح حال و موضوعات مرتبط ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

شهریۀ امام زمان یعنی چه؟


به قلم دامنه



به نام خدا. شهریۀ امام زمان _عجّل الله_ یعنی چه؟ طلبگی در نظام روحانیت از بَدو شکل گیری تا اکنون، همواره با درس و بحث و حُجره نشینی و شهریه و تبلیغ و تدوین و از همه مهم تر محرومیت و سختی و فقر مادی آمیخته بود که به حوزۀ علمیه مشهور گردیده است. مانند حوزه های تاریخی حلّۀ کوفه، نجف اشرف، قم و مشهد مقدّس. نیز تحصیل در حوزه های علمیه همیشه با تهذیب توأم بوده است و آموزه و احکام دین مبین اسلام به مدد علم و فقاهت و اجتهادات آنان به مؤمنان تعلیم و انتقال داده می شود.


از این مقدمۀ کوتاه عبور می کنم و صرفاً به موضوع این پست که شهریه ی طُلاب است می پردازم:

شهریه از واژۀ شهر می آید که در لسان عربی یعنی ماه. و شهریه به لحاظ لفظی یعنی ماهانه که اشاره دارد به دریافتی پول و یا اعتبار، یا حواله، یا بُن، یا کالا و ارزاق، و یا به قول نیمه رایجِ حوزوی مرحمتی در اول هر ماه قمری.


شهریۀ امام زمان _عجّل الله_ به تعبیر دقیق و معمول یعنی مقدار پول نقدی که مراجع تقلید و مجتهدین به طلبه های حوزه های علمیه سراسر کشور در آغاز هر ماه قمری به صورت جداگانه می پردازند.



این پول از جمله پول های شرعی ست که هویّت مستقل بودن حوزۀ علمیه از قدرت و حکومت را مشخّص و بارز می سازد به گونه ای که به قول شهید آیة الله مرتضی مطهری از جمله ویژگی عالی و منحصر حوزۀ شیعه محسوب می شود.

شهریۀ امام زمان _عجّل الله_ در مفهوم کلی پولی ست با اسم سهم امام (ع)، که از وجوهات شرعیه توسط مردم مانند خمس و زکات تأمین می گردد. حال ممکن است منابع این بودجه، از امور دیگر مانند کمک های دولت و حکومت نیز استخراج گردد.


صبح امروز از یک دوست طلبه ام در قم پرسیده ام بالاترین و پایین ترین رقم شهریه در حال حاضر در حوزهٔ قم چه مبلغی ست؟ پاسخ دقیق مرقوم کردند بالاترین شهریه تا 800هزار تومان و پایین ترین شهریه تا 300 هزار تومان است؛ که همین مقدارِ فوق، برای غیرمتأهّلین نصف می گردد.


حال با این توضیح نیمه مفصّل، نوشته ام را آغشته می کنم به بیان چند نکته که از نظرم ذکر آن خالی از اهمیت و دقّت کردن نیست:


1- از یکی شنیده و یا خوانده ام که می گویند برخی از طلاب با نیّت و انگیزه ی خالصانه ی خود، با این شرط شهریه ی امام زمان (عج) را دریافت و ارتزاق می کنند که به عنوان قرض از امام (عج) می گیرند و سپس طبق وعده ی خود به آقا (عج)، در زمان مقتضی در سال های آتی آن را برمی گردانند.


2- شنیدم و نیز خوانده ام که برخی از طلبه ها داوطلبانه وقتی به مقام استغنای مالی و درآمدی و تأمین ارتزاق جایگزین نائل آمدند؛ از اخذ شهریه خودداری می کنند.


3- نیز شنیده و خوانده ام که شهریۀ برخی از طلاب را قطع می کنند، مانند طلابی که شاغل در غیرحوزه باشند، نیز مانند طلابی که در حال تحصیل اند ولی در امتحان شفاهی حوزه نمره قبولی نمی آورند.


4- برخی از طلاب در شهرستان ها مقیم اند، اما در طول سال در اول تا سوم و یا تا پنجمین روز ماه های قمری خود را هم برای زیارت و هم برای دریافت شهریه به قم می رسانند و به همین دلیل در ایام اول ماه قمری، حرم قم و مدارس فیضیه و دارالشّفا با ازدحام بیشتر روحانیون مواجه می شود.


5- برخی در گرفتن شهریه از واسط استفاده می کنند یعنی کسی _بیشتر خادم مدرسه_ را وکیل حقوقی خود می کنند و پس از مدتی شهریه را از دست او دریافت می کنند و مزد و اعانه و هدیه ای هم به خادم می دهند.


6- این وسط هستند طلبه ها و روحانیونی که اساساً از طلبگی فقط لباس برای شان به عنوان افتخار _و یا به حدس دامنه، تفخّر_ باقی مانده و هیچ کاری هم برای دین و مؤمنین و میهن نمی کنند؛ ولی از اخذ شهریه تا قِران آخرش هیچ گاه چشم پوشی نمی کنند.


7- نیز برخی از روحانیون به بالاترین استغنای پولی و درآمدهای چند منبع ای و ارتزاق های گوناگون و پی در پی نائل آمده اند، اما  شهریۀ شیرین امام زمان _عجّل الله_  را با نیّت مثلاً به قول شان تبرّک و برکت و پول پاک و منزه و پاکیزه می گیرند. این دسته که به حدس دامنه قلیل اند و اندک، برای تبلیغ و تدوین معارف دین و در رکاب امام زمان  _عجّل الله_ بودن هم هیچ حرکت ندارند و فقط برکت! را می خواهند.


8- در این میان هستند انبوهی از طلاب عزیز و غیور و صبور و تهذیب نفس شده که نه از خانه و آشیانه برخوردارند و نه از شغل و حقوق ماهیانه و نه از حامی مالی خانواده، ولی با عزّت و سعادت و قناعت و رستگاری زندگی می کنند و فلاح خود را با همین شهریۀ امام زمان _عجّل الله_ که بسیار بر آنها اندک ولی پُِربرکت است، آغشته می سازند و ایمان خود را به پول و سود و سوداگری نمی آویزند و کمیابی های مادّی خود را هرگز با داشته های معنوی و علمی شان معاوضه نمی سازند. زیرا در زیّ طلبگی اند و متاع دنیا را با نویدهای آخرت می سنجند.


اینان اند که بخوبی دانسته اند طلبگی یعنی لمس محرومیت و حسّ مسؤولیت و درک معنویت، دریافت عدالت و تفقّه در فقاهت. اینان هیچ گاه دَم از شعار خاکستری و مانور غیرکریستال نمی زند. اینان اساساً کِسوت خود را به استبداد رأی نمی آلایند و حالشان از آزادی آفکار، انتشار عقاید متفاوت، فضای باز فکری و عملی، تقویت تفکر و از همه مهمتر تحمل کردن مخالف متفکر، به هم نمی خورد.


دامنه همآره و همواره با این دسته از روحانیت همآوا و همنواست و وارستگی را در این دسته می بیند. زیرا تمام عزّت نزد خداوند است. «إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً» (نساء، 139؛ یونس، 65؛ فاطر، 10).


(دامنه دارابکلا)


سخنی خودمونی با روحانیت دارابکلا


به قلم دامنه


به نام خدا. برای من، سخنان صبح سه شنبه 16 شهریور 1395  رهبر معظم انقلاب در ابتدای جلسۀ درس خارج فقه در سال تحصیلی جدید حوزه‌ های علمیه، (که در پست 3366 اینجا با عنوان وظیفۀ روحانیت در فضای مَجازی، منتشر کرده ام) بسیار کلیدی و راهبردی ست و دارای پیام های انبوه.


امید می برَم همگان، خاصّه روحانیت پُرشمار، فاضل، بزرگوار، توانا، خویشتندار و دلسوز دارابکلا به آن اهتمام کنند و وظیفه های مهم و حیاتی خود را با ایجاد وبلاگ شخصی و منظم خویش اداء نمایند و نشان دهند پیرو رهبری اند و به ندای مهم ایشان لبیک می گویند و در عرصه اند.


من خود که سه سالی ست که از 26 مهرماه سال 1392 در روز خُجستۀ عید غدیر، عید امامت و ولایت امیرالمؤمنین علی _علیه السّلام_ وبلاگ دامنۀ دارابکلا را تاسیس کرده ام، تجربه کرده ام هیچ ابزار مدرن تری که هر روز مانند قارچ تولید می شوند _که برخی از آن ابزارها یک فرصت اند و برخی دیگر یک تهدید_ جای ابزار ماندگار و قابل ذخیره و بایگانی وبلاگ را نمی گیرد زیرا یک وبلاگ حرفه ای  و جدّی همان کتاب است و کتابخانه ی ماندگار و آنچه در وبلاگ نگاشته و نگه داشته می شود حقیقتا" ارزش افزودۀ مطالعه و دانش افزایی ست، نه سرگرمی و تفنّن و خیال پردازی و وهن و دروغ گویی و آبروبَری.



گرچه من اندک زمانی ست _یعنی کمتر از سه سال_ که پس از 30 سال خدمت و اشتغال در جمهوری اسلامی ایران، به تأسیس و راه اندازی دامنۀ دارابکلا همّت کرده ام، ولی باز نیز  احساس می کنم در طی این مدت تا توانسته ام برای دامنه وقت هایی متمرکز، اندیشیده شده، هدفمند، معنوی و ارزشی گذاشته ام و آنچه خود تشخیص می داده ام به صلاح است گفته ام و همچنان نیز خواهم گفت.


خدا را نیز در این مسیر مهم، شاکرم که نه از دستۀ اغنیا و مرفّهان بی دردم و نه از تنبل های تن پرور و دنیاپرستان مزدور. و نه الحمدُلله طالبِ دنیا و زر و زور و تزویر. من به لطف خدای متعال از دو چیز بشدّت و حدّت و حرارت پرهیز دارم و از آن بسی نفرت:

اول: بطالت و کرختگی و ذهنِ مأیوسی.


دوم: زندگی زشت مقایسه ای و چشم و همچشمی و حسادت و بُخل ورزی.


این دو زشتی فوق _که از آن با همۀ توش و توانم منزجرم و بسی مُتنفّر_ اگر کس و یا کسانی را مبتلا و آلوده کند، عین عفونت بدخیمِ مُتعفّن است که باید 1000% ریشه کن و زدوده گردد.


و لازم است و باید روحانیت بزرگوار دارابکلا به این ندای بسیار حیاتی رهبر معظم انقلاب اقتداء کند و با خردمندی و توان علمی و ایمانی بالا، به قول رهبری به مقابله با نقشۀ دین‌ زدایی و عفت‌ زدایی برخیزد و ایمان و اعتقادات مردم دارابکلا و جای جای ایران را پاسداری و تبیین نماید.


روحانیت معزّز دارابکلا خدای ناکرده، خیال نکند حریم نسل جدید در محیط بازِ دارابکلا اَمن و در امان و همواره آغشته بر ایمان است، بلکه بعکس، خیلی هم مورد حملۀ مرموزانه  و مزوّرانه و البته تهیدستانه! و بی پیمان! است.


و دامنه البته به فَحص و نیز به مدد، این مسیر را در رصد داشته و دارد و به همین دلیل و علت در آگاهی بخشی و حراست از دین و دین ورزی و آزادی و آزادگی به فضای مجازی ورود نموده است.


(دامنه دارابکلا)


آمار روحانیت و طلّاب ایران


به قلم دامنه


دیروز _شنبه 13 شهریور 1395_ سال تحصیلی جدید حوزه های علمیۀ سراسر کشور با سخنرانی آیة الله العظمی ناصر مکارم شیرازی آغاز شد. من نیز که پای یک برنامه ی ویژۀ افتتاح مدارس روحانیت بودم و این آمار را گرفتم و در دامنه ارائه می دهم:


تعداد طلاب کشور: 180000 نفر.


تعداد طلاب نوآموز امسال: 17000 نفر.


تعداد طلاب مقیم قم: 75000 نفر.


تعداد حوزه علمیۀ کشور: 400 حوزه.


تعداد شهدای روحانیت: 4363 شهید.


دامنه ضمن سلام و احترام و ارادت به مقام شامخ روحانیت وارسته و تجلیل از شهدای گرامی روحانیت معزّز _که نماد جهاد و اجتهاد حوزه اند_ برای تمامی طلاب ارجمند و ارزشمند دین مبین اسلام، آرزوی سلامتی و آزاداندیشی و تبیین دقیق معارف دینی و دفاع از حق و آزادی و آزادگی و مردم دوستی دارد.



مراسم عمّامه گذاری طلاب مدرسۀ علمیۀ امام جواد _علیه السلام_ آزادشهر استان گلستان در مسجد جامع آزادشهر



عمامه گذاری توسط حجت الاسلام ابراهیمی از اعضای دفتر رهبر معظم انقلاب



مدرسۀ علمیۀ امام جواد _علیه السلام_ آزادشهر استان گلستان


(دامنه دارابکلا)


وداع شفیعی مازندرانی با دامنه

به قلم حجة الاسلام شفیعی مازندرانی 156


«وداع با دامنه :  با سلام : جناب آقای آقا ابراهیم ...از اینکه از طریق تلگرام جنابعالی گاهی  مطالبی می فرستادم و حضرتعالی به نشر آن در   وبلاک خود  (  دامنه دارابکلا )  مبادرت می ورزیدید متشکرم ولی با توجه  به سانسوری که نسبت به مطالبم  گاهی انجام دادید و درپاسخ به  اعتراض این حقیر ، به داشتن حق سانسور این وبلاک تاکید کردید ، توفیق اد ا مه ی همکاری  را سلب کرده است اینک به ذکرآخرین اعتراض بسنده می کنم ..


«.: با سلام  : جناب  آقا  ابراهیم  :  در مکتوب اعجاز پاکدامانی [واقع در پست 3096 اینجا] از دیدگاه  امام صادق  ( ع )   .... راز اصلی  نقل داستان  مورد اشاره  ی در قم را که  حذف کردید  ذکر بقیه  آن  چیزی  ، ضایع و بی ربط  از آب در آمد کاش  همه ی  آن را حذف   می کردید  ـ»  ...


والسلام علیکم ورحمه  الله وبرکاته  /1.0 / 5 / 1395 / دارابکلا سید محمد شفیعی مازندرانی»


حجة الاسلام والمسلمین سیدمحمد شفیعی مازندرانی. نوروز سال 1395


(دامنه دارابکلا)


دوهزار روز حبس و حصر میرحسین

به قلم  دامنه

پست 3121 : به نام خدا. من دیدگاهم را در این پست نمی گویم و داوری نمی کنم؛ اما هفته ی گذشته در 5 مرداد 1395 در پست 3076 اینجا، با عنوان «نماز جمعۀ ایران به قلم دامنه» نوشته بودم که حصر، پس از ایراد خطبۀ 29 بهمن‌ ماه سال 1389 آیة الله آقای شیخ احمد جنّتی، اتفاق افتاده است و این گونه نوشته بودم که عینا" می آید:


آیة الله آقای شیخ احمد جنّتی که اوایل انقلاب تا مدتی در قم نماز جمعه اقامه می کردند، معمولا" خطبه‌ های مهم و پُربازتابی می خوانند. نیز برخی از خطبه های وی گویی جنبه ی دستورالعملی دارد. مثل خطبه ی 29 بهمن‌ ماه سال 1389 وی که فی الفور به حصر مهندس میرحسین موسوی و دکتر زهرا رهنورد و حجة الاسلام والمسلمین مهدی کروبی در رابطه با قضایای بحران سال 1388 منجر شد. بخشی از آن خطبه ی مشهور اینچنین ایراد شده بود:


«این که برخی دوستان محاکمه سران فتنه را تقاضا می‌کنند، جز مصلحت‌اندیشی قوه قضائیه است. کاری که قوه قضائیه می‌تواند انجام دهد و من فکر می‌ کنم که در اندیشه است که انجام بدهد، این است کهارتباط اینها را بکلی از مردم قطع کند. در خانه آنها باید بسته شود. رفت‌ و آمدهایشان محدود شود. نتوانند پیام بدهند و پیام بگیرند. و تلفن و اینترنت آنها باید قطع شود و در خانه خود باید زندانی شوند.»



عکس از وبلاگ: فراز ایران


حال پرسشم این است این که آیا در مکتب اسلام، اساسا" مجازاتی به اسم حصر وجود دارد یا  نه؟ آیا در قرآن و یا در سنت اهلبیت (ع) و تاریخ اسلام، این مجازات در حق شهروندان ذکر و تصریح شده است؟ اگر حصر در اسلام وجود دارد _که من به فهم خود معتقدم ندارد_ پس چرا عامل اصلی بحران 88 _یعنی محمود احمدی نژاد رئیس دولت 9 و 10_ نه فقط حصر و حبس نشده است، حتی مورد مؤاخذه هم قرار نگرفته است و عجیبت تر آن که پرونده های عظیم و متعدد فساد در دوره ی ریاست اش، هرگز به سرانجام مورد رضایت مردم نینجامیده است! و او راحت می چرخد و ... . و من فعلا" بگذرم از این بحث.



مهندس میرحسین موسوی، نخست وزیر دورۀ امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی


(دامنه دارابکلا)


شرح حال روحانیون دارابکلا

به نام خدا


شرح حال روحانیون دارابکلا


100 پست اول


اینجا



===============


شرح حال روحانیون دارابکلا


100 پست دوم


اینجا



کبل آخوند مُلّاعلی، ابن مُلاحیدر، ابن ملاطالب قسمت2

به قلم  دامنه

پست 2988 : به نام خدای آفریننده ی آدمی. پس از ذکر نیای مادری ام، امّا دو نیای پدری ام از نواحی مادربزرگم و پدربزرگم این گونه است:

الف: پدربزرگم مرحوم کبل آخوند مُلّاعلی طالبی دارابی، ابن مُلاحیدر، ابن ملاطالب، از همسر اولش _اُمّ لیلا_ سه فرزند داشت که شیخ محمد _عموی من_ از بزرگترین آن بود. شیخ محمد فقط 5 دختر داشت که عموزادگان من بودند و همگی به رحمت خدا پیوستند:


1- مرحومه فضّه (به معنی نقره و زر)، مادر آقای منصور شعبانی.

2- مرحومه فاطمه. همسر دوم مرحوم علی اکبر آهنگر دارابی؛ خادم الحسین تکیه بالای دارابکلا.

3- مرحومه لیلا. همسر مرحوم سید ابوطالب هاشمی دارابی. به عبارتی مادر آقایان مرحوم سیدحسین، سیدقاسم، سیدعلی اکبر، سیدعلی اصغر و ... .

4- مرحومه ربابه. مادر آقایان رمضان رمضانی، موسی و حسین و ... .

5- مرحومه آسیه. مادر آقایان جلیل محسنی و قاسم و محمد و ... .


ب: پس از فوت همسرش _اُمّ لیلا_ پدربزرگم با کبل فاطمه طالبی دارابی ازدواج کرد و از این همسرش _یعنی مادربزرگم_ سه فرزند داشت:


1- ابوطالب (عمویم)

2- مرحومه حاجیه رضیه عمه ام (همسر مرحوم حجة الاسلام حاج آقاعلی شفیعی دارابی)

3- مرحوم حجة الاسلام شیخ علی اکبر، پدرم.

اما خویشاوندان نزدیک و مَحارم مرحومه مادربزرگم کبل فاطمه طالبی دارابی این خانواده ها  هستند که همگی از پایین محله ی دارابکلا هستند.


مادربزرگ ما دارای 4 برادر بود و جند برادرزاده و یک خواهر و چندخواهرزاده:

1- مرحوم حسین طالبی دارابی ساکن در پایین محله کنار درمانگاه (پدر مرحوم اکبر، مشهور به حسین خال اکبر)

2- مرحوم حاجی که پس از رفتن به حج، نامش را به نجف برگرداند، یعنی حاج نجف (داماد مرحوم حاج شعبان رمضانی)

3- مرحوم حاج صادق (پدر همسر آقای ابراهیم شهابی پسر عموی مادرم)

4- مرحوم حاج فغان که پشت مسجد پایین محله منزلش بود.


خواهرزادگان مادربزرگم عبارت اند از:


1- دخترخاله ی پدرم مرحومه حاجیه سلمه مادر آقایان سیدعلی اکبر و سیدعای اصغر موسوی  دارابی پایین محله.

2- دخترخاله پدرم مرحومه حاجیه کلثوم همسر حاج باقر آهنگر دارابی

3- دخترخاله پدرم حاجیه صدریه همسر مرحوم حجة الاسلام شیخ روح الله حبیبی.

4- دخترخاله پدرم حاجیه ... (اسمش را فراموش کردم)  همسر مرحوم حاج آقا سید نوربخش. به عبارتی مادر آقایان سیداسماعیل نوربخش و سیدعلی و سیدحسین و ... .


در قسمت 8 تبار خاندان طالبی های دارابکلا را بررسی و ترسیم می کنم. (این پست ها را اینجا زندگینامۀ دامنه هم می ذارم)



محل قبر پدربزرگم مرحوم کبل آخوند مُلّاعلی طالبی دارابی، ابن مُلاحیدر، ابن ملاطالب. (روضه خوان و مؤسّس و بنیانگذار اولین تکیه ی دارابکلا) در درون تکیه ی بالای دارابکلا. مابین منبر و درگاه ورودی. مماس راه پله به سمت داخل و پایین که با فلش نارنجی مشخص کردم) عکاس هر دو عکس جناب یک دوست. در 5 تیر  1395



محل قبر پدربزرگم مرحوم کبل آخوند مُلّاعلی طالبی دارابی، ابن مُلاحیدر، ابن ملاطالب. (روضه خوان و مؤسّس و بنیانگذار اولین تکیه ی دارابکلا) در درون تکیه ی بالای دارابکلا. مابین منبر و درگاه ورودی. مماس راه پله به سمت داخل و پایین که با فلش سبز مشخص کرده امبقیه ی عکس ها در اینجا


(دامنه دارابکلا)


حجة الاسلام سیدحسین شفیعی دارابی

به قلم    دامنه

پست 2964 : به نام خدا. امروز در سلسله مباحث متداول دامنه در باره ی روحانیت دارابکلا، به معرفی مختصر جناب حجة الاسلام والمسلمین سیدحسین شفیعی دارابی، یکی از چند چهره ی شاخص روحانیون دارابکلا می پردازم.


این روحانی مشهور دارابکلایی، از یک خاندان سادات بسیار مذهبی، مشهور و مورد وثوق مردم و از پدر و مادری مؤمن و متدیّن و مورد احترام مردم دارابکلا برخاسته اند. گرچه والدین کرام شان را در همان اَوان، از دست داده اند ولی در غیاب دردناک آنان، زندگی خویش را با نهایت تلاش و جهاد، سامان دینی و علمی دادنده اند تا حدّی که به نظرم، گویی به اجتهاد هم رسیده اند.


ایشان به مدَد برادر مؤمن و انقلابی شان جناب حاج کبل سید محمد شفیعی دارابی، حیات خود را امتداد داده اند و الّا ممکن بود از فرط فشار فقر و تنگدستی دوره ی سخت کودکی و نوجوانی، بی پناه و بی حامی می ماندند. اما دست تقدیر خدای باری تعالی و دیده ی تدبیر برادر دلسوز و والا، که خود از وی به «سایه سار پدر» تعبیر می کنند، راه ایشان را به حوزه و طلبگی و کسوت خطابة و روحانیت و کتابت کشاند.


ایشان نیز مانند بیشتر روحانیون دارابکلا، طلبگی را ابتدا نزد مرحوم آیة الله آقا دارابکلایی تبرّک و تلمّذ کردند و آن گاه به قم هجرت کردند. من در 2 سال قبل یعنی 18 خرداد 1393 (در پست 205 اینجا) اتوبیوگرافی _یعنی زندگی نامه ی خودنوشت_ ایشان را منتشر کرده بودم که در این پست، از شرح مجدد تحصیلات و اساتید و پژوهش های شان می گذرم.


اما من ایشان را این گونه می شناسم: به لحاظ اخلاق رفتاری، شخصیتی مهربان، خوش روحیه، گرم گیرنده، خوش کلام، اُنس پذیر، خوش مَشرب و پُرجذبه و در یک کلام مؤمنانه و متشرّعانه دارند و سعی می کنند آشنایی های مقدّماتی را تا می توانند به دوستی های ماندگار برسانند. این از برجسته ترین روحیات طلبگی و اخلاقی ایشان است که کمتر در روحانیون پدید می آید. شاید آن طعم تلخی را که در اَوان کودکی _با از دست دادن والدین خویش_ در زندگی چشیده اند، او را فردی مهربان و غمخوار یاران و هواخواه دوستان بارآورده است. بگذرم.


یکی از برجسته ترین ویژگی اجتماعی ایشان این است که میان ایشان و اخوی گرامی شان یک نوع ربط معنوی و عاطفی و محبت مانای خاصی وجود دارد که برای من بشدّت دارای اهمیت و حتی سوژه ای برای مطالعه و مصاحبه است و من روزی این کار کاوشگری و رایزنی مطالعاتی را حتما" به انجام می رسانم تا سرمشقی برای روابط میان برادران و خویشاوندان در صحنه ی اجتماعی و خانوادگی گردد.


یک زاویه ی این ربط را من می گویم و آن این است ار بس میان این دو برادر حُبّ و ودّ حاکم است  که من همیشه در تصوّرم این گونه ترسیم می شود که میان ایشان و برادرش حاج کبل سید محمد (که در 31 اردیبهشت 1395 در پست 2904 اینجا وی را معرفی کرده ام) گویی یک روحِ نگه دار؛ نگه داری می شود. هر گاه این برادر را می بینم، گویی در جِلدش آن برادر دیده می شود و هر گاه آن برادر را می بینم گویی این برادر، در پوست و روحش نمایان است. من این دو را هر جا و هر کجا، گویی در یکجا می بینم. من، این گونه می بینم این دو را. اگر عیب است _که نیست_ از دیده ی من است و اگر حُسن است _که هست_ از برداشت من است. گویی هم اخوان هم اند، هم اَخلّای هم اند و هم دو کالبدی از دو روح در هم تنیده ی هم. و این هم در این دنیای پربلا و بلیّه ها و دوری ها و تنش ها و توپ و تشرها، کم بهایی نیست که دو برادر، این گونه خلیل و وَدود هم باشند.


اما ربط او با من و خط سیاسی او چگونه است؟ این گونه:


الف: ربط ایشان به من: ایشان چون یک روحانی سرشناس دارابکلا بوده و هستند و از همان آغاز انقلاب اسلامی به مسائل سیاسی و اجتماعی و دینی این روستا آگاهی داشته و دارند و نسبت به آن احساس مسؤولیت کرده و می کنند، از این رو مورد توجه ی سیاسیون و انقلابیون محل از جمله من قرار گرفتند و کماکان با ایشان ربط داشته و دارم. ربط ایشان اما به من این گونه است: به لحاظ عاطفی و روابط رفتاری، خیلی به من محبت و علاقه و دلسوزی و حتی می نوانم بگویم دوستیِ صمیمی نشان داده و می دهند. و بر من نیز عیان و ثابت گردیده واقعا" به من این گونه اند.


شواهد و قرائن هم موجودند. و به همین مقدار و حتی بسی بیشتر، من هم به وی اُنس، ارادت و علاقه ی عاطفی و اخلاقی دارم و حتی هنوز مسائل اختلافی موجب نگشته است که من ارادتم به ایشان زائل و زدوده گردد. زیرا ارادتم از نهادم برخاسته است و نمی شود نهاد قلب و دل را بآسانی برهم زد و ویران ساخت؛ چرا که دوستی ها را نمی توان با حاشیه های زودگذر، زُدود و به وزن اَرزن آن را ارزان ساخت.


اما به لحاظ فکری و سیاسی با برخی از باورهای من در زمینه های سیاسی و دینی و... مخالفت دارند و منتقد من هستند و این نقّادی ها را به منطق قلم و به شیوه ی پذیرا، به صحنه ی دامنه هم آوردند و حتی در یکی از منبرهای محرم سال 1392، در غیاب من، بر زبان شان جاری نموده اند که من بر آن شش نقد و حمله ی تند و تعجّب برانگیزشان، دوستانه و رُک در دامنه گلایه بُردم که از آن بگذرم. و علاوه بر آن در طی دو سال دامنه نویسی مداوم ایشان در دامنه، من نیز بر پاره ای از متون و تحلیلهای شان و نیز ایرادات خاصی که بر من وارد می کردند، پاسخ دوستانه و بی تعارف داده ام.


بگذرم که ایشان از چند ماه پیش اساسا" _بنا بر دلایل و عللی که خود بر آن واقف اند و من کلا" از آن بی اطلاع_ با دامنه وداع کردند و دامنه نویسی را ترک نمودند. اما من از همین برکت حضورشان در فضای مَجازی (ابتدا با مستعار محسن دارابی و سپس با عنوان حقیقی شان) دریافته بودم که ایشان هم اهل قلم اند و هم توانمند در سخن. هم خستگی ناپذیرند و هم دانشمند. هم ظرفیت دارند و هم ظرافت را می دانند. هم خویشتندارند و هم در پاره ای اوقات، زودرنج و ضربه پذیر احساسات. که شاید همین آفَت، موجب آن تصمیم نادرست شان در ترک دامنی نویسی گردید که البته من هرگز به هیچ کس در دامنه، اِلحاح نمی برم برای هر گونه نوشتن و حضورداشتن.


ب: خط سیاسی ایشان. اولا" ایشان را ذونظر می دانم و نیز باذکاوت. شخصیتی صاحب فضل و دانش و گرایش و ارزش می دانم و نیز باحرارت. داخل در متن سیاسات می دانم و باحلاوت. لذا، برای پرهیز از اِطناب، فقط در سه سطح این بحث را با نظر خودم مستند می سازم و بس:


در سطح دارابکلا: ایشان از همان بَدو، در سال 1358، با جناح راست دارابکلا (که البته تمامی آنها به مراتب رفیق و دوست و همسنگر من نیز هستند و رابطه ی مان با هم درهم تنیده و گرم و آرام است) و با تشکیلات آنها همخوان و همراه بودند و به تعبیر من، مُرشد اول شان بوده و هستند و هنوز نیز بر فضای محفل آنها و ایشان، عطر تحلیل وی، نُطق کلام وی و مواضع متعدّد وی، فشان است و فَخار. و ایشان نیز همیشه با همین تعداد خاص محل، مشاوره و جلوس و نسشت و برخاست داشته و دارند.


در سطح کشور: ضمن احترام به آزادفکری شان، باید بگویم ایشان یکی از برجسته های جریان تفکری آیة الله محمدتقی مصباح یزدی اند. بر همگان آشکار است که آیة الله آقای مصباح یزدی به عنوان یکی از مهمترین بزرگان فکری حوزه ی قم، در درون جمهوری اسلامی و پیشتر از آن در درون انقلاب اسلامی، دارای چه اندیشه ها و آرایی بوده و هست. و جناب حجة الاسلام والمسلمین سیدحسین شفیعی دارابی ایشان را استاد اعظم خود می دانند و بر وی بسیار ارادت و اقتداء می برند و این را از آن رو گفتم که نشان داده باشم سمت و سوی فکری شان چیست. نه آن که بگویم چرا این است؟ و یا این،عیب است.


در سطح دامنه: توفیق داشتم در دامنه، 111 متن ایشان را پست کنم و همه ی این متون وی را در همان حین بدقت می کاویدم و می خواندم و در پاره ای هم ورود می کردم و پاسخی می نگاشتم. (که البته بعد از وداع با دامنه، دیگر من بی نصیب شدم از خواندن نوشته های بعدی ایشان). اما از تحلیل محتوای آنچه در دامنه نوشته بودند، مشخص کرده ام که ایشان، هم دارای تفکر از نوع جناح راست اند و هم گرایش به آنان دارند و هم حامی آنان اند و هم در اوج آن به سرحلقه ی جریان فکری خاص یعنی موسسه ی آیة الله محمدتقی مصباح یزدی متّصل و همراه اند. و این را من نه ایراد می دانم و نه نقص. ولی نقد بر آرای وی را همیشه برای خود حق و ناشی از نعمت آزادی می دانم.


آخر کلام و ختم بیانم این است: به ایشان هم احترام و ارادت خاص دارم و هم نقد و انتقاد و گلایه های دوستانه ی تامّ. و خرسندم اگر از اَخلّای ان شاء الله باتقوای اندک و ناچیز، در پیشگاه ایشان محسوب گردم. خدا ان شاء الله، بر دو دل من و ایشان، همچنان بارقه ی امید و باران حُبّ و وَدّ ببارَد. با پوزش و طلب مَکرمت و اِکرام.



حجة الاسلام والمسلمین سیدحسین شفیعی دارابی. داخل مسجد تنعیم _مسجد عمره_ در مکه. 12 مهر 1394. (لازم به ذکر است در دامنه طی دو سال اخیر 111 متن نوشته ی ایشان و نیز عکس های متعددی از ایشان درج و منتشر شده بود با این کد بایگانی: («مسائل حجة الاسلام سیدحسین شفیعی دارابی» اینجا)


(دامنه دارابکلا)


آباء و اجداد مادرم مُلازهرا آفاقی قسمت 3

به قلم  دامنه

پست 2941 : به نام خدای آفریننده ی آدمی. در قسمت 5 آبای پدری مرحوم مادرم را آورده بودم  که ریشه در روستای آسور بخش ارجمند شهرستان فیروزکوه دارند؛ در این قسمت نیای مادری مرحوم مادرم را می آورم که از ناحیه پدربزرگ مادرش دارابکلایی و از ناحیه ی مادربزرگ مادرش از سادات سیکایی ست با این شجره و اَنساب:


نیا و جدّ مادری مادرم مرحوم آیة الله آق میر صالح صالحی دارابی ست؛ بنیانگذار اولین حوزة علمیۀ دارابکلا. مادربزرگ مادری مادرم مرحومه سیّده مهتاب موسوی سیکایی ست، همسر آیة الله آق  میرصالح صالحی که از سادات مکّرم و مشهور سیکای هزارجریب نکاست. شجره ی این زوج، در عکس زیر مندرج است.


پدربزرگ مادری مادرم آق سیدحسین صالحی دارابی ست که چند فرزند داشت... .


مادر مرحوم مادرم سّیده زینب صالحی دارابی ست همسر مرحوم شیخ باقر آفاقی دارابی. با سه فرزند از آن مرحوم: مهدی، زهرا (مادرم)، شیخ موسی دایی ام که در قم تحصیل می کرد و در دوره ی قیام نوّاب، مفقود شد و از سرنوشت او هنوز اطلاعی در دست نیست.


عمّّۀ مادرم مرحومه سیّده فاطمه مشهور به عمّه جان که روضه خوان و نوحه خوان و ذاکره ی اهلبیت عصمت و طهارت (ع) در مجالس مذهبی و دینی زنانه ی دارابکلا بود. و مرحوم مادرم نزد او سواد و تاریخ شفاهی اسلام و قرآن و روضه خوانی و نوحه خوانی مرثیه سُرایی و شعر آموخت و ذاکرۀ اهلبیت (ع) شد و آموزگار قرآن.


دائی مادرم مرحوم آق علی صالحی دارابی بود. پدرِ مرحومین: آق سیدمیرزاحسن صالحی، آق سیدحسین صالحی، سیده فاطمه صالحی و سیده کلثوم صالحی (مادرِ خلیل و عیسی و موسی درواری).


خالۀ مادرم مرحومه سید ننه جان بود که همسر اول مرحوم حاج محمود کارگر بود.


دو خواهر ناتنی مرحوم مادرم _یعنیخواهر از ناحیه ی مادری_ یکی مرحومه ربابه طالبی دارابی بود و یکی خاله ام سیده خدیجه عمادی _همسر مرحوم حاج محمود کارگر_ که در قید حیات هستند و تنها بازمانده ی این نسل می باشند که نزدمان محبوبیت و احترام والایی دارند.


کلا" خاندان سادات صالحی ها و موسوی ها و عمادی ها و یک بخش ار طالبی های دارابکلا، از قوم و خویشان و اَنساب مادری مرحوم مادرم هستند و خاندان آفاقی ها و شهابی ها از اَنساب  و خویشاوندان پدری ایشان. خدا بیامرزدشان.

این اَنساب نامه را در دیداری که ان شاء الله با حاج کبل سیدمحمد شفیعی دارابی خواهم نمود، تکمیل تر می نمایم.



محلی که با فلش قرمز مشخص ساختم پدربزرگ مادرم آیة الله آق میر صالح صالحی دارابی (بنیانگذار اولین حوزة علمیۀ دارابکلا) و مادربزرگ مادرم مرحومه سیّده مهتاب موسوی ست که نیای وی از سادات بزرگ سیکای هزارجریب نکاست. این شجره توسط حاج کبل سیدمحمد شفیعی دارابی از معتمدین و مشهورین دارابکلا ترسیم شده است که در این زمینه آگاهی و تخصص تجربی دارد.



روستای آسور، از توابع بخشِ ارجمند شهرستان فیروزکوه در استان تهران دارای آب و هوایی بسیار مطبوع. زادگاه آبای پدری مرحوم مادرم حاجیه مُلّا زهرا آفاقی دارابی


(دامنه دارابکلا)



نقل یک اتفاق در مسجد دارابکلا

به قلم جناب حمیدرضا طالبی دارابی 13 : «سلام. شب بخیر. از استاد حسن زاده آملی: سَر برود ولی سحر نرود. دیشب در مراسم باشکوه قرآن به سر که توسط حجت الاسلام والمسلمین صادق الوعد اجرا و احیاء شد؛ بسیار برایم جالب و دلنشین بود.


دو دوست خوبم سیدمحمد سجادی و حمیدرضا طالبی دارابی. 5 تیر 1395

بعد از پایان قرآن به سر، که زیارت وارث توسط برادر خلیل شاه علی قرائت شد که همه یاد مرحوم سید باقر سجادی می افتند که با لحن خاصی این دعا را می خواند، دیدم آقا محمد سجادی در گوشه مسجد جای ورودی خانمها دست به روی صورت دارد گریه میکند...

بعد از پایان دعا با هم به طرف یورمحله حرکت کردیم دلش به درد آمده بود چونکه میگفت امسال مُلاها نه روی منبر و نه در جای دیگر از پدرم یاد نکردند،  گفتم هیچ غصه نخور چرا که عمو ابراهیم ما در وبلاگ خودش دامنه واقع در پست 2786 اینجا، برای مرحوم پدرت مطلب خوبی نوشته،  تا اینکه رسیدیم سر کوچه مان در جایی نشستیم و برایش پست مرحوم سید باقر سجادی و مهندس محمد عبدی را واقع در پست 2793 اینجا، برایش خواندم،  دیدم اشک از چشمانش جاری شد و گریه میکند.....

و اینجاست مستجاب دعا در التماس دعا در این شبها. روح همه درگذشتگان و حق داران شاد.»

پاسخ دامنه : به نام خدا. سلام جناب آقاحمید. از نوازشگری هایت بر آقاسیدمحمد سجادی، فرزند و یادگار شایسته و مذهبی و اهل مسجد و تکیۀ آن مرحوم، بخوبی مطّلع ام. خیلی خیلی خرسند شدم در شب احیای قدر، دل آقا سیدمحمد سجادی ما را خشنود کردی. او خیلی با پدرش رفیق بود و با از دست دادن پدر، دچار حسَرات و تنهایی ها شد، ازت می خواهم ای عموزاده ی خوبم، همچنان آقاسیدمحمد را تنها نگذار و سلامم را باز نیز به او و مادر بسیار مهربان و زحمتکشش برسان.

از دلخوشی ات به نحوۀ اجرای احیای قرآن به سر کردن، توسط جناب حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ اسماعیل دارابکلایی (صادق الوعد) مسرور گشتم و بر ایشان درود و خداقوت می فرستم. دامنه معتقد است قرآن را باید به سر کرد و سِرّ آن را به دل نمود و آن گاه با سر و دل، زندگی را بسر کرد و سیر و صیروت داشت. صیروت یعنی شدن. و شدن یعنی حرکت جوهری داشتن. عین حرکت جوهری سرخ شدن یک سیب بر بالای شاخۀ درخت که آرام آرام و بطئی و نادیدنی ست. آری به گفته علامه حسن حسن زاده آملی، سَر برود، ولی سحر نرود.

ممنونم با نقل این صُدفۀ آقاسیدمحمد در حین زیارت وارث توسط آقا خلیل شاه علی که ذاکری زحمتکش است و مذهبی و فعال. یاد لَحن زیارت وارث مرحوم حجة الاسلام حاج سیدباقر سجادی در حیاط مسجد جامع دارابکلا به خیر و حاودانی.  (دامنه دارابکلا)

آباء و اجداد مادرم مُلازهرا آفاقی قسمت2

پست 2806 : به قلم جناب حاج مسلم شهابی: «سلام جناب آقا ی طالبی. طاعات و عباداتتون قبول حق. در مورد مطالبی که نوشتید در پست ۲۸۰۵ یعنی شجره نامه و آیت الله بلباسی فیروزکوهی بنده چندین سالی هست که با یکی از بلباسی های مقیم ساری در تماس هستم و کل شجره نامه رو از ایشون گرفتم (آقای حاج محمد بلباسی). وایشون هم تایید کردند.


ضمن اینکه دایی ایشون که مسن تر بودند میگفتن که حتی از بزرگانشون شنیده بودند که بانو ملا زُبیده فی البداهه شعر میگفتند و پسرش شیخ موسی مینوشتند و دارابکلا رو هم که  انتخاب کردن و ماندگار شدند میگفتند که از مسافرت مشهد بر میگشته به شب بر میخوره و در اینجا شب میمونه بعد دید که جای خوبیه بر میگرده و با خانواده میاد دارابکلا.


خواستم عرض کنم که نمیدونستم شما از این مطالب و شجره نامه که در پست جدیدتان ۲۸۰۵ آوردین، اطلاعی ندارید وگرنه زودتر از اینها تقدیمتان میکردم  طاعات قبول و عصرتون بخیر.


پاسخ دامنه: به نام خدا. سلام به فامیل نجیب و دوست داشتنی ام، جناب حاج مسلم شهابی. خرسندم به فوریت، پست ۲۸۰۵ مرا در بارهٔ مادرم کیست در سلسله بحث آنچه بر دامنه گذشت، استشهادت را برام ارسال کردید. خوب است این نقل را آوردی. مرحوم حاج آقا آفاقی و حسن عمو شهابی هم که مطلع اید رفته بودند با بلباسی ها دیدار کردند و باقی قضایا. در ضمن مرحوم مادرم برای مان قضایا را نقل می کرد و در جریان بودیم اما استناد جناب بلباسی از آسور فیروزکوه برای مان مهم بود.


اگر تو هم زودتر مرا در جریان می گذاشتی هنوز هم عالی تر می بوپد. ولی خوب خدا را شکر متن را به قلم خود مستند ساختی. جده مادرمان و پدرتان و کلا آفاقی ها، یعنی بانو ملا زُبیده به پدربزرگ مرحوم آیة الله بلباسی آسوری فیروزکوهی هم  سیوطی و حاشیه تدریس می کرد. سیوطی کلا کتاب منظوم در ادبیات عرب است که همین موجب گشت بانو ملازبیده در شعر مسلط باشد. بسیار ممنونم آقا مسلم.



جناب آقا مسلم شهابی (حاج خلیل) از عموزادگان محبوب مادرم


(دامنه دارابکلا)


آباء و اجداد مادرم ملازهرا آفاقی

پست 2805 : به قلم دامنه . به نام خدای آفریننده ی آدمی. مادرم کیست؟ مادرم حاجیه مُلّا زهرا آفاقی دارابی فرزند مرحوم آشیخ باقر آفاقی دارابی و مرحومه سیده زینب صالحی دارابی ست. آموزگار قرآن بود و مکتب خانۀ خانگی داشت و ذاکرۀ اهلبیت عصمت و طهارت _علیهم السّلام_در محافل مذهبی روستای دارابکلا بود. در میان اقوام و بیت مان مشهور بود به مُلّا زهرا. اول شجرۀ پدری اش را و در قسمت بعدی شجره ی مادری اش را می نویسم تا تبارشناسی کرده باشم.



(در ضمن یکی از چند برنامه های مهم دامنه در آیندۀ نزدیک، تبارشناسی همۀ دارابکلایی هاست که در هفت محلّۀ دارابکلا ساکن اند. این سوژۀ مهم اجتماعی دامنه است که در حال تحقیق در اطراف آنم تا ارسال پست های مسلسل آن را بزودی آغاز کنم.)


جدّ بزرگِ مادرم، بانو مُلّا زُبیده است. ملا زُبیده روحانی بود و سیوطی و حاشیه ملاعبدالله  تدریس می کرد. فرزند یکی از فرزندان مشهور ملا زبیده، شیخ موسی _پدربزرگ مادرم_ است. او نزد مادرش ملا زبیده سیوطی و حاشیه، دو درس مهم حوزه علمیه را آموخت. شیخ موسی چهار فرزندش را شیخ و روحانی کرد. به این ترتیب:


شیخ احمد آفاقی: فرزندانش  مرحومه اُمّ کلثوم مرحومه جمیله آفاقی دارابی _همسر مرحوم زکریا رمضان بالامحله_ .


شیخ اسماعیل آفاقی: فرزندانش مرحوم حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ احمد آفاقی دارابی امام جماعت مسجد پایین محلّۀ دارابکلا و مرحومه زُبیده که در روستای مرزیت نکا زاغ مرز ساکن بود.


شیخ محمد آفاقی: فرزندانش حسن شهابی و مرحوم حاج محمود شهابی (پدر حاج خلیل و ابراهیم و مرحوم علی و محمد و ... ) و مرحوم حسین شهابی (پدر باقر و اصغر و رضا و ... )


شیخ باقر آفاقی:  فرزندانش مرحومه ملّازهرا آفاقی دارابی (مادرم) مهدی و شیخ موسی (دائی ام) که از 70 سال پیش تا اکنون _که در قم به همراه پدرم و سایر روحانیون دارابکلا در آن زمان در دوره ی قیام شهید نواب صَفوی، طلبگی می آموختند_ از سرنوشتش هیچ خبری نیست. دردی جانکاه بر دل مادر منتظر و چشم در راهم، که تا آخرین حد برادرش را ندید و رحلت نمود.


بنابراین ما از ناحیه ی  مادری، از نسل بانو ملا زبیده و فرزند روحانی اش شیخ موسی آفاقی هستیم که داستان آن در زیر مستند می شود.


در اینحا نکته ی مهمی را استناد می سازم. در 19 خرداد 1395 شخصی به اسم محمدرضا بلباسی فرزند آیة الله حاج شیخ علی اکبر بلباسی فیروزکوهی به دامنه متّصل شد و چند پیام نوشت که سر نخ های به ما داد که ما مشغول تحقیق بیشتر آنیم. وی وقتی به

 

 وبلاگ دامنه مراجعه می کند به اسامی آفاقی ها مثل مادرم، دائی ام و مرحوم حاج شیخ احمد آفاقی و پدربزرگ مان آشیخ باقر آفاقی در پست های متعدد دامنه برمی خورد؛ بلافاصلع مرحمت می کند و این اطلاعات مهم را به ما می رساند. که من فورا" اخوی ام شیخ وحدت را در جریان می گذارم و ایشان بر ملازبیده و شجره ی مان صحّه می گذارند و باقی قضایا که متعاقبا" می آورم. این هم از نعمت های وبلاگ دامنه در دنیای مَجازی ست که انسان ها و اقوام را به هم آشنا و قرین می نماید. جالب شد یرای مان داستان تبارمان.

دو متن های جناب محمدرضا بلباسی فیروزکوهی:


«سلام. در سال های دور در روستای آسور از توابع شهرستان فیروزکوه شخصی بنام شیخ موسی فرزند بانو ملا زبیده در این روستا زندگی می کرد که به ساری عزیمت نموده و نام  خانوادگی خود را به آفاقی تغییر داده است پدر بزرگم شیخ باقر درس سیوطی را از ملا زبیده آموخت. می خواهم بدان این همان است؟ متشکرم. 19 خرداد 1395»


«سلام آقای دارابی. اینکه گفتید از دائیتان شصت سال است اطلاع ندارید یعنی در قم بوده و به یکباره ناپدید شده؟ علی ای حال شیخ موسای مد نظر ما حدود صد سال پیش باتفاق مادرش در آسور بوده آنها از طایفه احمدی بودند. لازم به توضیح است که آسور دارای چهار طایفه ۱_بلباسی که اصالتا کُرد میباشند ۲_بابکی که ترک بوده ۳_جورسرا هم مهاجر از جایی و ۴_ احمدی اصالتا" آسوریند که پسوند همه آنها آسور دارد.


اینکه بتونید توضیح بیشتر رو از پیران طایفه احمدی بگیرید مطمئن نیستم ولی همه مطالبی که گفتم نقل قول از مرحوم والدم آیت اله فیروزکوهی بوده و حتی محل زندگیشان را به من نشان داده بود. پدر بزرگم شیخ باقر شاگرد  مادرش بود. سیوطی  و حاشیه ملا عبداله می خواند. البته همانطور که می دانید خیلی از نوه ها هم نام پدربزرگ‌شان هستند و این شیخ موسای شما نوه اون باشه. این نکته فراموش کردم بگم که فرزندان شیخ موسی در ساری مقیم شدند. اما از اینکه در دارابکلا بودند مطمئن نیستم. در هر صورت از آشنایی شما خوشبختم از طریق «... ۰۹۳۷» می توانید به تلگرامم وصل شوید روز خوش. محمدرضا بلباسی. 19 خرداد 1395» وبلاگ  آسور اینجا»


من هم فورا" با مدیر محترم وبلاگ آسور جناب آقای محمدرضا بلباسی فرزند آیة الله در وبش مکتابتی نمودم و تبادلاتی برقرار ساختم و ... . این سلسله بحثم، در وبلاگ زندگینامۀ دامنه http://atd42.blogsky.com  نیز منتشر می شود.



مادرم مرحوم حاجیه مُلّا زهرا آفاقی دارابی. تهران. منزل دامنه. سال 1383



مرحوم مادرم ما را در این خونۀ محقّر ساده و بی آلایش روستایی، بزرگ کرد و پرورش داد و همۀ مان پیشش قرآن و قصّه های مهم می آموختیم. روحش شاد. دارابکلا. عکاس: جناب یک دوست. خرداد 1395



بخشی از متن جناب محمدرضا بلباسی در وبلاگش آسور در اینجا


(دامنه دارابکلا)


پاسخ دامنه به سیدمحمد موسوی دارابی

به قلم    دامنه

پست 2788 : به نام خدا. جناب آقای سیدمحمد موسوی دارابی سلام. متن شما در پست 2787 را خواندم. از آنجا که در تهٔ آن گویا به وبلاگ ها هم اشاره کردید چند نکته را در پاسخ می آورم:


۱_ اول از بینش شما نسبت به مسائل مستحدث و محقق خوشحالم. این نوع نگرش شما نشان می دهد دارابکلا را مثل دامنه، در جغرافیای مادی تصور نمی کنی بلکه فراتر از این فکر می کنی و با آن که از محیط آن بیرونی، اما به مسائل آن توجه دارید. دامنه، خیلی خرسند است به عِرق و غیرت و دقت تو در این وادی و امور.


۲_ مخاطبین گرانقدرتان در آن نامه، خود اگر صلاح دانستند به شما شخصا و یا هر طور سلیقه ی شان اقتضاء داشت، توضیح یا جوابیه ای می دهند اما من لازم است بگویم تا به این ساعت بارها از دهیار ارجمندمان جناب محمد دباغیان چه حضوری، چه تلفنی، چه پیامکی، چه جلسه  ای، چه تلگرامی و چه با پست گذاشتن در دامنه و یا در پاسخ برخی پست ها در دامنه، تشکر نمودم و از کار و مدیریت و کارگران خوب و همکارانش و خصوصا از تفکر جهادی اش اظهار رضایت و شادمانی کردم.


۳_ من گرچه از جغرافیای محل دورم، اما در حیطهٔ فکری و آرمانی خودم و در راستای انقلاب اسلامی، آنچه از افکارم ساخته است، در دامنه آن را به پیش می برم. و نیک می دانید توسعه و رشد روستای دارابکلا در همهٔ سطوح مد نظر است و لذا دامنه، سهم خود را به آنچه خود می اندیشد اداء می کند و بی دلیل نیست نام وبلاگم را دامنه گذاشته ام. چراکه، من نه در متن محل و نه در سخت افزاری های محل، بلکه در دامنه ام، دامنه ی فکری، دامنه ی اندیشه ای و دامنه ی رسانه ای. زیرا اراده کرده ام با افکار سرکار داشته باشم و الحمدلله دارم. تا زمانی که به لطف خدا حی ام، در عرصه با همهٔ قوایم و اقتضائاتم، حاضرم.


۴_ از شما با این توان و اشتیاق بالایت، بسی ممنونم و باز نیز در اینجا در راستای تفکر زیبایت در پست مذکور، از جناب محمد دباغیان دهیار خدوم، با تفکر جهادی و با روحیه ای مردمی و  خستگی ناپذیر و از همه مهمتر پاکدستانه، ممنونم و در آستانه ی شب قدر برای او و یارانش و خانواده و خاندان گرامی اش دعا می کنم. و با همه ی صمیمیت می گویم: خداقوت محمد، با کار و ابتکارها و کارگر هایت. (دامنه دارابکلا)

تبریک حجة الاسلام شفیعی مازندرانی به دامنه بابت مؤسّسۀ زبان

به قلم حجة الاسلام شفیعی مازندرانی 117: «باسلام : جناب آقا ابراهیم. تاسیس موسسه زبان توسط نورچشمی  دانشمندت مهندس عادل و همسر مکرمه اش موجب خوش حالی اینجانب گردید. (اشاره به پست 2741 اینجا) انشاء الله در سایه سار مرحمت  امام عصر (عج) پایگاه نشر فرهنگ انتظار و ترویج  مکتب نایب آن بزرگوار ، امام راحل (ره) در جهان باشد. 


انشاء الله  همواره بدرخشند که مایه ی سرفرازی  مایند و امید وارم  همه ی جوانان ما این گونه بدرخشند. 29/ 3 / 1395. شفیعی مازندرانی.»


پاسخ دامنه : به نام خدا. استاد گرانقدرم حجة الاسلام والمسلمین شفیعی مازندرانی سلام  علیکم. حقیقتا" از اعماق دلم با الطاف و دعای تان خرسند گشتم. لطف و دعاها و تشویق های شما همیشه شامل ما می شده است و من به وجود خوش قلب شما، مفتخرم.


باور کنید که از دوره ی ابتدائی هر سه فرزندم را به آموختن زبان انگلیسی فرستادم و خدا را شکر هر سه در قم و تهران استاد موسّسات زبان اند. و عادل هم با سرمایه گذاری و ایجاد این موسِّسه ی زبان آوید، دل مرا شاد ساخت. از شما که از سلسله ی سادات بزرگ و عالم دین و معلم اخلاق هستید، می خواهم در تهجّدهای شبانه  و اذکار همیشگی تان، فرزندانم را که قلب شان از قبله و قطب عالَم آقا حضرت ولی عصر(عجّ) هیچ گاه جدا نیست، مثل بقیه ی جوانان این مرز و بوم دعا فرمایید. (دامنه دارابکلا)


درخواست مشفقانۀ حجة الاسلام غلامی از دامنه

به قلم حجة الاسلام محمدجواد غلامی دارابی 21



به نام خدا. سلام به دامنه و دامنه خوانان فهیم و فرهیخته.سخنان دوستانه برادر عزیزم جناب حجة الاسلام شیخ مالک رجبی که حاکی از انعکاس نظرات برخی از بزرگان و مردم ولایت مدار محل بود را مشاهده کردیم،  از آن جایی که خوانندگان و بیندگان دامنه، از اقشار مختلف و دارای مراتب تحصیلی متنوع می باشند و با توجه به تخصصی بودن بحث ولایت فقیهان و نیز توصیه های مشفقانه استاد بزرگوارمون حضرت حجة الاسلام والمسلمین جناب آقای دکتر سید محمد شفیعی مازندرانی، به نظر می رسد ادامه این مبحث به مصلحت وبلاک وزین دامنه نباشد و نیاز به تجدید نظر باشد. البته، با علم به اینکه نیت دامنه خیر و در جهت رشد و تعمیق مباحث معرفتی و دینی می باشد.

در پایان از زحمات شبانه روزی و خستگی ناپذیر و فراوان اقا ابراهیم عزیز، صمیمانه قدردانی می کنم.


پاسخ دامنه: به نام خدا. سلام جناب حجة الاسلام شیخ محمدجواد غلامی دارابی. ضمن قدردانی از آنچه به عنوان دغدغه ها و آراء خود مطرح ساخته ای، من بزودی تحلیلم را ارائه می دهم. (دامنه دارابکلا)

پاسخم به نامه 75 سطری بزرگی اندیشمند

به قلم دامنه : به نام خدا. سحرگاه دیشب از بزرگی اندیشمند و خیرخواه و صاحب قلم، نامه ای 75 سطری دریافت کرده ام با عنوان با مُسمّای «نجوائی با یک دوست». چون شرعا" متن خویش را نجوا نامیدند، لذا از پخش آن، عامدا" و آمرا" پرهیز نموده ام؛ ولی پخش پاسخم را لازم و ضرور دانسته ام؛ چراکه، ندادن پاسخ، یک بی احترامی زشت و به دور از شئوون اخلاقی بوده است. پس بر من ببخشایند.



به شما _به تعبیر دلخواه ام_ بزرگ اندیشمند سلام می کنم و در سرآغاز سخنم احترامم را به آستان دوستی تان روانه می کنم و از این که مرا به وجه صمیمانه، دوست خویش خوانده اید، سپاس می گزارم و نیز از این که واژه ی پرمعنای نجوا را در خطاب به من، انشاء ساختی، خیلی خرسندم، و پیش از هر چیز از این که مرا شایسته ی مخاطب خویش نموده اید و نکاتی را از سرِ سازش نه چالش و تنش، بر من هدیه آوردی، خدا را شاکر و شما را قدردان ام.


اما بعد، چند مطلب جهت اَدای وظیفه و اثبات اراده می نویسم تا خدای ناکرده بی محلی تصور نگردیده باشد و رسم اخلاق و ارادات را برآورده باشم. با کسب اجازه ی غیابی و تقدیم خالصانه ترین احترام ها، اینها را ارائه می دارم:


۱_ من ترجیح می دادم متن تان سرگشاده می بود و پست می نمودم تا دامنه خوانان شریف هم از مفاد مفصل و تحلیل های آن و البته در پاره ای از پاراگراف ها، آمیخته به پیش داوری ها و تصورات عام، باخبر می گشتند، حال که آن را به نجوا مشروط ساختید، چاره ای نیست که تمکین کنم. به نظر می رسد از این نظر، نجوا  برگزیدیدکه شاید یقین داشتید پخش آن به صلاح من، و در مرحله ی بعد به سود مخاطبان نیست، و شاید هم خود از عمومی شدن آن، اِکراه داشتید، به هر حالت؛ من چه نجوا باشد چه سرگشاده، آن را سودمند و نافع می دانم.


۲_ واقعا اگر با غَور، بررسی و دستیابی ها به بازخوردها، به این نتیجه ای که مرقوم داشتید، رسیده اید، من اصراری ندارم. گرچه پاره ای از پاراگراف های شما اساسا" از عقاید و گرایش من خارج و بسیار اَبعد و غریبه است، اما هیچ گاه بنای من بر آن نیست که شیوه ی سازش شما را به تنش و چالش فرو بکاهم. من ایمانم نه موقت، که به وُسع وجودی ام موقن است. تعبّدگرایی ام آنچنان است که تصوّرات یا احسانا" تصویرات شما را از دامنه دور می دارد. حال اگر شما به دلیل برداشت هایی که از سر دقت و فراست، ترجیح می دهید چنین موردی نباید عیان شود، من به صلاحدیدتان توجه و آن را اجرایی می کنم. من پیش خودم و خدایم خیال می کنم به آورده های دین و فرآورده های مؤمنین، مومن ام. شعارم همیشه برای خودم این است: مؤمن به نص کلام الله، باید مؤقن باشد و متوسّم. پس تحلیلی که متصورانه از خصوصیات من کرده اید، تا حد مطلق، دور از واقعیات است و باید این نگاه تان را اصلاح فرمایید چون پیچیده به ظن و وهم است.

۳_ من بزودی تحلیلم را ارائه می کنم. نمی گویم بلدم، ولی به عنوان یک شهروند عادی که سابقه ای ۲۵ ساله در پست سازمانی ام و خارج از آن داشته و دارم و اساسا خوراک زندگی ام قلیلی از اغذیه ولی کثیری از مطالعه است، خود را آنچنان ناشی و درمانده از متن جامعه، سیاست و اندیشه ورزی نمی بینم. با این وجود این راهی که نمایاندی را با کمال میل می پذیرم و این ثابت می سازد بخش هایی از ۷۵ سطرتان، تخیّل است نه واقع و حقایق. تصویر نامه ی زیر را فقط جهت این که معتمد نظام بوده ام و معتقد راسخ آن، منتشر می کنم. ممنونم. (دامنه دارابکلا)



آری، در باغیم نه در باغ!


نامۀ صمیمانه حجة الاسلام شفیعی مازندرانی به دامنه

پست 2731 : به قلم حجة الاسلام شفیعی مازندرانی 115 :«با سلام : جناب آقا ابراهیم ...... می دانی که : ......نظریه تحریم حکومت در روزگار غیبت ، را بزرگان ما از جمله : امام راحل ( ره ) رد کردند و مرحوم آیه الله منتظری ، هم احادیث مور دنظر طرفداران آن ها را در کتاب ولات فقیه بطور مفصل پاسخ داد پس چندان ضرورت احیای آن نیست ....ولی مواظب باش :مطالب شما در باب تحریم حکومت و نسبت دادن آن به مرحوم آخوند خراسانی ، نکند که این رجل عالیقدر را زیر سوال ببرد گر چه اشاره کردی در آخر ماه مبارک در اظهار نظر خود واقعیت آن را برملا خواهی کرد ( بسا که پنبه آن را بزنی ) و میدانی که مطالب رد شده ای است ( مراحعه شود به پایگاه اطلا ع رسانی حوزه —مجله حوزه سال 1390 / شماره 162 / نیز در سایت های مختلف تحت عنوان آخوند خراسانی و تشکیل حکومت )



البته اصل کار شما را اشکال ندارم فقط بیاد خاطره ای افتادم .....در همایشی در قم ، در مدرس آیه الله العظمی گلپایگانی ( ره ) ، در کنار آقائی نشسته بودم که از یکی از تالیفات خود سخن به میان آورده ، وآن را خدمتی ، برای ااسلام می دانست ...گفتم بسیار کم لطفی می کنی ، با تعجب ، پرسید ، مگر آن را مطالعه ، کرده ای ؟ عرض کردم به آن نشانی که در آغاز آن هیجده ( 18 ) صفحه بطور جذاب ، مطلبی را ارئه دادی و ، مساله ی تناسخ را در اذهان خواننده ی خود تثبیت کردی ، ...فورا گفت : آخرش رد کردم ...گفتم : آری :و آن هم در نیم صفحه و خواننده ی خود را به تفسیر نمونه ارجاع ، دادی و افزودم : .... ..وقتی 18 صفحه در ارائه ی یک مطلب بی اساس نوشتی باید دو برابر آن در رد آن و تثبیت دیدگاه حق ، می نوشتی ......مکثی کرد وگفت : راست گفتی ولی حیف که کتاب ، چاپ شد ........


جناب آقاایزاهیم ، مواظب باش آن خاطره تکرار نشود ..... البته اخیرا در پاسخ این جانب (در پست 2709 اینجا)با قلمی الحمد لله جالب ، در رد سوئ استفاده از شعار مردم (مرگ بر ضد ولایت فقیه ) زیبا نوشتی و به خوانندگان معزز این وبلاک ، حالی کردی که فلانی ، طرفدار این گونه افراد است ... انشائالله ، قصد سوئ نداشتی وعصبانی شدی ، سهو القلم پیش آمد و می دانی که بحث ما در حوزه ای دیگربود ...و ربطی به این بحث نداشت ، زیرا حساب سوئ استفاده در حیطه آ آن نبود .... اگر فردا از شعار الله اکبر ....هم سوئ استفاده شد باید این شعار را تعطیل کرد ؟ یا باید کار فرهنگی ، نمود تا مردم وظیفه خود را بشناشند و این وظیفه ی همه از جمله شما وما است .....ولی ... شما الحمد لله ، چشم خود را بستی و به این جانب رگبار ببستی ، شمارا می شناسم وارادت دارم لاکن کمی جالب نبود جا دارد بار دیگر مکتوب بنده را بنظر خونند گان محترم این وبلاک ارائه دهی . متشکرم . موفق باشید .والسلام 28 / 3 / 95 / / شفیعی مازندرانی»


پاسخ دامنه : به نام خدا. حضرت مستطاب حجة الاسلام والمسلمین شفیعی مازندرانی سلام  علیکم. استاد گرانقدرم حقیقتا" از اعماق درونم خرسندم تذکرات از دل برخاسته ی تان را بر دلم نشانم. و این گلایه و صراحت تان را میمون و خجسته می دانم. حتی اگر آن را تَشر استاد بر شاگرد تعبیر نمایم. اما بعد؛ باید بگویم از مثال شما بابت آن دوست تان خیلی بهره بردم، ولی به رگباری که فرمودین، اصلا" اعتقادی ندارم و خدا نکند قلم دامنه، مسلسل شود! آن هم در حقِّ استادی مهربان و دلسوز، چون شما که در فضیلت ها ی شما هیچ شکی ندارم.



اما این که فرمودی: «و به خوانندگان معزز این وبلاک ، حالی کردی که فلانی ، طرفدار این گونه افراد است ... انشائالله ، قصد سوئ نداشتی وعصبانی شدی ، سهو القلم پیش آمد و می دانی که بحث ما در حوزه ای دیگربود» باید مجددا" تصریح کنم در آن پست 2709 اینجا «من دقیقا" در بند 2 نوشتم حضرت عالی با آن گونه تفکرات مرزبندی دارید. عینا" آن را دوباره می آورم:


«2- من نه فقط در ظل ولایت فقیه ام، که سرباز جمهوری اسلامی ام. تبعیت من از این نظریه، نه نظری و شعاری که عملی ست. اما قرائت شاذّی که از آن ارائه می کنند، مُخلّ آرمانی ست که با مردم عهد بسته شد. بنا بر این، کسی حق ندارد، بآسانی شهروندی را با حربه ی ضدِ ولایت فقیه لکه دار کند و مانع از اندیشیدن شود. که سماحت جناب عالی در این گونه مباحث نشان داده است، با این طور تفکرات مرزبندی دارید.»


شما استاد مستحضرید من در دامنه، شیوه ام این بوده و هست و خواهدبود که  نسبت به متن های دامنه نویسان، در صورتی که تشخیص دهم پاسخی باید بدهم، ورود می کنم. اگر غیر این باشد، من چه لزومی دارد وبلاگم را به حالت باشگاه آزاداندیشی درآورم؟ من یقین دارم خیلی از دامنه خوانان همیشه منتظرند، دامنه نیز در ذیل پست های دامنه نویسان، یک اِن قُلتی بزند. ممنونم. (دامنه دارابکلا)


پاسخ دامنه به حجة الاسلام شیخ مالک

به قلم دامنه : به نام خدا. جناب حجة الاسلام آقای شیخ مالک رجبی دارابی سلام علیکم. متن شما را واقع در پست 2727 اینجا، به تانّی و تامّل خواندم و از صراحت و صمیمیت شما و آن بزرگوارانی که از سرِ منطق و توقّعات دوستانه، به شما نکاتی را رسانده اند. مسرور گشتم. ضمن آن که از لطف هایی که در بالای متن تان بر من کردی تشکری دوستانه دارم، اما چند نکته را جهت مزید آگاهی می آورم:



دامنه. جنگل سنگ معدن دارابکلا. 1386. عکاس: سیدعلی اصغر

1- هدف من از به بحث کشاندن مباحث مرحوم آخوند خراسانی، فقط و فقط دو چیز بود: مناظره ی علمی در 30 شب رمضان و انتقال تفکری از درون حوزه به جامعه که نسبت به تاسیس حکومت قرائتی دیگر و مجزّا دارد و از قضا، مجهز به استدلالات دینی و آسیب شناسانه است.

2- نوشته ی شما در پست 2727 اینجا ، نشان می دهد خود جناب عالی واهمه ای از انتشار این گونه مباحث نداری، اما دغدغه ات آن است کسانی که به پوزش، دچار استضعاف مطالعاتی و یا ناتوانمند در هضم مسائل اندیشه ای اند، به تردید بیفتند. این را من با متنی که در پاسخ به بزرگی اندیشمند می دهم؛ روشن می سازم.

3- از این که همه شب پس از بازگشت از تبلبغ در یکی از روستاهای مجاور دارابکلا، به دامنه و متن های آن توجه می کنی و برای روشنگری های مسؤلانه؛ قیام به قلم می کنی بیش از هر چیزی دامنه را به زکات برکت می بخشی. بسی بسی ممنونم از تلاش فکری و قلمی شما جناب آشیخ مالک؛ که بارها و بارها از زبان امثال شماها بزرگواران شنیدیم، و در متون سیره خوانده ایم که رسول اکرم (ص) ضمن خرسندی و تبهُّج از وجود حلَقات مساجد و محافل، خود را اما در حلقه ی علمی می رساند. آری؛ هر چه بحث های علمی شود، باز نیز کم است زیرا اسلام با همین بحث و فکرها پیش آمده است و معجزه اش هم قرآن و قرائت و قلم و قدم و قیام است. (دامنه دارابکلا)

درخواست صمیمانه حجة الاسلام شیخ مالک از دامنه

پست 2727 : به قلم حجة الاسلام شیخ مالک رجبی دارابی 100 سلام علیکم بسم الله الرحمن الرحیمباعرض سلام و ارادت مجدد خدمت برادر ارجمند جناب آقا ابراهیم طالبی مدیر وبلاک دامنه از اینکه پی در پی مصدع اوقات حضرت عالی می شوم . 




شرمنده اخلاق خوب شما هستم . چون جناب عالی در نشر معارف دین فعالیت داری . ما هم
در کنار شما جهت اداء تکلیف گفتیم سهمی داشته باشیم ۰ تشویقها و تعریفها ی مکرر
شما باعث می شد تا در وبلاک دامنه بیشتر قلم 
بزنم هر چند بنده یک طلبه ناچیز هستم ولی هر
وقت مطالب ارسال می کردم می گفتم نظر بده اگر خوب است یا نه به تلگرام من خصوصی بمن 
بگو تا اصلاح شود شما هم با سعه صدر و با صبر
و حوصله کمال همکاری نسبت به اینجانب 
داشتید از این بابت خیلی از شما تقدیر و تشکر می کنم و در این شب جمعه از خداوند تبارک و تعالی برای والدین جناب عالی طلب رحمت و مغفرت مسئلت دارم .


از طرفی سر گذشت شما را  (در سلسه پست های «آنچه بر دامنه گذشت» اینجا) مطالعه کردم شما را بعنوان یک شخصیت تحصیل کرده عالی و پرمطالعه و بسیجی در خط امام و رهبری و جانباز ، ولایتی ، مومن ، مدرس دانشگاه و صفات خوب
دیگر ...می دانم که اطاله کلام نمی کنم .و زیاد دور نشوم از اصل کلام و لُبِّ کلام و آن اینستکه دیروز و امروز ازطریق تلفنی و تلگرام چند نفر از بزرگان
برای اینجانب مطالبی ارسال کردند و بیان داشتند
که به جناب عالی اعلام کنم مباحث شخصیت برجسته و مشهور آخوند خراسانی رحمت الله علیه را جمع کن و قطع نمائید و دیگر ادامه ندهید اگر نظر دارید همین امروز و فردا بقیه 
دلائلشان راخیلی خلاصه بنویسید نظر بدهید. 


چون بحث تنش زا و گمراه کننده برای افراد ی که
بی اطلاع از مبانی آخوند خراسانی هستند و اگر ادامه داده شود تا عید فطر ویا ادامه 
پیدا کند تا چند روز دیگر خیلی ضرر دارد برای خوانندگانی که اطلاعات کافی و وافی ندارند از بحث حکومت
و و لایت فقیه . و شاید مثل من بد برداشت کنند و یا خطا برداشت کنند که شما می خواهید بفرمائید جامعه و یا کشور بنابر نوشته های 
آخوند خراسانی بدون فقیه حکومت شود که زود قضاوت کردم وپیش داوری کردم . کما اینکه شخصی در تلگرام من آورده ما تخصص به بحث نداریم . داریم از این بحث گیج و گمراه میشیم چکار کنیم حرف امام و رهبر و عده ایی
از بزرگان دین را که موافق حکومت آخوندی هستند قبول کنیم و یا حرف آخوند خراسانی
رح که مخالف است ؟


جواب داد م جناب اقا ابراهیم نظرشان را عید فطر میدهند و....... ولی در هر صورت آن بزرگان در تلگرام من آوردند ما از این بحث خیلی ناراحت هستیم و بوی جدایی دین از سیاست و روحانیت و حکومت و بوی جدایی از دیدگاه امام و رهبری می دهد صِرفاً جهت انتقال پیام یکعده از بزرگان بود که به سمع و نظر جناب عالی رساندم . امید وارم کدر نشده باشید . زیاد تصد یع اوقات نکنم . در همه مراحل زندگی موفق باشید . خیلی ممنون 
ارادتمند شما مالک رجبی دارابی 
شب یازدهم ماه رمضان ۱۴۳۷ ه ق دارابکلاء»


پاسخ دامنه : با سلامی شائقانه و با خرسندی صمیمانه  جوابم در پست جداگانه. (دامنه دارابکلا)


جوابیۀ دامنه به حجة الاسلام شفیعی مازندرانی

پست 2709 : به قلم دامنه : به نام خدا. سلام علیکم. حضرت مستطاب عالی در پست 2701 ، مطالب مهمی انشاء نمودید که لازم دانستم چنین جوابیه ای بنویسم:



1_  به نظر می رسد به پرسشی که در متن تنظیم کردید، پاسخ ندادید و بحث را به استطراد بردید. شاید حجم بحث، مانع از ماندن بر سر تببین دقیق شما شده است.


2_ من نه فقط در ظل ولایت فقیه ام، که سرباز جمهوری اسلامی ام. تبعیت من از این نظریه، نه نظری و شعاری که عملی ست. اما قرائت شاذی که از آن ارائه می کنند، مخل آرمانی ست که با مردم عهد بسته شد. بنا بر این، کسی حق ندارد، بآسانی شهروندی را با حربه ی ضد ولایت فقیه لکه دار کند و مانع از اندیشیدن شود. که سماحت جناب عالی در این گونه مباحث نشان داده است، با این طور تفکرات مرزبندی دارید.


3_ من در پاسخ به جناب حجة الاسلام شیخ مالک نظر تفکیکی ام نسبت به این شعار «مرگ بر ضد ولایت فقیه» را دقیق بیان کردم که تکرار نمیکنم، اما چند مثال متنوع می زنم و داوری را بر دامنه خوانان شریف وامی گذارم:


یکم: در اوان انقلاب تندروها به مرحوم بازرگان می گفتند «مرگ بر ضد ولایت فقیه، نخست وزیر ایران، پیر خرفت ایران». کجای این شعار انقلابی و شرعی ست؟ بازرگانی که شهید مطهری در نماز به آن مرحوم اقتداء می کرد.


دوم: در همین سال های اخیر آیة الله اکبر هاشمی رفسنجانی در 15 خرداد در حرم حضرت معصومه (س) قم سخنرانی می کردند که عده ای از یک موسسه ای، در آن مراسم به ایشان مرگ بر ضد ولایت فقیه گفتند و مجلس عزای شهدای 15 خرداد را آن هم در مکان مقدس حرم، برهم زدند. کجای این شعار غیرت و شعور و شرعیت است؟


سوم: نزدیکتر می آیم، در همین سه چهار سال پیش، وسط خبطه ی نمازجمعه آیة الله العظمی عبدالله جوادی آملی در شبستان امام خمینی حرم حضرت معصومه (س)، برخی تندروهای سوپرولایی! علیه ی این حکیم متاله، شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه دادند و بدتر از آن مهر نماز و لنگه کفش پرتات کردند. کجای این جسارت و بی ادبی به ساحت مرجعیت شیعه ی امامیه، شرعی و عقلی و اخلاقی و انقلابی ست؟


چهارم:  بازم نزدیکتر می آیم. پسر شهید مطهری، می رود شیراز که سخن بگوید در دانشگاه. اما سوپرولایی ها با شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه آشوب و هجوم می کنند، عمل وهن و زشتی که بارها رهبر معظم انقلاب با صراحت آن را نهی کردند و فرمودند برهم زدن مجالس کار بسیار غلطی ست. کجای این شعار علیه ی یک نماینده مجلس که از قضا از جناح راست است، شرعی و نیکو و تحسین برانگیزه؟ این نفرت است نه آزادی.


پنجم: خیلی ملموس تر می گویم که مال همین سالگرد اخیر امام خمینی ست در حرم رهبر کبیر انقلاب اسلامی که عده ای سازماندهی شده، از آغاز تا انجام سخنرانی آیة الله سید حسن خمینی شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه گفتند. کجای این شعار، شعور و شور و حماسه ی انقلابی ست؟


این است که می گویم این شعار، دستاویزه نه دستآورد. و الّا شعار باید پایه ی عقیدتی داشته باشد و مثل فتح مکه یوم المرحمة گردد نه یوم الانتقام و تسوبه حساب های جناحی و تصفیه های خطی و فکری. شما جناب شفیعی مازندرانی، استاد گرانقدرمان، به داد انحرافات برسید که تکلیف دارید و پاسخگوی مردم و خدا و انقلاب اید.

با پوزش و احترام. (دامنه دارابکلا)

متن حجة الاسلام سیدمحمد شفیعی از مشهد

به قلم حجة الاسلام سیدمحمد شفیعی دارابی 5 : «بسم الله الرحمن الرحیم. سلام آقای طالبی عزیز. متنی برای دامنۀ عزیز. گفتی در دست هایم مثنوی بی آلایش پاکت را احساس کنم، گفتی سرشار از مهر برخیزم و از ژرفای محبت گرم تو در این فصل گرما که مقارن شد با ماه خدا بهار قرآن، گلی از گلستان عشق و محبت و وطن پرستی برایت گلی بچینم. کلام در دامنه چقدر پُر صلابت است و کانون محبتت چقدر گرم است.



دامنۀ عزیز. چقدر زیبا دارابکلا را به تصویر می کشی . تصویر هایی که محبت را معنا و تفسیر می کند. هر کسی که در دامنه قدم می گذارد انگار گرمای تابستان را تبدیل به گرمای محبت انگیز دل می کند. چقدر زیبا در دامنه با سلایق گوناگون با تفکّراتی زیبا با کلامی آمیخته با علم و ایمان، عشق و احساس ، ادب و احترام با هم به بحث می پردازند و گعده علمی و محلی، برپا می کنند. 


دامنۀ عزیز:


ای تجدید کننده ی خاطره های محل. 


ای تجدید کننده ی یاد علمای محل. 


نفس گرمت همچنان مثل تابستان گرم، پرُ صلابت و پُر تبش برای محل محفوظ باشد تا همیشه فرهنگ دارابکلا را در همه عرصه ها گرم نگه داشته باشید.»


پاسخ دامنه : به نام خدا. سلام می کنم از اعماق دلم به شما دوست فرهیخته و باوقار و بسیار پُرمطالعه ام جناب حجة الاسلام آقا سیدمحمد شفیعی دارابی. همین که از 1500 کیلومتری مشهد به قم، سخنی محبت آمیز و تشویق گرانه راونه می کنی برای هفت جد من بس است. آن شما طلبه ی جوینده و پوینده که به وضوح ازت آگاهم چقدر و چگونه متعالی می اندیشی. شما وبلاگ های ایران را بگرد، ببین کجا این همه بحث آن هم بِروز و آزاد در آن بُروز دارد!؟ دامنه مفتخر است چنین فضایی را خلق کرده و چنب و جوش های فکری پدید گشته است. از قلب مهربانت می طلبم در گوشه گوشه های حرم وسیع و اقیانوس بیکران امام رضا _علیه السّلام_ دامنه و دامنه خوانان شریف را دعا کنید. التماس دعا. ان شاء الله بزودی مشهد نصیبم شود و در دارالزّهد و دارالرحمۀ زاویه گیرم و دلم را جلائی دهم. (دامنه دارابکلا)

نقد حجة الاسلام شفیعی مازندرانی بر دامنه

به قلم حجة الاسلام شفیعی مازندرانی 111: توضیح دامنه : به نام خدا. جناب حجة الاسلام والمسلمین سیدمحمد شفیعی مازندرانی، در این متن، با طرح یک سؤالی که به نظر می رسد از ایشان شده است، به شعار «مرگ بر ضد ولایت فقیه» پرداخته است که برای چاپ و انتشار به تلگرام دامنه ارسال کرده اند. ضمن سلام و سپاس، باشگاه آزادادندیشی دامنه آن را بی کم و کاست ارائه می کند. از آنجایی که دامنه طی روزهای ماه رمضان امسال، در پاسخ های سه گانه اش به حجة الاسلام شیخ مالک رجبی دارابی در باره ی این شعار، (ذخیره شده در سلسله مسائل اندیشه های سیاسی اینجا) مسائلی را مطرح کرده است، بنا بر این، این متن 111 جناب ایشان در حقیقت پاسخی به دامنه و به عبارتی نقد آزاد بر دامنه است:



جناب حجة الاسلام والمسلمین سیدمحمد شفیعی مازندرانی. 1394. عکاس: دامنه


«پاسخ به یک پرسش. منظور از شعار انقلابی مردم  ایران ، (( مرگ بر ضد ولایت  فقیه )) شعار  بجای  مانده از دوران  امام راحل ( ره ) چیست ؟


پاسخ : این شعار هنگامی درخشید که : بعضی می گفتند  که حکومت ایران ، باید مثل آن چه در غرب می گذرد دموکراتیک  باشد و تفکر  سکولاریسم چارچوب  قانون اساسی آن را تشکیل دهد  که امام راحل  ( ره )  فرمود :   ((فقط جمهوری اسلامی نه یک کامه زیاد و نه یک کلمه کم )) . که اکثریت مطلق ملت بدان رای دادند   البته هنگام نوشتن قانون   اساسی ، نیز نظر بر آن شد که نظام  ، بر مبنای اسلام ، و مذهب رسمی آن  شیعه ی امامیه  ،  زیر نظر ولایت فقیه  اداره شود  ، شعار های اقلیتی غرب گرا وشرق باور بالا رفت  که ولایت فقیه لازم نیست  که با شعار کوبنده مردم (( مرگ بر ضد ولایت فقیه ))،  رو به رو  گشته ، به ظاهر ، ساکت شدند که این روز ها   جهت تضعیف شعار انقلابی مردم ، همراه با نمک دلسوزی از مراجعی که به نظرآنان ضد ولایت فقیه هستند وبه نظر اینان ، ولایت  فقیه را قبول ندارند ، به  شبهه آفرینی ، دست زده  اند  که این شعار ،  بعضی از  مراجع را شامل می شود   و بهتر است تعطیل شود  البته ، فردا هم  خواهش میکنند که قانون اساسی را دستکاری کرده اسلام ووولایت فقیه ، را برداریم و ...


نخیر  اینان ، پشت سر این شبهه چیزی دیگری را می جویند که به خاطر ترس از مردم  فعلا  ، کمی در لفافه ها فرمایش  می فرمایند و این نکته اشاره کنم که : استدلال مراجع عظام ، بر اثبات ضرورت  ولایت فقیه ، مختلف است مثلا : بعضی ار راه احادیث  مربوطه  ، استدلال ، می کنند وبضی دیکر که ، شبهاتی  ،براسناد  یا بر دلالت آن ها دارند  که موجب شد بگویند از این احادیث نمی توان ولایت  را اثبات کرد کدر پی این گونه اظهار نظر ها است که  :  مخالفان شعارانقلابی مردم  ، به صدا در آمدندد ، د غافل از آن که مراجع مورد نظر آنان  در باب ضرورت وجود ولایت  فقیه ،  در جامعه ، به  ((   دلیل حسبه  ))تمسک  میجویند و بعضی از راه استدلال عقلی به اثبات اصل ضرورت ولایت ، می پردازند .اعم از ولایت مطلقه  یا ولایت مقیده.


آری :  دلیل ها متفاوت است  نه ، منظور ها این است  که افرادی مثل صاحب مفتاح الکرامه   ( ج 10 ص 21 )  می گویند : اجماع فقهای شیعه  ، بر  این مساله است  ونراقی در کتاب عوائدالایام ( 188 ) به اجماع  توجه دارد و  محقق کرکی در کتاب الرسائل ج 1 ص 27.0و 269 می نویسد : همه ی فقهای شیعه بر این عقیده اند که فقیه جمع الشرائط . که از او به (( مجتهد در احکام شرعبه  ))، یاد می شود در دوران غیبت امام معصوم ( ع ) عنوان نیابت او را در همه امری که نیابت از آن صحیح است دارا است .چنان که شخصیت هائی  هائی مثل صاحب جواهر  مساله ولایت فقیه را از مسلمات شیعه معرفی میکنند(ج 16 ص 178 ) و نیز از ضروریات  شیعه بحساب می آورند ( همان ) وآیه الله العظمی  بروجردی می فرمود  از مسائل بدیهی است ( مجله  ی  حوزه شماره 44 / 43 ویژه نامه  )   نتیجه آن است که در میان فقهای نام  دار شیعه ، ضد ولایت فقیه  نداریم.


پاسخ دامنه : به نام خدا. ضمن سلام و تشکر وافر از متن صریح ایشان و بهره آموزی از فحوای  آن، پاسخ آزاد و صریح دامنه در پست جداگانه. (دامنه دارابکلا)