روحانیت داراب‌کلا

شرح حال و موضوعات مرتبط ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

روحانیت داراب‌کلا

شرح حال و موضوعات مرتبط ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

پاسخ سوم دامنه به شیخ مالک

پست 2697 : به قلم دامنه : به نام خدا. با سلام و سپاس. جناب حجة الاسلام شیخ مالک رجبی دارابی ضمن خرسندی از اشکالات و با انضمام طرح دو پرسش دیگرتان واقع در پست 2695 اینجا، که علاوه شد به آن 11 پرسش روزهای قبل تان، این گونه پاسخ می دهم:



دامنه. قم. 23 خرداد 1395. عکاس: پسرم مهندس عادل طالبی دارابی


1- در مقدمه متن آوردی «برادر بزرگ جناب آقا ابراهیم جوابهای شما را مطالعه کردم استفاده کردم ولی قانع نشدم چون هنوز برایم مبهم است که چرا اصرار داری مطالب آخوند خراسانی (رح) ... » پاسخ من این است: خیلی قابل تحسین است که مطالعه کردی و نقد هم نوشتی. مُبهم بودن برای شما شاید به این علّت است که به جای پرداختن به آنچه آخوند خراسانی (ره) استدلال موشکافانه و آسیب شناسانه کردند، رو به انگیزه خوانی از دامنه آوری و این، هیچ سهمی در نقد و نقّادی ها ندارد. پس لفظ اصرارداری، چندان مطلوب به نظر نمی رسد. زیرا من یک متنی از یکی از اساطین و اساتید مبرّز و مبارز حامی مشروطیت نه استبداد را بر روی مشتاقان بحث های اندیشه ای بازنمودم تا تفکر کنند و روی آن تامّل. هراس از بیانات عُلمای برجسته ی دین، شایسته ی هیچ اهل اندیشه ای نیست.



2- در سؤال اول آوردی: «از طرفی من چند تا از موافقین را نوشتم شما در جواب نوشتی موافقین و مخالفین برایم مهم نیست اگر برای شما مهم نیست پس چرا مطالب آخوند را مطرح کردی و همینطور ادامه می دهی.» پاسخ من این است: منظورم از لفظِ «مهم نیست»، این بوده است که در نشر متن آخوند، برای من مهم نیست چه کسی موافق است یا چه کسی مخالف. و الّا کار ما انسان ها خواندن و فراآموختن از همین مخالف ها و موافق هاست که هر دو صنف، سهمی عظیم در ایجاد علم و اندیشه داشته و دارند و خواهند داشت.

شهید مطهری را همین پرسش ها و انتظارات انبوه نسل دانشجو و جوانان عصر 50، مطهری زمان کرد که به قول سدید رهبر معظم انقلاب، ایدئولوگ این نظام شد. بنای من از مطرح کردن، آن بوده است تا به این نوع اشکالات و استدلالات که از قضا از خود درون حوزه و از نهاد یک عالم کم نظیر برخاسته، نه از سوی دشمنان، دقت وافر شود و به آن اندیشیده شود و کاوش گردد تا از نقوص و معایب خطرناک رهایی حاصل شود. باز نیز تکرار می کنم نظرم را در عید فطر می گویم که متن آخوند آن روز پایان می یاید.


3- در سؤال سوم پرسیدی «مگر امام و مقام معظم رهبری و شهید بهشتی و آیت الله هاشمی رفسنجانی و آیت الله مصباح یزدی و عده ایی از بزرگان دیگر مطالب آخوند را مطالعه نکردند ؟قطعا مورد مطالعه قرار دادند اما در عین حال در ارتباط با حکومت آخوندی نظر موافق دارند وهیچ خدشه ایی وارد نکردند.» پاسخ من این است: من نمی دانم مطالعه شد یا نه. ولی بر فرض مطالعه، آیا این مُخلّ به بحث گذاشتن نظرات یک عالم دین، در دامنه است؟ تصوّر نمی کنم معتقد باشی اساسا" به بحث گذاشتن مباحث آخوند خراسانی در دامنه توسط دامنه بی فایده است. زیرا شما را فردی آزاداندیش و اهل خردمندی و به دور از هر نوع تحجّر و واپس گرایی می دانم.

قبلا" هم گفتم اگر بر فرض، همه ی فقیهان نسبت به تاسیس حکومت در عصر غیبت نظری واحد داشته باشند _که همه می دانیم ندارند_ باز نیز بی نیاز از مطالعه ی آراء مرحوم آخوند خراسانی نیستیم. من بارها شده است، کتابی را در طی چند سال، پنج شش بار خواندم، پس خواندن دیگران و یا ما، دلیلی نمی شود، موضوعی مهم را از دیده غَیب کنیم و آن را نادیده بگیرم. این را عیان کنم در این جا که شهید آیة الله مرتضی مطهری می گفت خیلی گشت تا دیوان شعر یزیدبن معاویه را در جایی پیدا کند تا بخواند که یزید با آن همه هرزگی و ستم بارگی و ظلم به عترت (ع) چه می اندیشیده است! بگذرم.


4- در پایان هم گفتی «ایشان (مرحوم آخوند خراسانی) موافق حکومت فقیه هست اما حکومت ایده آل مدِّ نظرش هست که همه از حکومت بهره مند شوند.» پاسخ من این است:


اولا" خرسندم رفتی مطالعه کردی.


ثانیا" ممنونم پس از مطالعه به نتیجه رسید رای خودت را دادی به این که از نظرت آخوند موافق تاسیس حکومت است.


ثالثا" من هم در عید فطر جمع بندی خودم را تدوین می کنم و یک تحلیل مفصل از استدلالات ایشان می نوسیم. بعون الله تعالی.

باز نیز از حضور ملموس و آگاهی بخش تان در این عرصه ممنونم. قم: دامنه. (دامنه دارابکلا)


دو پرسس دیگر شیخ مالک از دامنه

به قلم حجة الاسلام شیخ مالک رجبی دارابی 97



«سلام علیکم : بسم الله الرحمن الرحیم . برادر بزرگ جناب آقا ابراهیم جوابهای شما را مطالعه کردم استفاده کردم ولی قانع نشدم چون هنوز برایم مبهم است که چرا اصرار داری مطالب آخوند خراسانی (رح) با دلائلش که در ارتباط مخالف بودن با حکومت فقیهان را پی در پی به رشته تحریر در می آوری ولی نوشتی عید فطر نظر را اعلام می کنی منتظر یم.


1- از طرفی من چند تا از موافقین را نوشتم شما در جواب نوشتی موافقین و مخالفین برایم مهم نیست اگر برای شما مهم نیست پس چرا مطالب آخوند را مطرحکردی و همینطور ادامه می دهی


۲: مگر امام و مقام معظم رهبری و شهید بهشتی و آیت الله هاشمی رفسنجانی و آیت الله مصباح یزدی و عده ایی از بزرگان دیگر مطالب آخوند را مطالعه نکردند ؟قطعا مورد مطالعه قرار دادند اما در عین حال در ارتباط با حکومت آخوندی نظر موافق دارند وهیچ خدشه ایی وارد نکردند و اگر مطالب موافق این بزرگان را هم می خواهی مرحله بعد برایت با آدرس ارسال کنم هر جور راحتی به خاطر اختصار در مطلب نیاوردم.


درضمن مطالب آخوند خراسانی را مطالعه کردم و ایشان نظرشان اینستکه سزاوار نیست حکومت آخوندی تا ۲۱ دلیل آورد و از دلائلش اینطور استنباط می شود اگر آخوندی می خواهد حکومت کند باید توقعات مردم را بجا آورد پس نتیجه گرفته می شود ایشان موافق حکومت فقیه هست اما حکومت ایده آل مدِّ نظرش هست که همه از حکومت بهره مند شوند امام خمینی هم فرمود ما دنبال حکومت ایده آل هستیم.


هشتم ماه رمضان ۱۴۳۷ هج ق دارابکلا ارادتمند مالک رجبی دارابی»


پاسخ دامنه : در پست جداگانه. (دامنه دارابکلا)

پاسخ دامنه به چهار پرسش شیخ مالک

به قلم دامنه : به نام خدا. جناب حجة الاسلام شیخ مالک رجبی دارابی سلام علیکم. ضمن تقدیر و تشکر از ورود خوب شما به بحث در شب های رمضان، به چهار پرسش شماواقع در پست 2672 اینجا که علاوه شد به آن هفت پرسش دیروز، این گونه پاسخ می دهم:




در پرسش اول خود از دامنه جویا شدی: «چرا تاکید می کنی به اینکه مرحوم آخوند خراسانی با حکومت فقیهان مخالف بوده ؟ ودلائل آنها را مطرح کردی»


پاسخم این است: این تاکید را من نکرده ام، خودِ مرحوم آیة الله العظمی آخوند محمدکاظم خراسانی برای مرحوم آیة الله العظمی نائینی کرده اند که وقتی نقار و اختلافات در درون مشروطه خواهان و مشروعه گرایان را در تهران و نجف مشاهده کردند به مرحوم آخوند پیشنهاد دادند خود حکومت اسلامی تاسیس کنند و از این دودستگی ها رهایی یایند که مرحوم آخوند این استدلالات را بیان داشت. اما چرا دلایل را مطرح کردم؟ برای آن که بدانیم مرحوم آخوند چرا از قبول پیشنهاد نائینی خودداری کردند و خود به تشکیل حکومت اقدام نکردند. و اساسا" دانستن کار بشر و خصوصا" اهل دانش و ارزش است.


در پرسش دوم این گونه از من سؤال کردی: «من از مطالب شما اینطور برداشت کردم که می خواهی اثبات کنی که در جامعه اسلامی فقیه نباید حکومت بکند باید حکومت بغیر فقیه واگذار بشود آیا درست برداشت کردم ؟»


پاسخم این است: برداشت شما مبنی بر این که من می خواهم اثبات کنم، کاملا" خطاست. چون من گفتم از پیش داوری دوری می کنم و نظراتم را در پایان آن یعنی در عید فطر، بازمی گشایم و به عبارتی انفطار می کنم. چون من در قسمت اول این مباحث، واقع در پست 2607 اینجا مقدمه ای دربرگیرنده نوشتم و آنچه نیاز به آگاهی رسانی بود، مطرح ساخته ام. شما در  این سؤال دوم، دیدگاه مرحوم آخوند در این بحث خاص را، به من نباید نسبت بدهی. بحث آن مرحوم است نه حرف دامنه. پس این پرسش شما از اساس، کاملا" اشتباه است.


در پرسش سوم این را مطرح ساختی که: «شما نظر آخوند را مطرح کردی که با حکومت فقیهان مخالف است اما از طرفی ما چهار مجتهد نامدار دوره فتحعلی شاه ، یعنی میرزای قمی، شیخ جعفر کاشف الغطا، ملا احمد نراقی ، سید جعفربن ابی اسحاق این چهار تن معتقدند به حق انحصاری فقها در حکومت کردن ...»


پاسخم این است: برای من در این بحث این چیزهایی که بیان کردی مطرح نیست که چه کسی موافق است و چه کسی مخالف. مهم در به بحث کشاندن این بحث این است این استدلالات که مربوط است به یکی را برجسته ترین عُلمای اسلام و ایران خوانده شود و به آن اندیشیده شود. نظرات دقیق من ان شاء الله در پایان بحث می آید. گفتم که من در مرحله ی بیان و طرح بحث، پیش داوری نمی کنم.


اما این که شما به این خوبی هم تفهیمی و هم استفهامی وارد بحث شده اید، از نظرم بسیار نیکو، پسندیده و خردمندانه و بامَثوبت است و حتی مورد انتظار و توقع من بوده که بیایید و بحث را با آراء خود رونق بدهید. حتی منتظرم دلایل مرحوم آخوند را یکی یکی به وسع و توش و توان خود بررسی کنید و احیانا" نقد و یا در جاهایی اِبرام و در فرازهایی اصلاح و یا ردّ کنی. مهم آن است، سخن های علمای اسلام آزادانه شنیده شود و آسیب شناسی های شان مورد توجه قرار گیرد. فقط به نقل قول های مویّد ایشان نپردازیم بلکه به نقل قول های منتقد هم گوش فرا دهیم. این سیره، آموزه ای ست قرآنی که همه ی سخن ها را بشنوید؛ بهترین ها را برگزینید.


در پرسش چهارم از من این گونه استیضاح نمودی: «از زمان امام خمینی تا الان شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه را در جامعه ای ما دارند اگر این شعار بد بود چرا این همه بزرگان مثل آیت الله جوادی و.... بررسی نکردند؟»


پاسخم این است: شما این شعار را خوب بدانی یا نه به نوع قرائت شما از دین و دین ورزی تان برمی گردد. من به مخالفین عقیدتی ام، مرگ نمی گویم. اگر خوب دقت کنید برخی از مراجع در باب ولایت فقیه، نظرات دیگری دارند آن گاه ممکن این شعار مشمول آن اعاظم شود که به یقین خودت آن را نمی پسندی.


گفتم اگر این شعار به معنی مقاومت در برابر هجوم دشمنان باشد، مانند آمریکا، اسرائیل و سازمان تروریستی منافقین، من حاضرم خونم را در راه اسلام و ولایت فقیه عادل که عمادِ نظام اسلامی ست، نثار کنم. ولی اگر این شعار، دستاویزی برای مقابله با مخالفان فکری باشد حتی جناحی، _که هزاران بار هم بوده_ با آن هیچ گونه پیوندی ندارم و در حلقومم نمی ریزم.


از حضور عالمانه و پرسش گرانه ات جناب شیخ مالک در این بحث ممنونم. گرچه می دانم خود نیز بر پاسخ های آن آگاهی داری ولی چون از من طلبیدی، من هم دریغ روا نداشتم و این را هم بگویم در این مناظرات علمی از انگ ها هم هیچ واهمه ای ندارم. حال چه در وجه عاقل و چه در وضع باهوش(دامنه دارابکلا)


چهار پرسش دیگر شیخ مالک از دامنه

به قلم حجة الاسلام شیخ مالک رجبی دارابی 96 : «درود ،و سلام تقدیم برادر اندیشمند جناب آقا ابراهیم طالبی و درود وسلام خدمت همه عزیزانی که مطالب دامنه را مطالعه می کنند.


پرسش اول ،: چرا تاکید می کنی به اینکه مرحوم آخوند خراسانی با حکومت فقیهان مخالف بوده ؟ ودلائل آنها را مطرح کردی .

پرسش دوم من از مطالب شما اینطور برداشت کردم که می خواهی اثبات کنی که در جامعه اسلامی فقیه نباید حکومت بکند باید حکومت بغیر فقیه واگذار بشود آیا درست برداشت کردم ؟ 

پرسش سوم شما نظر آخوند را مطرح کردی که با حکومت فقیهان مخالف است اما از طرفی ما چهار مجتهد نامدار دوره فتحعلی شاه ، یعنی میرزای قمی، شیخ جعفر کاشف الغطا، ملا احمد نراقی ، سید جعفربن ابی اسحاق این چهار تن معتقدند به حق انحصاری فقها در حکومت کردن است اینها می گویند حکومت فقط باید دست فقها و ولایت فقیه باشد تا هرج ومرج دفع گردد و محافظت دنیای مردم و حراست ایشان از شر مفسدان محقق شود میرزای شیرازی بزرک نیز نظیر مشابه مطلب چهار فقهای نامدار فوق که گفتم ایشان می فرمایند دین ودولت به اقتضای حکمت الهی با هم ادغام بشود به اعانت یکدیگر عباد را حراست کرده بیضه اسلام را در غیبت ولی عصر عجل الله فرجه الشریف محافظت نمایند  شیخ فضل الله نوری در حوزه نظر سیاسی پیرو نظرات فقهای سلف بود وهمچون آنان و اکثر مجتهدان هم عصر خود به ولایت فقیه اعتقاد داشت و.....فقهای دیگر تا امام خمینی رح و مقام معظم رهبری و آیت الله جوادی آملی و......همه این بزرگواران با حکومت فقیهان نظر موافق دارند آدرس گنحینه معارف ۳ ص ۹۲۲ و مردان علم در میدان عمل ج ۸ ص ۲۹۰ وگویا از مطالب شما اینطور فهمیده میشود فقط نظر آخوند برای شما مهم است  ونظرات دیگر مورد توجه نیست و نظر آخوند که وحی مُنزَل نیست شاید مرحوم آخوند مقتضیات زمان و مکان را در عصر خودش مناسب ندید وحکومت فقیهان را جائز ندانست؟

پرسش چهارم از زمان امام خمینی تا الان شعار مرگ بر ضد ولایت فقیه را در جامعه ای ما دارند اگر این شعار بد بود چرا این همه بزرگان مثل آیت الله جوادی و.... بررسی نکردند؟ دارابکلا. شب ششم ماه رمضان ۱۴۳۷ هج ق مالک رجبی دارابی.»

پاسخ دامنه : در پست جداگانه. (دامنه دارابکلا)

پاسخ دامنه به هفت سؤال شیخ مالک

پست 2664 : به قلم دامنه : به نام خدا



به جناب حجة الاسلام شیخ مالک رجبی دارابی سلام و درودی صمیمانه می فرستم. هر چند خود، استاد و فاضلی اما من به وُسع خویش، به 7 سوال شما از دامنه واقع در پست 2663 اینجا، پاسخی کوتاه می دهم:


در سوال اول پرسیدی: چرا بحث ولایت فقیه را مطرح کردی؟ پاسخم این است: چون موضوع ولایت فقیه، موضوعی ست که هیچ گاه بحث بر روی آن پایان پذیر نیست و همواره میان نسل های تازه، بحث های تازه تر در این رابطه مطرح شده و می شود و خواهد شد. در واقع، این تنها موضوعی ست که نباید گمان کنیم تکاپوی علمی و فقهی در آن، به تکافو هم منتهی می شود و بحث خاتمه می یاید. نه، این گونه نیست.



در سوال دوم پرسیدی: منظور شما چیست؟ مگر چه شده است؟ پاسخم این است: منظور من از به بحث کشاندن مباحث مرحوم آخوند خراسانی در دامنه، مناظره های علمی ست در اطراف مهمترین موضوع زندگی مان. آن هم در شب های ماه رمضان که مَروی ست برترین اعمال در آن مناظرات علمی ست حتی در لَیالی قدر. اما این که گفتی مگر چه شده است؟ باید بگویم مگر می خواستی چه بشود؟ همیشه بحثِ روز جامعه و مردم و شهروندان، قدرت و مشروعیت است که جریانی سیّال و ناایستاست و حدِّ یَقِف ندارد. و در شیعه ی اثنی عشری، هیچ کس در بحث عقلی و اعتقادی در هر مساله ای، مقام فصل الخطابی ندارد و نمی تواند بگوید حرف آخر را زدم و بحث ها تعطیل و موقوف. و همین پویه و شیوه، رمز بقای شیعه بوده و خواهد بود.


در سوال سوم پرسیدی: با این بحث چه چیزی را می خواهی اثبات کنی؟ پاسخم این است: البته دامنه فقط یک مدیر وبلاگ است نه داروغه چی و ای! گاهی هم قلم می زند در دامنه که از قدم نیفتد. ولی در مجموع می خواهم اثبات کنم در جمهوری اسلامی ایران، میان شهروندان همیشه بحث های آزاد شکل می گیرد و بزن و ببن نیست. و هیچ کس برنمی آشوبد از بحث. و نیز می خواهم اثبات کنم نسل دیروز و نسل امروز ایران با هم همآوردی علمی و همآوایی انسانی مُدارانه دارند نه قتّالانه و منفعلانه.


در سوال چهارم پرسیدی: ورود شما به این بحث چه فائده ایی برای شما دارد؟ پاسخم این است: برای من فوائد فراوانی دارد. چون به اصلی ترین بحث روز و روزگارم، آگاهی های تازه تر می یابم. و بر پشتیبانی ام می افزایم و رو به سوی پشیمانی نمی گذارم. از سویی می گویم با این گونه مباحث و متون، کفایه ی مرحوم آخوند را فقط نمی خوانند، بلکه به فراکفایه هم روی می آورند و باز هم از روشنگری بازنمی ایستند و شعار اخباریگری و نیز خودبسندکی و خودپسندگی و کفایت و تکافوی ادلّه را سر نمی دهند. و به قول شهید آیة الله مرتضی مطهری در نقل به مضمون؛ کفایه را هفت لا از حفظ اند و ردّّ ردِّ ردِّ آن را بلدند ولی از قرآن و مسائل عقلی هیچ سر در نمی آرند. بگذره دامنه


در سوال پنجم پرسیدی: الان در حال حاضر با توجه به مباحثی که در ارتباط با ولایت فقیه مطرح کردی و همچنین نظر مرحوم آخوند خراسانی را آوردی که با حکومت فقیهان مخالف بوده و... با این مباحث می خواهی چه چیزی را به دامنه خوانان بفهمانی؟ پاسخم این است:


البته فهماندن دامنه خوانان شریف از ادب و داب من به دوره. من کاره ای نیستم، پَرِ کاه بیش نیستم ولی با همین وزن اندکم می خواهم به دامنه خوانان این را برسانم در زمان مشروطه هم عین همین چالش های تئوریک که میان نسل مان جریان و سریان دارد، پدیدار شده بود و بزرگان روی آورده بودند به آخوند خراسانی که خود حکومت ایجاد کند. ولی آخوند با آن مقام رفیع شان _که هنوز نیز چرخ حوزه به کتاب کفایة الاصول وی می چرخد_ به مرحوم نائینی این استدلالات را می آورد. که در مجموع به نظر من باید ما از آن چالش ها و مباحث آگاه باشیم و در آسیب شناسی ها جدّی باشیم و دقت ها و دغدغه های بزرگان شیعه را ردّ نکنیم و پس نزنیم که پس افتاده شویم و خوره به خوردمان بیفتد. شما جناب شیخ مالک _که اهل منبر و تبلیغ و هجرت و نوشتن و کلاس داری هستید_ آیا به این اشکالات و جست و جو گری های جامعه و نسل پویای جوان برنخورده اید؟ به یقین خورده اید. پس خورده نگیرید و می دانم اخلاقت خورده گیری نیست و دانایی ست و بحث آفرینی.


در سوال ششم پرسیدی: الان در حال حاضر ولی فقیه بنظر شما چه کسی است؟ آیا مراجع عظام هم ولی فقیه محسوب میشوند؟ یا مقام معظم رهبری فقط ولی فقیه هستند؟ پاسخم این است: سه سؤال پرسیدی در سوال ششم که به ترتیب جوابم اینه:


1- این بدیهی و واضح است که ولی فقیه در حال حاضر در جمهوری اسلامی ایران، رهبر معظم انقلاب است که ولایت و حکم شان به دلیل رای غیرمستقیم مردم و رای مستقیم نمایندگان مردم _خبرگان رهبری_ در 14 خرداد 1368، نافذ است.


2- مرجعیت در شیعه مقامی شامخ دارد و چه در تاسیس و چه در غیرتاسیس این مقام دینی همواره هست و خواهد بود. اما مدیریت جامعه بر حسب مناسبات حقوقی و قانونی ست.

3- امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی در زمان خود، بخشی از ولایت را به مرحوم آیة الله العظمی حسینعلی منتظری تفویض کرده بودند. و در زمان ایشان ما علاوه بر ولی فقیه، قائم مقام هم داشتیم که با رای خبرگان وجاهت قانونی یافته بود و بعد بر سر برخی مسائل درون حکومتی، این مقام، از مرحوم منتظری پس گرفته شد و باقی قضایا که خودت این را بکاو و بدان.


و در سوال هفتم پرسیدی: اینکه می گویند مرگ بر  ضد ولایت فقیه منظور از این ولایت فقیه بنظر شما چه کسی هست؟ پاسخم این است: من قاطع بگویم هیچ گاه به این شعار «مرگ بر ضد ولایت فقیه» نه معتقد بودم و نه آن را هیچ وقت از حلقومم سر داده ام. در مسائل عقلی و اعتقادی، به ضدِّ خود نباید مرگ گفت و نفرین آفرید. این شعار باید توسط علما و دانشمندان بررسی شود. اما اگر منظور از ضدّ، دشمن است مثل آمریکا و اسرائیل و سازمان تروریستی منافقین؛ من حاضرم برای ولایت فقیه عادل و مرجعیت شیعه ی وارسته ی آگاه که وارث امامت است و نائب امور مهدویت، با هر گونه هجوم شان بجنگم و جانم را فدای اسلام و ایران و ولایت و امامت و امانت کنم و خونم را نثار مردم سازم.


اما من می بینم چند سالی ست از دوره ی آن دولت منهاییون مشائی_ احمدی نژادی، در حرم امام خمینی و در سالگرد امام خمینی در آغاز تا پایان سخن نوه و یادگار بنیانگذار جمهوری اسلامی، آیه الله سیدحسن خمینی، عدّه ای با هیجان خاص و سازماندهی شده!! با تکان دادن دست و سر و چفیه می گفتند «مرگ بر ضد ولایت فقیه». این مرگ خواهی و مرگ گفتن ها دیگه به چه معنی و با چه دین و ایمانی ست!!! من نمی دانم. ممنونم جناب شیخ مالک رجبی دارابی با این سؤالاتی که مطرح ساختی و من آنچه سوادم قد می داد، نوشتم. و اما آیا پاسخ هایم اقناعی بود یا نه را نمی دانم.(دامنه دارابکلا)

هفت سؤال حجة الاسلام شیخ مالک از دامنه

به قلم حجة الاسلام شیخ مالک رجبی دارابی 95



«سلام علیکم برادر بزرگوار جناب آقا ابراهیم. خدا قوت عبادات و طاعات قبول:


سوال ۱: چرا بحث ولایت فقیه را مطرح کردی؟


سوال ۲: منظور شما چیست؟مگر چه شده است؟


سوال ۳: با این بحث چه چیزی را می خواهی اثبات کنی؟


سوال ۴: ورود شما به این بحث چه فائده ایی برای شما دارد؟


سوال ۵: الان در حال حاضر با توجه به مباحثی که در ارتباط با ولایت فقیه مطرح کردی و همچنین نظر مرحوم آخوند خراسانی را آوردی که با حکومت فقیهان مخالف بوده و...با این مباحث می خواهی چه چیزی را به دامنه خوانان بفهمانی ؟


سوال ۶: الان در حال حاضر ولی فقیه بنظر شماچه کسی است؟ آیا مراجع عظام هم ولی فقیه محسوب میشوند؟یا مقام معظم رهبری فقط ولی فقیه هستند؟

سوال ۷: اینکه می گویند مرگ بر  ضد ولایت فقیه منظور از این ولایت فقیه بنظر شما چه کسی هست؟


لطفا جواب سوالات را برایم شفاف جواب بده. تا سوالات دیگر را خدمت شما مطرح کنم ؟ از صبر و حوصله شما متشکرم. ارادتمند مالک شب پنجم ماه مبارک رمضان ۱۴۳۷ هجری قمری و۲۱ خرداد ۱۳۹۵ دارابکلا.»


پاسخ دامنه : در پست جداگانه. (دامنه دارابکلا)

پاسخ دامنه به نامه شفیعی مازندرانی

به قلم دامنه : به نام خدا. استاد گرانقدرم جناب حجة الاسلام والمسلمین سیدمحمد شفیعی مازندرانی سلام علیکم. مستحضرید که من در اولین قسمت پخش نامه ی مرحوم آیة الله العظمی آخوند خراسانی در  پست 2607 اینجا، مقدمه ای دربرگیرنده نوشته و توضحیات لازم را ارائه کرده بودم و سپس این بحث مهم آخوند را به عنوان مناظره ی علمی در 30 شب رمضان پیش کشیده ام. اما بعد چند نکته به نامه ی حضرت مستطاب عالی:



1- من نظرم را در پایان استدلالات آخوند خراسانی خواهم گفت. شهید آیة الله مرتضی مطهری وقتی مارکسیسم درس می داد، اول بی کم و کاست آراء مارکسیست ها را مطرح می کرد و سپس به پاسخ می پرداخت. روش آن شهید شیوه ای پذیرفتنی ست.


2- من تا پایان استدلالات پیش داوری ندارم به مباحث آخوند خراسانی. اگر حضرت عالی نکاتی دارید به یقین مورد توجه ام خواهدبود. چرا که من در نوجوانی کتاب ولایت فقیه به زبان ساده شما را خواندم، لذا شما صاحب نظرید و می توانید بحث را قوام ببخشید.



3- بله نظر شما درست است عنوان تیتر پست باید تخصصی باشد. من هم از این امر بهره بردم چنین تیتری برگزیدم چون فحوا و منطوق بحث آخوند همین عنوانی ست که من برگزیدم. در ضمن مرحوم آخوند مخالف در امور سیاسی نیست که حضرت عالی متذکر شدین، ایشان از تاسیس حکومت امتناع کرد و به مرحوم آیه الله نایینی این دلایل را نگاشت. ایشان معتقدند مرجعیت باید نظارت کند و خود در کار حکومت نگردد و ... .


4- از توجه شما و ارائه نظر شما در باره ی این بحث مهم ممنونم. نظر به احترام شما، تیتر را در قسمت هاب بعدی به «چرا آخوند خراسانی با تشکیل حکومت مخالفت ورزید» تغییر می دهم. (دامنه دارابکلا)

پاسخ دوم دامنه به حجة الاسلام شفیعی مازندرانی

پست 2592 : به قلم دامنه : به نام خدا. اول سخن بعد از ذکر اسم خدا سلام می کنم به جناب مستطاب حجة الاسلام والمسلمین شفیعی مازندرانی. دوم تشکر دارم از بابت توجه ی آن جناب به مباحث مهم ولایت فقیه در تلاقی و محاجّه ی فکری با آنچه دامنه در این باب می نویسد و خواهد نوشت. سوم پاسخم را به پاسخ شما (واقع در پست 2590 اینجا) ارائه می دهم با این نکاتم:




1- من در پست 2544 اینجا فقط از تفاوت دیدگاه و اختلاف قرائات فکری میان مراجع و مجتهدین در باره ی نظریه و اِعمال ولایتِ فقیه سخن گفته ام نه هیچ چیز دیگر. اینک همان متن کوتاه _منتشره در 12 خرداد 1395_ را برای تعاطی حضرت عالی و تداعی دامنه خوانان شریف و ارجمند عینا" می آورم:


«پست 2544. به قلم دامنه : قسمت 5. به نام خدا. در ادامه ی بحث ولایت فقیه، اینک در قسمت پنجم به سوال 9 در پست 2132 اینجا می پردازم: چرا میان مراجع بزرگ دینی بر سر اِعمال ولایتِ فقیه، تفاوت دیدگاه  100درصدی در مشیء و رای وجود دارد؟ پاسخ دامنه این است:


اساسا" در مذهب شیعۀ 12 امامی، مجتهد کسی ست که به عنوان یک فقیه و عالِم دین، مسائل اسلام و مباحث شرعی را با حُرّیت و با نیّتِ نیل به حقیقت و با مدد عقل، از قرآن و سنّت استنباط می کند و گره ها را به روی مردم می گشاید. هر یک از مجتهدین، بر اساس فهم و توان عقلی خود، به قرائت مشترک یا متفاوت از مسائل مختلف می رسند. و این تفاوت دیدگاه در هر موضوعی _ولو آن که نظریۀ کلیدی ولایت فقیه هم باشد_ امری پسندیده و قابل قبول است. زیرا اینان صاحب نظران این امورند که به قول سدیدِ شهید آیة الله مرتضی مطهری اجتهاد موتور محرّکه اسلام و از امتیازات شیعه است.


بنابراین، وجود تفاوتِ دیدگاه میان مراجع و مجتهدین بر سر نظریه و اِعمال ولایت فقیه نه نکوهیده است و نه موجب وَهن و کاستی. زیرا این نشانِ آزادی تفکر در مذهب شیعه است که مثلا" مرحوم آیة الله العظمی سید ابوالقاسم خوئی با آن همه توانمندی های فقاهتی، در امر اِعمال، به این رای برسد که بگوید از متون قرآن و سنت، ولایت فقیه  به دست نمی آید. و از سوی دیگر، امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی، ولایت فقیه را امری بدیهی اعلام نماید. و یا برخی از علمای دیگر بر حسب اجتهادشان به نظریه هایی همچون وکالت فقیه یا ولایت عامه ی مراجع و یا مدیریت عمومی مردم و نظارت فقهاء و یا ... برسند.»



2- بنابراین آنچه شما در پست تازه ی تان _2590 اینجا_، در مورد مرحوم آیه الله العظمی سیدابوالقاسم خوئی آورده اید، هیچ ارتباطی به مبحث دامنه ندارد. در واقع شما آنچه در اجتماع در باره ی آن مرجع و فقیه بزرگ می شنوید، در متن بازتاب داده اید. حال آن که من در متن خودم این تفاوت را امتیاز شیعه برشمردم نه خدای ناکرده وَهن آن.


3- به کنایه فرمودید: «... اگر به مقطع  دکترا  و سپسّ به  دانشیاری برسند» اما من در پاسخ حضرت عالی می گویم: قرآن فهمِ مؤمنان در مسائل عقیدتی دینی را به مدرَک مقیّد نکرده است بلکه به اِدراک و نیز به قدرِ متیقّن و وُسع وجودی مؤمنان منوط نموده است. سخن سدید امام خمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی در تکبّرورزی های سیدابوالحسن بنی صدر در برابر شهید محمدعلی رجائی را بخوبی همه ی مان می دانیم که به کنایه _که اَبلغ از تصریح است_ گفته بودند: رجائی عقلش بیشتر از علمش است. پس، حال این روزها که دکتری گرفتن و استادیار و دانشیار شدن کیلویی و رابطه بازی شده است، بهتر آن است که به فهم توجه کنیم تا به مدرک و جاه و مقام.


4- من و شما و بسیاری می دانند که سه مرجع بزرگ در یک زمان در نجف می زیستند، آیات عظام: امام خمینی، سیدمحسن حکیم و سیدابوالقاسم خوئی. و هر سه سه مشئ خاص در تفکر فقهی، سیاسی و مبارزاتی داشتند. و این هرگز موجب نشد کسی میان آن سه مرد تاریخی نقاری ببیند. که قصد شاه مستبد این بوده با تبعید امام به نجف اعتبار مرجعیت ایشان را لکه دار و تحقیر کند. حال اگر کسانی به مرجعی چون مرحوم آیة الله العظمی خوئی (که بسیار عظمت فقهی و تفسیری داشته و دارند، و نه فقط مرجع مردم بودند بلکه هنوز نیز در بحث تفسیر و فقاهت ها و استنباط ها مرجع مجامع علمی و حوزوی اند) حرف های از قبیل آنچه شما در متن تان ذکر کردید، می سُرایند و می بافند، به دامنه هیچ ربطی ندارد. این است عقاید دامنه، نه آنچه افراطی ها در افّواه، نال و قال و داد و بیداد می کنند و متوجۀ ارزش اجتهاد شیعه نیستند که یعنی موتور محرّکه ی دین. همین.


از شما به دلیل این مصافات متحمّلانه و متامّلانه هم بسی بسی ممنونیم. (دامنه دارابکلا)


پاسخ دامنه به حجة الاسلام شفیعی مازندرانی

پست 2559 : به قلم دامنه : به نام خدا. جناب حجة الاسلام والمسلمین سیدمحمد شفیعی مازندرانی سلام علیکم. نقد شما بر دامنه واقع در پست 2558 اینجا را دقیقا" مطالعه کردم. ضمن تشکر و قدردانی از ورودتان به مبحث ولایت فقیه، چند جمله پاسخم را _به عنوان یک شاگرد_ نزدتان ارائه می کنم:



1- فرمودید شُبهه. اما من معتقدم اگر با تامّل به آن نگریسته شود، هرگز در آن پست 2544 اینجا با عنوان «تفاوت نظر مراجع در بحث ولایت فقیه» مطلبی را انشاء نکردم که تردیدافکنی باشد. حتی اختلاف دیدگاه ها را امتیاز شیعه برشمردم نه نقص و کاستی و شُبهه و ابهام.


2- فرمودید یقه آدمی را جمع می کنند. اما من معتقدم در مباحث اصول اعتقادی که تحقیقی ست نه تقلیدی، این گونه امور _یعنی پرداختن به اقوال و آراء عالمان دین_ امری رایج و نیکوست و این هشدار شما هر چند خیرخواهانه است، اما نمی تواند اقناع کننده باشد.


3- این عین نظر مرحوم آیة الله العظمی سید ابوالقاسم خوئی ست که من در آن پست 2544 به توجه به آن _که اتفاقا" در دفتر یادداشت های مطالعاتی سال های گذشته ام نیز ثبت است_ سخن گفتم:


«أن الولایة لم تثبت للفقیه فی عصر الغیبة بدلیل وإنما هی مختصة بالنبی والأئمة (علیهم السّلام) ، بل الثابت حسبما تستفاد من الروایات أمران : نفوذ قضائه وحجیة فتواه ، ولیس له التصرف فی مال القصّر أو غیره مما هو من شؤون الولایة إلاّ فی الأمر الحِسبی فإن الفقیه له الولایة فی ذلک لا بالمعنى المدعى ، بل بمعنى نفوذ تصرفاته بنفسه أو بوکیله وانعزال وکیله بموته ، وذلک من باب الأخذ بالقدر المتیقن لعدم جواز التصرف فی مال أحد إلاّ بإذنه ، کما أن الأصل عدم نفوذ بیعه لمال القصّر أو الغیّب أو تزویجه فی حق الصغیر أو الصغیرة ، إلاّ أنه لما کان من الاُمور الحِسبیة ولم یکن بدّ من وقوعها فی الخارج کشف ذلک کشفاً قطعیاً عن رضى المالک الحقیقی وهو الله (جلّت عظمته) وأنه جعل ذلک التصرف نافذاً حقیقة ، والقدر المتیقن ممن رضى بتصرفاته المالک الحقیقی ، هو الفقیه الجامع للشرائط فالثابت للفقیه جواز التصرف دون الولایة.  وبما بیّناه یظهر أن مورد الحاجة إلى إذن الفقیه فی تلک الاُمور الحِسبیة ما إذا کان الأصل الجاری فیها أصالة الاشتغال ، وذلک کما فی التصرف فی الأموال والأنفس والأعراض ، إذ الأصل عدم نفوذ تصرف أحد فی حق غیره.» تفصیل این سخن در سایت «مؤسسة الامام الخوئی» اینجا.


4- فرمودید «بایدخیلی دقت کرد تا به قول مرحوم امام راحل سلام الله علیه ، در شمار مخالفان تداوم خط انبیا قرار نگرفت.» اما من معتقدم عین آن چه را که در این باره در میان علمای تراز اول شیعه تعدّد فهم و اجتهاد است، آورده ام و فکر می کنم ماجورم نه معذور.


ضمن آن که در آن پست 2544 بحث از اِعمال ولایت فقیه کردم نه مسائل دیگر. در امور حسبه و حسبیه نیز مطالعات فراوانی داشته ام. خصوصا" آراء شهید آیة الله مرتضی مطهری که سرآغاز این امر را از قرن 4 هجری می داند نه از ابتدای اسلام. از شما به عنوان یک روحانی بزرگ که بر من سِمت استادی دارید، ممنونم. (دامنه دارابکلا)

نقد حجة الاسلام شفیعی مازندرانی بر دامنه در بارۀ ولایت فقیه

پست 2558 : به قلم حجة الاسلام شفیعی مازندرانی 99 : دامنه: به نام خدا. این متن نقد جناب حجة الاسلام والمسلمین سیدمحمد شفیعی مازندرانی استاد محترم حوزه و دانشگاه بر دامنه است در باره ی پست 2544 اینجا با عنوان «تفاوت نظر مراجع در بحث ولایت فقیه»، که دیروز 4 شنبه 12 خرداد 1395 نوشته و منتشر کرده بودم. اینک ضمن سلام و سپاس و احترام فراوان، این نقد ایشان بر دامنه را عینا" ارائه می کنم:


«حدیث بیداری ( 3 ) العلماء ورثه الانبیاء افراد اسلام شناس و با تقوای عادل ، خط پامبران و امامان معصوم را ترویج کرده و تداوم : می بخشند (پاسخ به یک شُبهه) آیا افرادی مثل آیه الله العظمی خوئی (ره) را می توان ،مخالف نظریه ی و لایت فقیه ، معرفی ، کرد ؟در پاسخ ، باید گفت : حساب نا آگاهان ، وحساب مغرضان جداست ولی دوستان ،باید توجه داشته باشند که : 
در مسائل دینی ، چه قسمت فردی و چه قسمت اجتماعی سیاسی ، آن باید بسیار با احتیاط سخن گفت یا قلم ، زد بویزه ،در باب انتساب دیدگاه ها به به افراد بلند آ واز ه دینی . زیرا : هر یک از .آنان در قیامت یقه آدمی را جمع می کنند و می گویند:

آیا من معتقد بودم که .در جامعه : حکومت در دست کفار ، مشرکان یا منافقان باشد ؟( بدیهی است .که ...مومنان باید تلاش کنند تا در روز گار غیبت امام معصوم ( ع ) نایب امام زمان ( عج ) موقتا حاکم باشد تا آن حضرت ظهور کند - زیرا خود امامان معصوم علیهم السلام ، برای مراکزی یا برای زمانی که حضور نداشتند ، چنین می کردند و احادیث فراوان آنان موید این سیره است ) . لابد در آن صورت ، فرد مورد خطاب ، پاسخ می دهد که : از فلان عبارت شما چنین مطلبی ، استفاده ، کرده بودم او می فرماید :

من در آن جا فلان حدیث یا فلان دلیل را برای اثبات مدعا کافی ندانستم ، نه آن که اصل مدعا را قبول نداشته ، باشم لذا در فلان نوشته ، همراه فلان دلیل ، این مدعا را پزیرفتم . درحالی که تو بر اثر عدم دقت لازم یاجهت عدم آگاهی کافی و یا بخاطر عدم تفقه و تخصص مربوطه ، مرا در شمار مخالفان این مساله قرا داده ، مایه مسرت دشمنان را فراهم آوردی و موجب ازردگی خاطر من شدی .....(.گرچه ممکن است در همین دنیا هم آنان ، که بر اعمال ما اشراف دارند ، در حق آدمی نفرین کنند ) فی المثل : استادم ایه الله العظمی جوادی آملی دام ظله در کتاب ولایت فقیه می نویسد : کسانی که نظر شیخ انصاری را در مکاسب می بینند چرا نظر او را در کتاب «قضا» نمی بینند )) شیخ در کتاب قضائ می نویسد : 

«حکم فقیه جامع الشرایط در تمامی فروع احکام شرعی و موضوعات آن حجت و نافذ است زیرا مقصود از لفظ حاکم که در روایات آمده (فانی قد جعلته علیکم حاکما) ، نفوذ حکم او در تمامی شئون و زمینه هاست و مخصوص مسائل قضایی نیست و این همانند آن است که سلطان وقت کسی را به عنوان حاکم معین کند که مستفاد از آن ، تسلط او بر تمامی آن چه مربوط به شئون حکومت است چه جزیی باشد و چه کلی ؛ و لذا لفظ «حَکَم» را که مخصوص باب قضاوت است به کار نبرده ، بلکه لفظ «حاکم» را که عمومیت نفوذ سلطان را می رساند به کار برده اند .» (کتاب القضاء، ، ص 48 ـ49)

همچنین ایشان در کتاب مکاسب می نویسند : «از فرموده امام که «فقها» حجت من بر شما و من حجت بر آنان هستم ، معلوم می شود این حجت بودن ، در همه اموری است که انسان در عمل به آن محتاج حجت شرعی است .»( مکاسب ، ، ص 154) و در باب دیدگاه ایه الله العظمی خوئی نیز مساله به همین قرار است باید خیلی دقت کرد تا به قول مرحوم امام راحل سلام الله علیه ، در شمار مخالفان تداوم خط انبیا قرار نگرفت.

مرحوم آیت الله العظمی خویی در کتاب «مبانی تکمله المنهاج» می نویسد :«... اما نهادهای حکومتی و بخشی از نیروها و تشکیلات حکومتی مانند ارتش ، قضا ، امور انتظامی و امنیتی را جزیی از امور حسبه ، برشمرده و از این رو ، ریاست فقیه در آن امور را از باب قدر متیقن لازم دانسته است .»( مبانی تکمله المنهاج ، پیشین ، ج 1 ص 6).

ایشان همچنین در کتاب منهاج الصالحین می نویسد :«از آن جا که انجام این مهم و تحقق خارجی آن نیازمند به رهبر و فرماندهی است که مسلمانان دستورات و اوامر او را بر خود نافذ بدانند ، پس چاره ای جز تَعیّن آن در فقیه جامع الشرایط نیست زیرا فقیه متصدی اجرای این امر مهم از باب امور حسبه است .» (منهاج الصالحین، ، ج 1 ص 366) امید وارم اصحاب قلم مواظب خود باشند.»

پاسخ دامنه : در پست جداگانه 2559 اینجا. (دامنه دارابکلا)

حضور سه روحانی دارابکلا به منزل دامنه

پست 786 : به نام خدا. امشب دوشنبه 31 فروردین 1394 حُجَج اسلامسید محمد شفیعی مازندرانی، سید حسین شفیعی دارابی و شیخ جواد مهاجری به منزل دامنه آمدند و صله ی ارحام بجا آوردند و فوت مادرم را با ملاطفت تامّ و مهربانی ملموس تسلیت دادند. از صمیم قلب  از این سه روحانی فاضل و محترم متشکرم و شرمنده ی محبت و بذل عنایت شان گردیدم. (منبع: دامنه داراب کلا. اینجا)

قم. منزل دامنه. شب 31 فروردین 1394. از راست: حُجج اسلام شیخ جواد مهاجری. سید محمد شفیعی مازندرانی. سید حسین شفیعی دارابی. عکاس: دامنه

ممنونم از شما

مدرسۀ علمیۀ امام صادق دارابکلا

پست 75 : به قلم دامنهدارابکلا و روحانیت2 . به نام خدا. با خجسته بادا بر شماها این دو طلوع ضیاء، یعنی میلاد نبی مکرّم  صلوات الله و امام صادق سلام الله. این ضیافت را بهانه می کنم، چند لحظه ای دلآوری می کنم تا آن قولم را وفا کنم.

به همه شما  گفته بودم روزی آقا مدرسه را شرحی شایسته می کنم. حالا این همان وعده ی گذشته ی به وقوع پیوسته ی من. که هدیه می کنم از سر عقیده و عشق به شماها.

یک روحانی به نجف رفته ی تارکِ معاصی و ذَنب و کژی ها، و به قول مرحوم دکتر علی شریعتی پای هیچ قرارداد استعماری را امضاء نکرده، و من نیز بیفزایم عالمی وارسته ی به خدا پیوسته، و ملّای درس آموخته و زُهد پیشه نموده و توشه برداشته ، روزی از روزهای داغ و درفش، با چاووشی و استقبال و همهمه و هلهله ی زن  و مرد روستای مان به موطنش دارابکلا باز می گردد.

او مرحوم آیة الله شیخ محمد باقر دارابکلایی بود. دست از تمام طلب ها شُست. و راهی خدایی جُست. و جواب ردّ بر سینه ی شیطان و ریا و سلطان نواخت. و با همه ی دبدَبه ها و کبکَبه ها وداع نمود. و مثل یک آخوند ساده زیست عصر سادگی ها و بی تبعیضی ها و دور از پلشتی ها و مانع از ظلم و ستم ها، در لای همین مردم صاف و بی ادعا، گُم شد. و در درون تکیه و مسجد و مدرسه و منزل و خیابان این مرز و بوم، امام مسجد جامع مان و نیز پیشوای دین و ایمانیات مان شد. و این سر آغازِ بودن واقعی اش بود.

نه اَدایی، نه اَطواری و نه هم اِدباری. او تماما محبت و سخا و وفا بود. و عزمی عظیم در  آموختنِ مرام و مَنام و مناعت و مناکحت و مناسک و منافع و منابر و مناجات و منادات و مناره و مناهی و نیز مناظرات ناس و اُناث داشت.

از طرز زندگی اش می گذرم. که بسی پرهیزانه و زُهدانه و زاهدانه بود. از خور و خوراکش هم، عبور می کنم که چه بسا دم فرو مانه بود. و نیز از مشی و شیاع اش در می گذرم که چه زیاد، احتیاط آمیزانه بود.

من فقط به ساخت و ساز و سازش و سَطوَت و سکوت و سلامت نفسش اشارت می کنم و به سِلم و سلامش می رسم. تا هم تو، و هم من، نه دچار سکسکه بلکه مُنتهی به سَکینت روح شویم. او در دنیای غریب و بی کسی آن روزها، که کمتر کسی پا پیش می گذاشته که در فقر و نداری به قم و یا مشهد و یا خیلی خیلی جسورانه و دارامندانه، به نجف روَد و آخوندی در فقه و دین محمد و آل محمد (ص) گردد، کف زمینی وقفی، از واقفی محترم را، که حقّا" به دین اسلام بسی هم واقف بوده، به سازه ای دینی مسقّف ساخت.

یعنی در آستانه ی سال 1341 شمسی یک مدرسه ای با عنوان نُمادین و نمای دین، یعنی حوزه علمیه ی دو طبقه ی  دارای مدَرس و حُجره ساخت. به عبارتی دیگر، به یُمن و برکات و نام حضرت صادق آل محمد (ص) مدرسه ای نمونه و زبانزد عام و خاص در منطقه آراست. که الآن به آن آقامدرسه می گویند.

این مدرسه ی علمیه ی دینی را چند سال قبل تر از ایشان، جدّ مادری ام مرحوم آیة الله آق میرصالح صالحی دارابی تأسیس و بنیان نهاده بودند که مکان روح آفرین آن عالم بزرگ  دارابکلا شد. (منبع: دامنه داراب کلا. اینجا)

مرحوم آیة الله شیخ محمد باقر دارابکلایی

 

دارابکلا. از چب: مرحوم حاج حسن آهنگر. نوجوان کابشن قرمز تقی آهنگر (حاج باقرموسی). مرحوم دامادی نماینده ساری در مجلس شورای اسلامی. وحید مهاجر. مرحوم آیة الله آقا دارابکلایی. نبی طالبی (دایی آقا خلیل شاه علی). نوجوان پایین تصویر حسن دباغیان (پسر مرحوم قاسم دباغیان) آن پشت هم باقر آریایی فر (حاج باقرموسی) در پست 2154 اینجا نیز از مرحوم آقا یاد نمودم.

حجة الاسلام حاج احمد آهنگر دارابی

پست 2458 : به قلم دامنه. به نام خدا. امروز به معرفی دوست دیرین و بسیار نزدیکم، رزمنده ی جانباز دفاع مقدس و ذاکر اهلبت عصمت و طهارت _علیهم السّلام_ جناب حجة الاسلام حاج احمد آهنگر دارابی می پردازم.

در آغازین سال های دهه ی چهل، از پدر و مادری مذهبی و متدیّن زاده شدند. پیش از سرنگونی رژیم شاه، مشیء مذهبی و انقلابی داشتند و ذاکر اهلبیت _علیهم السّلام_ شدند. در همان سال 1357 چند ماه پیش از پیروزی انقلاب، به همراه همدیگر و در کنار مبارزین و رفقای دارابکلا ،علیه ی رژیم شاه وارد مبارزه و شرکت در تظاهرات شدیم. و رفاقت مان از همان زمان جوش خورد و همچنان به همدیگر در زنجیرِ محبّت و دوستی و رفاقت و ارادتیم.

با پیروزی انقلاب، درس کلاسیک را ادامه دادند و دیپلم فرهنگ و ادب را اخذ کردند و به طلبگی در حوزه ی مرحوم آیة الله گل وردی شهر نکا رفتند. تا سال 1363 در آن حوزه به دروس طلبگی ادامه دادند و از این سال به بعد با مهاجرت به قم، وارد مدرسه ی علمیه ی الهادی _زیر نظر مرحوم آیة الله میرزاعلی مشکینی، امام جمعه قم_ شدند و به درس خویش اهتمام خاصّ ورزیدند.

این زمان_ 1363_ آن دوره ی زیبا و پُر جنب و جوشی بود که دامنه نیز همزمان با ایشان در قم در مدرسه ی علمیه ی دیگری، درس طلبگی می خواند که رابطه ی مان با او از همه ی دوره های دوستی، به همدیگر بیشتر و بیشتر و نزدیک و نزدیکتر و درهم تنیده تر گردید.

جنگ و دفاع مقدس و آشوبِ تجزیه طلبانِ کمونیست و منافقین و سلطنت طلبان در کردستان و ترکمن صحرا و آذربایجان و خوزستان، موجب شد، میان ما _رفقای قدیمی و انقلابی دارابکلا_ به جهت اعزام پی در پی هر یک از ما به جبهه ها دوری ها و فراق ها شکل بگیرد. گاه اتقاق می افتاد در یک اعزام همزمان، از میان چند جبهه ی 1500 کیلومتری غرب تا جنوب، هر یک از ما در جایی جدا از هم در دفاع مقدس باشیم. اما هرگز این افتراق های جغرافیایی و جبهه ایی، قلب مان را از هم مفترَق و منفصَل نساخت.

حاج احمد چندین بار به ندای امام خمینی _ رهبر کبیر انقلاب اسلامی_ لبیک گفتند و به جبهه ها شتافتند و سرانجام به مقام رفیع جانباز جنگ تحمیلی نائل آمدند.

حاج احمد همزمان، هم به درس و حوزه و هم به جنگ و امور انقلاب و فعالیت ها ادامه می دادند. ایشان با استعداد بالا و دانش فراوان، توانستند پایان نامۀ پایانِ دروس سطح حوزه را با نمره ی عالی بگذرانند و در دروس خارج فقه و اصول نیز پای درس اعاظم و اساطین حوزه قم بنشینند و بهره های فقهی و دینی خویش را روز به روز افزون تر کنند.

ایشان علاوه بر شرکت همیشگی در دروس حوزه قم، با حکم آیة الله محمد مؤمن _عضو فقهای شورای نگهبان_ یکی از مسؤولان شورای مدیریت حوزه علیمه شدند و به مدت بیش از 25 سال در آنجا اشتغال داشته باشند و خدمات فراوان و خلّاقانه ای به حوزه ها و طلاب و فضلا نمودند؛ که نهایتا" با عزّت و افتخار، در سال 1394 به بازنشستگی نائل شدند. با بسیاری از شخصیت های مذهبی، سیاسی رابطه ی نزدیک و دوستی دارند. فردی متنفّذ و زیرک و هوشیارند.

این رفیق چندین ساله ی دامنه، مردی باسخاوت، اهل تهجُّد شبانه، دائم الذّکر، خوش مسافرت، با خصیصه ی اعلای دست و دل باز _بعنی به دور از هر گونه خسّت و رندی_ باتقوا، انقلابی، روشن، متفکر، باایمان، شیفته ی خاص اهلبیت _علیهم السّلام_ و از همه مهم تر، اهل درک و معنا و مدد دهنده ی مستمندان اند. بر وی به علل گوناگون درود روانه می دارم و به داشتن چنین رفیقی بر خویش می بالم و خدای رحمان را به وجودشان شاکرم. که مدتی ست از قم به محل رجعت کردند و در آنجا ساکن اند.

به خانه های هم خیلی مَحرم ایم. رفت و آمدهای مان با همدیگر، بدون هیچ گونه تعارف و بدون اما و اگرهاست. و این یعنی اوج صمیمیت ها و دوست واقعی بودن ها. به وجود این رفیق روحانی فاضل و دانا، همیشه شادی و شعَف دارم.

بیش از 8 بار با هم و در جوار رفقای هم پیمان رضویّه، به زیارت امام علی بن موسی الرّضا _علیهم السّلام_ رفته ایم و باز نیز بر سر این پیمان رضویّه مشهد مقدس در آبان های هر سال، هستیم و خواهیم بود: با این دوستان دوستدار 9 نفره ی امام رضا (ع):

1- سیدعلی اصغر شفیعی دارابی،

2- آق سیدرسول هاشمی دارابی،

3- آق سیدعسکری شفیعی دارابی،

4- حاج احمد آهنگر دارابی،

5- حسن صادقی محلی،

6- جعفر رجبی دارابی،

7- جعفر آهنگر دارابی،

8- روح یوسف مزارمان، (به یُمن عدد ثامن)

9- دامنه.

حاج احمد و دامنه سال 1381. استان مرکزی. شهر خمین. منزل پدری امام خمینی رهبر کبیر انقلاب. عکاس: پسرم عارف

دامنه و حاج احمد. 1384

سیدرسول هاشمی. دامنه و حاج احمد. 1384

سیدرسول هاشمی. دامنه و حاج احمد. 1384. عکاس: سیدعلی اصغر

قم. 1393

قم منزل دامنه. از چپ: جعفر آهنگر. حاج احمد. سیدرسول. حسن صادقی. دامنه. 1389. عکاس: پسرم عاصم

زرندین. هشتم محرم 11 آبان 1393. از راست : علیرضا. سیدرسول. حاج احمد. پسر آقای علیزاده. سید. محمد آهنگر. جعفر رجبی. عکاس: دامنه

دامادحموم روز دامنه. 31 مرداد 1365 از راست: سیدقاسم هاشمی. احمد بابویه. حسن صادقی. یوسف. سیدعلی اصغر. حاج احمد درحال روبوسی. یاد یوسف بخیر

کوهسار کنده سیدرسول. حاج احمد. دامنه. 1384. عکاس آسید

قم. منزل دامنه. 1389 . نماز مغرب و عشا به امامت شیخ وحدت. جمع رفقای محل. عکاس: پسرم عادل

1384 اولین تفریح رفقا در جنگل دارابکلا در غیاب یوسف مزارمان. عکاس: دوربین خودکار

1386 نماز اول وقت جنگل: دامنه. حاج احمد.سیدعلی اکبر. حسن صادقی. عکاس: آسید

مزار دارابکلا. آخرین عکس مراسم هفت مرحوم مادرم. 5شنبه 27 فروردین 1394. از راست: جعفر. آسید. محمدحسین آهنگر دارابی. دامنه. حاج شیخ احمد آهنگر دارابی. حسن آهنگر. سیدعلی اکبر هاشمی دارابی. عکاس: فضل الله فضلی

عکاس: دامنه

دوست من حاج احمد

Image result for ‫عکس های حاج احمد آهنگر دارابی‬‎

و

مشهد. دارالرحمة حرم امام رضا _علیه السّلام_ 23 مهر 1393. عکاس: دامنه

مسجدجامع شیروان. نماز ظهر و عصر. 21 مهر 1393. عکاس: دامنه

گردنه ی چمن بید خراسان شمالی. 25 مهر 1393. عکاس: دامنه

در آخر به زبان خیلی صمیمی ام می نویسم حاج احمد سلام و ارادت و استدام. اینجا جنگل دارابکلاست. در سال 1384. عکاس: سیدعلی اصغر (منبع: دامنه داراب کلا. اینجا)

بحث دامنه با شیخ وحدت

به قلم شیخ وحدت 16 : "بسمه تعالی. سلام. در نظام شاهی ـ رعیتی، شاه فوقِ همه چیز وهمه کس بوده ودر برابر هیچ کس پاسخگو نمی باشد، او خود را سایه خدا در زمین وخداوند را تنها فرمانروای آسمان می داند. در نظام شاهی، قانون را مزاج شاه مشخص می کند. مزاج شاه اگر سرد باشد یا گرم، اگر سودایی باشد یا صَفرایی، اگر معتدل باشد یا خارج از اعتدال، قانون صادر شده از سوی او برای رعیت تأثیر مستقیم دارد، یعنی یا برای رعیت، سودا آفرین است یا صَفرا زا، یا باعث سرد شدن مزاج رعیت می شود یا مزاج رعیت را گرم می کند، وبالاخره یا مایه اعتدال رعیت است یا یکسره رعیت را از اعتدال خارج می کند. اما در نظام جمهوری قضیه درست بر عکس نظام شاهی است، یعنی در این نظام: أوّلاً ـ خدا هم خدای آسمان است، وهم خدای زمین. ثانیاً ـ مردم همه بندگان خدایند واو زمین را در اختیار بندگان خود قرار داده تا آنان به اختیار خود در آن به عمران وآبادانی بپردازند. ثالثاً ـ قانون گذار، خود مردم اند، وقانون، تابع مزاج خود مردم است. رابعاً ـ مجریان قانون، مسئول در برابر مردم، ومردم، مسئول در برابر خدا  هستند. تا بعد"


بحث دامنه با شیخ وحدت بر سر این پست


پاسخ رُک دامنه : به نام خدا. سلام جناب شیخ وحدت. مباحث مسلسل شما را دنبال می کنم؛ به هم پیوسته و رساست و با خود بسیار، سخن هایی قابل تامّل دارد، اما در این قسمت بحث تان بر بند ثالث تان نقد و حرف دارم. که به ایجاز می آورم. این که با قید مطلق آوردی: "ثالثاً ـ قانون گذار، خود مردم اند، وقانون، تابع مزاج خود مردم است"؛ باید بگویم این نگرشی سکیولاریستی ( مبتنی بر ایدئولوژی sécularisme ) است و دامنه با شما در این اندیشه، به هیچ وجه متوافق و متراضی نیست. این شبیه آن تفکری ست که چسبِش به کتاب دارد و سنّت را رها کرده است، یا متشابه با تز تکیه بر عقل بشری و مستغنی از وحی الهی ست. در این بند ثالث تان، خدا و قوانین خدا در بندِ حذف و افقاد رفته است. پوزش از این سخن رُک و پوست کندگی دامنه. چه کنم که این رُکی ام به رُکن عقیدتی سیاسی من مربوط بوده، و ملتزما" بر پاسخ برآمدم.

جوابیه ی شیخ وحدت به دامنه : "بسمه تعالی. سلام. عنوان «مزاج» را عمداً انتخاب کردم تا همه نوع مردم را در بر بگیرد. مردم یا دیندار اند یا بی دین. مردم دیندار یا خواهان رعایت شریعت الهی در وضع قوانین هستند ودین را در سیاست دخالت می دهند یا به هر دلیلی ـ درست یا نادرست ـ مقید به دخالت دادن دین در سیاست نیستند. در صورت اول، حکومت، صیغه دینی پیدا می کند، ودر صورت دوم، صبغه غیر دینی. ودر هر دو حالت، تعیین کننده نوع حکومت (دینی یا غیر دینی) اراده وخواست خود مردم است."

پاسخ دامنه : به نام خدا. سلام دوباره جناب شیخ وحدت. ولی قاعده ی اکثریت بر مناسبات سیاسی حاکم است. بنابراین استثناء به قول بِرشت، نباید جای قاعده را اشغال کند. به قول دکتر عبدالکریم سروش در فربه تر از ایدئولوژی، جامعه ی متُصف دینی، حکومت متّصف دینی می طلبد. تمام.

جوابیه ی شیخ وحدت به دامنه : "بسمه تعالی. سلام. مقصود من از مردم، خصوص مردم ایران نیست، مراد من همه مردم دنیا است. اکثر مردم در اکثر کشورها با آن که معتقد به یکی از ادیان الهی هستند، حکومت در این کشورها صبغه دینی ندارد، چرا؟ چون مردم ـ به هر دلیلی ـ نخواستند، اما حکومت در ایران صبغه دینی دارد، چرا؟ چون اکثریت مردم، آن را می خواهند."

پاسخ دامنه : به نام خدا. سلام سه باره جناب شیخ وحدت. اما شما در این سلسله نوشتارتان دارید از یک حقیقت پرده برمی دارید، پس لزوما" باید از حقیفت بگویید نه واقعیّت. بله آنچه در مغرب زمین به عنوان اومانیسم با شیوه ی سکیولاریستی واقع شد، واکنشی ست به 1000 سال (از 400 تا 1400 میلادی) حکومت فقیهان مسیحی در قرون میانه. که دین را اربابان کلیسا، دستاویز ستم بر مردم خصوصا" اندیشمندان  قرار داده بودند و مایه ی پس ماندگی و وارونگی گردیدند؛ این دلیل و یا علّتی نمی شود شما، در بند ثالث تان، از بیان حقّ، منصرف گردین و به ذکر واقع بسنده نمایید.

جوابیه ی شیخ وحدت به دامنه : "بسمه تعالی. سلام. این که گفتم: «قانون گذار، خود مردم اند، وقانون، تابع مزاج خود مردم است» بیان حقیقت است. واقعیت، آن چیزی است که در بیرون اتفاق افتاده است. شما به ایران وعراق نگاه کنید، هر دو کشور، مسلمان با اکثریت شیعه است، هر دو کشور دارای حکومت جمهوری ومتکی به اراده وخواست مردم است، لکن چون تلقی مردم شیعه عراق از نوع حکومت با تلقی مردم شیعه ایران از نوع حکومت یکسان نیست ـ با آن که مردم هر دو کشور تابع مرجعیت شیعه هستند ـ شکل حکومت در این دو کشور یکسان نمی باشد. مزاج مردم عراق با آن نوع سازگار  است ومزاج مردم ایران با این نوع. ممکن است صد سال دیگر مزاج ها عوض شود وتغییراتی در هر دو نوع ایجاد شود. خلاصه کلام این است که خدا شریعت خود را به مردم ارائه داده وآنان را در پذیرفتن ونپذیرفتن آزاد گذاشته است، واگر غیر این بود انسان را مختار نمی آفرید وقیامت وحساب وکتابی مقرر نمی کرد."

پاسخ دامنه : به نام خدا. سلام چهارم جناب شیخ وحدت. از این که این پاسخم لَختی تاخیر افتاد، به رسم سنت دیرپای ایرانیان تمدّن دار و تمدّن ساز، لحظاتی تنهایی رفته بودم سیزده را در جایی که خود آن را می پسندیدم، به در کنم و چون در جایی خارج از قم در حبس و حصر نبودم، 13 ام را به در کردم و بازآمدم. اما بعد؛ این جمله ی پایه ی بند ثالث تان که آوردی "قانون گذار، خود مردم اند،" از نظر دامنه، حقیقت نیست، واقعیت است. قانونگذار خداست که چارچوب های اساسی را مشخص کرده است، در عراق هم اگر دولت قانون و یا مشئی خلاف شرع وضع و اتخاد کند، هم مرجعیت و هم مردم در مقابلش معترض و متعرّض می شوند. می پرسم چگونه مردم به دیدگاه شما قانون گذارند اما هرگز نمی توانند مثلا" قانون نصّ قصاص را منتفی کنند؟ یا سیاستی متعارض با شریعت برگزینند؟ اساسا" شورای نگهبان برای همین تطبیق با شرع تاسیس و تعبیه شده است. و تطبیق نشان از آن دارد قانون شرع مشخّصی وجود دارد، که همه چیز باید با آن سنجیده شود. پس؛ مزاج، هرگز برای مسلمان جای شرع و نُصوص و فُصوص و حِکَم را اشغال و آن را پُر و پَرپَر نمی کند. افزون بر این، بند ثالث تان با بند اول تان، نسبتی پارادوکسیکال (متناقض نما) دارد. چطور در بند اول خدا هم خدای آسمان است و هم خدای زمین و زمینیان، ولی هیچ کاره است نعوذبالله در قانون گذاشتن!!؟؟

جوابیه ی شیخ وحدت به دامنه : "بسمه تعالی. سلام وقتی می گوییم: در نظام شاهی، قانون گذار، شخص شاه است، معنایش این نیست که شخص او می نشیند وقانون را می نویسد، بلکه معنایش این است که او دستور می دهد قانون گذاران قوانینی را مطابق منویات شاه تنظیم نمایند. در اینجا هم وقتی می گوییم: قانون گذار، خود مردم اند، معنایش این است که: 1 ـ قانون گذاران ـ حتماً ـ باید از جانب مردم ـ به صورت مستقیم یا به صورت غیر مستقیم ـ انتخاب شوند. 2 ـ در وضع قوانین، باید خواسته ها ومنویات مردم را در نظر بگیرند، وقانونی بر خلاف میل مردم نباید وضع کنند. در جمهوری اسلامی، وضع قوانین بر اساس همین دو اصل صورت می گیرد. زیرا مردم با رأی به «جمهوری اسلامی» اصل حاکم بر همه قوانینی که توسط نمایندگان آنان وضع می شود را از پیش تعیین واعلام کرده اند، وآن اصل اساسی این است که: همه قوانین موضوعه علاوه بر این که باید وفق مصالح مردم باشد، باید شرع الهی در آن لحاظ شده و هیچگونه مخالفتی با دستورات خداوند نداشته باشد. برای اجرای دقیق این اصل، فقهای شورای نگهبان معین کرده است.

پاسخ دامنه : به نام خدا. سلام پنجم جناب شیخ وحدت. از وقفه ای که از صبح تا الآن که شب شده است، جمعه 13 فروردین 1395 هم به پایان آمده است و به 9 و نیم شب نزدیکیم، پوزش می طلبم. به هر حال این مسافت سخت و طولانی و سوزناک توسط دامنه باید طی می شد تا به سرِ منزل می رسید؛ و رسید. و حالا با این جوابیه ی چهارم شما که صبح امروز به دامنه فرستاده اید، مواجه شدم، اما با این همه راه که طی کردم و خسته ام، باز در دو سطر این جوابیه ی تان، چون نقض و نقص دیدم، نتوانستم بی پاسخ بمانم. وقتی واقعا"، نه حقیقتا" در بند ثالث تان به ضرس قاطع می گویی: "قانون گذار، خود مردم اند، وقانون، تابع مزاج خود مردم است"  چگونه می شود در این آخرین جوابیه اما برخلاف آن گزاره بگویی: "همه قوانین موضوعه علاوه بر این که باید وفق مصالح مردم باشد، باید شرع الهی در آن لحاظ شده و هیچگونه مخالفتی با دستورات خداوند نداشته باشد."!؟ با این گزاره ی جدیدتان، پس از شما می پرسم "شرع الهی" و "دستورات خداوند" که آوردی، مگر غیر از قانونی ست که دارید از آن یاد می کنید؟ قانونگذار خداست، مسلمانان کاشف قانون اند تا خلاف مشیّت حق تعالی رهی نپویند. به نظر می رسد، این که بارها از خیلی ها شنیدم روحانیت معمولا" و یا علی الاغلب از واژه ی اشتباه کردم، می هراسد! و بهتر است بگویم دوری می گزیند، شما هم گویی، نمی خواهی بپذیری در بیان شما اشتیاهی وجود دارد که همانا گفتی: "قانون گذار، خود مردم اند، وقانون، تابع مزاج خود مردم است."شک ندارم این گزاره ی شما اشتباه و خطای محض است. البته به دید و دین و دیده ی من. به هر حال از خسته کردن شما و دامنه خوانان معذرت می طلبم. من تابع حقیقت هستم نه واقعیت. واقعیت همانی ست که در سقیفه ی بنی ساعده نطفه گرفته، ولی حقیقت از آسمان در سینه ی صدر و فراخ محمدرسول الله (صـلّى اللّه عـلیـه و آله و سـلّم) فروآمده که پُر از رحمت و حکمت و وصایت و حاوی امانتِ امامت است. همین. والسّلام.

نظر مهندس محمد عبدی: "سلام کبلاقا ابراهیم و درود و سلام خدا بر شیخنا وحدت در این گفتار با نظر شیخنا وحدت کاملا موافق و هم نظرم و دیدگاه شما بسیار ناقص و ابتدایی است چرا که قوانین مدنظر شما حداقلی است و نگاه و نظر استاد حداکثری چرا که قوانین مصوب مجلس مثل قانون تجارت استخدام هواپیمایی مالک و مستاجر و راهنمایی و رانندگی و امثالهم با نگاه شما یعنی تعطیل ولی استاد درست می فرمایید منویات شاه و دستور او کجا و خواسته مردم که اکثریت شان باشد کجا؟ موفق باشید"

جوابیه ی شیخ وحدت به دامنه : "بسمه تعالی. سلام. 1 ـ زود به بحث خاتمه دادی ودر داوری عجله کردی. اتهام شما به روحانیت منصفانه نیست. اگر به این باور رسیدی که من شهامت اعتراف به اشتباه را ندارم این دلیل نمی شود که همه روحانیان دارای چنین خصلت نکوهیده ای هستند. 2 ـ اوامر ونواهی خداوند که در کتاب و سنت آمده به طور کلی دو دسته اند: ارشادی، ومولوی. اوامر ونواهی ارشادی به آن دسته از امر و نهی ها گفته می شود که احکام صادرشده در آنها احکامی است که عقل به صورت مستقل آنها را می فهمد. اوامر مولوی مقابل اوامر ارشادی است، یعنی متضمن احکامی است که عقل در باره آنها فهم استقلالی ندارد. دایره احکام مولوی در قیاس با قوانینی که مردم توسط نمایندگانشان وضع می کنند از حجم زیادی برخوردار نیست به ویژه اگر احکام مولوی به افراد را (که چه در این حکومت وچه در هر حکومت دیگری لازم الاجرا است) از آن جدا کنیم. 3 ـ از جناب عالی می پرسم: نمایندگانی که مردم انتخاب می کنند وبه مجلس می فرستند در آنجا باید چه کاری را انجام بدهند؟ قطعاً پاسخ می دهید: کارشان وضع قوانین است. چگونه است که به نمایندگان مردم ( که از افراد همان مردم اند) اطلاق قانون گذار بلااشکال است ولی اطلاق آن برمردم ( به معنایی که بیان شد) اشکال دارد؟

پاسخ دامنه : به نام خدا. سلام ششم جناب شیخ وحدت. 1- به بحث از آن رو خاتمه دادم، چون دریافتم از آورده های تازه تر شما قانع نمی شوم. تسلیم بی جهت شدن هم که شما از من باخبرید، در رگ و مغز سر و عصاره ی استخوانم نیست. 2- این که گفتی به روحاتیت اتّهام زدم و منصفانه نیست، باید اول به گزاره ی علمی ام مجددا" بنگری که با پیش فرض به نظر می رسد آغاز کردم و این را نوشتم: "به نظر می رسد، این که بارها از خیلی ها شنیدم روحانیت معمولا" و یا علی الاغلب از واژه ی اشتباه کردم، می هراسد! ! و بهتر است بگویم دوری می گزیند". پس اتّهام با سه واژه ی "به نظر می رسد، معمولا" و علی الاغلب" از قید اطلاق و تعمیم خارج می گردد. خوب شد از رُبوبیّت صحبت نکردم. 3- شما از مبانی "دولت شاهی" و "دولت جمهوری" داشتی بحث می کردی و بر چارچوب های آن دست می گذاشتی، اما اینک از مبنا دست شستی وارد قوانین موضوعه شدی. از نظر من گزاره ی ثالث شما در این پست اساسا" صَبغه و مبنای سکیولاریستی و اومانیستی دارد، و این با نظریه ی امامت و نیابت تضاد آشکار دارد، به من بگوید، اگر حضرت صاحب زمان (عج) ظهور کنند، قانون و مبانی حکومتی شان را از مردم اخذ می کنند؟ پس باید پذیرفت که قانون الهی پیشینی وجود دارد که معیار و بنیان فکری حکومت اسلامی ست. 4- نمایندگان مردم وقتی قانون می گذارند، از دو چیز نباید خارج شوند: شریعت اسلامی و قانون اساسی. همین نشان می دهد، قانون از قبل توسط خداوند در قرآن و سنت روشن گردیده و نیز اجتهاد. شما به من بگویید اسلام شناس که می گویند یعنی چه؟ یعنی کسی که مسنبط است برای کشف قانون های اسلامی. پس هرکس را نمی توان قانونگذار حکومت دینی قرار داد. به جناب مهندس عبدی هم سلام دارم و سپاس. این که نوشتی: "دیدگاه شما بسیار ناقص و ابتدایی است" این دو واژه ی شما در بیان پاسخ های من به شیخ وحدت، یک گزاره ی علمی نیست، یعنی من نمی فهمم ابتدایی و ناقص یعنی چه. با پوزش.

نظر مجدد مهندس عبدی : "سلام مجدد. ابتدایی و ناقص مد نظرم، یعنی پایه اولیه و یا به تعبیری نگاه کفایت آمیز از میزان ارسال وحی است. برعکس حداقل موارد و قوانین مورد نیاز بشر به وحی نازل شد و بقیه مقررات و قوانین بخصوص در دوران غیبت کبری بر مبنای نظر حداکثری نمایندگان مردم در تطبیق با شریعت است نه عین آن و... به نظرم قدری عجله می فرمایید در نتیجه گیری بحث و اغنا شدن".

پاسخ دامنه : به نام خدا. سلام دوم جناب مهندس محمد عبدی. همین "تطبیق با شریعت" که در نوشته ات سوسو می زند، آن قانون است که دامنه دارد از آن دفاع می کند. اصل تطبیق خود نشان واضح وجود قانون الهی ست و قانون گذار در اصل خداست، سایرین در مقام وضع مقررات نباید مزاج خود را بر نوموس ( قانون ) خدا غالب کنند، چون قالب، قانونی ست که در وحی و سنّت متجلی گشته و مردم در جغرافیای سیاسی حکومت دینی، باید به مدد عقل و مجتهدین و اسلام شناسان خبره و صاحب تقوا، آن را تنظیم و بکار بندند. همین.

نظر سوم مهندس محمد عبدی: "سلام مجدد. نگاهِ کفایت آمیز شما و جانبدارانه دین مدارانه با اینکه می تواند و باید قابل احترام باشد اما در عمل مجزی نیست و کافی نمی باشد چرا که بسیاری از قوانین مصوب مجلس موجود ردی در شریعت ندارد یا مشابه ندارد اما بنابر قاعده رای اکثریت در تمامی جوامع بر اساس ذائقه آن مردم در حال اجراست همچنین در جامعه ما درست است خداوند سرمنشأ همه قوانین است اما حاکمیت بر سرنوشت و وضع قوانین موضوعه مورد نیاز جامعه منافی با آن ندارد البته شرمنده در بحث شما و استاد شیخنا وحدت وارد شدم موفق باشید"

پاسخ دامنه: سلام سوم به مهندس محمد عبدی. اتفاقا" خیلی هم خوش آمدی به بحث. شرمندگی ندارد، افتخار دارد. من مثال می زنم: اگر مزاج مردم به تعبیر شیخ وحدت و ذائقه ی مردم به تعبیر شما، این باشد که حجاب و پوشش زنان طی یک قانونی از محیط اجتماعی حذف شود و یا اختیاری گردد، آیا واقعا مردم طبق مزاج می توانند نص حجاب را منتفی بدارند؟ پس قانون خدا قبلا" وضع شده که باید مطابق آن رفتار کرد نه خلاف آن. بحث من فقط این است شیخ وحدت اصل ثالث متن پست خود را از نظر من باید قید بزند نه اطلاق کند به مزاج و بگوید قانونگذار مردم هستند و بس.


شیخ وحدت. قم. منزل دامنه. 5شنبه 12 فروردین 1395

روحانیون دارابکلا از نظر دامنه

روحانیون دارابکلا از نظر دامنه


به نام خدا. به شما جناب حاج حسین رمضانی مدیر فعال وبلاگ رنگین کمان داراب و متخصّص در نمای کاری ساختمان و سازه ها ابتدا سلام می کنم و می دانی که شما را دوست می دانم و دوست می دارم و بی مقدمه به سراغ جواب پست 2281 نوشته ی شما می روم:



1- بی هیچ شکّی گواهی می دهم در وجودت ایمان به اسلام و باور به روحانیت وجود دارد و اگر حال گلایه هایی را در این متن تدوین کرده ای، همه از سر دلسوزی و تکریم است نه هیچ چیز دیگر؛ زیرا خودت اهل مسجد و تکیه و قبله و ایمانی.


2- عُمران محل یک پروسۀ دایمی ست. و پروسه برخلاف پروژه که زمان و مکان محدود دارد، یک امر جاری و همیشگی ست و آرام آرام طی می شود و شخص روحانی و عالم دینی متکفّل مستقیم چنین امر سخت افزاری نیست، و نباید هم باشد. هر چند ممکن است برخی از آن بزرگواران گام های عملی از سر اختیار و یا نفوذ در این باره بردارند؛ اما اساس کار آنها تفکرآفرینی ست و رسیدگی به امور دینی و شرعی و دفع مسائل شُبهه ایی.


3- در مورد جانشینی پس از فوت مرحوم آیة الله آقا دارابکلایی که اشاره کردی باید دو نکته را بگویم: به هر حال هر یک از روحانی های مهاجرت کرده به قم و مشهد، کوله باری از اندوخته فکری دارند و هر کدام در جایی تعهّد کاری و پژوهشی داده اند و نیز زندگی شان را برای ماندن در آن شهر و دیار برنامه ریزی طولانی مدت کرده اند و هر یک از آنها مثل همه ی آدم ها، صدها مساله ریز و درشت در مسیر زندگی شخصی و عمومی خود دارند؛ پس نمی شود یکباره همه چیز را کنار بگذراند و آنی به محل مقیم شوند. دوم آن که الحمدُلله این مساله حل شد و جناب حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ مرتضی چلوئی دارابی امام جماعت و امور مذهبی دارابکلا را برعهده گرفته اند و از این فرصت به ایشان سلام و دوام بقا و سلامتی و توفیقات الهی دارم.


4- تخریب آثار ماندنی که نوشتی اشاره ات به «خانۀ عالِم» است که موجب تخریب حمام قدیمی مردانه ی دارابکلا شد. من هم البته از این کار گلایه دارم زیرا همه جا حمام های خوش نقشه ی قدیم را موزه می کنند، بگذرم که این کار شد و من در جریان ریزِ آن نیستم. دغدغه ات را در این تذکر نیکو و دلسوزانه می دانم.


5- درس فرهنگی گفتی برگزار نمی شود. این قصور و یا تقصیر به روحانیون بازنمی گردد، باید مسئولان فرهنگی و فکری روستای دارابکلا که حتما باید شورایی اداره شود، بر این امور برنامه ریزی کنند. خوب، برای هر چیزی از سَمّ و شپشک دوا گرفته تا ریزترین مسائل روستا نشست و جلسه تشکیل می دهند، در این بخش چرا بی برنامه اند، یا کم برنامه اند، باید دقیق بررسی شود که آیا آدم های شایسته در این کار دعوت شده اند تا برنامه ریزی کنند و روحانیت را برای کلاس و درس و پند و اخلاق و فرهنگ فرابخوانند یا نه همینطور اوضاع به صورت اتفاقی پیش می رود؟ بگذرم که من هیچ دخیل در این امور نیستم.


6- گفتی معرفی روحانیون محل را به رُخ مان می کشی. نه جناب رنگین کمان گرامی. رُخ در شطرنج می کشند، من دارم این سربازان فکری و فضلای همین مرز و بوم را به نسل جوان آن هم به صورت فشرده می شناسانم. آنان خودشان هرگز هیچ توقعی ندارند. من خودم با ابتکار خودم وارد این عرصه شدم و الحمدُلله بسیار رضایت بخش است و مورد استقبال چشمگیر قرارگفته است. حال؛ از این که برخی هستند که اساسا" به عالِم دین و روحانیت کینه دارند، و چشم دیدنِ هیچ عمّامه به سری را ندارند، آنها هم قلیل اند در تعدادشان و هم منفی بافی های شان همیشه در روحیه ی شان جاری و ساری بوده و هست و خواهد بود و هرگر هم نمی خواهند بپذیرند.


7- نقش روحاتیت در دارابکلا نعمتی ست که برخی ها از آن بی خبرند. نعمت هایی که اگر کفران گردد، بلاها بر ما آویزان می گردد. شب را کسی درک می کند که روز کار کرده باشد و روز را کسی می فهمد که شب خوب به خود آسایش داده است. من مدافع روحانیت ام و شما هم خیلی مانوس و همراه با روحانیتی. از روحانیت نباید انتظار داشت بیاید در روستا در مورد سمّ پاشی نظر دهد. و یا بگردد کجای محل چه کسری هایی دارد و او همه چیز را حل و فصل کند. روحانی رفته چندین سال تفقّه کرده که دین را بشناساند و فضیلت ها و آرمان ها را یادمان دهد. پس تخصص و تقسیم شغل که می گویند یعنی چه؟ آری حاج حسین پیش به سوی توقّعات برحق از روحانیت و حمایت از عزت و عفت و عترت. پوزش ار این صراحت و ممنون به وجودت.». (دامنه دارابکلا) نیز در وبلاگ دیگرم: (تاریخ سیاسی دارابکلا: اینجا)

نقد دامنه بر شیخ وحدت

به نام خدا

نقد دامنه بر شیخ وحدت

با توجه به اینکه بخش اول زندگی پرماجرای حجت الاسلام والمسلمین شیخ ابوطالب طالبی دارابی مشهور بهشیخ وحدت (اخوی دامنه) در طی یک سال از 15 بهمن 1392 تا 20 بهمن 1393 توسط دامنه، ابتدا مصاحبه ی حضوری و سپس تدوین و انتشار یافته است؛ و بزودی نیز بخش دوم زندگی وی را منتشر می کنم، بنابراین دامنه بر اساس قولی که قبلا" داده بود که بر ایشان نقدی صریح خواهد نوشت، تا ساعات دیگر این نقد به مرور تدوین می شود و در دامنه ی دارابکلا میهن منتشر می گردد. بعون الله تعالی.

1- دامنه چون به حجم بالای نقدشنوی شیخ وحدت یقین قطعی دارد، و سالها طی جلسات متعدد رفقا با وی آن را آزموده است، بی پرده آنچه را مدّ نظر دارد در دامنه مطرح می کند. پیشاپیش از این اخوی با فضلیت و دارای سابقه ی بلند مبارزه و تقوا و دین ورزی پوزش می طلبم. و البته دامنه اساسا معتقد است یک روحانی شیعه به تبعیت از سیره ی نبوی و علوی باید مورد سوال جدی و نقد بی پرده ی مردم جامعه ی خویش قرار گیرد تا خدای ناکرده شیوه ی منحوس و پلید امویان و نیز خصلت های زشت عصر صفوی جایگزین آن خصال مبارک حضرت رسول الله رحمتٌ للعالمین و حضرت وصی امیرمومنین علی علیه السلام نگردد. 
اگر شهید آیت الله مرتضی مطهری، مطهری عصر و مَصر شده است و آثارش بی استثناء مفید گردیده است و مرجع و ماخذ شیعیان، فقط و فقط به این خاطر بوده است که آن عالم بزرگ دینی خود را بی هیچ کسر شانی در مواجهه ی آزاد با دانشجویان و اساتید دانشگاه و روشنفکران عصر خویش قرار داده بود و هزاران سوال و نقد و پرسش شنیده است. پس دامنه هم بازمی گوید که: نقدها را بود آیا که عیاری گیرند.

2- 
اولین نقد دامنه بر شیخ وحدت این است زندگی وی را علی الاغلب حوادث و رویدادها شکل داده است و با خود به سمت و سو های قَسری خود بُرده است. و خود ایشان هم تا جایی که بخش اول ماجراهای زندگی وی نشان داده است، حرکتی بسیار بَطحی در علم و تعلیم و تعلّم داشته است. حال آن که وی می توانست و باید هم می توانست، سوار بر ماجراها شود و زندگی طلبگی و دینی و سیاسی خویش را تموّجی و جهشی به پیش ببرد. در صورتی که سرگذشت ایشان اثبات می کند بر خلاف سخن صریح معصوم (ع) که تاکید اکید داشته اند همیشه شما بر رودیدادها چنگ بیندازید نه رویدادها بر شما دست درازی کند، تا حد بسیار زیادی اسیر حوادث و رخدادهای حیات خویش بوده است. نمونه های روشنی در لابلای زندگی پرماجرای بخش اول ایشان نهفته است که 
می تواند شاهد مثال این نقد دامنه باشد. مثلا ایشان خیلی آسان و بی هیچ دغدغه ای مسیر معین و هدفمند درس و بحث فقهی خود را تغییر می دادند در صورتی که در نظام طلبگی آنچه اهمیت درجه ی اول دارد تخصص در تفقّه است نه شناخت و احاطه ی متعدّد از مسائل و موضوعات اجتماعی و سیاسی و جاری جامعه. امری که آیه ی مهم  " نفر " ( به سکون فاء ) سوره ی مبارکه ی توبه به آن وحی کرده است. دامنه در این رابطه انتظاراتی داشته است که پس از عیان شدن زندگی وی در بخش نخست، مشخص شده است که برآورده نگردیده است.

3- 
دومین نقد جدی، صریح، بی پرده ( و حتی تا حد بسیار بالایی) تاسّفی دامنه بر شیخ وحدت این است که ایشان نقش بیدارگری سیاسی و دینی خویش را در منطقه ی بوم زیست خود بکلی یا فراموش کرده بودند و یا بی اعتنا از آن رد می شدند. مثلا چرا منطقه ی ساری، میاندورود، نکا و بهشهر و حتی مشخصا" روستای دارابکلا از حوزه ی فعالیت وی خالی بوده است؟ دامنه حدس می زند که شیخ وحدت یا این مناطق را اساسا مستعد مبارزه با رژیم شاه ارزیابی نمی کرد و یا از مسوولیت روشنگری خویش شانه خالی می نمود. به هر حال همین که خیلی از دانشجویان و روشنفکران این چهار منطقه حتی نام شیخ وحدت را نمی شناختند دلیل بر این است وی در این مناطق فعالیت سیاسی دینی مورد انتظار را بی جواب گذاشته بود. دامنه بر سختی کار و فضای وحشت آن زمان آگاهی دارد، ولی با این همه ایشان می توانست نقشش را به صورت مخفی و مرموز پیاده کند. شاید یکی از پس افتادگی های این مناطق همین رویکرد امثال شیخ وحدت به عنوان روحانیان آگاه و مبارز به مردم آنجا بوده است. نقش روحانی اتفاقا جاهایی بیشتر باید عملی شود و تجلّی پیدا کند که کارزار سخت تر است و مسیر سنگلاخی تر و هدف عمیق تر.

4-
 در کادرسازی ضعیف عمل کردند. یک روحانی مبارز که بر امور احاطه دارد و طعم تلخی ها را چشیده باید نیروسازی می کرد. بخش اول زندگی شیخ وحدت نشان می دهد این حلقه در سراسر زندگی ایشان در دوره ی طاغوت مفقود است و یا اگر چنین نبوده است لااقل کمرنگ بوده است. گرچه روی برخی افراد تاثیرات عقیدتی و سیاسی داشتند اما در مجموع این انتظار در ذهن دامنه شکل و قوام یافته است که شیخ وحدت در این راه یا قصور کردند و یا تقصیر دارند. البته نمی توان به گذشته بازگشت، مهم این است این عیب ها گفته شود تا برای سایر کسانی که احیانا" ماجراهای زندگی شیخ وحدت را می خوانند، یک نوع فرهنگ ایجاد کند.  

5- جناب شیخ وحدت متاسفانه در مورد یکی از صمیمی ترین دوست خود یعنی آقای امیر زهتاپچی با آن همه تقوا و کار و مبارزه و دین ورزی و تعبد و عبادات و خدمت به مردم و مراودات بی نظیر با خیل کثیری از عالمان دینی کشور، کوتاهی فاحشی کردند. وقتی برای شیخ وحدت مسجّل شد امیر گرایش سازمان مجاهدین خلقی یافته است، باید بیشتر با او می بود و بیشتر بحث و روشنگری می کرد. حال آن که بآسانی ایشان را در معرض تندباد آن سازمان رها کرد و کار به جایی کشید که امیر عضو مهمی از سازمان شد و در 30 خرداد 1360 در قیام مسلحانه شرکت کرد و چند روز بعد اعدام شد. به نظر دامنه؛ شیخ وحدت در مرزن آباد چالوس وقتی در آن مهمانی در منزل امیر، به عینه دید امیر زهتاپچی گرایش شدید به سازمان مجاهدین خلق پیدا کرده است، نمی بایست او را ترک می کرد و در امان تندباد حوادث سخت اوائل انقلاب رها می ساخت. این را از آن جهت می گویم که اولا" شیخ وحدت و امیر زهتاپچی رفیق بسیار صمیمی هم بودند و ثانیا" امیر، شیخ وحدت را الگو و راهنمای خود می دانست و از او حرف شنوی داشت. به نظر دامنه شیخ وحدت، بسیار آسان و رایگان امیر را از دست داد. امیری که آن همه برای شیخ وحدت احترام قائل بود و با وی در آمد و شد بود. بگذرم.

6- 
روحانی شیعه چون دارای استقلال است و به هیچ کس جز به حق و بارگاه باری تعالی بدهکار نیست به یقین باید نقد شود تا خیال نکند مثل دیوار چین هم قطور و هم باستانی و هم فقط دیدنی ست؛ نه، هرگز. روحانی چون همیشه با فکر و دانش و بینش سر و کار دارد در معرض اشتباهات عدیده است. او مثل سنگ فسیل نیست که در طول عمرش هیچ اوج و حضیضی نداشته باشد. شیخ وحدت نیز یک روحانی ست و دارای مسوولیت های بیشمار دینی و اجتماعی و سیاسی. دامنه بر ایشان نقد سنگینی دارد که شیخ وحدت عنصر تبیلغ را اصلا و اساسا" در زندگی طلبگی اش جدی نگرفت و منبر و محفل و مردم را برای خلوت های علمی و یا راحتی های شخصی و یا درس گفتارهای عرفانی ترک گفت و به نحوی از روشن سازی های عمومی فرار نمود. اساسا طلبه ها روزی خوار دستگاه مالی سهم امام زمام عج هستند پس سرباز دینی آن امام غائب اند و باید برای امامت ایشان فعالیت کنند و دین را به آحاد مردم بشناسانند تا آنجایی که یک طلبه ی دینی می تواند تا مرجعیت عامه پیش رود سرپرستی امور دینی شیعیان جهان را بر عهده گیرد و حتی بر حکومت های مردمی اسلامی محیط مسلمین امر و نهی شرعی کند؛ حال دامنه می گوید چگونه می توان باور داشت که شیخ وحدت به آسانی از منبر و سخن و وعظ و گفت و شنود با مردم اِبا کرد و تندتر آن که از تکلیف الهی سر باز زد!؟ در صورتی که خود یک سرباز دین بوده است. دامنه از هیچ نقدی بر هیچ کسی احساس شرم نمی کند؛ زیرا این راهی ست علوی. اگر فراموشش کنیم، فراموش مان می کنند. آخوند اگر نقد نشود، دچار کاستی های اخلاقی و کمبودهای تفکری می شود.

7- با قطعیت و بی هیچ مجامله ای می پرسم از جناب شیخ وحدت که چرا با آن که ایشان یک روحانی پیشرفته و باتجربه و بادغدغه و دقیق بودند، از چهار خواهرمان که عضو یک خاندان و بیت روحانی اند و حتی مادرمان آموزگار قرآن بود و مکتب خانه داشت، فقط دو نفرشان سواد قرآنی و تحصیلات ابتدایی یافته اند؟ و یا چرا مثلا دامنه را در اوج جوانی تحت تدبیر خود به هجرت نبرد تا پیشرفت کند و رشد علمی نماید. چرا نسبت به محیط اقوام و خویشاوندان احساس مسولیت نکرد و دست چند نفر را نگرفت به حوزه ی علمیه یا محیط دانشگاه  وصل کند و نیروی دینی بپروراند. دامنه به یقین معتقد است، ایشان کوتاهی های مفرطی نسبت به اعضای خانواده اش داشته اند یعنی برادران و خواهران. جزئیات این قسمت نقد تا حد زیادی می تواند خصوصی تلقی شود لذا همین مقدار اشاره گویی کفاف دارد. با وجود ایشان هرگز نمی بایست محیط علمی خاندان ما این گونه باشد، می توانست رشیدتر از این را شاهد باشیم که این آرزویی در " رویا مانده " است برای دامنه.

8- شیخ با آن همه رفقا در حد علمای دینی، روشنفکران متنفّذ، سیاسیون مبارز و دانشگاهیان و کسبه ی بازاری متدین آگاه،  هرگز در طول سال های مبازره ی خود نتوانست شبکه ای گسترده مخفی برای افراد  مستعد سیاسی و دینی ایجاد کند. حتی بسیاری از این افراد که زنچیره ی محکم این حلقه بودند، از هم گسسته شدند؛ زیرا روحیه ی رابطه ی شیکه ای در شیخ زنده نبود و یا وی اساسا چنین رویکردی نداشت. در هر دو صورت این ایراد بر وی بار است.

9- 
یکی دیگر از نقدهای دامنه بر شیخ وحدت این است، در دهه ی چهل و پنجاه در آشنایی نزدیک و چهره به چهره با مرحوم دکتر علی شریعتی کوتاهی کرد و دیرتر از رشد فکری و تیزهوشی ذاتی خویش به آثارش مرتبط شد. علاوه بر آن در طول آن مدت از تدوین کتاب و مقاله و سخنرانی های روشنگرانه ابا نمود. حال آن که سرگذشتش بخوبی به ما این نوید را می دهد که او در خلوت و اختفای اجباری، می توانست برجسته ظاهر شود. مگر دکتر شریعتی و شهید آیت الله مرتضی مطهری نوشتن های خود را از چه سن و سالی و با چه تجربه ی مبتدیانه ای آغاز کردند؟ دکتر در سن 41 سالگی مرحوم شد و شهید مطهری در سن 52 سالگی ترور و شهید. با این وجود از هر دو متفکر بزرگ جهان اسلام و ایران، دهها جلد کتاب نوشتاری و  گفتاری باقی مانده است. به نظر دامنه شیخ وحدت در این راه آنچه نیاز بود را مدّ نظرش قرار نداد. شاید گفته شود عصر فرار بود و دربدری بود. اما این خود حکم می کرد بیشتر تتبُّع کند.

10- دامنه معتقد است جناب شیخ وحدت، اساسا" در مراودات اجتماعی شیوه ای گریز از جامعه پذیری دارند. انزواطلبی شدید شیخ، شاید ناشی از آثار سوء دوره ی اختفا و فرار وی باشد، ولی فرض دیگر هم متصوّر است که دامنه به این فرض بیشتر ایمان دارد و آن این که خصیصه ی داخلی شیخ وحدت و مشی درونی اش به نوعی دوری از مردم است. و این بزرگترین ضعف یک روحانی ست که راحت از کنار مردم رد می شود و نمی داند کی بود و چی می خواست! اساسا" روحانی رفته طلبه شده تا به میان مردم بیاید و در آنها درآویزد و تاثیر رفتاری و فکری ایجاد کند که دامنه به این کارکرد طلبگی عنوان " خود بعثتی " می دهد. یعنی خودبرانگیختگی برای انقلاب فکری دینی مردم. ولی شیخ وحدت به قطع و یقین از نظر دامنه مردم گریزی داشت. ضعفی که اساسا" و متعاقبا"  زیّ طلبگی را مخدوش می سازد.

11-دامنه گرچه می داند شیخ محفل رفقای مبارزاتی ساری و قم خود را ترک نکرد و هنوز نیز با جمع سیاسی ساری مرتبط و دارای جلسات معین و خاص هست، ولی بخش اول زندگی وی تا سال 1358 که در 82 قسمت در دامنه منتشر شد، نشان می دهد ایشان در ایجاد جمع های دانشجویی و روشنفکری در پس از پیروزی انقلاب یا عاجز ماندند و یا با مانع تراشی ها مواجه شدند و یا اساسا به این سو و سمت گام ننهادند! و دامنه رک می گوید که قسم سوم را به واقعیت نزدیکتر می بیند.


12-  از شیخ وحدت انتظار می رفت تجربیات زندگی طلبگی و مبارزاتی خود را در همان عصر پهلوی و نیز آغازین روزهای انقلاب به نسل جوان منطقه خصوصا دارابکلا انتقال دهد. دامنه تا جایی که مطلع است شیخ وحدت به دلیل وجود پاسگاه ژاندارمری در دارابکلا، به محل نمی آمد تا لو نرود؛ ولی آیا دانش آموزان دوره ی دبیرستان که افرادی سیاسی و پخته هم در آن حضور داشتند، مگر در دبیرستان های ساری حضور نداشتند؟ اگر آن زمان این انتقال صورت می گرفت دارابکلا در میان روستاهای منطقه سرآمد می گردید. علائم واپس گرایی که دیده می شود همه ناشی از قطع رابطه ی آخوند با اجتماع داناست. اتصال با عوام همیشه خسارت آمیز بوده است و آخوند هممیشه سعی کرده است عوام را با خود به همراه داشته باشد و از دانایان می هراسد و یا کسر شان می داند با او هم بحث شود.
متاسفانه شیخ وحدت نیز در این آسیب بزرگ دستی دارد؛ یعنی او نیز مقصّر است؛ یا غفلت بود یا تکاهُل و یا واقعا عُسرتی داشته است. رک آید که دامنه نمی داند اما. فعلا تمام و برخی در پرده ی ابهام! نقد بعدی دامنه در پایان بخش دوم زندگی شیخ وحدت که از امشب مصاحبه ی دامنه با ایشان آغاز و بلافاصله قسمت 84 سرگذشت شیخ منتشر می شود. که موضوعات آن به سالهای 1359 به بعد مربوط است. با پوزش صمیمانه از اخوی ام جناب حجت الاسلام والمسلمین شیخ ابوطالب طالبی دارابی (شیخ وحدت)

سرگذشت شیخ وحدت (عکس ها+ 2)

مرحوم پدرمان حجة الاسلام شیخ علی اکبر طالبی دارابی. عکاس: دامنه  

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

سرگذشت شیخ وحدت (عکس ها +1)

شیخ وحدت: عکاس سید علی اصغر