روحانیت داراب‌کلا

شرح حال و موضوعات مرتبط ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

روحانیت داراب‌کلا

شرح حال و موضوعات مرتبط ( توسط: ابراهیم طالبی دارابی دامنه )

پاسخ شیخ محمدجواد غلامی به سید ابراهیم موسوی

به قلم حجة الاسلام  محمدجواد غلامی


پست 3133 : «به نام خالق بی همتا. آقا ابراهیم سلام، از این که سلسله بحث هنر و زیبایی با اقبال برخی دوستان مواجه شده است مایه مسرّت است، از جناب عالی به جهت مساعی و نشر این پست ممنونم.  از حُسن نظر دوست عزیزم جناب سید ابراهیم موسوی دارابی (واقع در پست 3126 اینجا) سپاسگزاری می کنم.


 یاد و خاطره مرحوم سید احمد موسوی را گرامی می دارم، نیز هفتمین روز در گذشت جوان پاک و مظلوم مرحوم اقا وحید آهنگر دارابی را به خانواده داغدارش تسلیت می گویم.»


پاسخ دامنه : به نام خدا. من هم مثل جناب سید ابراهیم موسوی دارابی از سلسله نوشته های شما در دامنه، بهره می برم و مطالب آن را با دقّت مطالعه می کنم و اتفاقا" اولین خواننده ی متن های دامنه نویسان، خود دامنه است. از عکسی هم که ارسال کرده ای از صحنه ی زیبایش، دچار انبساط شدم.


حسّ من همیشه نسبت به طبیعت و زیبایی ها قوی و حیّ و نوست. در همین عکس به ثبت دوربین شما، من جادّه ی بالامحله را با گنید تکیه ی دارابکلا مساوق می کنم و با آن به رؤیاها به ابرها می رسم و بر گنید دوّار و مینای خدای رحمان، عشق می ورزم که اساسا" من انسانی انیس و عاشقم.


از شما دوست فاضلم جناب غلامی و از جناب آقای سید ابراهیم موسوی دارابی _که نویسنده ای توانا با افکاری رشدیافته و فردی متین است_ بسیار ممنونم.



دارابکلای نَم نَم بارانی در روز دوشنبه 11 مرداد 1395 از زاویه ی بالامحله. ارسالی جناب حجة الاسلام محمدجواد غلامی


(دامنه دارابکلا)


در بارۀ حجة الاسلام محمدجواد غلامی

به قلم سید ابراهیم موسوی دارابی 10


پست 3126 : «به نام خدا سلام به جناب آقای طالبی (دامنه) تشکر و قدردانی از مطالب  زیبای جناب حجة الاسلام محمد جواد غلامی. سلام و عرض ادب به جناب حجة الاسلام آقای غلامی ، و بداند ارادت  همچنان پا برجاست .  مطالب تخصصی و پرباری در خصوص (هنر و زیبایی) و (هنر در قرآن) نوشته اید و  پنجره ای نو بر روی فکر و نگاه خوانندگان گشوده ای. به دلیل نداشتن تخصص بنده ، در مواردی که به آن پرداختید ، نخواستم به آن به پردازم و فقط خواندم و بهره بردم .


در تایید فرمایشات حضرت عالی ؛ از دیدگاه بنده ( زیبایی و هنر زیبایی ، زیبایی مادی و معنوی) نسبی ست  و حقیقت زیبایی فقط از آن خداست و انسان ها با توجه به فطرتی که در نهان دارند و نیز شاکله ی وجودی خود و ذوقی که به خرج می دهند ادراک از زیبایی پیدا می کنند . و هر کس از دیدگاه خودش تعبیر متفاوتی از زیبایی دارد. بیشتر به آن نمی پردازم ، چون در این زمینه تخصص ندارم و فقط نظر خودم را بیان داشتم.


جناب آقای طالبی ، زمان آشنایی بنده با جناب حجة الاسلام آقای غلامی بر می گرده به سال های خیلی دور. از آنجایی که پسر عموی بنده (مرحوم مغفور شادروان سید احمد موسوی دارابی) با ایشان دوستی و رفاقتی نزدیک داشتند و من هم  که همیشه و همه جا با ایشان بودم افتخار آشنایی با ایشان نصیبم شد تا بتوانم از روحیات و شخصیت آرام و متواضع ایشان درس زندگی بیاموزم و از استقلال فکری و بینش مستقلانه ایشان بهره مند گردم از جناب حجة الاسلام محمد جواد غلامی آن روحانی جوان  ، خوش ذوق  و خوش آتیه با استقلال فکری و فرا جناحی دیارم دارابکلا آرزوی موفقیت روز افزون در کار و زندگی و خانواده شان را دارم. تا دیداری دیگر...»



سید ابراهیم موسوی دارابی در صحنه ی زیبا از یال غربی دارابکلا


(دامنه دارابکلا)


شرح حال روحانیون دارابکلا

به نام خدا


شرح حال روحانیون دارابکلا


100 پست اول


اینجا



===============


شرح حال روحانیون دارابکلا


100 پست دوم


اینجا



گزارش ساواک از دو روحانی دارابکلا

به نام خدا. دیشب روگرفتِ اسناد ساواک _مخفّف سازمان اطلاعات و امنیت کشور_ از طرف «...» به من ایمیل شد. ضمن سلام و تشکر وافر و قدردانی از این دقت و توجه و اهمیت بخشی به مسائل انقلاب اسلامی و روحانیت، ارائه می شود. مُفاد گزارش در سند قابل خواندن است اما من در زیرنویس کمی شرح داده و نام دو روحانی دارابکلا را ذکر کرده ام. با درود به همه ی مبارزان و سلام به محرّم و تاسوعا و عاشورا که برکت ناتمام این جهان و ایران و آزادگان است.




سند گزارش ساواک در این کتاب مرکز اسناد انقلاب اسلامی به چاپ رسید که در زیر عینا" آوردم



متن گزارش گزارشگر ساواک ساری و گزارش شهربانی ساری و نظریه های بخش های شنیه و یکشنبه و چهارشنبه در درون ساواک از صحّت گزاره های گزارش اولیه در تظاهرات روز تاسوعا در شهرستان ساری در تاریخ 19 آذر 1357 با حضور 6000 شرکت کننده از جمله برخی از روحانیت ساری و حومه که نام دو روحانی دارابکلا را با فلش قرمز در داخل سند مشخص کردم: مرحوم آیة الله سید رضی شفیعی دارابی رئیس جامعۀ روحانیت مازندران و مدیر حوزۀ علمیۀ مصطفی خان ساری و مرحوم حجة الاسلام شیخ حسین آهنگر دارابی امام جماعت یکی از مساجد ساری (برادر مرحوم حاج مرتضی و کبل هادی)


(دامنه دارابکلا)


کبل آخوند مُلّاعلی، ابن مُلاحیدر، ابن ملاطالب قسمت2

به قلم  دامنه

پست 2988 : به نام خدای آفریننده ی آدمی. پس از ذکر نیای مادری ام، امّا دو نیای پدری ام از نواحی مادربزرگم و پدربزرگم این گونه است:

الف: پدربزرگم مرحوم کبل آخوند مُلّاعلی طالبی دارابی، ابن مُلاحیدر، ابن ملاطالب، از همسر اولش _اُمّ لیلا_ سه فرزند داشت که شیخ محمد _عموی من_ از بزرگترین آن بود. شیخ محمد فقط 5 دختر داشت که عموزادگان من بودند و همگی به رحمت خدا پیوستند:


1- مرحومه فضّه (به معنی نقره و زر)، مادر آقای منصور شعبانی.

2- مرحومه فاطمه. همسر دوم مرحوم علی اکبر آهنگر دارابی؛ خادم الحسین تکیه بالای دارابکلا.

3- مرحومه لیلا. همسر مرحوم سید ابوطالب هاشمی دارابی. به عبارتی مادر آقایان مرحوم سیدحسین، سیدقاسم، سیدعلی اکبر، سیدعلی اصغر و ... .

4- مرحومه ربابه. مادر آقایان رمضان رمضانی، موسی و حسین و ... .

5- مرحومه آسیه. مادر آقایان جلیل محسنی و قاسم و محمد و ... .


ب: پس از فوت همسرش _اُمّ لیلا_ پدربزرگم با کبل فاطمه طالبی دارابی ازدواج کرد و از این همسرش _یعنی مادربزرگم_ سه فرزند داشت:


1- ابوطالب (عمویم)

2- مرحومه حاجیه رضیه عمه ام (همسر مرحوم حجة الاسلام حاج آقاعلی شفیعی دارابی)

3- مرحوم حجة الاسلام شیخ علی اکبر، پدرم.

اما خویشاوندان نزدیک و مَحارم مرحومه مادربزرگم کبل فاطمه طالبی دارابی این خانواده ها  هستند که همگی از پایین محله ی دارابکلا هستند.


مادربزرگ ما دارای 4 برادر بود و جند برادرزاده و یک خواهر و چندخواهرزاده:

1- مرحوم حسین طالبی دارابی ساکن در پایین محله کنار درمانگاه (پدر مرحوم اکبر، مشهور به حسین خال اکبر)

2- مرحوم حاجی که پس از رفتن به حج، نامش را به نجف برگرداند، یعنی حاج نجف (داماد مرحوم حاج شعبان رمضانی)

3- مرحوم حاج صادق (پدر همسر آقای ابراهیم شهابی پسر عموی مادرم)

4- مرحوم حاج فغان که پشت مسجد پایین محله منزلش بود.


خواهرزادگان مادربزرگم عبارت اند از:


1- دخترخاله ی پدرم مرحومه حاجیه سلمه مادر آقایان سیدعلی اکبر و سیدعای اصغر موسوی  دارابی پایین محله.

2- دخترخاله پدرم مرحومه حاجیه کلثوم همسر حاج باقر آهنگر دارابی

3- دخترخاله پدرم حاجیه صدریه همسر مرحوم حجة الاسلام شیخ روح الله حبیبی.

4- دخترخاله پدرم حاجیه ... (اسمش را فراموش کردم)  همسر مرحوم حاج آقا سید نوربخش. به عبارتی مادر آقایان سیداسماعیل نوربخش و سیدعلی و سیدحسین و ... .


در قسمت 8 تبار خاندان طالبی های دارابکلا را بررسی و ترسیم می کنم. (این پست ها را اینجا زندگینامۀ دامنه هم می ذارم)



محل قبر پدربزرگم مرحوم کبل آخوند مُلّاعلی طالبی دارابی، ابن مُلاحیدر، ابن ملاطالب. (روضه خوان و مؤسّس و بنیانگذار اولین تکیه ی دارابکلا) در درون تکیه ی بالای دارابکلا. مابین منبر و درگاه ورودی. مماس راه پله به سمت داخل و پایین که با فلش نارنجی مشخص کردم) عکاس هر دو عکس جناب یک دوست. در 5 تیر  1395



محل قبر پدربزرگم مرحوم کبل آخوند مُلّاعلی طالبی دارابی، ابن مُلاحیدر، ابن ملاطالب. (روضه خوان و مؤسّس و بنیانگذار اولین تکیه ی دارابکلا) در درون تکیه ی بالای دارابکلا. مابین منبر و درگاه ورودی. مماس راه پله به سمت داخل و پایین که با فلش سبز مشخص کرده امبقیه ی عکس ها در اینجا


(دامنه دارابکلا)


کبل آخوند، ملُاعلی، ابن ملاحیدر، ابن ملاطالب

پست ۴ : به نام خدای آفریننده ی آدمی. از هر دو ناحیه ی پدری و مادری نسل و اَنساب من، به روحانیت و آخوند و عالِم دینی منتهی می شود. از شجره ی پدری ام، از هر دو سو فامیلی ام مشترک است، یعنی هم از نسل مادربزرگم _مرحومه کبل فاطمه طالبی دارابی_ طالبی دارابی ام و از نسل پدربزرگم _مرحوم کبل آخوند، ملُاعلی ابن ملاحیدر ابن ملاطالب_ طالبی دارابی ام. از این نظر مفتخرم اساسا" طالبی دارابی ریشه در اعماق و تبار و اَنسابم دارد.


پدرم بزرگم مرحوم کبل آخوند، ملُاعلی بن حیدر بن طالب مؤسّس و بنیانگذار اولین تکیه و نخستین مسجد جامع دارابکلا بودند. روحانی مشهور محل و منطقه بودند. در آخر نیز مردم مؤمن و متدیّن محل، به پاس منزلت و مقام معنوی و اشتهار ایشان، وی را در در سال 1307 هجری شمسی درون تکیه ای که خود ساخته بود _ همین تکیه ی تکیه پیش دارابکلا_ در مجاورت منبر دفن کردند. که چهار سال قبل در فروردین ماه 1391شمسی در حین حفاری تکیه برای نوسازی، اسکت شان هویدا و جمع آوری و طی کفن مجدد، در عمق سه متری همان قبر قبلی به خاک مجدد سپرده شدند. تصویر سند این موضوع _که به درخواست حاج محسن سجادی رئیس وقت شورای اسلامی محل، توسط من در قم نزد مراجع عظام پی گیری شرعی شد و فتوای حفظ حرمت گرفته بودم_ در این پست آمده است.


از ناحیه ی مادری هم از هر دو سوی نسل پدری و مادری ایشان، اجدادم عالِم و روحانی و از بزرگان و مشایخ شهیر بودند: پدربزرگ مادری ام مرحوم آقا شیخ باقر آفاقی دارابی ست که در مدرسه ی مسجد جامع ساری تدریس می کردند و می گویند توسط بهائی ها مسموم و مرحوم شدند.


پدربزرگ مادرم از ناحیه ی مادری نیز مرحوم آیة الله آقا میرصالح صالحی دارابی اند که عالم مشهور و متنفذ بودند و بنیانگذار نخستین مدرسه ی علمیه در دارابکلا بودند که بعدا" مرحوم آیة الله آقا دارابکلایی که از نجف بازمی گردند آن را نوسازی و راه اندازی مجدد می کنند. عکس شجره ی آیة الله آقامیرصالح در زیر به استناد دستنوشته ی حاج کبل سیدمحمد شفیعی دارابی از وبسایت مهندس محمد عبدی سنه کوهی در زیر آمده است.  یاد همه ی این عُلما که مفاخر بزرگ دارابکلا هستند، گرامی باد.



سند فتوایی که خودم با حضورم در دفتر آیة الله العظمی ناصر مکارم شیرازی در قم، در باره ی حفظ احترام و حُرمت قبر پدربزرگم مرحوم کبل آخوند، ملُاعلی بن حیدر بن طالب از آن مرجع عِظام تقلید در فروردین ماه 1391 گرفتم و همان زمان به آقا سید رسول هاشمی دارابی اطلاع دادم تا شورا و هیات اُمنای تکیه را در جریان قرار دهند تا نسبت مقام عالم دینی هیچ گونه هتک حُرمتی نشود و همه شرعیات این مساله به دقت و با عمل به شرائط وُرّاث _یعنی خاندان ما_ رعایت شود. عکاس سند: دامنه



در سمت راست این سند که به خط جناب حاج کبل سیدمحمد شفیعی دارابی نوشته شده است: «سیده مهتاب موسوی همسر آیة الله سید صالح صالحی، » ایشان یعنی آیه الله آق میرصالح صالحی دارابی، پدربزرگ مادری مادرم بودند که اولین حوزه ی علمیه دارابکلا را تاسیس می کنند که بعدا" مرحوم آیة الله آقا دارابکلایی آن را نوسازی می کنند. در پست 2420 اینجا این سند توسط مهندس عبدی مستند شده بود. عکاس سند: مهندس محمد عبدی سنه کوهی. آیه الله آقا میرصالح صالحی دارابی در امامزاده علی اکبر اوسا دارابکلا مدفون هستند. روحش شاد.


(وبلاگ: زندگینامۀ دامنه. اینجا)


روحانیت دارابکلا در محفل اُنس قرآن مسجد جامع دارابکلا

به نام خدا. تصاویر محفل اُنس با قرآن در شب 25 ماه رمضان، 11 تیر ماه 1395 در مسجد جامع دارابکلا به دوربین و ارسال جناب آقاتقی آهنگر دارابی:



حُجج اسلام سیدعلی صباغ دارابی و شیخ اسماعیل دارابکلایی. بقیه ی تصاویر اینجا


(دامنه دارابکلا)


نقل یک اتفاق در مسجد دارابکلا

به قلم جناب حمیدرضا طالبی دارابی 13 : «سلام. شب بخیر. از استاد حسن زاده آملی: سَر برود ولی سحر نرود. دیشب در مراسم باشکوه قرآن به سر که توسط حجت الاسلام والمسلمین صادق الوعد اجرا و احیاء شد؛ بسیار برایم جالب و دلنشین بود.


دو دوست خوبم سیدمحمد سجادی و حمیدرضا طالبی دارابی. 5 تیر 1395

بعد از پایان قرآن به سر، که زیارت وارث توسط برادر خلیل شاه علی قرائت شد که همه یاد مرحوم سید باقر سجادی می افتند که با لحن خاصی این دعا را می خواند، دیدم آقا محمد سجادی در گوشه مسجد جای ورودی خانمها دست به روی صورت دارد گریه میکند...

بعد از پایان دعا با هم به طرف یورمحله حرکت کردیم دلش به درد آمده بود چونکه میگفت امسال مُلاها نه روی منبر و نه در جای دیگر از پدرم یاد نکردند،  گفتم هیچ غصه نخور چرا که عمو ابراهیم ما در وبلاگ خودش دامنه واقع در پست 2786 اینجا، برای مرحوم پدرت مطلب خوبی نوشته،  تا اینکه رسیدیم سر کوچه مان در جایی نشستیم و برایش پست مرحوم سید باقر سجادی و مهندس محمد عبدی را واقع در پست 2793 اینجا، برایش خواندم،  دیدم اشک از چشمانش جاری شد و گریه میکند.....

و اینجاست مستجاب دعا در التماس دعا در این شبها. روح همه درگذشتگان و حق داران شاد.»

پاسخ دامنه : به نام خدا. سلام جناب آقاحمید. از نوازشگری هایت بر آقاسیدمحمد سجادی، فرزند و یادگار شایسته و مذهبی و اهل مسجد و تکیۀ آن مرحوم، بخوبی مطّلع ام. خیلی خیلی خرسند شدم در شب احیای قدر، دل آقا سیدمحمد سجادی ما را خشنود کردی. او خیلی با پدرش رفیق بود و با از دست دادن پدر، دچار حسَرات و تنهایی ها شد، ازت می خواهم ای عموزاده ی خوبم، همچنان آقاسیدمحمد را تنها نگذار و سلامم را باز نیز به او و مادر بسیار مهربان و زحمتکشش برسان.

از دلخوشی ات به نحوۀ اجرای احیای قرآن به سر کردن، توسط جناب حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ اسماعیل دارابکلایی (صادق الوعد) مسرور گشتم و بر ایشان درود و خداقوت می فرستم. دامنه معتقد است قرآن را باید به سر کرد و سِرّ آن را به دل نمود و آن گاه با سر و دل، زندگی را بسر کرد و سیر و صیروت داشت. صیروت یعنی شدن. و شدن یعنی حرکت جوهری داشتن. عین حرکت جوهری سرخ شدن یک سیب بر بالای شاخۀ درخت که آرام آرام و بطئی و نادیدنی ست. آری به گفته علامه حسن حسن زاده آملی، سَر برود، ولی سحر نرود.

ممنونم با نقل این صُدفۀ آقاسیدمحمد در حین زیارت وارث توسط آقا خلیل شاه علی که ذاکری زحمتکش است و مذهبی و فعال. یاد لَحن زیارت وارث مرحوم حجة الاسلام حاج سیدباقر سجادی در حیاط مسجد جامع دارابکلا به خیر و حاودانی.  (دامنه دارابکلا)

پاسخ دامنه به سیدمحمد موسوی دارابی

به قلم    دامنه

پست 2788 : به نام خدا. جناب آقای سیدمحمد موسوی دارابی سلام. متن شما در پست 2787 را خواندم. از آنجا که در تهٔ آن گویا به وبلاگ ها هم اشاره کردید چند نکته را در پاسخ می آورم:


۱_ اول از بینش شما نسبت به مسائل مستحدث و محقق خوشحالم. این نوع نگرش شما نشان می دهد دارابکلا را مثل دامنه، در جغرافیای مادی تصور نمی کنی بلکه فراتر از این فکر می کنی و با آن که از محیط آن بیرونی، اما به مسائل آن توجه دارید. دامنه، خیلی خرسند است به عِرق و غیرت و دقت تو در این وادی و امور.


۲_ مخاطبین گرانقدرتان در آن نامه، خود اگر صلاح دانستند به شما شخصا و یا هر طور سلیقه ی شان اقتضاء داشت، توضیح یا جوابیه ای می دهند اما من لازم است بگویم تا به این ساعت بارها از دهیار ارجمندمان جناب محمد دباغیان چه حضوری، چه تلفنی، چه پیامکی، چه جلسه  ای، چه تلگرامی و چه با پست گذاشتن در دامنه و یا در پاسخ برخی پست ها در دامنه، تشکر نمودم و از کار و مدیریت و کارگران خوب و همکارانش و خصوصا از تفکر جهادی اش اظهار رضایت و شادمانی کردم.


۳_ من گرچه از جغرافیای محل دورم، اما در حیطهٔ فکری و آرمانی خودم و در راستای انقلاب اسلامی، آنچه از افکارم ساخته است، در دامنه آن را به پیش می برم. و نیک می دانید توسعه و رشد روستای دارابکلا در همهٔ سطوح مد نظر است و لذا دامنه، سهم خود را به آنچه خود می اندیشد اداء می کند و بی دلیل نیست نام وبلاگم را دامنه گذاشته ام. چراکه، من نه در متن محل و نه در سخت افزاری های محل، بلکه در دامنه ام، دامنه ی فکری، دامنه ی اندیشه ای و دامنه ی رسانه ای. زیرا اراده کرده ام با افکار سرکار داشته باشم و الحمدلله دارم. تا زمانی که به لطف خدا حی ام، در عرصه با همهٔ قوایم و اقتضائاتم، حاضرم.


۴_ از شما با این توان و اشتیاق بالایت، بسی ممنونم و باز نیز در اینجا در راستای تفکر زیبایت در پست مذکور، از جناب محمد دباغیان دهیار خدوم، با تفکر جهادی و با روحیه ای مردمی و  خستگی ناپذیر و از همه مهمتر پاکدستانه، ممنونم و در آستانه ی شب قدر برای او و یارانش و خانواده و خاندان گرامی اش دعا می کنم. و با همه ی صمیمیت می گویم: خداقوت محمد، با کار و ابتکارها و کارگر هایت. (دامنه دارابکلا)

نامۀ سیدمحمد موسوی به روحانیون دارابکلا

پست 2787 : به قلم سید محمد موسوی دارابی 5



«به نام خدا. مقدمه: در راستای مطالبی که در خصوص خدمت به خلق در روزهای گذشته بحث گردید و با عنایت به آیات و احادیث و سخنان بزرگان و عارفان که به طور قطع بر ما مسلم گردید خدمت به خلق از عبادات و فرائض بی رقیب می باشد؛ در این نوشتار به یکی از عوامل موثر در تقویت و شیاع این عبادت، که همان تشویق، تکریم، تقدیر و تحسین خادمین به خلق، که در جهت رفع نیازها و مشکلات مردم قدم بر میدارند؛ بحث میگردد. در پایان نیز، به این مبحث عینیت و نمود خارجی می دهیم و به صورت مصداقی مطالبی بیان مینمایم... بقیه در اینجا (دامنه دارابکلا)

پاسخم به نامه 75 سطری بزرگی اندیشمند

به قلم دامنه : به نام خدا. سحرگاه دیشب از بزرگی اندیشمند و خیرخواه و صاحب قلم، نامه ای 75 سطری دریافت کرده ام با عنوان با مُسمّای «نجوائی با یک دوست». چون شرعا" متن خویش را نجوا نامیدند، لذا از پخش آن، عامدا" و آمرا" پرهیز نموده ام؛ ولی پخش پاسخم را لازم و ضرور دانسته ام؛ چراکه، ندادن پاسخ، یک بی احترامی زشت و به دور از شئوون اخلاقی بوده است. پس بر من ببخشایند.



به شما _به تعبیر دلخواه ام_ بزرگ اندیشمند سلام می کنم و در سرآغاز سخنم احترامم را به آستان دوستی تان روانه می کنم و از این که مرا به وجه صمیمانه، دوست خویش خوانده اید، سپاس می گزارم و نیز از این که واژه ی پرمعنای نجوا را در خطاب به من، انشاء ساختی، خیلی خرسندم، و پیش از هر چیز از این که مرا شایسته ی مخاطب خویش نموده اید و نکاتی را از سرِ سازش نه چالش و تنش، بر من هدیه آوردی، خدا را شاکر و شما را قدردان ام.


اما بعد، چند مطلب جهت اَدای وظیفه و اثبات اراده می نویسم تا خدای ناکرده بی محلی تصور نگردیده باشد و رسم اخلاق و ارادات را برآورده باشم. با کسب اجازه ی غیابی و تقدیم خالصانه ترین احترام ها، اینها را ارائه می دارم:


۱_ من ترجیح می دادم متن تان سرگشاده می بود و پست می نمودم تا دامنه خوانان شریف هم از مفاد مفصل و تحلیل های آن و البته در پاره ای از پاراگراف ها، آمیخته به پیش داوری ها و تصورات عام، باخبر می گشتند، حال که آن را به نجوا مشروط ساختید، چاره ای نیست که تمکین کنم. به نظر می رسد از این نظر، نجوا  برگزیدیدکه شاید یقین داشتید پخش آن به صلاح من، و در مرحله ی بعد به سود مخاطبان نیست، و شاید هم خود از عمومی شدن آن، اِکراه داشتید، به هر حالت؛ من چه نجوا باشد چه سرگشاده، آن را سودمند و نافع می دانم.


۲_ واقعا اگر با غَور، بررسی و دستیابی ها به بازخوردها، به این نتیجه ای که مرقوم داشتید، رسیده اید، من اصراری ندارم. گرچه پاره ای از پاراگراف های شما اساسا" از عقاید و گرایش من خارج و بسیار اَبعد و غریبه است، اما هیچ گاه بنای من بر آن نیست که شیوه ی سازش شما را به تنش و چالش فرو بکاهم. من ایمانم نه موقت، که به وُسع وجودی ام موقن است. تعبّدگرایی ام آنچنان است که تصوّرات یا احسانا" تصویرات شما را از دامنه دور می دارد. حال اگر شما به دلیل برداشت هایی که از سر دقت و فراست، ترجیح می دهید چنین موردی نباید عیان شود، من به صلاحدیدتان توجه و آن را اجرایی می کنم. من پیش خودم و خدایم خیال می کنم به آورده های دین و فرآورده های مؤمنین، مومن ام. شعارم همیشه برای خودم این است: مؤمن به نص کلام الله، باید مؤقن باشد و متوسّم. پس تحلیلی که متصورانه از خصوصیات من کرده اید، تا حد مطلق، دور از واقعیات است و باید این نگاه تان را اصلاح فرمایید چون پیچیده به ظن و وهم است.

۳_ من بزودی تحلیلم را ارائه می کنم. نمی گویم بلدم، ولی به عنوان یک شهروند عادی که سابقه ای ۲۵ ساله در پست سازمانی ام و خارج از آن داشته و دارم و اساسا خوراک زندگی ام قلیلی از اغذیه ولی کثیری از مطالعه است، خود را آنچنان ناشی و درمانده از متن جامعه، سیاست و اندیشه ورزی نمی بینم. با این وجود این راهی که نمایاندی را با کمال میل می پذیرم و این ثابت می سازد بخش هایی از ۷۵ سطرتان، تخیّل است نه واقع و حقایق. تصویر نامه ی زیر را فقط جهت این که معتمد نظام بوده ام و معتقد راسخ آن، منتشر می کنم. ممنونم. (دامنه دارابکلا)



آری، در باغیم نه در باغ!


عکس های هیأت ابوالفضل پایین تکیه دارابکلا در مشهد قسمت 2


به نام خدا


(دامنه دارابکلا)


عکس های هیأت ابوالفضل (س) پایین تکیه ی دارابکلا در مشهد مقدس در دسته روی امروز 9 آذر 1395 در شب شهادت آقا امام رضا (ع). ارسالی جناب حاج علی میرزا به تلگرام دامنه. در اینجا


   


در این شب شهادت امام رضا (ع) دامنه از همه ی شما حاضرین در مشهد مقدس طلب دعا دارد


   

مدرسۀ علمیۀ امام صادق دارابکلا

پست 75 : به قلم دامنهدارابکلا و روحانیت2 . به نام خدا. با خجسته بادا بر شماها این دو طلوع ضیاء، یعنی میلاد نبی مکرّم  صلوات الله و امام صادق سلام الله. این ضیافت را بهانه می کنم، چند لحظه ای دلآوری می کنم تا آن قولم را وفا کنم.

به همه شما  گفته بودم روزی آقا مدرسه را شرحی شایسته می کنم. حالا این همان وعده ی گذشته ی به وقوع پیوسته ی من. که هدیه می کنم از سر عقیده و عشق به شماها.

یک روحانی به نجف رفته ی تارکِ معاصی و ذَنب و کژی ها، و به قول مرحوم دکتر علی شریعتی پای هیچ قرارداد استعماری را امضاء نکرده، و من نیز بیفزایم عالمی وارسته ی به خدا پیوسته، و ملّای درس آموخته و زُهد پیشه نموده و توشه برداشته ، روزی از روزهای داغ و درفش، با چاووشی و استقبال و همهمه و هلهله ی زن  و مرد روستای مان به موطنش دارابکلا باز می گردد.

او مرحوم آیة الله شیخ محمد باقر دارابکلایی بود. دست از تمام طلب ها شُست. و راهی خدایی جُست. و جواب ردّ بر سینه ی شیطان و ریا و سلطان نواخت. و با همه ی دبدَبه ها و کبکَبه ها وداع نمود. و مثل یک آخوند ساده زیست عصر سادگی ها و بی تبعیضی ها و دور از پلشتی ها و مانع از ظلم و ستم ها، در لای همین مردم صاف و بی ادعا، گُم شد. و در درون تکیه و مسجد و مدرسه و منزل و خیابان این مرز و بوم، امام مسجد جامع مان و نیز پیشوای دین و ایمانیات مان شد. و این سر آغازِ بودن واقعی اش بود.

نه اَدایی، نه اَطواری و نه هم اِدباری. او تماما محبت و سخا و وفا بود. و عزمی عظیم در  آموختنِ مرام و مَنام و مناعت و مناکحت و مناسک و منافع و منابر و مناجات و منادات و مناره و مناهی و نیز مناظرات ناس و اُناث داشت.

از طرز زندگی اش می گذرم. که بسی پرهیزانه و زُهدانه و زاهدانه بود. از خور و خوراکش هم، عبور می کنم که چه بسا دم فرو مانه بود. و نیز از مشی و شیاع اش در می گذرم که چه زیاد، احتیاط آمیزانه بود.

من فقط به ساخت و ساز و سازش و سَطوَت و سکوت و سلامت نفسش اشارت می کنم و به سِلم و سلامش می رسم. تا هم تو، و هم من، نه دچار سکسکه بلکه مُنتهی به سَکینت روح شویم. او در دنیای غریب و بی کسی آن روزها، که کمتر کسی پا پیش می گذاشته که در فقر و نداری به قم و یا مشهد و یا خیلی خیلی جسورانه و دارامندانه، به نجف روَد و آخوندی در فقه و دین محمد و آل محمد (ص) گردد، کف زمینی وقفی، از واقفی محترم را، که حقّا" به دین اسلام بسی هم واقف بوده، به سازه ای دینی مسقّف ساخت.

یعنی در آستانه ی سال 1341 شمسی یک مدرسه ای با عنوان نُمادین و نمای دین، یعنی حوزه علمیه ی دو طبقه ی  دارای مدَرس و حُجره ساخت. به عبارتی دیگر، به یُمن و برکات و نام حضرت صادق آل محمد (ص) مدرسه ای نمونه و زبانزد عام و خاص در منطقه آراست. که الآن به آن آقامدرسه می گویند.

این مدرسه ی علمیه ی دینی را چند سال قبل تر از ایشان، جدّ مادری ام مرحوم آیة الله آق میرصالح صالحی دارابی تأسیس و بنیان نهاده بودند که مکان روح آفرین آن عالم بزرگ  دارابکلا شد. (منبع: دامنه داراب کلا. اینجا)

مرحوم آیة الله شیخ محمد باقر دارابکلایی

 

دارابکلا. از چب: مرحوم حاج حسن آهنگر. نوجوان کابشن قرمز تقی آهنگر (حاج باقرموسی). مرحوم دامادی نماینده ساری در مجلس شورای اسلامی. وحید مهاجر. مرحوم آیة الله آقا دارابکلایی. نبی طالبی (دایی آقا خلیل شاه علی). نوجوان پایین تصویر حسن دباغیان (پسر مرحوم قاسم دباغیان) آن پشت هم باقر آریایی فر (حاج باقرموسی) در پست 2154 اینجا نیز از مرحوم آقا یاد نمودم.

روحانیون دارابکلا از نظر جناب رنگین کمان

پست 2281 : به قلم حاج حسین رمضانی دارابی 5 : «سلام. فضای را بی تعارف عرض کنم از بین رو حانیون  کدامشان برای عمران آبادی محل تلاش نموده اند یا در عرصه های فرهنگی در زمان آیت الله دارابکلای مسجد پر مهر و محبت و صفا بود و بعد از وفات ایشان روزهای وشبهای بود در مسجد به مدت طولانی هرج مرج شده بود آیا روحانیون نبایست  تصمیم زودتر اتخاذ میکردند جای گزینی برای ایشان در نظر میگرفتند هر چند گاهی به گوش می رسید یه روحانی از روستاهای اطرف برای محل بیاوریم این کار هم تاثیر نداشت بجز خراب کردن تنها آثار ماندنی دارابکلا آنهم به دور از هیچ گونه آینده نگری در این خصوص داشته باشیم  الان هم پارکینک تراکتور داران و ......این همه روحانیون دور از خانه پدریشان درس و علم و درس های فرهنگی به سراسر ایران می پردازند ولی در این محل هیچ درس فرهنگی  گرفته نشده  چرا و چگونه ؟

جناب دامنه شما که از روحانیون به خوبی یاد میکنید در راستای اهداف محل نیستن به نوعی فعالیتشان را به رخ ما میکشی از دوست مرا چه حاصل کدامشان یه تحولی در دارابکلا به ثبت رساند درسته افتخار برای دارابکلایها هستن  ولی برای دارابکلا هیچ نقشی نداشته اند» (دامنه : در پست 2292  اینجا پاسخ دادم). (منبع: دامنه داراب کلا. اینجا)

بحث دامنه با شیخ وحدت

به قلم شیخ وحدت 16 : "بسمه تعالی. سلام. در نظام شاهی ـ رعیتی، شاه فوقِ همه چیز وهمه کس بوده ودر برابر هیچ کس پاسخگو نمی باشد، او خود را سایه خدا در زمین وخداوند را تنها فرمانروای آسمان می داند. در نظام شاهی، قانون را مزاج شاه مشخص می کند. مزاج شاه اگر سرد باشد یا گرم، اگر سودایی باشد یا صَفرایی، اگر معتدل باشد یا خارج از اعتدال، قانون صادر شده از سوی او برای رعیت تأثیر مستقیم دارد، یعنی یا برای رعیت، سودا آفرین است یا صَفرا زا، یا باعث سرد شدن مزاج رعیت می شود یا مزاج رعیت را گرم می کند، وبالاخره یا مایه اعتدال رعیت است یا یکسره رعیت را از اعتدال خارج می کند. اما در نظام جمهوری قضیه درست بر عکس نظام شاهی است، یعنی در این نظام: أوّلاً ـ خدا هم خدای آسمان است، وهم خدای زمین. ثانیاً ـ مردم همه بندگان خدایند واو زمین را در اختیار بندگان خود قرار داده تا آنان به اختیار خود در آن به عمران وآبادانی بپردازند. ثالثاً ـ قانون گذار، خود مردم اند، وقانون، تابع مزاج خود مردم است. رابعاً ـ مجریان قانون، مسئول در برابر مردم، ومردم، مسئول در برابر خدا  هستند. تا بعد"


بحث دامنه با شیخ وحدت بر سر این پست


پاسخ رُک دامنه : به نام خدا. سلام جناب شیخ وحدت. مباحث مسلسل شما را دنبال می کنم؛ به هم پیوسته و رساست و با خود بسیار، سخن هایی قابل تامّل دارد، اما در این قسمت بحث تان بر بند ثالث تان نقد و حرف دارم. که به ایجاز می آورم. این که با قید مطلق آوردی: "ثالثاً ـ قانون گذار، خود مردم اند، وقانون، تابع مزاج خود مردم است"؛ باید بگویم این نگرشی سکیولاریستی ( مبتنی بر ایدئولوژی sécularisme ) است و دامنه با شما در این اندیشه، به هیچ وجه متوافق و متراضی نیست. این شبیه آن تفکری ست که چسبِش به کتاب دارد و سنّت را رها کرده است، یا متشابه با تز تکیه بر عقل بشری و مستغنی از وحی الهی ست. در این بند ثالث تان، خدا و قوانین خدا در بندِ حذف و افقاد رفته است. پوزش از این سخن رُک و پوست کندگی دامنه. چه کنم که این رُکی ام به رُکن عقیدتی سیاسی من مربوط بوده، و ملتزما" بر پاسخ برآمدم.

جوابیه ی شیخ وحدت به دامنه : "بسمه تعالی. سلام. عنوان «مزاج» را عمداً انتخاب کردم تا همه نوع مردم را در بر بگیرد. مردم یا دیندار اند یا بی دین. مردم دیندار یا خواهان رعایت شریعت الهی در وضع قوانین هستند ودین را در سیاست دخالت می دهند یا به هر دلیلی ـ درست یا نادرست ـ مقید به دخالت دادن دین در سیاست نیستند. در صورت اول، حکومت، صیغه دینی پیدا می کند، ودر صورت دوم، صبغه غیر دینی. ودر هر دو حالت، تعیین کننده نوع حکومت (دینی یا غیر دینی) اراده وخواست خود مردم است."

پاسخ دامنه : به نام خدا. سلام دوباره جناب شیخ وحدت. ولی قاعده ی اکثریت بر مناسبات سیاسی حاکم است. بنابراین استثناء به قول بِرشت، نباید جای قاعده را اشغال کند. به قول دکتر عبدالکریم سروش در فربه تر از ایدئولوژی، جامعه ی متُصف دینی، حکومت متّصف دینی می طلبد. تمام.

جوابیه ی شیخ وحدت به دامنه : "بسمه تعالی. سلام. مقصود من از مردم، خصوص مردم ایران نیست، مراد من همه مردم دنیا است. اکثر مردم در اکثر کشورها با آن که معتقد به یکی از ادیان الهی هستند، حکومت در این کشورها صبغه دینی ندارد، چرا؟ چون مردم ـ به هر دلیلی ـ نخواستند، اما حکومت در ایران صبغه دینی دارد، چرا؟ چون اکثریت مردم، آن را می خواهند."

پاسخ دامنه : به نام خدا. سلام سه باره جناب شیخ وحدت. اما شما در این سلسله نوشتارتان دارید از یک حقیقت پرده برمی دارید، پس لزوما" باید از حقیفت بگویید نه واقعیّت. بله آنچه در مغرب زمین به عنوان اومانیسم با شیوه ی سکیولاریستی واقع شد، واکنشی ست به 1000 سال (از 400 تا 1400 میلادی) حکومت فقیهان مسیحی در قرون میانه. که دین را اربابان کلیسا، دستاویز ستم بر مردم خصوصا" اندیشمندان  قرار داده بودند و مایه ی پس ماندگی و وارونگی گردیدند؛ این دلیل و یا علّتی نمی شود شما، در بند ثالث تان، از بیان حقّ، منصرف گردین و به ذکر واقع بسنده نمایید.

جوابیه ی شیخ وحدت به دامنه : "بسمه تعالی. سلام. این که گفتم: «قانون گذار، خود مردم اند، وقانون، تابع مزاج خود مردم است» بیان حقیقت است. واقعیت، آن چیزی است که در بیرون اتفاق افتاده است. شما به ایران وعراق نگاه کنید، هر دو کشور، مسلمان با اکثریت شیعه است، هر دو کشور دارای حکومت جمهوری ومتکی به اراده وخواست مردم است، لکن چون تلقی مردم شیعه عراق از نوع حکومت با تلقی مردم شیعه ایران از نوع حکومت یکسان نیست ـ با آن که مردم هر دو کشور تابع مرجعیت شیعه هستند ـ شکل حکومت در این دو کشور یکسان نمی باشد. مزاج مردم عراق با آن نوع سازگار  است ومزاج مردم ایران با این نوع. ممکن است صد سال دیگر مزاج ها عوض شود وتغییراتی در هر دو نوع ایجاد شود. خلاصه کلام این است که خدا شریعت خود را به مردم ارائه داده وآنان را در پذیرفتن ونپذیرفتن آزاد گذاشته است، واگر غیر این بود انسان را مختار نمی آفرید وقیامت وحساب وکتابی مقرر نمی کرد."

پاسخ دامنه : به نام خدا. سلام چهارم جناب شیخ وحدت. از این که این پاسخم لَختی تاخیر افتاد، به رسم سنت دیرپای ایرانیان تمدّن دار و تمدّن ساز، لحظاتی تنهایی رفته بودم سیزده را در جایی که خود آن را می پسندیدم، به در کنم و چون در جایی خارج از قم در حبس و حصر نبودم، 13 ام را به در کردم و بازآمدم. اما بعد؛ این جمله ی پایه ی بند ثالث تان که آوردی "قانون گذار، خود مردم اند،" از نظر دامنه، حقیقت نیست، واقعیت است. قانونگذار خداست که چارچوب های اساسی را مشخص کرده است، در عراق هم اگر دولت قانون و یا مشئی خلاف شرع وضع و اتخاد کند، هم مرجعیت و هم مردم در مقابلش معترض و متعرّض می شوند. می پرسم چگونه مردم به دیدگاه شما قانون گذارند اما هرگز نمی توانند مثلا" قانون نصّ قصاص را منتفی کنند؟ یا سیاستی متعارض با شریعت برگزینند؟ اساسا" شورای نگهبان برای همین تطبیق با شرع تاسیس و تعبیه شده است. و تطبیق نشان از آن دارد قانون شرع مشخّصی وجود دارد، که همه چیز باید با آن سنجیده شود. پس؛ مزاج، هرگز برای مسلمان جای شرع و نُصوص و فُصوص و حِکَم را اشغال و آن را پُر و پَرپَر نمی کند. افزون بر این، بند ثالث تان با بند اول تان، نسبتی پارادوکسیکال (متناقض نما) دارد. چطور در بند اول خدا هم خدای آسمان است و هم خدای زمین و زمینیان، ولی هیچ کاره است نعوذبالله در قانون گذاشتن!!؟؟

جوابیه ی شیخ وحدت به دامنه : "بسمه تعالی. سلام وقتی می گوییم: در نظام شاهی، قانون گذار، شخص شاه است، معنایش این نیست که شخص او می نشیند وقانون را می نویسد، بلکه معنایش این است که او دستور می دهد قانون گذاران قوانینی را مطابق منویات شاه تنظیم نمایند. در اینجا هم وقتی می گوییم: قانون گذار، خود مردم اند، معنایش این است که: 1 ـ قانون گذاران ـ حتماً ـ باید از جانب مردم ـ به صورت مستقیم یا به صورت غیر مستقیم ـ انتخاب شوند. 2 ـ در وضع قوانین، باید خواسته ها ومنویات مردم را در نظر بگیرند، وقانونی بر خلاف میل مردم نباید وضع کنند. در جمهوری اسلامی، وضع قوانین بر اساس همین دو اصل صورت می گیرد. زیرا مردم با رأی به «جمهوری اسلامی» اصل حاکم بر همه قوانینی که توسط نمایندگان آنان وضع می شود را از پیش تعیین واعلام کرده اند، وآن اصل اساسی این است که: همه قوانین موضوعه علاوه بر این که باید وفق مصالح مردم باشد، باید شرع الهی در آن لحاظ شده و هیچگونه مخالفتی با دستورات خداوند نداشته باشد. برای اجرای دقیق این اصل، فقهای شورای نگهبان معین کرده است.

پاسخ دامنه : به نام خدا. سلام پنجم جناب شیخ وحدت. از وقفه ای که از صبح تا الآن که شب شده است، جمعه 13 فروردین 1395 هم به پایان آمده است و به 9 و نیم شب نزدیکیم، پوزش می طلبم. به هر حال این مسافت سخت و طولانی و سوزناک توسط دامنه باید طی می شد تا به سرِ منزل می رسید؛ و رسید. و حالا با این جوابیه ی چهارم شما که صبح امروز به دامنه فرستاده اید، مواجه شدم، اما با این همه راه که طی کردم و خسته ام، باز در دو سطر این جوابیه ی تان، چون نقض و نقص دیدم، نتوانستم بی پاسخ بمانم. وقتی واقعا"، نه حقیقتا" در بند ثالث تان به ضرس قاطع می گویی: "قانون گذار، خود مردم اند، وقانون، تابع مزاج خود مردم است"  چگونه می شود در این آخرین جوابیه اما برخلاف آن گزاره بگویی: "همه قوانین موضوعه علاوه بر این که باید وفق مصالح مردم باشد، باید شرع الهی در آن لحاظ شده و هیچگونه مخالفتی با دستورات خداوند نداشته باشد."!؟ با این گزاره ی جدیدتان، پس از شما می پرسم "شرع الهی" و "دستورات خداوند" که آوردی، مگر غیر از قانونی ست که دارید از آن یاد می کنید؟ قانونگذار خداست، مسلمانان کاشف قانون اند تا خلاف مشیّت حق تعالی رهی نپویند. به نظر می رسد، این که بارها از خیلی ها شنیدم روحانیت معمولا" و یا علی الاغلب از واژه ی اشتباه کردم، می هراسد! و بهتر است بگویم دوری می گزیند، شما هم گویی، نمی خواهی بپذیری در بیان شما اشتیاهی وجود دارد که همانا گفتی: "قانون گذار، خود مردم اند، وقانون، تابع مزاج خود مردم است."شک ندارم این گزاره ی شما اشتباه و خطای محض است. البته به دید و دین و دیده ی من. به هر حال از خسته کردن شما و دامنه خوانان معذرت می طلبم. من تابع حقیقت هستم نه واقعیت. واقعیت همانی ست که در سقیفه ی بنی ساعده نطفه گرفته، ولی حقیقت از آسمان در سینه ی صدر و فراخ محمدرسول الله (صـلّى اللّه عـلیـه و آله و سـلّم) فروآمده که پُر از رحمت و حکمت و وصایت و حاوی امانتِ امامت است. همین. والسّلام.

نظر مهندس محمد عبدی: "سلام کبلاقا ابراهیم و درود و سلام خدا بر شیخنا وحدت در این گفتار با نظر شیخنا وحدت کاملا موافق و هم نظرم و دیدگاه شما بسیار ناقص و ابتدایی است چرا که قوانین مدنظر شما حداقلی است و نگاه و نظر استاد حداکثری چرا که قوانین مصوب مجلس مثل قانون تجارت استخدام هواپیمایی مالک و مستاجر و راهنمایی و رانندگی و امثالهم با نگاه شما یعنی تعطیل ولی استاد درست می فرمایید منویات شاه و دستور او کجا و خواسته مردم که اکثریت شان باشد کجا؟ موفق باشید"

جوابیه ی شیخ وحدت به دامنه : "بسمه تعالی. سلام. 1 ـ زود به بحث خاتمه دادی ودر داوری عجله کردی. اتهام شما به روحانیت منصفانه نیست. اگر به این باور رسیدی که من شهامت اعتراف به اشتباه را ندارم این دلیل نمی شود که همه روحانیان دارای چنین خصلت نکوهیده ای هستند. 2 ـ اوامر ونواهی خداوند که در کتاب و سنت آمده به طور کلی دو دسته اند: ارشادی، ومولوی. اوامر ونواهی ارشادی به آن دسته از امر و نهی ها گفته می شود که احکام صادرشده در آنها احکامی است که عقل به صورت مستقل آنها را می فهمد. اوامر مولوی مقابل اوامر ارشادی است، یعنی متضمن احکامی است که عقل در باره آنها فهم استقلالی ندارد. دایره احکام مولوی در قیاس با قوانینی که مردم توسط نمایندگانشان وضع می کنند از حجم زیادی برخوردار نیست به ویژه اگر احکام مولوی به افراد را (که چه در این حکومت وچه در هر حکومت دیگری لازم الاجرا است) از آن جدا کنیم. 3 ـ از جناب عالی می پرسم: نمایندگانی که مردم انتخاب می کنند وبه مجلس می فرستند در آنجا باید چه کاری را انجام بدهند؟ قطعاً پاسخ می دهید: کارشان وضع قوانین است. چگونه است که به نمایندگان مردم ( که از افراد همان مردم اند) اطلاق قانون گذار بلااشکال است ولی اطلاق آن برمردم ( به معنایی که بیان شد) اشکال دارد؟

پاسخ دامنه : به نام خدا. سلام ششم جناب شیخ وحدت. 1- به بحث از آن رو خاتمه دادم، چون دریافتم از آورده های تازه تر شما قانع نمی شوم. تسلیم بی جهت شدن هم که شما از من باخبرید، در رگ و مغز سر و عصاره ی استخوانم نیست. 2- این که گفتی به روحاتیت اتّهام زدم و منصفانه نیست، باید اول به گزاره ی علمی ام مجددا" بنگری که با پیش فرض به نظر می رسد آغاز کردم و این را نوشتم: "به نظر می رسد، این که بارها از خیلی ها شنیدم روحانیت معمولا" و یا علی الاغلب از واژه ی اشتباه کردم، می هراسد! ! و بهتر است بگویم دوری می گزیند". پس اتّهام با سه واژه ی "به نظر می رسد، معمولا" و علی الاغلب" از قید اطلاق و تعمیم خارج می گردد. خوب شد از رُبوبیّت صحبت نکردم. 3- شما از مبانی "دولت شاهی" و "دولت جمهوری" داشتی بحث می کردی و بر چارچوب های آن دست می گذاشتی، اما اینک از مبنا دست شستی وارد قوانین موضوعه شدی. از نظر من گزاره ی ثالث شما در این پست اساسا" صَبغه و مبنای سکیولاریستی و اومانیستی دارد، و این با نظریه ی امامت و نیابت تضاد آشکار دارد، به من بگوید، اگر حضرت صاحب زمان (عج) ظهور کنند، قانون و مبانی حکومتی شان را از مردم اخذ می کنند؟ پس باید پذیرفت که قانون الهی پیشینی وجود دارد که معیار و بنیان فکری حکومت اسلامی ست. 4- نمایندگان مردم وقتی قانون می گذارند، از دو چیز نباید خارج شوند: شریعت اسلامی و قانون اساسی. همین نشان می دهد، قانون از قبل توسط خداوند در قرآن و سنت روشن گردیده و نیز اجتهاد. شما به من بگویید اسلام شناس که می گویند یعنی چه؟ یعنی کسی که مسنبط است برای کشف قانون های اسلامی. پس هرکس را نمی توان قانونگذار حکومت دینی قرار داد. به جناب مهندس عبدی هم سلام دارم و سپاس. این که نوشتی: "دیدگاه شما بسیار ناقص و ابتدایی است" این دو واژه ی شما در بیان پاسخ های من به شیخ وحدت، یک گزاره ی علمی نیست، یعنی من نمی فهمم ابتدایی و ناقص یعنی چه. با پوزش.

نظر مجدد مهندس عبدی : "سلام مجدد. ابتدایی و ناقص مد نظرم، یعنی پایه اولیه و یا به تعبیری نگاه کفایت آمیز از میزان ارسال وحی است. برعکس حداقل موارد و قوانین مورد نیاز بشر به وحی نازل شد و بقیه مقررات و قوانین بخصوص در دوران غیبت کبری بر مبنای نظر حداکثری نمایندگان مردم در تطبیق با شریعت است نه عین آن و... به نظرم قدری عجله می فرمایید در نتیجه گیری بحث و اغنا شدن".

پاسخ دامنه : به نام خدا. سلام دوم جناب مهندس محمد عبدی. همین "تطبیق با شریعت" که در نوشته ات سوسو می زند، آن قانون است که دامنه دارد از آن دفاع می کند. اصل تطبیق خود نشان واضح وجود قانون الهی ست و قانون گذار در اصل خداست، سایرین در مقام وضع مقررات نباید مزاج خود را بر نوموس ( قانون ) خدا غالب کنند، چون قالب، قانونی ست که در وحی و سنّت متجلی گشته و مردم در جغرافیای سیاسی حکومت دینی، باید به مدد عقل و مجتهدین و اسلام شناسان خبره و صاحب تقوا، آن را تنظیم و بکار بندند. همین.

نظر سوم مهندس محمد عبدی: "سلام مجدد. نگاهِ کفایت آمیز شما و جانبدارانه دین مدارانه با اینکه می تواند و باید قابل احترام باشد اما در عمل مجزی نیست و کافی نمی باشد چرا که بسیاری از قوانین مصوب مجلس موجود ردی در شریعت ندارد یا مشابه ندارد اما بنابر قاعده رای اکثریت در تمامی جوامع بر اساس ذائقه آن مردم در حال اجراست همچنین در جامعه ما درست است خداوند سرمنشأ همه قوانین است اما حاکمیت بر سرنوشت و وضع قوانین موضوعه مورد نیاز جامعه منافی با آن ندارد البته شرمنده در بحث شما و استاد شیخنا وحدت وارد شدم موفق باشید"

پاسخ دامنه: سلام سوم به مهندس محمد عبدی. اتفاقا" خیلی هم خوش آمدی به بحث. شرمندگی ندارد، افتخار دارد. من مثال می زنم: اگر مزاج مردم به تعبیر شیخ وحدت و ذائقه ی مردم به تعبیر شما، این باشد که حجاب و پوشش زنان طی یک قانونی از محیط اجتماعی حذف شود و یا اختیاری گردد، آیا واقعا مردم طبق مزاج می توانند نص حجاب را منتفی بدارند؟ پس قانون خدا قبلا" وضع شده که باید مطابق آن رفتار کرد نه خلاف آن. بحث من فقط این است شیخ وحدت اصل ثالث متن پست خود را از نظر من باید قید بزند نه اطلاق کند به مزاج و بگوید قانونگذار مردم هستند و بس.


شیخ وحدت. قم. منزل دامنه. 5شنبه 12 فروردین 1395

روحانیون دارابکلا از نظر دامنه

روحانیون دارابکلا از نظر دامنه


به نام خدا. به شما جناب حاج حسین رمضانی مدیر فعال وبلاگ رنگین کمان داراب و متخصّص در نمای کاری ساختمان و سازه ها ابتدا سلام می کنم و می دانی که شما را دوست می دانم و دوست می دارم و بی مقدمه به سراغ جواب پست 2281 نوشته ی شما می روم:



1- بی هیچ شکّی گواهی می دهم در وجودت ایمان به اسلام و باور به روحانیت وجود دارد و اگر حال گلایه هایی را در این متن تدوین کرده ای، همه از سر دلسوزی و تکریم است نه هیچ چیز دیگر؛ زیرا خودت اهل مسجد و تکیه و قبله و ایمانی.


2- عُمران محل یک پروسۀ دایمی ست. و پروسه برخلاف پروژه که زمان و مکان محدود دارد، یک امر جاری و همیشگی ست و آرام آرام طی می شود و شخص روحانی و عالم دینی متکفّل مستقیم چنین امر سخت افزاری نیست، و نباید هم باشد. هر چند ممکن است برخی از آن بزرگواران گام های عملی از سر اختیار و یا نفوذ در این باره بردارند؛ اما اساس کار آنها تفکرآفرینی ست و رسیدگی به امور دینی و شرعی و دفع مسائل شُبهه ایی.


3- در مورد جانشینی پس از فوت مرحوم آیة الله آقا دارابکلایی که اشاره کردی باید دو نکته را بگویم: به هر حال هر یک از روحانی های مهاجرت کرده به قم و مشهد، کوله باری از اندوخته فکری دارند و هر کدام در جایی تعهّد کاری و پژوهشی داده اند و نیز زندگی شان را برای ماندن در آن شهر و دیار برنامه ریزی طولانی مدت کرده اند و هر یک از آنها مثل همه ی آدم ها، صدها مساله ریز و درشت در مسیر زندگی شخصی و عمومی خود دارند؛ پس نمی شود یکباره همه چیز را کنار بگذراند و آنی به محل مقیم شوند. دوم آن که الحمدُلله این مساله حل شد و جناب حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ مرتضی چلوئی دارابی امام جماعت و امور مذهبی دارابکلا را برعهده گرفته اند و از این فرصت به ایشان سلام و دوام بقا و سلامتی و توفیقات الهی دارم.


4- تخریب آثار ماندنی که نوشتی اشاره ات به «خانۀ عالِم» است که موجب تخریب حمام قدیمی مردانه ی دارابکلا شد. من هم البته از این کار گلایه دارم زیرا همه جا حمام های خوش نقشه ی قدیم را موزه می کنند، بگذرم که این کار شد و من در جریان ریزِ آن نیستم. دغدغه ات را در این تذکر نیکو و دلسوزانه می دانم.


5- درس فرهنگی گفتی برگزار نمی شود. این قصور و یا تقصیر به روحانیون بازنمی گردد، باید مسئولان فرهنگی و فکری روستای دارابکلا که حتما باید شورایی اداره شود، بر این امور برنامه ریزی کنند. خوب، برای هر چیزی از سَمّ و شپشک دوا گرفته تا ریزترین مسائل روستا نشست و جلسه تشکیل می دهند، در این بخش چرا بی برنامه اند، یا کم برنامه اند، باید دقیق بررسی شود که آیا آدم های شایسته در این کار دعوت شده اند تا برنامه ریزی کنند و روحانیت را برای کلاس و درس و پند و اخلاق و فرهنگ فرابخوانند یا نه همینطور اوضاع به صورت اتفاقی پیش می رود؟ بگذرم که من هیچ دخیل در این امور نیستم.


6- گفتی معرفی روحانیون محل را به رُخ مان می کشی. نه جناب رنگین کمان گرامی. رُخ در شطرنج می کشند، من دارم این سربازان فکری و فضلای همین مرز و بوم را به نسل جوان آن هم به صورت فشرده می شناسانم. آنان خودشان هرگز هیچ توقعی ندارند. من خودم با ابتکار خودم وارد این عرصه شدم و الحمدُلله بسیار رضایت بخش است و مورد استقبال چشمگیر قرارگفته است. حال؛ از این که برخی هستند که اساسا" به عالِم دین و روحانیت کینه دارند، و چشم دیدنِ هیچ عمّامه به سری را ندارند، آنها هم قلیل اند در تعدادشان و هم منفی بافی های شان همیشه در روحیه ی شان جاری و ساری بوده و هست و خواهد بود و هرگر هم نمی خواهند بپذیرند.


7- نقش روحاتیت در دارابکلا نعمتی ست که برخی ها از آن بی خبرند. نعمت هایی که اگر کفران گردد، بلاها بر ما آویزان می گردد. شب را کسی درک می کند که روز کار کرده باشد و روز را کسی می فهمد که شب خوب به خود آسایش داده است. من مدافع روحانیت ام و شما هم خیلی مانوس و همراه با روحانیتی. از روحانیت نباید انتظار داشت بیاید در روستا در مورد سمّ پاشی نظر دهد. و یا بگردد کجای محل چه کسری هایی دارد و او همه چیز را حل و فصل کند. روحانی رفته چندین سال تفقّه کرده که دین را بشناساند و فضیلت ها و آرمان ها را یادمان دهد. پس تخصص و تقسیم شغل که می گویند یعنی چه؟ آری حاج حسین پیش به سوی توقّعات برحق از روحانیت و حمایت از عزت و عفت و عترت. پوزش ار این صراحت و ممنون به وجودت.». (دامنه دارابکلا) نیز در وبلاگ دیگرم: (تاریخ سیاسی دارابکلا: اینجا)

حاج کبل سیدمحمد شفیعی دارابی

پست 2409 : به قلم دامنه : به نام خدا. امروز باید به این مردِ بزرگ که از نام آوران مؤمن و انقلابی دارابکلای بزرگ اند بپردازم؛ یعنی جناب حاج کبل سیدمحمد شفیعی دارابی که از نظر دامنه گرچه در کسوت آخوندی نیستند ولی با خصیصه ها و کارویژه هایی که دارند، در ردیف و هم راستای روحانیون بزرگوار محلّ اند.

این شخصیت باایمان و متشرّع و مردم نواز و محبوب دارابکلا از خانواده ایی مذهبی و ساداتِ معظّم و باتبار زاده شدند. یعنی از پدری بزرگوار مرحوم حاج سیدمحسن شفیعی دارابی. و از مادری نجیب و مؤمنه که بر روح هر دو رحمت واسعه ی خدا باد.

از نسل دهه ی بیستم هستند. فردی متشخّص، عابد، متدیّن و مذهبی تمام عیار و از بی آزارترین فرد دارابکلا. آدم بزرگی که قرآن دان، قرآن خوان، اهل تهجّد و دعا و راز و نیاز و بشدّت هم متّکی به درآمدهای دسترنج خویش اند. اگر بگویم همه ی محل به او احترام ویژه و مختارانه می گذارند، شاید اغراق نگفته باشم. به احسَن وجه، شخصیتی وَجیهُ الملّه اند و مورد وثوق همه.

اتاق وزیری شکل انتهایی حیّاط منزل شان، از برجسته ترین اتاق های انقلاب بود که دامنه در 13 بهمن 1392 در پست 88 با عنوان 10 اتاق انقلاب دارابکلا اینجا به آن پرداخته  بود. او از انقلابیون و از السّابقون ما هستند. صدها بار به قم رفتند و برگشتند تا محل را از تازه های مرکز اجتهاد باخبر سازند. تنها این نبودند، که او تا زمان اجرای اصل شورا در شهرها و روستاها، عضو خدوم و بی ادعا و پرکار قائم مقام شورای محل یودند.

همه ی خانواده های دارابکلا، با قیدِ قاطعِ 100% به او دَین اخلاقی و معنوی دارند؛ زیرا هم در کفن و دفن درگذشتگان نقش محوری شرعی _آداب خاص تغسیل و تکفین و تدفین_ را بر عهده دارند بی آن که یک ریال از کسی چشمداشتی داشته باشند. و هم در برخی امور مذهبی به او رجوع دارند.

من صاف و عیان بگویم شیفته ی ایمان و اخلاق و رفتار و تدیّن و عشق مذهبی و عبادات و بی تکلّفی و ساده پوشی و خوش مرامی این مرد خبیرم. الحق دانای شرعیات اند و پاسخگویی مسائل شرعی مردم به وُسع و شوق خویش.

تکیه و مسجد با ایشان انیس اند و ایشان بر آن دو مکان جلیس اند. مثل ایشان در محل خیلی کم اند. ارزش سیادت و نعمت های وجودش را باید کسانی درک کنند که به ماورای امور باورهای ایمانی و نعبّدی دارند. من افتخار می کنم در درون به این مومن درخشنده و روحانی محل معتقد و ارادتمند و دوستدارم.

با ایشان گرم، صمیمی، راحت، و بسیار بی تعارفم. ایشان هم قلبی دلنوازان بر من دارند و هنوز نیامده روزی که ایشان بر ما محبت نورزیده باشند. با همگان مهربان اند. اخلاق کامله ی او کاش قابل انتشار در محل بود. مثل وی نایاب اند.

در این جا موظّفم یاد کنم از همسر مکرّمه و زحمتکش ایشان، که دخترخاله ی مؤمنه ی مرحوم پدرم هستند و برای این خاله زاده ی مهربان و گشاده روی مان، سلامتی و برای مادر خدا بیامرزشان _به زبان همیشگی مان کلثوم خاله_ رحمت واسعه می طلبم.

خوشحالم و سربلند که حاج کل سیدمحمد شفیعی دارابی اخوی جناب حجة الاسلام والمسلمین آسیدحسین شفیعی دارابی اند. که به نظرم میان این دو برادر بزرگوار و محترم و فاضل، رابطه ی ویژه ی مودّت و صمیمیت عجیب، حکفرماست. و من خبر دارم که این دو برادر بسی به هم دلداده و انیس اند. اگر بگویم برادر بزرگ بر آن برادر کوچکتر حقِّ استادی دارند و وی را در اوج بی پدری و بی مادری _که خدا والدین کرام شان را بیامرزاد_  بشدّت و با محبّت مراقب بودند و بزرگ کردند و پرورش دادند و به این مرحله ی تفضّل رساندند، گزافه نبافته ام.

نکته ای را از سر ارادت و باور به حاج کل سیدمحمد شفیعی دارابی فاش دارم که وقتی  آیة الله آقا شیخ محمد باقردارابکلایی _امام جماعت محبوب و مشهور مسجدجامع دارابکلا_ در اوائل دهه 80 رحلت کردند و محراب محل مان، بی امام شد و مامومین و مؤمنین محل به نماز فُرادا مجبور گردیده بودند، پیشنهادم بارها و بارها این بود تا روحانی  بعدی، مقیم محل نشدند و جایگزین مرحوم آقا مشخص نگردیده است، چه خوب و اُولی است به حاج کل سیدمحمد شفیعی دارابی اقتداء شود. زیرا ایشان هم متشرّع اند، هم آموزگار قرآن و هم آگاه به انقلاب و عامل به احکام.

بگذرم! که تا همین نقل سخنم بسنده کنم که از نظر من ایشان فقط یک ردا و یک عبا و یک عمّامه کم دارند، در بقیه ی امور خود یک روحانی متهجّد و نمونه ی اخلاق حسنه اند. و آن دستارشان حکم عمامه ی مقدّس دارد بر من.

هر کجایی ای آقا، ای سیّد بزرگ، ای مرد انقلابی، ای که نماز و عبادات تان و حتی نمازجمعه ی تان همواره برقراره، و ای شوهرِ مهربان و رئوفِ و آداب دانِ خاله زاده ی خوب و خندان ما، ما را به دل و نای خویش دعا بدار. الله نگاه دار. (منبع: دامنه داراب کلا. اینجا)

جناب حاج کبل سیدمحمد شفیعی دارابی از انقلابیون، مومنین، مشهورین و معتمدین بزرگ دارابکلا. 23 اردیبهشت 1395. ارسالی جناب رنگین کمان به دامنه

 

سمت راست جناب حاج کبل سیدمحمد شفیعی دارابی. سر مغازه رنگین کمان دارابکلا

به محضر شریف شما حاجی مومن و انقلابی سلام و ارادات دارم. (عکس ویراش شده توسط دامنه)

و

جناب حاج کبل سیدمحمد شفیعی دارابی. مرحوم حاج حسن رمضانی دارابی (پدر رنگین کمان) و جناب حجة الاسلام والمسلمین محمد نجفی. عکس های بالا را جناب رنگین کمان به دامنه اهداء نموده است. ممنونم از حاج حسین که در بخش معرفی روحانیون دارابکلا با دامنه جانانه و از روی اخلاص همکاری دارد و خواهدداشت

تصاویر سه عالم بزرگ دارابکلا

 پست 2445 : به قلم دامنه : به نام خدا. در آستانه ی حلول ماه مبارک رمضان، سه تصویر تا به حال منتشر نشده از سه عالم دینی دارابکلا را تقدیم دامنه خوانان شریف می کنم.

امید می برَم مردم دارابکلا که در تدیُّن و عفاف و حجاب و ایمان و اخلاقیات نمونه اند، کماکان از این بزرگان روحانی که عمرشان را برای حفظ دینداری مردم گذاشتند، تعلیم بیابند و راه جدایی ناپذیر از روحانیت وارسته و اُسوه را همآره طی نمایند: (منبع: دامنه داراب کلا. اینجا)

ار راست: مرحومان حجة الاسلام والمسلمین شیخ روح الله حبیبی عاقد مشهور منطقه و روحانی خدوم مردمی و موسس آب و برق دارابکلا. و آیة الله حاج شیخ محمدباقر دارابکلایی امام جماعت مسجدجامع دارابکلا و عالم پرهیزگار و مشهور منطقه و موسس و استاد مدرسه علمیه امام صادق (ع) دارابکلا

مرحوم حجة الاسلام والمسلمین شیخ روح الله حبیبی روحانی بزرگ و مردمی دارابکلا. سمت راست حاج غلامحسین چلوىی دارابی و سمت چپ مرحوم حاج حسن رمضانی (پدر رنگین کمان) دو عکس اول و آخر هدیه ی جناب رنگین کمان به دامنه

عالِم بزرگ مازندران، مدیر مدرسه ی علمیه ی مصطفی خان ساری و دبیر جامعه روحانیت استان مازندران مرحوم آیة الله حاج سیدرضی شفیعی دارابی از مفاخر روستای دارابکلا. متوفّای 1386 شمسی. که قبرشان در مزار دارابکلاست. هدیه ی حجة الاسلام آقاسیدمحمد شفیعی دارابی _حاج سیدتقی، ذاکر اهلبیت ع_ از مشهد مقدس به دامنه (ویرایش شده دامنه)

حجة الاسلام شیخ رحیم آهنگر دارابی

پست 2359 : به قلم دامنه : به نام خدا. امروز در راستای سلسله بحث معرفی روحانیت دارابکلا، این روحانی پرتلاش، خاکی، مردمی، زجرکشیده و اهل کار و دیانت و خدمت را معرفی می نمایم. یعنی جناب حجة الاسلام شیخ رحیم آهنگر دارابی.

خوب به چهره ی این مرد خیره گردید تا بر نفس چیره شوید، هیچ کس از دل مالامال از عشق صاف او به اهل بیت _علیهم السّلام_ خبر ندارد. و این راز خلقت و بلکه نعمت آفرینش است که بشریت به درون هم دستیابی ندارند. و این روحانی در میان ما از آن مردان نیکونامی ست که کمتر قدرش را دانسته ایم. چرا که خیال کرده ایم انسان هر چه هست در سوادش نهفته است، نه، انسان عظمتش در درونش است که احدی قادر نیست، به آن راه یاید الّا خدا. پس درود بر تو به زبان صمیمی ام: شخ رحیم.

اما بعد؛ ایشان زاده ی دهه ی بیستم از نسل های دارابکلایی هاست. مقیم و ساکن در پایین محله ی دارابکلا. طلبگی را با رنج و مشقّت در پیش مرحوم آیة الله آقا دارابکلایی شروع کرد و به مشهد رفت و به درسش ادامه داد و اما فقر و ناداری و مشکلات و صدها مانع و رنج مسیرها، وی را از استمرار تحصیل در جوار رحمت رضوی حضرت امام رئوف رضا _علیه السّلام_ بازداشت و به دارابکلا و در میان مردم و باغ و صحرا و دشت و جنگل و بیل و داس و تبر و کاشت و داشت و برداشت و از همه مهمتر روضه خوانی ساده و آرام و بی غلّ و غشّ و بی دبدبه و بی کیکبه برای حضرت سیدالشّهداء _ علیه السّلام_ پیشوای دیانت پیشگان جهان، بازآورد.

خواستم بگویم مرحوم علامه طباطبایی هم با آن همه فضائل و دانش و عالم بی نظیر بودنش، دَه سال پس از بازگشت از حوزه ی نجف اشرف، در باغ دهِ خود در تبریز، بیل زد و کشاورزی و باغداری کرد و آنگاه در حین کار و دانش به عرفان و علم قرآن رسید و به قم رسید و المیزان نوشت. و نخواستم خدای ناکرده قیاس کنم، او کجا و ماها و شیخ رحیم کجا. خواستم بگویم کار با علم در تعارض و تضادّ نیست. وقتی روحانیی مانند آشیخ رحیم، دستش سال های سال از دریافت شهریّه ی امام زمان (عج) _حقوق ماهانه طلاب، سهم امام(عج)_ قطع باشد، و دستنگ گردد، باید هم، گاه در فصولی از سال در لباس کار و کارگری و کشاورزی و جَست و خیزهای داخل روستایی باشد و هر وقت مردم وی را نیاز داشتند و نیز خواستند نماز جماعتی در پایین مسجد اقامه کنند، عمامه و لبّاده و عبا گذارند و هیبت خویش را آراسته به لباس پیامبری و پیغمبری (ص) کنند.

من، بالشّخصه بر وی سال هاست که احترام ویژه می گذارم. با هم هر گاه کنار هم شدیم بسیار گرم و بی پرده ایم. او را دوست می دارم چون می دانم مرد دسترنج هاست. درد و رنج کشیده است. فقر را بارها آزمون کرده است. بارها هم زیر منبر ساده و بی آلایش وی در دارابکلا، اوسا، مُرسم و منازل مردم در وفات ها و نذرها نشستم.

صدایی دلنشین، دارد؛ دعا را دلرُبا می خواند. بزرگترین ویژگی اش این بوده معلم قرآن دارابکلا بودند و صدها جوان را با قرآن انیس ساخت و آموزاند و این بالاترین ارزش معنوی اوست. از یکی از شیوخ بزرگوار محل به گوشم شنیدم که طلبگی اش با آموزش قرآن پیش شیخ رحیم رقم خورد و جهش گرفت.

او را بسیار خاکی، اُفتاده، تا حدّ زیادی _اگر درست باشه بگویم:_خجالتی، و نیز شخصیتی خندان، خوش برخورد، مهربان و هدایت خواه مردم و از همه مهمتر مردمی و ساده زیست می دانم. بر وی درودی دائمی می فرستم. با آن که هیچگه مدعی نبوده و نیست آنچنان سوادی در درون ذخیره کرده، ولی قلبش بسیار خداترس، پرستشگر و زمزمه خوان الله است.

هر کجایی، ای آقا، ای شیخ، ای دردکشیده، ای محرومیت ها را حسّ و لمس کرده، ای کسی که بارها در منزل مان در کنار مرحوم پدرم شما را خندان و مهربان دیدم، دعایمان کن ای آشیخ رحیم که بدان الحقّ رحیمی. برای تو ای دوست درونگرا این متن را با سیلاب اشکم نوشتم. دلم خیلی کشید برات بنویسم و نوشتم و دلم را گفتم. آری؛ جهان را چه در جهان، بینی و چه در «جهان بینی»، مهم آن است که چقدر بندۀ خدایی و خود را چگونه در آینۀ خدا می بینی. (منبع: دامنه داراب کلا. اینجا)

حجة الاسلام آشیخ رحیم آهنگر دارابی. 26 اردیبهشت 1395

دارابکلا. عکاس و ارسال: رنگین کمان

 

سلام دامنه به شما جناب آشیخ رحیم، مرد کار و تلاش و روحانی مردمی و باتقوا

و

این دو هر دو در قدیم با ایجاد مکتب خانه در منزل شان، معلم قرآن محل بودند، یعنی جنابان حجة الاسلام آشیخ رحیم آهنگر دارابی و حاج سیداسدالله حسینی.

این دو هر دو در قدیم با ایجاد مکتب خانه در منزل شان، معلم قرآن محل بودند، یعنی جنابان حجة الاسلام آشیخ رحیم آهنگر دارابی و کل اسماعیل راستگو. روستای دارابکلا در روز 26 اردیبهشت 1395. این 5 عکس بالا را جناب حاج حسین رنگین کمان به درخواست دامنه در اخیتار این سلسله پست معرفی روحانیون دارابکلا گذاشته اند. ممنونم از همکاری ات حاج حسین در این پروژه ی معنوی و اجتماعی

این عکس از آلبوم خصوصی دامنه است. سال 1357. اولین تظاهرات علنی ضد رژیم شاه در دارابکلا. روحانیون در عکس از راست: حُجَج اسلام مرحوم پدرم شیخ علی اکبر طالبی دارابی، شفیعی مازندرانی، شیخ مرتضی چلوئی دارابی، شیخ رحیم آهنگر دارابی، شیخ محمد نجفی، و سیدیوسف سیکایی (داماد مرحوم حاج ابراهیم ملایی)

نقد دامنه بر شیخ وحدت

به نام خدا

نقد دامنه بر شیخ وحدت

با توجه به اینکه بخش اول زندگی پرماجرای حجت الاسلام والمسلمین شیخ ابوطالب طالبی دارابی مشهور بهشیخ وحدت (اخوی دامنه) در طی یک سال از 15 بهمن 1392 تا 20 بهمن 1393 توسط دامنه، ابتدا مصاحبه ی حضوری و سپس تدوین و انتشار یافته است؛ و بزودی نیز بخش دوم زندگی وی را منتشر می کنم، بنابراین دامنه بر اساس قولی که قبلا" داده بود که بر ایشان نقدی صریح خواهد نوشت، تا ساعات دیگر این نقد به مرور تدوین می شود و در دامنه ی دارابکلا میهن منتشر می گردد. بعون الله تعالی.

1- دامنه چون به حجم بالای نقدشنوی شیخ وحدت یقین قطعی دارد، و سالها طی جلسات متعدد رفقا با وی آن را آزموده است، بی پرده آنچه را مدّ نظر دارد در دامنه مطرح می کند. پیشاپیش از این اخوی با فضلیت و دارای سابقه ی بلند مبارزه و تقوا و دین ورزی پوزش می طلبم. و البته دامنه اساسا معتقد است یک روحانی شیعه به تبعیت از سیره ی نبوی و علوی باید مورد سوال جدی و نقد بی پرده ی مردم جامعه ی خویش قرار گیرد تا خدای ناکرده شیوه ی منحوس و پلید امویان و نیز خصلت های زشت عصر صفوی جایگزین آن خصال مبارک حضرت رسول الله رحمتٌ للعالمین و حضرت وصی امیرمومنین علی علیه السلام نگردد. 
اگر شهید آیت الله مرتضی مطهری، مطهری عصر و مَصر شده است و آثارش بی استثناء مفید گردیده است و مرجع و ماخذ شیعیان، فقط و فقط به این خاطر بوده است که آن عالم بزرگ دینی خود را بی هیچ کسر شانی در مواجهه ی آزاد با دانشجویان و اساتید دانشگاه و روشنفکران عصر خویش قرار داده بود و هزاران سوال و نقد و پرسش شنیده است. پس دامنه هم بازمی گوید که: نقدها را بود آیا که عیاری گیرند.

2- 
اولین نقد دامنه بر شیخ وحدت این است زندگی وی را علی الاغلب حوادث و رویدادها شکل داده است و با خود به سمت و سو های قَسری خود بُرده است. و خود ایشان هم تا جایی که بخش اول ماجراهای زندگی وی نشان داده است، حرکتی بسیار بَطحی در علم و تعلیم و تعلّم داشته است. حال آن که وی می توانست و باید هم می توانست، سوار بر ماجراها شود و زندگی طلبگی و دینی و سیاسی خویش را تموّجی و جهشی به پیش ببرد. در صورتی که سرگذشت ایشان اثبات می کند بر خلاف سخن صریح معصوم (ع) که تاکید اکید داشته اند همیشه شما بر رودیدادها چنگ بیندازید نه رویدادها بر شما دست درازی کند، تا حد بسیار زیادی اسیر حوادث و رخدادهای حیات خویش بوده است. نمونه های روشنی در لابلای زندگی پرماجرای بخش اول ایشان نهفته است که 
می تواند شاهد مثال این نقد دامنه باشد. مثلا ایشان خیلی آسان و بی هیچ دغدغه ای مسیر معین و هدفمند درس و بحث فقهی خود را تغییر می دادند در صورتی که در نظام طلبگی آنچه اهمیت درجه ی اول دارد تخصص در تفقّه است نه شناخت و احاطه ی متعدّد از مسائل و موضوعات اجتماعی و سیاسی و جاری جامعه. امری که آیه ی مهم  " نفر " ( به سکون فاء ) سوره ی مبارکه ی توبه به آن وحی کرده است. دامنه در این رابطه انتظاراتی داشته است که پس از عیان شدن زندگی وی در بخش نخست، مشخص شده است که برآورده نگردیده است.

3- 
دومین نقد جدی، صریح، بی پرده ( و حتی تا حد بسیار بالایی) تاسّفی دامنه بر شیخ وحدت این است که ایشان نقش بیدارگری سیاسی و دینی خویش را در منطقه ی بوم زیست خود بکلی یا فراموش کرده بودند و یا بی اعتنا از آن رد می شدند. مثلا چرا منطقه ی ساری، میاندورود، نکا و بهشهر و حتی مشخصا" روستای دارابکلا از حوزه ی فعالیت وی خالی بوده است؟ دامنه حدس می زند که شیخ وحدت یا این مناطق را اساسا مستعد مبارزه با رژیم شاه ارزیابی نمی کرد و یا از مسوولیت روشنگری خویش شانه خالی می نمود. به هر حال همین که خیلی از دانشجویان و روشنفکران این چهار منطقه حتی نام شیخ وحدت را نمی شناختند دلیل بر این است وی در این مناطق فعالیت سیاسی دینی مورد انتظار را بی جواب گذاشته بود. دامنه بر سختی کار و فضای وحشت آن زمان آگاهی دارد، ولی با این همه ایشان می توانست نقشش را به صورت مخفی و مرموز پیاده کند. شاید یکی از پس افتادگی های این مناطق همین رویکرد امثال شیخ وحدت به عنوان روحانیان آگاه و مبارز به مردم آنجا بوده است. نقش روحانی اتفاقا جاهایی بیشتر باید عملی شود و تجلّی پیدا کند که کارزار سخت تر است و مسیر سنگلاخی تر و هدف عمیق تر.

4-
 در کادرسازی ضعیف عمل کردند. یک روحانی مبارز که بر امور احاطه دارد و طعم تلخی ها را چشیده باید نیروسازی می کرد. بخش اول زندگی شیخ وحدت نشان می دهد این حلقه در سراسر زندگی ایشان در دوره ی طاغوت مفقود است و یا اگر چنین نبوده است لااقل کمرنگ بوده است. گرچه روی برخی افراد تاثیرات عقیدتی و سیاسی داشتند اما در مجموع این انتظار در ذهن دامنه شکل و قوام یافته است که شیخ وحدت در این راه یا قصور کردند و یا تقصیر دارند. البته نمی توان به گذشته بازگشت، مهم این است این عیب ها گفته شود تا برای سایر کسانی که احیانا" ماجراهای زندگی شیخ وحدت را می خوانند، یک نوع فرهنگ ایجاد کند.  

5- جناب شیخ وحدت متاسفانه در مورد یکی از صمیمی ترین دوست خود یعنی آقای امیر زهتاپچی با آن همه تقوا و کار و مبارزه و دین ورزی و تعبد و عبادات و خدمت به مردم و مراودات بی نظیر با خیل کثیری از عالمان دینی کشور، کوتاهی فاحشی کردند. وقتی برای شیخ وحدت مسجّل شد امیر گرایش سازمان مجاهدین خلقی یافته است، باید بیشتر با او می بود و بیشتر بحث و روشنگری می کرد. حال آن که بآسانی ایشان را در معرض تندباد آن سازمان رها کرد و کار به جایی کشید که امیر عضو مهمی از سازمان شد و در 30 خرداد 1360 در قیام مسلحانه شرکت کرد و چند روز بعد اعدام شد. به نظر دامنه؛ شیخ وحدت در مرزن آباد چالوس وقتی در آن مهمانی در منزل امیر، به عینه دید امیر زهتاپچی گرایش شدید به سازمان مجاهدین خلق پیدا کرده است، نمی بایست او را ترک می کرد و در امان تندباد حوادث سخت اوائل انقلاب رها می ساخت. این را از آن جهت می گویم که اولا" شیخ وحدت و امیر زهتاپچی رفیق بسیار صمیمی هم بودند و ثانیا" امیر، شیخ وحدت را الگو و راهنمای خود می دانست و از او حرف شنوی داشت. به نظر دامنه شیخ وحدت، بسیار آسان و رایگان امیر را از دست داد. امیری که آن همه برای شیخ وحدت احترام قائل بود و با وی در آمد و شد بود. بگذرم.

6- 
روحانی شیعه چون دارای استقلال است و به هیچ کس جز به حق و بارگاه باری تعالی بدهکار نیست به یقین باید نقد شود تا خیال نکند مثل دیوار چین هم قطور و هم باستانی و هم فقط دیدنی ست؛ نه، هرگز. روحانی چون همیشه با فکر و دانش و بینش سر و کار دارد در معرض اشتباهات عدیده است. او مثل سنگ فسیل نیست که در طول عمرش هیچ اوج و حضیضی نداشته باشد. شیخ وحدت نیز یک روحانی ست و دارای مسوولیت های بیشمار دینی و اجتماعی و سیاسی. دامنه بر ایشان نقد سنگینی دارد که شیخ وحدت عنصر تبیلغ را اصلا و اساسا" در زندگی طلبگی اش جدی نگرفت و منبر و محفل و مردم را برای خلوت های علمی و یا راحتی های شخصی و یا درس گفتارهای عرفانی ترک گفت و به نحوی از روشن سازی های عمومی فرار نمود. اساسا طلبه ها روزی خوار دستگاه مالی سهم امام زمام عج هستند پس سرباز دینی آن امام غائب اند و باید برای امامت ایشان فعالیت کنند و دین را به آحاد مردم بشناسانند تا آنجایی که یک طلبه ی دینی می تواند تا مرجعیت عامه پیش رود سرپرستی امور دینی شیعیان جهان را بر عهده گیرد و حتی بر حکومت های مردمی اسلامی محیط مسلمین امر و نهی شرعی کند؛ حال دامنه می گوید چگونه می توان باور داشت که شیخ وحدت به آسانی از منبر و سخن و وعظ و گفت و شنود با مردم اِبا کرد و تندتر آن که از تکلیف الهی سر باز زد!؟ در صورتی که خود یک سرباز دین بوده است. دامنه از هیچ نقدی بر هیچ کسی احساس شرم نمی کند؛ زیرا این راهی ست علوی. اگر فراموشش کنیم، فراموش مان می کنند. آخوند اگر نقد نشود، دچار کاستی های اخلاقی و کمبودهای تفکری می شود.

7- با قطعیت و بی هیچ مجامله ای می پرسم از جناب شیخ وحدت که چرا با آن که ایشان یک روحانی پیشرفته و باتجربه و بادغدغه و دقیق بودند، از چهار خواهرمان که عضو یک خاندان و بیت روحانی اند و حتی مادرمان آموزگار قرآن بود و مکتب خانه داشت، فقط دو نفرشان سواد قرآنی و تحصیلات ابتدایی یافته اند؟ و یا چرا مثلا دامنه را در اوج جوانی تحت تدبیر خود به هجرت نبرد تا پیشرفت کند و رشد علمی نماید. چرا نسبت به محیط اقوام و خویشاوندان احساس مسولیت نکرد و دست چند نفر را نگرفت به حوزه ی علمیه یا محیط دانشگاه  وصل کند و نیروی دینی بپروراند. دامنه به یقین معتقد است، ایشان کوتاهی های مفرطی نسبت به اعضای خانواده اش داشته اند یعنی برادران و خواهران. جزئیات این قسمت نقد تا حد زیادی می تواند خصوصی تلقی شود لذا همین مقدار اشاره گویی کفاف دارد. با وجود ایشان هرگز نمی بایست محیط علمی خاندان ما این گونه باشد، می توانست رشیدتر از این را شاهد باشیم که این آرزویی در " رویا مانده " است برای دامنه.

8- شیخ با آن همه رفقا در حد علمای دینی، روشنفکران متنفّذ، سیاسیون مبارز و دانشگاهیان و کسبه ی بازاری متدین آگاه،  هرگز در طول سال های مبازره ی خود نتوانست شبکه ای گسترده مخفی برای افراد  مستعد سیاسی و دینی ایجاد کند. حتی بسیاری از این افراد که زنچیره ی محکم این حلقه بودند، از هم گسسته شدند؛ زیرا روحیه ی رابطه ی شیکه ای در شیخ زنده نبود و یا وی اساسا چنین رویکردی نداشت. در هر دو صورت این ایراد بر وی بار است.

9- 
یکی دیگر از نقدهای دامنه بر شیخ وحدت این است، در دهه ی چهل و پنجاه در آشنایی نزدیک و چهره به چهره با مرحوم دکتر علی شریعتی کوتاهی کرد و دیرتر از رشد فکری و تیزهوشی ذاتی خویش به آثارش مرتبط شد. علاوه بر آن در طول آن مدت از تدوین کتاب و مقاله و سخنرانی های روشنگرانه ابا نمود. حال آن که سرگذشتش بخوبی به ما این نوید را می دهد که او در خلوت و اختفای اجباری، می توانست برجسته ظاهر شود. مگر دکتر شریعتی و شهید آیت الله مرتضی مطهری نوشتن های خود را از چه سن و سالی و با چه تجربه ی مبتدیانه ای آغاز کردند؟ دکتر در سن 41 سالگی مرحوم شد و شهید مطهری در سن 52 سالگی ترور و شهید. با این وجود از هر دو متفکر بزرگ جهان اسلام و ایران، دهها جلد کتاب نوشتاری و  گفتاری باقی مانده است. به نظر دامنه شیخ وحدت در این راه آنچه نیاز بود را مدّ نظرش قرار نداد. شاید گفته شود عصر فرار بود و دربدری بود. اما این خود حکم می کرد بیشتر تتبُّع کند.

10- دامنه معتقد است جناب شیخ وحدت، اساسا" در مراودات اجتماعی شیوه ای گریز از جامعه پذیری دارند. انزواطلبی شدید شیخ، شاید ناشی از آثار سوء دوره ی اختفا و فرار وی باشد، ولی فرض دیگر هم متصوّر است که دامنه به این فرض بیشتر ایمان دارد و آن این که خصیصه ی داخلی شیخ وحدت و مشی درونی اش به نوعی دوری از مردم است. و این بزرگترین ضعف یک روحانی ست که راحت از کنار مردم رد می شود و نمی داند کی بود و چی می خواست! اساسا" روحانی رفته طلبه شده تا به میان مردم بیاید و در آنها درآویزد و تاثیر رفتاری و فکری ایجاد کند که دامنه به این کارکرد طلبگی عنوان " خود بعثتی " می دهد. یعنی خودبرانگیختگی برای انقلاب فکری دینی مردم. ولی شیخ وحدت به قطع و یقین از نظر دامنه مردم گریزی داشت. ضعفی که اساسا" و متعاقبا"  زیّ طلبگی را مخدوش می سازد.

11-دامنه گرچه می داند شیخ محفل رفقای مبارزاتی ساری و قم خود را ترک نکرد و هنوز نیز با جمع سیاسی ساری مرتبط و دارای جلسات معین و خاص هست، ولی بخش اول زندگی وی تا سال 1358 که در 82 قسمت در دامنه منتشر شد، نشان می دهد ایشان در ایجاد جمع های دانشجویی و روشنفکری در پس از پیروزی انقلاب یا عاجز ماندند و یا با مانع تراشی ها مواجه شدند و یا اساسا به این سو و سمت گام ننهادند! و دامنه رک می گوید که قسم سوم را به واقعیت نزدیکتر می بیند.


12-  از شیخ وحدت انتظار می رفت تجربیات زندگی طلبگی و مبارزاتی خود را در همان عصر پهلوی و نیز آغازین روزهای انقلاب به نسل جوان منطقه خصوصا دارابکلا انتقال دهد. دامنه تا جایی که مطلع است شیخ وحدت به دلیل وجود پاسگاه ژاندارمری در دارابکلا، به محل نمی آمد تا لو نرود؛ ولی آیا دانش آموزان دوره ی دبیرستان که افرادی سیاسی و پخته هم در آن حضور داشتند، مگر در دبیرستان های ساری حضور نداشتند؟ اگر آن زمان این انتقال صورت می گرفت دارابکلا در میان روستاهای منطقه سرآمد می گردید. علائم واپس گرایی که دیده می شود همه ناشی از قطع رابطه ی آخوند با اجتماع داناست. اتصال با عوام همیشه خسارت آمیز بوده است و آخوند هممیشه سعی کرده است عوام را با خود به همراه داشته باشد و از دانایان می هراسد و یا کسر شان می داند با او هم بحث شود.
متاسفانه شیخ وحدت نیز در این آسیب بزرگ دستی دارد؛ یعنی او نیز مقصّر است؛ یا غفلت بود یا تکاهُل و یا واقعا عُسرتی داشته است. رک آید که دامنه نمی داند اما. فعلا تمام و برخی در پرده ی ابهام! نقد بعدی دامنه در پایان بخش دوم زندگی شیخ وحدت که از امشب مصاحبه ی دامنه با ایشان آغاز و بلافاصله قسمت 84 سرگذشت شیخ منتشر می شود. که موضوعات آن به سالهای 1359 به بعد مربوط است. با پوزش صمیمانه از اخوی ام جناب حجت الاسلام والمسلمین شیخ ابوطالب طالبی دارابی (شیخ وحدت)

اولین تظاهرات دارابکلا علیۀ رژیم شاه

سند سیاسی مبارزاتی دارابکلا


به نام خدا. تاریخ سیاسی دارابکلا. به نام خدا. این از اسنادی ست که دامنه در بایگانی شخصی اش نگه داری کرده بود. که اینک منتشر کرده ام. عکس زیر نشان و سندی از تاریخ سیاسی دارابکلا قبل از پیروزی انقلاب و در نزدیکی های 22 بهمن 1357 است. این تصویر اولین تظاهرات عمومی و علنی دارابکلا علیه ی رژیم شاه بود که از مسجد جامع تا پاسگاه و از آنجا تا مزار راهپیمائی شد و دامنه هم در آن بود و بخوبی به یاد دارد.


دامنه. 1385. تیرنگ گردی دارابکلا

پیشتر از این تظاهرات فقط در شب ها بود. تا جایی که دامنه در ذهنش مانده است، یکی از اصلی ترین برگزارکنندگان این تظاهرات آقای جواد حبیبی بود که آن وقت ها منزلش پر از کتاب های دکتر علی شریعتی بود.


یاد و خاطر دامنه است که با آقای سید علی اصغر شفیعی می رفتیم منزلش، کتاب های دکتر را که نایاب و ممنوع بود در اتاق خصوصی آقای جواد حبیبی مرور می کردیم.



از چپ: حجت الاسلام شیخ علی ربانی. حجت الاسلام سیدیوسف سیکایی (داماد مرحوم آقاابراهیم ملائی). حجت الاسلام شیخ محمد نجفی (فرزند مرحوم آقا دارابکلائی). حجت الاسلام شیخ رحیم آهنگر. حجت الاسلام آشیخ مرتضی دارابی (امام جماعت محترم کنونی  مسجد جامع دارابکلا). حجت الاسلام سید محمد شفیعی مازندرانی. حجت الاسلام مرحوم شیخ علی اکبر طالبی (پدرم). نفر جلویی اسماعیل کیه است.  نفر راست جلوئی که بر سینه علامت انتظامات دارد، آقای محمدحسین آهنگر است.  نفر پشت میان شیخ رحیم و آسید محمد؛ آقای احمد دهقان است. نفر کناری اش آقای شعبان رنجبر پدر شهید حسن رنجبر است. در ضمن جناب زیتون سبز خواننده ی همیشگی دامنه نیز طی پیامی تشخیص داده که نفر میان آقای نجفی و آقای سید یوسف سیکائی مرحوم حجت الاسلام آق سید علی شفیعی ست پدر حجت الاسلام آق شیفع شفیعی. نفر جلو که پارچه انتظامات بر بازو دارد محمد حسین آهنگر (حاج غلام) است. (دامنه دارابکلا) و در وبلاگ دیگرم «تاریخ سیاسی دارابکلا»: اینجا